برادر بزرگ، حیوان بارکش و قوم شایسته
اخیرا خواجه بشیر احمد انصاری یکی از صاحبنظران افغان طبعۀ امریکا با نشر یک مضمون پر از تناقض به استقبال از پیروزی بارک اوباما اولین رئیس جمهور سیاهپوست امریکا برخاسته و با یک دید رومانتیک به آینده ای اشاره میکند که از فردا همه چیز به زاویۀ صد و هشتاد درجه در حال تغییر است. آقای انصاری از شهرکی در ایالت ایلینوی وشیکاگو که او در آن زندگی میکند به تجلیل نشسته است. این ایالت امریکا قرار احصایه های معتبر در سال 2007 تولیدات ناخالصی برابر تمام تولیدات ناخالص دولت ترکیه داشته که یکنیم قرن قبل وارث یک امپراطوری بزرگ جهان بود؛ این بدان معنی است که این شهر و این ایالت مهرۀ درشتی از سیستم استثمار واستعمار جهانی بشمار میآید.
اما آقای بشیر احمد انصاری به چه چیز های دلش را خوش میسازد او مینویسد «... ساكنان شهر كوچكي كه ما در آن زندگي مي كنيم تا نيمه هاي شب چهارم نوامبر بيدار بودند و در انتظار دو مسئله دقيقه شماري مي كردند كه يكي نتيجه گرمترين انتخابات تاریخ كشور شان بود و ديگرش اعلان جواز و يا ممنوعيت فروش مواد الكلي در مغازه ها و فروشگاه هاي عمومي شهري بود كه خردگرايان آن از بيست سال بدينسو راه را براي ورود اين مايع عقل زدا بسته بودند. در این انتخابات كمپنيهاي بزرگ شراب با پمپ كردن مبلغ بزرگي ( تکید از منست) توانستند حق فروش مواد الكلي در اين شهر را به تفاوت هفتصد و چند رأي به دست آرند...» مسله اول که از قبل با روند تاریخ مسیر طبیعی اش را طی میکرد اینست که امریکا مجبور بود بعد از یک شکست عقب نشینی تاکتیکی نموده و در آینده های نه چندان دور از همیشه با هجوم گسترده تر برای جهانخواری اش اقدام کند. اما مسلۀ دوم که فکر میکنم یک از ابداعات خود آقای بشیر انصاری و یک نوع تبلیغ مینماید که گویا در شهرکی که او زندگی میکند و از برکت نام او مردم علیه فروش فرآورده های الکهلی احتجاج داشته اند...؛ اگر این مسله خنده آور نباشد حد اقل تا اندازۀ در کمپاین تبلیغاتی آقای بشیر انصاری بعد از پیروزی به نفع بارک اوبا شمرده میشود. زیرا نوشیدن الکهول حد اقل در ایام میلاد حضرت مسیح جزعی از معتقدات مذهبی مسیحیان و یهودیان است و این مسله که خردگرایان؟! مسیحی با گذشتن از مشکلات عدیده ای که سرمایه داری برآنان تحمیل میکنند علیه فروش فراورده های الکهولی مبارزه کنند با واقعیات منطبق نیست. در غیر آن وقتی برای رد فروش مواد لکهولی از طرف شرکت های شراب سازی دالر پمپ شود؛ میتواند برای گزینش یک رئیس جمهور و مجلس سنا هم چنین باشد؟
باز هم حقیقت را در لابلای تبلیغات آقای انصاری ازین جمله میتواند به درستی فهمید. ایشان ناشیانه اظهار میدارند«... پیروزی اوباما پیامی بسیار روشن داشت و آن اينكه هيچ فرد و گروهي توان فسخ قوانين آهنین جامعه را ندارد. کسانی که قدرت درک این قوانین را دارند ، حوادث تاریخ را سالها و گاهی قرنها قبل پیشبینی می نمایند...» گر چه به تعقیب آن ایشان از پیروزی جان اف کنیدی بحثی به راه انداخته اند و همه میدانند که بلاخره جان اف کندی را با فسخ قانون معاون آن لیندن جانسون به دیار مردگان فرستاد. ولی باید از آقای بشیر احمد انصاری پرسید: کدام قانون را میگوید؟ قانون کشتار بیرویه مردم عراق ــ افغانستان به دست نیرو های امریکایی و یا قوانین منسوخه ایکه در یک روز صد و پنجاه هزار چاپانی را با انداختن بمب اتمی به کام مرگ فرستاد و یا مزارع شالی ویتنام و جنگلات کوریا را به آتش میکشید و تفاوتی میان کشتن مگس و انسان موجود نبود. آیا قوانینی که بمب های ذروی را بالای هیروشیما و ناگاساکی در جاچان ریخت هنوز هم در مخیلۀ یک فرد امریکایی اصیل میگذرد و یا کسانی چون انصاری ها به آن فکر میکنند؟. آیا کشتار صبرا و شتیلا در اردن و رنج و ذلت دو ملیون فلسطینی را در دیار غربت و بمبارد های بیرویه لبنان را قانونی میتواند تشریح کند؟ آیا در امریکا کسی قدرت درک هجوم به ملت عراق که تاریخ آن دها مرتبه از امریکا زیادتر است را دارد؟ آیا در امریکا و در همان شهرکی که او زندگی میکنید کسی میدانند که در اکثر ممالک افریقایی، آسیای مرکزی مردم از گرسنگی و تشنگی میمرند؟ آیا قانون را بشریت برای مردم امریکا آفریده و یا انسانهای دیگر هم با قوانین مدنی، اخلاقی، مذهبی و انسانی نیاز دارند. اگرآقای انصاری قدرت درک قانون را دارد بفرماید بگوئید بلاخره رنج ودرد مردم عراق و افغانستان چه وقت به پایان میرسد؟ بفرماید باز هم و از همان چاینل ها نقل قول کند که برای امنیت، رفاء ، آبادی و آزادی این دو ملت مسلمان بارک اوباما چه کرده میتواند؟ آیا او میتواند جلو دشمنی ها و تفرقه افکنی های که با کشتن افراد و برتری مذاهب را سازمان داده برطرف کند؟ ایشان داستانی را در یک جمله خلاصه میکنند و هدف شان اینست که برادر جان اف کندی الهام گرفتن قدرت دولتی توسط سیاحان است؛ آنچه رابرت کندی بعد از مرگ برادرش جان کندی و یا سناتور دیگری گفته است نمیتواند یک تبلیغ انتخاباتی شمرده شود؟ یا آینکه آنان علم غیب داشتتند که در سال 2008 سیاهپوستی که پدر بزرگ او مسلمان بوده و تاریخ جهان را دگرگون میسازد و ناجی بشریت است و از داخل سیاهپوستان امریکا سر بلند میکند. علاوه برآن این چه ریطی به محو سیستم های شیطانی امپریالستی امریکا خواهد داشت.
کذشته ازین ها کسی نمیداند چرا با پیروزی بارک اوباما ورق برگشته و یکبار همه دوستان دبلیو بوش این هیتلر ثانی دست از پای نمیشناسند. شاید این در ذات خود یک معجزه دستگاه های پروپاگند و تبلیغاتی امریکا باشد که از کاهی کوهی ساخته و چشم ها را خیره ساخته و یا آفرینش مودل تازۀ از شیطنت باشد که تاریخ بعد از پیدایش امریکا به نمایش میگذارد. جوابی که خود بشیر احمد انصاری میدهد یک پرگرافیست رومانیک و ناشی از همان خیالپردازی های دوستان اوست که در سایت های مسخره اخوانیت زمزمه میشود.«... برای من و امثال من گذاشتن پای یک سیاه به آن کاخ سفید به مفهوم پامال نمودن تبعیضی است که به اندازۀ تاریخ و پهنای خاک گسترش و تداوم داشته است...» و این بدان معنی است که میشود درشطرنج سیاسی امپریالیزم شاه سیاه را به جای شاه سپید بگذاریم و فراموش کنیم که چه کسی مات میشود. آقای انصاری در قرن بیست و یکم که سرمایه داری مادر همه جنگ هاست خواب های اسپارتاکوس و دوران برده داری را تعبیر میکند و این هم در ذات خود یکنوع حیله گری و گم کردن رد حقایق است. او کاذبانه برای پیروزی اسپارتاکوس در میان آن همه برده دار وبرده فروش اشک شوق میافشاند و بارک الله میگوید. آری تاریخ نشان میدهد و گویای حقیقت تلخ است که در تاریخ بشریت هرکسی که بسوی حقیقت و علیه استعمار و استثمار قد علم کرد کشته میشود. اگر لوترگینگ باشد و اگر منصور حلاج باشد و شبستری... آزاد اندیشی و خرد گرایی درمقابل حاکمان زر وزور و مفسدین فی الارض نه سیاه میشناسد نه سپید نه سرخ و نه زرد. آری بردگان در مصر، آورگان در صبرا و شتیلا، سیاهان در ویرجینیا و گلادیاتور ها در روم طعمۀ هوس های قدرت های شیطانی بودند و اطفال مدراس در بغلان و مجالس عروس و داماد در قندهار، هرات، خوست و هلمند و... محکوم به بمباردمان ... فرقی نمیکند که شما اشک شادی میریزید و یا اشک غم! ـ آنروز ها سمبول کاپیتالیزم صلیب بزرگی بود که سیاهان در کاخ سپید ساخته بودند و امروز سمبول کاخ سپید دیموکراسی است که به جای آب، نان ، خانه، لباس، تعلیم و تربیه، امنیت و دیگر ضروریات زندگی با تفنگ های خودکار و بمب افکن های بی پنجاه ودو بر گردۀ انسان افغانستان، عراق، فلسطین، سومالیا، لبنان، پاکستان و ممالک افریقایی پمپ میشود.
