افغان موج   

 

به مناسبت هشتم مارچ سال 2012

 

تهیه و تر تیب : ملیحه ترکانی

 

در سالی که گذشت ما شاهد صد ها واقعۀ دلخراش و غیر انسانی علیه پنجاه در صد نفوس ( زنان) افغانستان عزیز بودیم. تجاوز به زنان و دختران جوان، قتل های ناموسی، خود سوزی ، بی احترامی به حقوق زنان توسط دولت افغانستان شاهد مدعای ماست.

شوهری گوش و بینی زنش را میبرد، بخاطر تولد سومین نوزاد دختر او را میکشد. پسر والی یک ولایت با نگهبان درب خانه اش به کودک نو جوانی تجاوز جنسی مینماید. مردی سه دختر و خانمش را به بهانۀ ارتباط دخترانش با دوستان پسر شان به قتل میرساند... خود سوزی زنان به خاطر ظلم و تعدی مردان در سال 2011 پنجاه درصد افرایش مییابد...

اینها بر علاوه از زنان و کودکانی اند که به خاطر بمباران خانه های شان در داخل وطن خود مهاجر شده و در زیر خیمه ها جان به جان افرین میسپارند.

حتا زنانیکه بر کرسی های پارلمان، سنا و وزارت های حکومت فعلی تکیه زده اند با هزار توطعه و ارتباط نامشروع به دنبال مقام میگردند و آزادی زن را باکوبیدن کفش و دادن دشنام به همدیگر، طرح مسایل قومی، سمتی و نژادی به این مقام ها میرسند. حتا اخیرا خانم فوزیه سادات عضو مجلس سنای افغانستان بخاطر دست داشتن به باند آدم ربایان به دادستانی معرفی شده است. این در حالی است که مادران داغده ای وطن چشم به این نه اصطلاح نخبگان دوخته اند.

طی ده سال جمهوری اسلامی میسر نشده که روزی از کشتار، سینه بریدن ها، سنگسار ها و تجاوز جنسی به آنان بازخواستی صورت بگیرد و کسی مسببین آنرا به محاکمه حاضر کند.

گویندگان زن اخبار به خاطر معلوم شدن موی سر مورد سرزنش قرار میگیرند و آموزگاران زن گاهی تا چندین ماه معاش بخور و نمیر خود را بدست آورده نمیتوانند.  توسط طالبان تیرباران میشوند و بروی دختران مکتب تهزابپاشی میکنند.

وزیر معارف آقای فاروق وردک مکتب نسوان بی بی مهرو را بخاطر تبعیض زبانی و جنسی به شخیصت ناشناخته ای به نام پسر مامایش قیوم وردک نامگذاری میکند. این کار فاروق وردک در حقیقت بخاطر محو نام یکی از زنان مبارز یک زن افغانستان است. فاروق وردک، عبدالرحیم وردک و قیوم وردک را کسی نمیشناسد ولی بی بی مهرو زنی است که حتا یکی از نواحی شهر کابل در جنوب میدان هوایی از صد سال به اینطرف با نامش یاد میشود.

البته که نقش رسانه های جمعی در افعانستان برنامه های آموزشی بخاطر جقوق بشر و خاصتن حقوق نیمی از نفوس افغانستان یعنی زنان را به ندرت و آن هم در موقع ضرورت با بعضی از زنان  ایکه در ادارات دولتی امرار معاش میکنند و به نحوی با دولت چسپیده اند سازمان میدهد. کجاست تیلویزیونیکه در میان قراء و قصبات وطن سفر نموده و از زنان بپرسد که چه رنجی باعث خود سوزی آنان میگردد.  دولت در مجازات متهمین به تجاوز، فروش و اختطاف زنان آنقدر کوتاهی میکند که در روز روشن عده ای تفنگ به دست به خانه های مردم هجوم برده و زنان را مورد تجاوز قرار میدهند. کودکانرا در بدل یک مشت پول به پیر مردان میفروشند.

هرگاه دولت محافظ حقوق بشر و تساوی حقوق زنان با مردان است، پس باید با ناقضین حقوق زنان صرفنظر از اینکه در کدام موقف قرار دارند برخورد قانونی نموده و آنها را مطابق قانون مجازات نماید. با تاسف همچو مجازات و پیگرد های قانونی درینموارد خیلی کمرنگ است که این کمرنگی باعث ظلم و تعدی علیه زنان گردیده است.

