نه قهرمان! نه ضد قهرمان... مردمی بودن کفایت میکند

بازهم یک جعل تاریخ و یک گستاخی کامل در مقابل نسلی که  با چشم میبنند و با عقل میدانند... و سه دهه است که از ظلم و جور بیگانه پرستان، آدمکشان، ویران گران وتفرقه افکنان روزانه صد بار میمیرند و زنده میشوند.

اخیرا در سایت خاوران  شخص مجهولالهویه ای  « ابراهیم فنا»  نوشته سرپا عقده و چرندی « قهرمان یا ضد قهرمان؟» به نشر سپرده است که  صرف نظر از تماس به شخصیت داود خان اولین رئیس جمهور افغانستان؛ تا توانسته تناقض گویی، تفرقه آفرینی و دروغ های شاخدار سر هم کرده است. سلسلۀ اینگونه دروغ پراکنی ها و جعل تاریخ زیر نام های مستعار بدبختانه در بعضی از سایت های انترنتی؛ برای مغشوش کردن اذهان، به شکل مافیایی آن مُد شده. سلسله این افکار سکتاریستی، شوونیستی و تنظیمی بعضی از شکست خوردگان بر میگردد به سه دهه اخیرتاریخ میهن ما که هر چه دستاورد های گذشتگان بود را به باد دادند، تمام انرژی معنوی نسل جوان ما را در جنگ های غیر عادلانه و خائنانه زایل ساختند، همه سیستم های عنعنوی اقتصاد ما را با تیوری های من درآمد به نام این و آن به هم ریختند، وحدت ملی را بهم پاشیدند و همسایه های طماع بالای نام و ننگ ما سرمایه گذاری های ضد انسانی کردند.

وقتی ما میتوانیم بالای گذشتگان انگشت انتقاد بگذاریم که ما خود از آنچه آنان کرده اند بهتر باشیم. وقتی که ما فراز و فرود های شخصیت کسی را به ارزیابی میگیرم باید مسولانه و مطابق به واقعیت ها باشد. زمانیکه ما به تاریخ مراجعه میکنم باید محتاط باشیم که انگشت انتقاد کسی بر آنچه ما گفته ایم گذاشته نشود.

در سال 1978  حکومت داود خان با یک دسیسۀ سازمان جهنمی کی جی بی شوروی وقت بر انداخته شد. تمام فامیل آن توسط سربازان خود فروخته ای روس ها بیرحمانه کشته شدند و جنازه های شان خلاف رسوم اسلامی و افغانی در گوشه ای زیر خاک گردیدند. آنگاه هزاران انسان بیگناه بنام این و آن در پولیگون ها به جوقه های  اعدام سپرده شده و خودکامگان، لشکری از خرس های قطبی را برای پاسداری از مرگ و ویرانی به وطن دعوت نمودند و نه تنها داشته های ما را کاملن نابود کردند بلکه آنچه را که به ما ارمغان آوردند، تا حالا بوی گند آن در کوچه پسکوچه های ما تنفس را برای همه دشوارساخته است.

 باز هم سخن بر سر این نیست که داود، ظاهر، نادر، هاشم و محمود چه کرد و چه باید میکردند. نسلی که اکنون در یک قرن گذشته صاحب نظر است تاریخ را نمیتواند فراموش کند. اینکه خلقی پرچمی ها بر سر این آب و خاک و مردم آن چه آوردند و اینکه منادیان اسلام و جهادگران ما چه کردند را همه به چشم و سر دیده اند. ضرورت نیست که بگویم مجتمع کارخانجات موتر سازی، استحصال تیل و گاز، نساجی، فراورده های مواد غذایی در زمان تره کی، ببرک کارمل، نجیب، آقای ربانی و یا مولوی ملا عمر تاسیس گردید و یا فلان شاهراه در زمان این قاتلین ملت گشوده شده و یا اینکه بگوییم وحدت ملی در زمان آقای کرزی...

