عشق وطن
رسول پویان
زخـم ما پرسـوز و ناپیـدا بــود درمـان ما
عالـمـی پر شـد ز داغ و درد  بی پایان ما
کس نباشد در پی تشخیـص درد ریشه دار
کس نمی جوید علاج زخم جسم و جان ما
دور جهل و انتقام وخــود پـرستی هـا بود
کس نمی خـوانـد کتاب دانش وعـرفـان ما
هرکه هیزم می نهد در کورۀ جنگ و نفاق
زین بود آشفتـــه جمــع مـردم حیــران مـا
رفتـه از دسـت وطنـداران زمـام مملـکـت
نظم و قانون و عدالت نیست در فرمان ما
با ســـواد مــا نسوزد در غـم و درد وطن
دور گیرد دست خـود از آتـش سـوزان ما
رفته گـویی عشق میهن از سر صاحبدلان
کـشته جـور باد وحشـی مشعـل تابـان مـا
خـون دل تاکی خـورد آخر زپستان وطـن
در خـرابستـان وحشـت کـودک دامـان ما
همـتی بایـد وطنـداران، خــدا را حـرکتـی
سوخت مغز استخوان از غـفلت عریان ما
جای جنگ و خون بیارا محفل نقل وغزل
یـاد کـن آخـر ز شـور دفتـر و دیــوان مـا
آخـر از نسل غیـور رسـتـم و بـو مسلمـی
بشکـنان سنـگی طـلسم وحشت زنـدان مـا
آتش نی عشق ومستی آورد دربلخ و روم
معـنی صلـح و صـفـا آمـوز از قــرآن ما
نـور دانش می وزد از مکتب سینا هنـوز
عقـل فـارابی فـزاید حکمت و برهـان ما
شور شبخیزاست مضمردر دل پیرهرات
آتـشـی دارد بـدل هـــر نــالـۀ پنهــان مـا
پند جامی وسنایی کرده روشن چشم جان
جـز صفای دل نیـابی هیـچ در دیـوان ما
حکمت وعشق وصفا وصلح وآزادی بود
گـر بیـابـی گـوهـر فــرهنگی رخشـان ما
مشعل عشـق شـرربار وطـن را تازه کـن
تـا شــود روح بــزرگ جنبش پـاشـان ما