رسول پویان
مردم آزار
نه کار و لقمۀ نانی نه سیـر طـرف گلـزاری
نه دل از بیم وحشت می تپد در عشق دلداری
نشد یک لحظه آرام از خشونت خاطر میهـن
جگر صد پاره شد از جور خیل مردم آزاری
مگر رحـم و حیـا و مهـربانی رفتـه از دلـها
که ظالـم کـرده برپا بهرمظلوم هـرکجا داری
بنای وحشت و جوروجفا از ریشه کن ویران
که در خاک وطـن نبـود جفا جـو و تبهکاری
سـران قـوم در خواب گـران و دشمنان بیـدار
خـوشا همبستگی و وحدت و سـردار بیداری
اگـر همسایـه آتـش مـی زنـد ویــرانـۀ مـا را
بـرای حفـظ گنـج خانـه بـایـد بـود شـهـماری
نـدارم شکـوه از بیـداد و ظـلـم دشمـن غـدار
دلـم صـد پاره شـد آخـر ز دسـت کینـۀ یاری
اگر دشمن به خاک و خون کشد بنیاد آزادی
بپـا زولانـه انــدازد بسـر هـم کهنـه افساری
نباشی مرحمی گـر بر دل ریـش وطنـداران
مـزن آخـر بـه چشم مام میهن نشتـر خاری
بساط حیله و تـزویـر و مکاری دگر بـربند
متـاع زهــرآگیـنـت نـمـی یـابـد خـریـداری
دل تنـهای تنـهای وطـن تـرکیـد در ظلـمت
نـه مهر پرتـو افشـانی نـه یـاری نه ممدگاری
میان بستر خونین خـود جان می دهـد میهن
طـبیب سنگدل هرگز نـدارد شــوق تیماری
بـرای محـو فرهنگ و تمـدن تـا کمر بستند
به زیرپا کنند هرگونه قول واصل و معیاری
خـریداری ندارد گـوهـر حـق انـدرین بازار
زهی فردای پرجوشی خوشا فرخنده بازاری