من به آقای بشیر انصاری توصیه میکنم و شاید هم خود شان قبلن به این فکر شده باشند که این مقالۀ رومانیک خود را به زبان انگلیسی نوشته و به بارک اوباما تقدیم کنند در آنصورت یقین دارم که بیکی از مهره های اصلی سیاست های اوباما تیدیل شوند زیرا باورم نمیشود که با این شد و رد وبا این دید از دوصد پنجاه ملیون امریکایی یکی به او نگاه کند.
بشیر احمد انصاری بعد از تشریح تاریخ برده داری در عصر فراعنهۀ مصر و معابد هند و چین در هزاران سال قبل و روکش نمودن احساسات ضد بردگی یکبار 13.5 فیصد نفوس سیاهپوستان امریکا را بگفتۀ خود شان برده سیاه پوست در قرن بیست یک امریکاست؛ علت پیروزی بارک اوباما دانسته و با این چرند و پرند گویی روی حقایق غول سرمایه داری پرده سیاه میکشد و گویا قبول و مقبول اش نیست که برده داری حد اقل یک و نیم قرن است که در امریکا و اروپا ملقی قرار داده شده و این مسله را نمیشود به برده و برداران ربطی داد و حقیقت اینست که فشار های روز افزون اقتصادی که ناشی از جنگ های امپریالستی به نام دیموکراسی وآزادی است در آسیا و افریقا کمر امریکا را شکستانده و تضاد های روز افزون میان اتحادیه اروپا بخاطر تقسیم غتایم و سرزمین های سوخته، مجبورا آنان را به انعطاف واداشته و به عقب نشینی تاکتیکی مجبور کرده است. قرار احصایه های پنتاگون در طی هفت سال جنگ های تهاجمی بر عراق و افغانستان هزاران ملیارد دالر سرمایه های اش بمصرف رسیده و بر علاوه فرزندان امریکایی بکام فرو رفته اند. درست مثل وضیعتی که در ویتنام و کوریا بالای امریکا آمد ناچار به بازنگری سیاست های خود اند.