فراموش نباید کرد که نقش رسانه های جمعی به خصوص تیلویزیونها، مجلات و روزنامه در روشن نمودن اذهان عامه رول بسزایی دارد. از طریق نشان دادن فیلم ها سریال ها، نوشتن داستان ها و فیلم های مستند که تهیه و ترتیب آنها وظیفۀ قشر روشنفکر جامعه و مسوولین اطلاعات جمعی میباشد بارز و کارساز است.

قلم ایکه به دور از تعصب و با محبت به منظور خیر و صلاح مردم و جامعه بنویسد یقینن برنده تر از شمشیر بران و ملایم کننده قلب سنگدلان است با توجه به این اصل بیائید مبارزه را از طریق قلم با احساس مسوولیت برای خواهران و مادران خود درهرکجائیکه هستیم تشدید بخشیم.

به امید سهم گیری فعال همه روشنفکران و دوستداران حقوق زنان درین زمینه.

                                                                     ملیحه ترکانی

 

سكوت ( داستان)

نويسنده: سارا "رضايي"

منبع: سایت وزین جام غور    

    اين اولين باري نبود كه صداي ناهنجار شكستن شيشه را، د رخانه خودم  مي شنيدم. ولي  هيچ وقت به اين صدا عادت پيدا نكرده بودم و كوچك ترين صدايي دلم را از جا مي كند و دست و پايم مي لرزيد. اما هنگامي كه او با مشت هاي گره خورده بر شيشه هاي پنجره مي كوبيد، شيشه ها از دل ترك خورده، مي شكست و پائين مي ريخت! من مي ترسيدم . خب  اين كار هميشگي او در هنگام عصبانيتش بود. در اين روز ها بيش از حد بد خلق شده بود. نمي دانستم چطور حرفش را قبول كنم. كاش اقتصاد خوب مي بود وقتيكه به درب و پنجره نگاه مي كردم بيشتر به ياد خانه متروكه مي افتادم. هيچ وقت اورا نديدم كه به حد نياز زندگي كار كند و عايدات داشته باشد و هر چه فكر مي كردم ؛  نمي خواستم اين نصف ناني را كه دارم با ديگري شريك سازم واين وتصور اين موضوع  برايم غير قابل تحمل بود. آخر پنج طفل داشتم كه به من نياز داشتند و حتي نمي توانستم لحظه اي آنان را ترك كنم. اگر نه بايد حرفهايش را قبول مي كردم تا او دست از اين همه شكستن و ريختن بردارد و اگرنه اين حالت ادامه داشت.

    تو از چه مي ترسي؟ صدايش را از ته حلقش بيرون آورده در گوش هايم انتقال مي داد. از جايم تكان خورده گفتم: آخر چه كم داري؟ فرزند نداري ، درخانه ات پسر نيست، دختر نيست ويا كار هاي خانه  مرتب پيش نمي رود؟ با اين اقتصادي كه داري چطور مي تواني بعدأ هم به من توجه كني و هم به يكي ديگر؟

    - "اين به تو مربوط نيست! اگر هيچ مشكلي هم وجود نداشته باشد؛ باز مشكل وجود دارد؛ مشكل اينست كه من از تو خسته شده ام اگر مي گويي اقتصاد خوب نيست، پسرت دوازده سال د ارد ومي تواند كار كند و تو را نان دهد".

سريع وبا لحن قهر آلود گفتم: او درس مي خواند؛  آينده او را تباه نكن!

هرگز باورم نمي شد؛ آنچه را كه مي گويد خودش هم به او اعتقاد داشته باشد.

    دوباره سرم  فرياد كشيد و گفت: "تو مثل اين كه نمي فهمي كه من از تو چه انتظار دارم. مي خواهم كه از ته دل رضايت تو را داشته باشم و اگرنه مثل هميشه مي توانم تو را زيرلگد هايم بي گندانم، موهايت را با پستش بكنم و سرو رويت را كبود سازم! اما من مي خواهم ؛ كه تو با خوبي به حرفهايم گوش داده و مي خواهم مثل يك دوست مرا همكاري نموده و حتي برايم طلبگاري  بروي!  تازه  تو اينرا هم خوب مي فهمي كه من دختر عمه ام را دوست دارم و تو يك زن تحميلي بودي كه بدون رضايت من پا به زندگي ام گذاشتي!"

