افغان موج   

همسویی احتمالی جنبش و وحدت محقق

رستم پیمان

دانشجوی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل

با جرت میتوان مدعی شد که بزرگترین دلیل همسویی احتمالی حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان و حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان  که هر دو حزب در معاملات و معادلات سیاسی افغانستان در چند سال اخیر تا حدودی بیشتر نسبت با سایر احزاب و جناح های درون قومی خویش از اقوام هزاره و ازبک نمایندگی کرده اند، سیاستهای تبعیض آمیز و نفاق زای دولت افغانستان در قبال اقوام هزاره و ازبک بوده است.

هر چند اقوام هزاره و ازبک از نگاه کثرت نفوس بر مبنای هویت قومی مقامات درجه سوم و درجه چهارم جدول  احصایه نفوس افغانستان را اخذ نموده اند اما به هیچ وجه به عنوان شهروندان درجه یک و مساویی الحقوق با قوم حاکم از طرف دول افغانستان در یک صف در زمان اخذ امتیاز قرار داده نشده در حالیکه این اقوام در زمان قربانی دادن در راه دفاع از دین و وطن درصف اول قربانی داده اند.

قوم هزاره بدلیل اختلاف مذهبی و عدم شباهت صوری با صور قوم حاکم، وجدان استقلال خواه و آزادی دوست و نیروی ذاتی استبداد کش و استعمار شکن و قوم ازبک هم لیل عدم شباهت صوری با صور حکام و سایر دلایل دیگرکه خوشایند برای طبع دیکتاتور مآبانه عبدالرحمنی، حبیب الله خانی، نادر خانی ، ظاهر شاهی  و... دموکرات مآبانه کرزی سالاری نبوده ونیست، مورد غضب حکام مستبد دین گرا نمای اسبق و حاکم اقتدار گرای دموکرات نما حال حاضر قرار گرفته اند.

بدلیل جلوگیری از ضیاع وقت شما دوستان از تشریح و تفصیل اعمال حکام ماقبل کرزی در قبال اقوام ازبک و هزاره اخصا هزاره خود داری نموده و صرف به بیان مختصر چند واقیعت واقع شده توسط دولت دموکراتیک و اسلامی فعلی که در تحت چتر مدافعان حقوق بشر و دموکراسی از یک جانب و مدفعان دین اسلام و فرهنگی بومی از جانب دیگر، شب را روز و روز را شب میکند، اکتفا میکنیم.

دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت، تامین امنیت و پیشتیبانی مردم را  پیش شرط اساسی بازسازی و نوسازی هر محدوده از جغرافیای افغانستان شرط گذاشته بودند و حالا هم این شرط را مکررا تکرار میکنند اما با گذشت زمان، زمان توانست که میان تهی بودن این پیش  شرط گذاشته شده را ثابت وعمق استراتیژی تبعیض آمیز و نفاق زای دولت و حامیان خارجی دولت افغانستان را  در قبال اقوام هزاره و ازبک که نمیخواهند بدلیل ایجابات منافع علیایی کشور چون سایرین از میله تفنگ صحبت نمایند، هویدا نماید. مقدار پول بودجه شده توسط دولت  افغانستان و حامیان بین المللی این دولت  برای بازسازی و نوسازی هزاره جات به عنوان امنترین نقطه افغانستان و با پیشتیبانی عام و تام مردم بسیاز اندک و حتی غیر قابل مقایسه نسبت به مقدار پول بودجه شده توسط همین دولت و همین دوستان بین المللی برای بازسازی و نوسازی جنوب و شرق اخصا ولایت هلمند و ولایت قندهاربه عنوان نا امنترین مناطق افغانستان  بوده است. از سقوط طالبان الی امروز صد ها کیلومتر جاده در جنوب و شرق با بودجه دولت و کمک های بلاعوض و باعوض جامعه بین المللی در زیر توپ و تفنگ مخالفین دولت که بعدا توسط مردم محل با بم های کنار جاده که به هدف کشتن مامورین دولت و حامیان بین المللی دولت کارگذاری میشوند، ویران میشوند، اسفالت شده اما جاده های هزاره جات با وجود داشتن اهمیت فوق العاده افتصادی که میتوانند غرب و شرق را در کوتاه ترین فاصله و امنترین معبر نسبت با سایر جاده های افغانستان خصوصا جاده هرات-قندهار-کابل که همه وقت بدلیل اخلالات طالبانی و سایر گروه های کوتاه الطریق  معبر امنی برای مسافرین و اموال تجارتی نیست، وصل نماید ولی سیاست های تبعیض آمیز دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت در قبال اقوام کشور خصوصا قوم هزاره باعث شده که جاد های هزاره جات کما فی سابق جاده خاکی و گلی باقی مانده و مشرف به اسفالت نگردند. سالانه صد های میلون دالر از بودجه دولت افغانستان و شاید هم بیشتر از صد ها میلون دالر دیگر از مجرای تیمهای بازسازی ولایتی مستقر در جنوب وشرق برای بازسازی و نو سازی مکاتب و کلنیک های در شرق و جنوب بودجه میگردندکه بعدا اکثر این مکاتب و کلنیک های که از حساب مردم افغانستان تعمیر شده اند،طعمه غضب قبیله گردیده و بدون کدام واکنش مردم محله، به آتش کشیده میشوند اما دولت و حامیان خارجی دولت باز  ده ها میلوین دالر برای تعمیر مجدد این مکاتب و کلنیک های تخصیص میدهند و بازسرنوشت این نهاد های عام المنفعه تکرار شده و لی باز دولت و جامعه بین المللی چون گذشته عمل میکنند در حالیکه سرنوشت مکاتب و کلنیک های هزاره جات بدتر از سرنوشت جاده های آن بوده و با وجود این هم، مکاتب بچه هزاره مقیم هزاره جات که خود با پول شخصی خویش با چند چادری در دامنه کوهی و یا درکمر دشتی ایجاد نموده اند و برای رفتن به آن باید ساعت ها در دشت و دمن منزل بزنند، توسط سلاح های آتش زای طالبان کوچی نما که به نحوی حمایت دولت و بعضی از حامیان خارجی دولت را در چانته دارند، آتش زده میشوند و کلنیک های که جز چند امپول و تابلیت چیزی دیگر در الماری خویش ندارند، در زیر سمهای اشتران قبیله ویران میشوند اما دولت، این وحشت طالبان کوچی نما را به معنی طلب حقوق حقه شان  تفسیر نموده ویران شدن مکاتب و و کلنیک های را که پا پول شخصی مردم بومی ایجاد شده اند، بلای طبیعی دانسته و برعلاوه که هیج سعی و کوشش برای اعمار مجدد این نهاد های عام المنفعه به خرچ نمیدهد بلکه با ایجاد تشویش های گوناگون از قبیل برگشت طالبان کوجی نما در سال های آینده از باز سازی این نهاد های که قرار است با پول مردم محل و توسط مردم محل اعمار مجدد شوند، جلوگیری میکند. چون میترسند که این مردم اگر از جال جهالت که انداخته شده اند، بگریزد دیگر استعمار ، استحمار و استثمار آنها محال خواهد بود.

سیاستهای نفاق زای دولت افغانستان در قبال قوم ازبک نیز بزرگترین دلیل نفرت این قوم از دولت افغانستان و کنار رفتن حزب جنبش ملی اسلامی که منعکس کننده خواست های اکثریت به کل اعضای جامعه ازبک  است، از کنار دولت و پیوستن در جبهه مخالف دولت در کنار سایر دلیل ها بوده است.دولت افغانستان برای بقا و یکه تازی های خویش در میدان سیاسی افغانستان از هیج نوع فریب و نیرنگ در راستای تفرقه درون قومی اقوام خصوصا قوم ازبک دریغ ننموده و به هدف مشروعیت بخشیدن به اعمال خویش دست به کودتای درون قومی با ایجاد شورای نام نها ترک تباران افغانستان در درون قوم ازبک علیه جنبش ملی اسلامی زده. تا باشد این نهاد در فردای صف آرایی، به نفع دولت و علیه خویش برزمد و بیتازد. غافل از اینکه هر روز عید و هر روز کیک و کلچه نیست .

ولی کارنامه های احزاب سیاسی خصوصا حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق بر اعتماد مردم نسبت به صداقت این احزاب در گفتار  و کردار شان خط بطلان کشیده و بدلیل معاملات گذشته این حزب با دولت و سایر گروهای ذیدخل در جنایات و خیانات علیه هزاره، امید فراموشی تمام جنایات گروه های جنایات کار و  دولت افغانستان در قبال هزاره و هزاره جات از جانب حزب وحدت محقق میرود که امید دارم از گذشته های چیزی بیاموزد و باز اشتباه نکند چون اشتباه فقط یکبار اشتباه است و تکرار اشتباه، اشتباه نیست بلکه تکرار اشتباه گناه است.