اینها همه یکطرف مسله است. طرف دیگر مسلۀ اینست که آقای انصاری همیقدر که برای برده های سیاهپوست امریکا اشک میریزند چرا در مقابل کشتار مردم بدفاع افغانستان خاموش اند؟ مگر برده های افغانستان که در مقابل نان شب وروز خود به خدمت امریکا در آمده اند و طالب و چلی آنان را سر میزنند چیزی نمینویسند؟ مگر آن ها پروتستانت ها اند و باید منتظر نشست که بعد از چهار دهۀ دیگر یک کاتولیک بر سر قدرت بیاید و بداد شان برسد؟ چرا آقای بشیراحمد انصاری از خلق فلسطین و بمبارد مردم لبنان توسط صیهونست چیزی نمبگویند و قلب شانرا برده های قرن هژده ای امریکا ربوده است؟
خوب آقای سیاستمدار ما در اخیر مقالۀ شان نمیتوانند عقدۀ دل خود را بپوشانند و عقیده دارند«... دیروز از روی تصادف مصاحبۀ مطبوعاتی به اصطلاح رئیس جمهور افغانستان را دیدم تصور کردم که مسخره ای از جمع مسخره های افلام کامیدی در نقش یک رئیس جمهور سخن می گوید. حال در جامعه ای که هنوز هم هستند کسانی که یکی به نام نمایندۀ این قوم و دیگری زیر عنوان آن قبیله و نژاد مسئولیت پاک کردن کفشهای چنین فرومایگانی را به دوش گرفته اند چطور می توان از داشتن فرهنگی والا و مدنیتی جهانی حرف زد...» اگر چنین حرفی را آقای انصاری قبل از پیروزی اوباما به زبان میآوردند من هم میگفتم لبیک درست فرمودید. ولی این که یکباره از تجلیل بردگان سیاه امریکا میچسپند به جان رئیس جمهور افغانستان برای کودن ترین خوانند مقالۀ چنین تلقین میشود که زیر این نوشتۀ رومانتیک شان که کاپی از رسالۀ مشهور علی شریعتی به نام « آری چنین بود برادر» میباشد یک حرف سیاسی نهفته است باز همان قبیله، ملیت، نژاد و کسی نمیداند این ملیت ها و این نژاد ها و این قبیله ها دارای کدام رنگ و مذهب اند، سیاه، سرخ، زرد، هندو، عیسوی، زرتشتی... اگر همه مسلمان اند و اگر رئیس جمهور مسخره ای که مردم با رای خود اورا انتخاب کردند و اگر آمریکا اورا به کرسی ریاست و دیگران را به کرسی معاونیت نشاند گناه این نژادها، این قبیله و این ملیت ها چیست؟ سه دهه است که حمام خون درین سرزمین جاری است، تمام آثار مدنیت و تقافت آنرا چور و چپاول کردند. به کودکان گهواره ای رحم نمیکنند. دزدی، اختطاف، قاچاق و چور دارایی های منقول و غیر منقول را همین مردم سازمان میدهند... مگر اسلام همین است که برای بردۀ سیاه اشک بریزم و برای مردم گرسنه و پای برهنۀ سر زمین افغانستان به نام برادر بزرگ جیوان بارکش؟ و قوم شایسته بهانه بیاوریم.
انداختن تیر به تاریکی هدف خاصی ندارد هرکس میتواند افسانۀ لیلی مجنون بسازد و هر کس میتواند مرثیه سرایی کند. برای گفتن «... سیاستمداران ما چرا حاضر نیستند تا از باتلاقهای گندیدۀ مفاهیمی چون «برادر بزرگ» و «برادر قاصر» و «حیوان بارکش» و «قوم شایستۀ» و امثال آن بیرون شوند...» اولتر باید به تعلیمات دوران ساز اسلام گوش فرا دهند که اگر غلام حبشی بر شما حاکم شد باید از اوامر او اطاعت کنید و هیچ قوم وقبیله ای برتری ندارد مگر بر اساس تقوی و دیانت اش... این برادر بزرگ و این حیوان بارکش و قوم شایسته یقینا برداخته و ابداع کسانی است که اسلام را بهانه میسازند و به ریسمان بیگانگان چنگ میافگنند. مگر چنین نیست که دیگری نمیتواند درین میان داوری کند اگر ما انصاف را فراموش کنیم.
بار اول عنوان این نوشته را شیکاگویی که بشیر احمد جان انصاری را به گریه انداخت نام گذاشته بودم. اما وقتی به لحن گفتار ایشان و دریافت از سیاق کلام شان گرفتم عنوان را تغییر دادم زیرا فهمیدم که ایشان در اول مقالۀ خودیک چیز میگویند ولی در آخر مقاله خود به پیروزی یک انسان سیاه، سفید، زرد و یا سرخ بر این سیستم پیچیده بدیدۀ شک مینگرند. ولی خوب چه میشود کرد. علامۀ بزرگ شرق ما اقبال لاهوری درک کرده بود.
کاردان جز وکل از خویش نامحرم شده آدم از سرمایه داری قاتل آدم شده
من یقین دارم که این برده ای سیاه هم تا وقتی غول سرمایه در جهان حکومت میکند ناگذیر برای قتل هزاران افغان، عراقی، سومالیلیی، فلسطینی، پاکستانی، ایرانی و خلاصه انسان همت خواهد گماشت. که با وصف همه زیاده گویی ها باز هم نتیجه همین است
نعمت الله ترکانی
اتریش 12 نوامبر 2008