    از بي انصافي اش حيرت زده شده بودم بدون معطل گفتم: اما اين مادر تو بود كه پدر و مادرم را به هر قسمي راضي ساخته بود.

     با چشمان كشيده به سويم نگريست با تندي گفت:" مادرم بود نه من! حالا من مي خواهم زندگي ام را انتخاب كنم آنوقت كه با تو ازدواج كردم هجده سالم بود حال بيست و نه سالم است .خوب مي فهمم كه با كي زندگي مي توانم او كه مورد پسند من است دختر عمه ام زيبا است نه تو!"

    گفتم: اما تو پنج طفل داري....هنوز حرفم تمام نشده بود كه جواب داد:"دارم كه دارم برايم مهم نيست انها همه ناخواسته هستند!".

    به اين فكر افتادم كه او مي تواند بقيه عمر خود را ، خود تصميم بگيرد و تجديد كند. اما من چه كار مي توانم بجز سوختن و ساختن انجام دهم ! در حاليكه نه گناه من بود و نه گناه پنج طفلم كه به دنيا نا خواسته اي ما پا گذاشته بودند!

     لحظه سنگيني بود؛ سكوت پيرامون ما حكم روايي مي كرد و فقط همين نقطه مشترك بين ما مانده بود"سكوت"! من در فكر فرو رفته بودم وبه گذشته هايم و آرزوهايي كه داشتم . او نيز ساكت بود ودر حاليكه موهايش از بلندي روي شانه هايش خميده بود به نقطه نامعلومي منگريست!من نمي دانستم كه د راين لحظه او به كي فكر مي كند! به من وبچه هاي قدو ونيم قدش يا به هوس هاي تازه اش؟

    به قد وسيمايش مي نگرم؛ با آنكه ، او كه يكسال از من كلانتر است؛اما اينطو رنشان نمي دهد. او از من حد اقل پنج تا شش سال خردتر مي نمايد و...

    صداي عثمان كه به سويم چهار دست و پا مي آمدو با لبخند كودكانه اش ،رشته افكارم را بريد وتوجه ام را بسوي خود جلب كرد؛ فهميدم كه گرسنه شده لبخندي بر لب آورده آغوشم را به سويش گشودم؛  كه در اين لحظه جاويد با دستان نيرومندش عثمان را كنار كشيد.

    عثمان از دردي كه در بازويش احساس كرد گريه اش گرفت. برگشتم و گفتم: چرا چنين مي كني؟ او چه گناهي دارد؟

    سريع جواب داد:" اين فرزند من است و متعلق به تو نيست و تو مي تواني كه به خانه پدرت برگردي ديگر دست به فرزندانم نزن!"

     حيران مانده بودم كه چه بگويم؟ بعد از لحظه تامل  و شنيدن گريه هاي عثمان كه گاهي به من و گاهي به پدرش ميديد و گريه مي كرد طاقت نياوردم؛ بر خاستم عثمان را بغلم گرفتم و گفتم: خوب است من برايت خواستگاري مي روم واز ته دل رضايتم را اعلان مي كنم.

     اينرا گفتم و بوسه اي از گونه اي تر عثمان گرفتم. نيم نگاهي كه به او انداختم برق شادي در چشمانش مي درخشيد!

    جاويد خوشحال وخندان بدنبال برآوردن هوس تازه اش خانه را ترك كرد....

پايان

 

 

  هشت مارچ  با آندیشه های  زنان فرهیختۀ ما

مروه سبحان

  ـ  1 شما وضیعت زنان در افغانستان را چگونه می بینید.؟

    وضیعت زنان در افغانستان به طور نسبی بهتر از ده سال قبل است اما آنچه که برای رشد و ارتقای وضیعت زنان باید انجام می شد

    چشمگیر نمی باشد

    و اگر کاری هم صورت گرفته است خیلی اساسی و بنیادی نمی باشد.

