رسول پویان
جنگ و بحران وطن پایان نمی گیرد چرا
خـانـۀ بی نظـم مـا سـامـان نمی گیرد چرا
خون ناحـق گر نمی خسبد بـه فـرمان خدا
دشـمنان را درد بی درمان نمی گیرد چرا
صدیقالله توحیــدی
یک شنبه 4 دلو 1394
«افسوس برای نرگس های افغانستان»، مجموع خاطراتِ سفرِ ششگانۀ ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگارِ ایرانی به کابل، هرات و نیمروز در سال های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۶ را در بر میگیرد. این کتاب، یک روایتِ ساده و خشکِ ژورنالیستی نیست؛ بلکه نویسنده در سفرهایش به افغانستان، توانسته به عمقِ دردهای مردمِ این سرزمین راه یابد و درد های بیشمارِ این کشور را واکاوی کنـد. نثر این کتاب، ساده اما مملو از احساس است.
https://www.youtube.com/watch?v=VoRidSmfMQg
ارسالی: سلیمان کبیر نوری
به نوشیدن برم ظــــــــــــــــرفی کنم پر آب دریا را حباب آسا کشم بیـــــــــــــرون تهی جام تمنا را
ببینم هرکی چــــون طفلان که دارد در بغل سنگی از آن مجنون گزیند خانه ی بی درب صحرا را
محمد عالم افتخار
در اغلب فیلم ها و دیالوگ های آثار هنری و نیز گفتمان های عادی و عامیانه؛ حینی که بناست یک نومیدی فوق العاده ناشی از ظلم و حرمان اجتماعی نظیر شهادت های مظلومانه اخیر ژورنالیست های بی سلاح و بیدفاع رسانه «طلوع»؛ از کسی رفع و دفع شود و به طرف؛ امید و استواری و پایداری هدیه گردد؛ چنین جملات حکمی به کار گرفته می شود:
ـ انسانیت که هنوز نمُرده است!؟
ـ آخر؛ انسانیت که هست!؟...
به نظر می رسد حتی بزرگترین فلاسفه و نوابغ هم که عندالموقع چنین احکام را در متون آثار خویش استفاده نموده اند و استفاده می نمایند؛ کمتر به عمق معنایی و مصداقی آنها نظر داشته اند و یا به لحاظ محدودیت های زمانی و مکانی؛ می توانسته اند نظر داشته باشند!