افغان موج   

طالب رسیده باز که قربانی‌ات کند

یا کنج خانه برده و زندانی‌ات کند

طالب رسیده باز به رسمِ سیاه خود

تا در طلوع فاجعه مهمانی‌ات کند

کیبل به دست و پا و به فرقِ سرت زند

درد و عذاب و اشک فراوانی‌ات کند

خواهد ترا به ‌کنج قفس شاند و سپس

مشغول پختِ شلغم و بولانی‌ات کند

بانوی باغِ عشقی و دریای معرفت

دیگر قبول  نیست  بیابانی‌ ات کند

عاشق بشو٬ ترانه بخوان٬ زندگی بکن

لعنت به آن که «رابعه»‌ی ثانی‌ات کند

گنج  صداقتی  و جهانِ  سعادتی

ننگ است عرضه‌ات، به دو افغانی‌ات! کند

دست  دعا بلند کنم  سوی  آسمان

تا خالق بزرگ نگهبانی‌ات کند

دیگر کسی اجازه ندارد به حکم خویش

توهین به روی کوچه و میدانی‌ات کند

ما با تو ایم خواهرم و مادر گلم

دیگر قبول نیست که زندانی‌ات کند

 

هارون یوسفی