  2ـ  به نظر شما برای آزادی زنان افغانستان چه باید کرد؟

    باید به زنان افغانستان آگاهی های لازم داده شود تا بتوانند از حقوق مدنی خود به طور کامل آن برخوردار گردند

    این آگاهی بدون بالا بردن سطح دانش و تحصیلات در خانم هاامکان پذیر نمی باشد

    قشر با سواد زنان در افغانستان بسیار اندک و محدود می باشد و حتی برای همین تعداد محدود هم امکانات فراهم نیست،ولی باز هم،همین تعداد که از حق و حقوق خود آگاهی دارند باید برای نجات دیگر زنان مستحق و مظلوم

    افغانستان سر سختانه در مقابل مشکلات مهم و اساسی از جمله مبارزه با بيسوادي، مشاركت و سهم گيري هاي مهم در كشور، دسترسي براي دادخواهي قربانيان و تأمين امنيت حقوق زنان، رفع قوانين تبعيض آميزعليه زنان و فراهم نمودن زمینه های اشتغال برای زنان را در سر خط هدف های خود قرار بدهند و از جامعه جهانی و حکومت فعلی بخواهند تا از آنها در مقابل این همه مشکلات حمایت های جدی را نشان بدهند.

    و هر زمان که زنان افغانستان از حق و حقوق خود به عنوان عضوی از جامعه برخوردار شوند به آسانی میتوانند به آزادی دست بیابند.

  3ـ از نظر شما اشتراک عده ای از زنان در پارلمان قضاء، کابینه و معارف افغانستان در حکومت کرزی چیست؟

    مشارکت این زنان در کابینه و پارلمان و دگر نهاد های دولتی صرفاً یک نمایش است که می خواهند نشان بدهند زنان در امور سیاسی و اجتماعی کشور سهیم هستند،حال آنکه هر روزه شاهد خشونت های خیلی فجیع و نا بخشودنی علیه زنان سرزمین خود می باشند ولی هیچ نوع کمک برای هم جنسان شان از طرف آنها صورت نمی پذیرد ، زنان سرزمین ما در این عصر و زمان که دنیا شاهد پیشرفت های چشمگیر میباشد هنوز هم از ابتدایی ترین حق مسلم خود که همانا سواد است بی بهره اند ولی تا امروز هیچ کار اساسی از طرف این نماینده ها و کارمندان دولت صورت نگرفته است تا برای همه بدبختی ها و عقب ماندگی های زنان افغانستان راه نجاتی باشد.

    با ادای حرمت

    مروه سبحان

    09.02.2012

دوکتور زرمینه زمان

    من زرمینه زمان وطن یار در قریه بایان ولایت پروان بدنیا آمده ام. تحصیلات بکلوریا را در لیسهء عایشه درانی تکمیل نموده، و تحصیلات عالی در انستیتوت دولتی طب كابل فاكولته ستوماتولوژی رابه درجه ماستری تکمیل نموده و شامل كادر علمی انستیتوت طب كابل شده و مدت ۲ سال در دیپارتمنت اناتومی به حیث استاد مشغول تدریس با جوانان بودم وبه حیث رضا کاردرعرصه های حقوق زنان و جوانان در نهاد های مختلف مدنی ایفاء وظیفه نمودم بعد از مهاجرت به ٱلمان فرا گرفتن زبان ٱلمانی و تجدید دوباره تدریس

    مشغول كار مسلكی داكتری به یكی از معاینه های شخصی میباشم .

    من در افغانستان عروسی كردم شوهرم داكتر روان شناس است و سه فرزند دارم اولی به دانشگاه دومی به صنف سیزدهم و سومی به صنف نهم مكتب استند.

    از ده سال به اینطرف در ٱلمان رضاكارانه در اتحادیه های اجتماعی افعانی و ٱلمانی مصروف كار استم كه مهم ترین ٱن كار با اطفال مریض افعانی كه در ٱلمان تداوی میشدند همراه با یك انجمن خیریه ٱلمانی بود كه پیداكردن جای تداوی برای اطفال ٫ نگهداری شان ٫ سازمان دهی كار تداوی ٱنها همه به دوش ما بود كه البته بعد از صحتمند شدن اطفال دوباره نزد فامیل های شان به افغانستان برگشت میكردند.

    من با دوستان ٱلمانی و افغانی اتحادیه خیریه را به خاطر كمك به اطفالیكه مرض شكر دارند ایجاد نمودیم

    و با همكاری وزارت صحت عامه وشفاخانه صحت طفل توانستیم یك مركز تداوی شكر برای اطفال باز كنیم و فعلأ صد طفل در ٱنجا تدواوی میشوند در مركز شكر یك داكتر و یك نرس كار مینمایند كه هر دو قبلأ به ٱلمان ٱمده ومیتود تداوی شكررا در شفاخانه های ٱلمانی فرا گرفتن .

