پس از هر کشتار و جنایت وحشتناک گروه های اسلامگرا تصور میشود شاید این اوج جنایات آنها باشد، اما چندی نمیگذرد که بشریت از جنایتی به مراتب هولناکتر ازآن بدست جانیان اسلامی شوکه میگردد. زجرکُشی فرخنده، سنگسار رخشانه، دو پاره کردن نوزادی در شرق و اینک سر بریدن شکریه ٩ ساله و شش همسفر ربوده شده او در ولایت زابل، همه حلقه هایی میان کنش و افق دید جنایتکارانی در هیأت طالبان و داعش میباشند.
این بربریت تجسم مادی ناسیونالیسم و نژادباوری است که خود محصول سیاسی جوامع طبقاتی بوده و با آمیزش با دین از قدرت تخریبی عظیمی برخوردار گردیده و با خلق تراژیدی های نفرت انگیز نه فقط در افغانستان که در سوریه، عراق و شاخ افریقا در خدمت منافع گرداننده گان بین المللی سرمایه قرار میگیرد.
سنگ تهداب آمیزش سیستماتیک ناسیونالیسم با دین در افغانستان، در کنفرانس بن اول توسط امریکا و شرکای غربی آن نهاده شد و طی آن پروسه ناسیونالیسم قومی و ارتجاع اسلامی که تاریخ خونباری در جنایت و بربریت داشتند به رهبری کرزی بر مردم افغانستان تحمیل گردیدند. برای ترمیم غرور شکستۀ ناسیونالیستهای پشتون پس از سرازیر شدن گله های مجاهد در کابل و متعاقباً با درهم شکسته شدن''امارت اسلامی'' طالبان که عمدتاً برمحور ناسیونالیسم قومی و عقاید به غایت خرافاتی و متحجر قرون وسطایی استوار بود، کسب پایۀ اجتماعی مخصوصاً در میان قبایل پشتون، برای کرزی و همراهانش در قدرت حاکمه امر حیاتی بود. به همین دلیل کرزی هیچگاه نتوانست موضع روشنی در قبال طالبان اتخاذ کند. علی الرغم جنایات بیشمار طالبان کرزی برای جلب حمایت آنها آن جنایتکاران را، که در واقع با کرزی سر در یک آخور داشتند، برادر ناراضی خطاب می کرد. اشرف غنی هم در امتداد همان مسیری که برای کرزی کشیده شده بود، گام نهاد. او با حذف (احمدزی) از دنبالۀ نامش، خواست تا تعلق اش را به همۀ پشتون ها برجسته بسازد. به همین دلیل در سخنرانی هایش از عملی کردن تعهدش برای رهایی جنایتکارترین افراد منسوب به طالبان داد می زد.
رشد و تقویت دو بارۀ طالبان و ظاهر شدن عده یی از آنها زیر پرچم داعش، پدیده یی تصادفی نیست. حتی جهل، خرافه، تعصب دینی و نژاد پرستی آنها همه پایه های مادی داشته و نهاد هایی در درون و بیرون حاکمیت از آنها دفاع می نمایند. مقام های امریکایی هم بار بار اعلام نموده اند که دیگر با طالبان سر دشمنی ندارند. دولت وحدت ملی و نیروهای حامی بین المللی آنها در نظام سرمایهداری نمیخواهند و نمیتوانند مرجعی برای حذف طالبان و تفکر طالبی باشند، توسل به آنها برای سرکوب نیروهای وحشی یی چون طالبان و داعش چیزی جز توهم و خوشخیالی نیست. رهبران خود تراشیدۀ ملیت های تحت ستم، که با شعار فریبندۀ حق تعیین سرنوشت، از نژادباوری علیه نژاد باوری استفاده میکنند، فقط در صدد حفظ منافع آزمندانۀ خود شان هستند. آنها با تعمیم دادن جنایت طالبان به ملیت پشتون، که خود قربانی درجه اول این نیروهای وحشی هستند، صرفاً برای تحمیل ارادۀ خود شان بر مردم، زمینه سازی مینمایند.
حذف نیروهای عقبگرا و به شدت ارتجاعی و جنایتکار، که خود محصول نظام و مناسبات حاکم کاپیتالیستی است، زمانی میتواند متصور باشد که مردم آزادیخواه و در رأس آنها جنبش آزادیخواهانۀ طبقۀ کارگر و اقشار محروم آگاهانه به بنیادهای فکری و توجیه کنندۀ نابرابری و ستم، دین و ناسیونالیسم، که تکیه گاه اصلی جنایتکاران حاکم را میسازد، پشت پا بزنند. درست مانند حرکت اعتراضی دیروز در کابل که زنان و مردان برای آزادی، عدالت و برابری در کنار هم فارغ از تعلق قومی و جنسیتی به خیابان ها ریخته و حاکمیت پوشالی و رهبران خود تراشیده سنتی و دینی را فرصت ندادند تا باز هم برای آنها خط و نشان بکشند. حرکت شکوهمندی که محقق را در دفاع از غنی به زوزه واداشت. حرکت اعتراضی دیروز که خروش لرزۀ مرگ بر اندام جانیان لمیده بر قدرت و مکنت انداخته بود همچنین به وضاحت نشان داد که رهبران و مجریان قدرت حاکمه سوای تعلق سیاسی و اتنیکی در کنار هم از اقتدار و منافع طبقاتی شان به یکسان به دفاع بر می خیزند و به مردم کج دهنی نموده و چنگ و دندان نشان می دهند. این را مردم از عربده ها و زوزه های غنی و عبدالله نیز درک کردند. آنهایی که "در زمین بوریا و در آسمان ستاره ندارند" یعنی اکثریت مردم زحمتکش، قصرنشینان و غارتگران را به مصاف طلبیده اند.
با آنكه موج عظيم دادخواهي و عدالت طلبي ديروز مردم آزادیخواه بدلايل گوناگون از جمله عدم حضور فعال و سازمان یافتۀ جنبش سوسیالیستی به سرانجام مطلوب نرسید و تخطئه شد، اما زنگ خطر بیداری و عصیان مردم پر طنین تر از گذشته به صدا در آمد. این حرکت نشان داد كه دیگر ممکن نیست مردم را به نام قوم و دین و با تزویر، ریا و تحمیق و زور و سرمایه منکوب کرد و به سکوت واداشت.
سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان، عمیقاً از جنایت تراژیک سر بریدن انسانهای بیدفاع به دست اوباشان اسلامی متأثر و متألم بوده و خود را در درد مردم و خانواده های قربانیان شریک میداند. ما معتقدیم که برای نهادن نقطۀ پایانی بر وحشت گروه های اسلامی و نژاد باور، بایست به صورت متشکل دست به ریشه های این بیعدالتی ها برد. نمیشود با شعار "الله اکبر" برای داد خواهی کسانی قیام کرد، که با تنین همین نعره سرهای شان از تن شان بریده شده است. فقط با مبارزۀ متشکل طبقاتی است که میتوان افقی را در برابر جامعه قرار داد که آرمان رهایی و برابری انسانها در مرکز آن قرار داشته باشد.
دست مذهب و ناسیونالیسم از زنده گی انسانها کوتاه باد!
سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان
٢۱عقرب ١٣٩٤؛ ۱۱نوامبر ٢۰۱۵