جلوۀ صـورت حـدیـث خـفـتۀ سـیرت کند

عقل ازسودای دل لرزان شود حیرت کند

بند و زنجیر گـران را بـرکـند از پای دل

تـرک دام و دانـه با اشـکال نـوغیرت کند

از طلـسـم کهـنــۀ اوهــام مـرغ دل پـریـد

عشق را قربان که با نور ازل وحدت کند

دل که در دشت جنون آزادی مجنون بدید

گـو که لیلی در حصار پـرده ها همت کند

پشـت کـوه قـاف دل سـیمرغ دارد آشــیان

نیسـت پـروایی اگـر دیـو خشـن هیبت کند

یک‏نفس بی‏عشق ومستی دل نمیگیردقرار

آفـرین بر آن‏که با عشق و صفا عادت کند

وصل دل‏ها رانشاط شوق وحدت می دهد

درد دوری روزهارا سخت وپرمحنت کند

آن که با عشق و وفا ومهربانی زنده است

کی به رویای دیگر جزهمدمی رغبت کند

گر تمام عمردر سودای عشق از کف رود

جـان می‏بایـد که دل را غـرقـۀ رحمت کند

الفـت و مهــر و وفـای یـار دل جاویـد بـاد

نـازم آن دل راکه لطـف خوش بی‏منت کند

گرخط وخال بتان آرایش عشق و صفاست

حسن نیکو باغ دل را پـر گل و بـرکت کند

گــوهــر انسـانیت را بحــر دل می پـرورد

صد هزاران مـوج معنی جلوه ازطینت کند

دل که بادل می‏خورد پیوند با رویای خوش

زنـدگی را با هـمه اخلاص دل حـرمت کند

شوق دل شور و نشاطی در جهان می‏افکند

دل به دل بامهرواخلاص وعمل خدمت کند

گر شکیبایی بسی تلخ اسـت؛ لیکن میوه اش

کام دل‏هــا را عـســل آگـیــن و پـرلـذّت کند

لحظه‏هـای تلـخ و شـیـرینـی که دارد انتظار

شـیفـتـگان وصل و رویـاهـا را دعــوت کند

عشق اگرمست جنون گردیده معذورش بدار

عقـل کارش را ز روی منطق و حکمت کند

 

رسول پویان

5/3/2025