    من عضو اتحادیه دوكتوران افغانی نیز میباشم كه این انجمن خدمات ارزنده را در در افغانستان به عهده دارد از جمله تربیه كادر های صحی ٱوردن دوكتوران از افعانستان به ٱلمان و از ٱلمان به افعانستان ٫چاپ كتاب های درسی پوهنتون های طبی در افعانستان ٫ ایجاد كورس های مختلفه صحی در افعانستان به خاطر بلند بردن سطح ٱگاهی مسلكی دوكتوران ما و غیره میباشد .

    و اینك به سوالات تان جواب ارایه میكنم :

    وضعیت حقوق زنان بعداز رژیم سیاهء طالبان در چند سال گذشته بهبود قابل ملاحظه ای داشته است. از جمله حضور و مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در عرصه های معارف، فعالیت های اجتماعی و کار های سیاسی . مشارکت گستردۀ زنان به عنوان رای دهنده و رای گیرنده اما این تغیرات فقط در محدوده مرکز شهر کابل بوده و در بقیه نقاط تعییر اندكی و یا هیچ تغیر نكرده اما هنوز هم عرف و عنعنات نا پسند حاکم جامعه، نداشتن استقلال اقتصادی زنان ٫فقر اقتصادی،فرهنگ مرد سالاری٫ عدم آگاهی مردان از حقوق زنان٫سطح پایین سواد و خشونت در انواع مختلف از جمله مشکلات زنان است.و در بسیاری مواردمتآسفانه حق زنان فقط چند کلمۀ ادبی باقی مانده وتفاوت مرد با زن به معنی تسلط مرد بر زن تلقی میشود.

    برای بهتر شدن وضعیت زنان در طویل المدت نیاز به برنامۀ های آگاهی زنان از جمله ایجاد مراكز تحصیلی ابتدایی و عالی، ایجاد قوانین به نفع زنان و تطبیق این قوانین میباشد . اما در کوتاه مدت نیاز به تعهد سیاسی رهبران و ساختار های سیاسی در کل است. حضور زنان در سطح رهبری میتواند مؤثرباشد اینكه زنان به نفع زنان برنامه های بسازند كه خود کفایی اقتصادی زنان بالا ببردوزنان در افغانستان بايد همهگی با هم متحد شوند و برای حق خود مبارزه و دفاع کنند و نبايد ترس داشته باشند و حکومت افغانستان بايد برای حق برابری بيشتر تبليغ و تلاش کند.

 

عالیه زمریالی

    ۱-  وضعیت زنان در افغانستان رو به وخامت میرود. دولت در حمایت از زنان در برابر خشونت؛ تجاوز؛ قتل؛ تبعیض و استثمار موفق نیست.بناً وضعیت زنان افغان در حال وخیم شدن است. در زمان حکمروایی طالبان زنان از همه حقوق خود محروم شده بودند و حالا به نظر من دستآورد های آنان در بخش های مختلف آموزشی؛ سیاسی؛ کار یابی وآزادی که بعد از سقوط طالبان بدست آورده اند شدیداً در معرض خطر قرار دارد.

    ۲-  زنان نیم پیکر جامعه ای انسانی را تشکیل میدهند. به نظر من تنها با آموختن علم وبلند بردن سطح دانش وآگاهی است که زنان ما قادر خواهند بود تا بهتر در مورد حق و حقوق خود آکاهی یابند وجایگاه اصلی شان را در جامعه پیدا کنند.

    ۳-  زنان میتوانند نقش موثری را با حضوریابی درپارلمان؛قضا؛ کابینه و معارف افغانستان نه تنها در حکومت کرزی بلکه در هر زمانی تمثیل کنند. زنان میتوانند پست های مهم رهبری سیاسی؛ اجتماعی و اقتصادی را در دست داشته باشند و حتی با صراحت میتوان گفت که در برخی موارد ظرفیت رهبری زنان نسبت به ظرفیت رهبری مردان موثر تر است.

    با کمال احترام

    عالیه زمریالی از لندن

 

فریبا آتش صادق

شما وضعیت زنان را در افغانستان چگونه مبینید؟

ــ زن در افغانستان همیشه و همیشه با دیدگان غمین و دل تیره همچو دنیای دور و برش در خود فرو رفته است. بغضش در گلو خشکیده اما دستی محبت آمیزی نبوده تا گونه های پر اشکش را پاک کند ، گوشی دردش را نشنیده و همیشه در تنهایی هایش غرق بوده و است.

  همانطوریکه میگویند زن نیمه ای از پیکر جامعه است اما از نظرمن با تآسف فراوان که زنان در افغانستان هنوز بخاطر بدست آوردن حقوق خود موجودات ضعیفی اند.

 چون فعالیتها و برنامه ریزی برای زنان در شرایط امروز ی در افغانستان کارآیی ندارد. اگر بدیده ای باز توجه شود امروز مرد عادی جامعه هم در وضیعت دشوار قرار دارد چه رسد به آنکه برای نیمه دیگری  از پیکر جامعه توجه گردد. 

زنان در افغانستان در حالت  خشونت، تجاوزو تبعیض قرار دارند و این خشونت ها که بالای زندگی وسیع زنان و دختران حاکم است ناشی از طرز بر خورد و روش سنتی و فرهنگ عقب مانده میباشد و بصورت آشکارا از حق انسانی و بنیادیی شان انکار صورت میگیرد.

از نظر شما برای آزادی زنان در افغانستان چی باید کرد؟

ــ عوامل اساسی آنرا که در عقب ماندگی اقتصاد،سواد، فرهنگ و اجتماع وجود دارد باید رفع کرد که با رفع آن نه تنها حقوق انسان و از جمله زن در جامعه تآمین میگردد.

همچنان باید اضافه نمایم که اتحاد زنان و قسمت کردن درد ها ، کمبودیها و در مجموع مشکلات شان به همدیگر از طریق هر روزنه ای که باشد حد اقل با مشوره میتوانند مرهم درد های همدیگر باشند.

از نظر شما اشتراک عده ای از زنان در پارلمان ......

ـ تا جاییکه دیده میشود تعدادی از بانوان مان با کار و پیکار و مبارزات آزادیخواهانه ای شان توانستند در جامعه مرد سالار کشور مان در عرصه های گوناگون رشد و تکامل بالنده داشته باشند که منجمله چند کرسی محدود را در پارلمان احراز نمودند  .

اما راه یابی یکتعداد در پارلمان و بخش های یاد شده دیگر در افغانستان وابستگی به حمایت مردان دارد و به همه هویداست که در تصمیم گیری ای شان نه تنها مستقل بل موفق هم نیستند.

 

اشعاری از زنان کشور ما

سیمین غزل حسنزاده

غزل ماهی ها

سوار موج می اید کسی پابوس چشمانت

که تا اعماق روشن می شود فانوس چشمانت

تو با تور غزل قلاب می بافی برای او

و صیدش می کنی از عمق اقیانوس چشمانت

و ماهی می شود ماهی که عریان است و می رقصد

به روی برکه ها هم دوش اورانوس چشمانت

نگاهت تا که می افتد در این ایینه ی رنگین

قلم می ماند از"شرح پر طاووس" چشمانت

جنون غیرت امیزت شبیه شعر می پیچد

به دور دختر مهتاب این ناموس چشمانت

و تو از ماه می سازی غزل در گوش ماهی ها

و می شویی نشان تاول از کابوس چشمانت   

س. غزل

90.12.9

 

فریبا آتش

در خـــــــانه ما کسی که جنــگ آورده

اندر پی قتـــــل ما ، تفنـــــــــگ آورده

ای وای وطن باغ خزان دیده ای من

بازی زمــــــان ترا بـــــــه تنـــــگ آورده

××××

وطـــنداران دلـــــــم پر نار گشته

زهجــــــــــران وطن بیمار گشته

اسیر غـــــــنچه های کاغذینــم

که اینجا لاله ها پر خـــــار گشته

××××

من اکــــــنون نالم از درد همیشه

خزان در ملک ما کرده ست ریشه

چو آن مـــرغی که گم کرده بهاران

فــــــغان دارم به هر صحرا و بیشه

××××

کـــــیم من خانه و کاشانه ام کو

زجـــــــــــور روزگــــاران لانه ام کو

زبیــــــــــــــداد زمان تا کی بنالم

بدشت بیکسی ام ، خانه ام کو

××××

سبوی عیش مارا غم شکـــــسته

بـــــروی ما ، در امیــــــــد بـــــسته

درین باغی که از غم خار زار است

نهـــال بیکسی با یـــآس رستـــــه

 

انجیلا پگاهی

غزل

دلـــم گرفته ترین شام را قدم زده بود...

ســـیاه کامی ِ ایـام را قــــــدم زده  بود...

کنـــــار ِساحل ِ دیـــــدار ها و قول و قرار

دوباره خـــط ِ سر انجام را قدم زده بود ...

به وقت ِ مردن ِ خورشید روی شانه ِ آب

همــان لحظه ،همان نام را قدم زده بود...

به باد داده بد آن پاره های دفتر و ...خود

شکـــــست ِشاعر ِ ناکام را قدم زده بود...

ز حــــس ِ تلخی که آورده بود شام ِ فراق

چقــــدر یک شب نآرام را قـــدم زده بود...

انجیلا پگاهی

 

مروه سبحان

خلوت

یک شب اگر به خلوت خاطر گذر کنی

گلواژه  های  شعر مرا  بارور کنی

آنشب ستاره در قدمت می کنم نثار

گر یک نظاره بر من و بر چشم تر کنی

آتش زنم به خاطره  های  فراق تو

یک لحظه، یک نفس چو کنارم به سر کنی

سر تا قدم  به  لزره  بیفتم  چو بینمت

چون تک درخت بید مرا بی ثمر کنی

بینی اگر در آئینه ی چشم من دلت

شاید تو از شکستن این دل حذر کنی

از حد گذشته صبر دل بیقرار من

وقتست انتظار مرا مختصر کنی

مروه سبحان

 

سوما کاویانی

فلک بی پیر

چقدر تنھایی خوار و ذلیلم میکند

این فلک بی پیر زود پیرم میکند

گر چہ بال پرواز گشادہ ام لیک

بازعرف و عادت ھا اسیرم میکند

کمانی پشتم زحیلہ روزگار است

عشق تو راست مثل تیرم میکند

آہ ،چی بی مزہ ست بازی روزگار

در امید لذتی ،مرچ و سیرم می کند

این چرخ فلک ھم عجب بی پیر است

در کاسہ حوادث سخت خمیرم میکند

گر فرھنگ ارتجاع  پشت گوش کنم

بازسنگسارھرصغیرو کبیرم میکند

گر بفشارم گلو تابو ھا را در  دم

بر دار آویزان بھر تکفیرم میکند

من زنم و ھمیش کوبیدہ شدم،لیک

عشق بمردم روشن ضمیرم میکند

بگشا سوما این قفس تنگ سینہ را

کہ دل بخون طپیدہ بھانہ گیرم میکند

(سوما کاویانی) 2012-2-20

 

حمیرا نگهت دستگیزاده

لبالب از ستاره ها به خواب من رها شدی

سکوت بود و خا مشی تو آمدی صدا شدی

نفس به ساز گام تو سرود عاشقانه شد

قدم به واژه ها شدی صدای آشنا  شدی

تو ساز بی نهایتی شکوه یک  بدایتی

نسیم یک عنایتی که بر دلم روا  شدی

دلم به راز ها تنید تن سپیده را سپید

که آفتاب بر دمید و شهر وروشنا شدی

که بود پیش از این که تومیان لحظه های نو

رسیدی وشگفتی و به خواب من رها شدی؟

زمین ِ شعر سبزِ تو ، زمان عشق در پرت

پریدی و نشستی و نوا شدی نوا شدی

ستاره بود و فرصتی، شب ِ شکسته آیتی

اسیر گم شدن که تو ز آسمان جدا شدی

خبر شدیم و آرزو سفر شدیم و جستجو

تو راه بی نهایت و همیشه انتها شدی

16-02-2012

 

صنم عنبرین

چی می شد؟

دلم را برده از من عطر امواج صدای تو

کدامين جاده ره دارد به درگاه سرای تو

به بوی مھربانی ھا اگر يک دم مرا خوانی

دلی از جنس گلھای سحر دارم برای تو

بريزم اشک بر راھت چو باران سحر گاھان

بگردم دور دورتو بخوانم در ھوای تو

به شوق جستجويت از تمام جنگل و صحرا

بگيرم فرصتی، شايد بيابم جای پای تو

عجب پيچيده ای در تار و پود لحظه ھای من

چی می شد من اگر بودم شريک لحظه ھای تو؟