 

از منافقت و از جعلکاری که بگذریم و مثل یک انسان صاحب عقل و شعور فکر کنیم بهتر است بگویم. بر گذشته ها صلوات... آنچه آنان کردند و یا نکردند گذشت. بیایید ما دست به دست هم دهیم و این ویرانه را یکبار دیگر به بهشت تبدیل کنیم...

 اینکار مگر امکان پذیر نیست؟! در سال های 1965 ــ 1976 شرکت های مختلط از اقوام مختلف افغانستان بوجود آمده بود. پشتون با تاجیک و هزاره با ازبک و بالاخره همه با هم  مثل برادر زندگی میکردند. میان این ملیت ها هنوز هم بعد از گذشت سه دهه پیوند خونی به قوت خود باقی است. چرا عده ای خود فروخته و بیوطن به نام پشتون و تاجک ، نام زبان و هوویت اقوام و قبایل فلم فرسایی میکنند. مگر این نیست که کمرخود را به اشارۀ بیگانگان برای پارچه کردن این سرزمین بسته اند و  میخواهند حلقۀ غلامی پاکستان و یا ایران  را به گوش کنند و  شاتر های آنان باشند و از جلو اسپ انان بدوند. مگر به راستی حافظۀ تاریخی این ملت دیگر کار نمیکند که قشون سرخ اتحاد شوروی را کی به افغانستان دعوت کرد و کی بیرویه در کشتار مردم کابل، مزار شریف، پروان و دیگر مناطق افغانستان  به اشاره سازمان های جهنمی بیگانه عمل کرد. مگر حافظه های مردم را چه کسانی شستشو کردند که از یاد شان رفته باشد آنچه در پولیگون های پلچرخی، افشار، یکاولنگ، دشت لیلی، شمالی و در مزار شریف  گذشت.  حالا بر کدام منطق تاریخ این جنایتکاران با امریکایی جهانخوار روی یک دسترخوان نشسته و در حالیکه از باده ای دالر و کلدار مست اند درود و ثنای خداوند را به جای میاورند.

من از آقای ابراهیم فنا می پرسم: برادران شما تاریخ های دست اول این سرزمین را از زبان چه کسانی خواهند نوشت؟ که در آن بتوانند ثابت سازند؛ دوران محمد داود، ظاهر خان و دیگران خیلی بدتر از دوران حکمرویان سه دهۀ اخیر است؟ اگر افتخار این سه دهه اینست که ملیون ها انسان این سرزمین را نابود کرد، مهاجر ساخت، دستنگر بیگانه ساخت و  این میهن را به ویرانه ای تبدیل کرد. بگذارید به جواب تان اظهار کنم مرگ بر چنین افتخاری...

کسانی ادعا دارند که باید حکومت ها و دولت های قبل از سه دهۀ اخیر  راه یک قرن و یا یک دهه را در یکروز میپیمود؛ مثل ابله های اند که نه از اقتصاد، نه سیاست و نه هم تاریخ افغانستان چیزی به چانته دارند و بنا بر وظیفه ای که به آنان سپرده میشود باید چرند بنویسند و به چشم مردم خاکپاشی کنند.

 در سال 1340 الی 1350 هجری شمسی افغانستان به مشکل توانست یک زیر بنایی افتصادی را در بخش های رزاعت، صنعت، راه و تراوری و تهیۀ ابزار آلات سازمان دهد. در همین مقطع از تاریخ و با این راه کرد های ملی، افغانستان خار چشم ایران و پاکستان بود. در سال 1345 افغانستان دارای شاهراه پخته از ترخم به مرز پاکستان و  اسلام فلعه تا مرز ایران و حیرتان تا مرز ازبکستان و تورعندی تا مرز ترکمنستان بود. در حالیکه هنوز ایران نتوانسته بود درین مرز های افعانستان با وجود داشتن سرمایه های نفتی رقابت کند. قوای مسلح افغانستان را دولت شاهنشاهی ابران یکی از قدرتمندترین قوای نظامی در منطقه تلقی میکرد. زمانیکه الیتماتومی از طرف دولت افغانستان به خاطر مسلۀ پشتونستان صادر میشد نظامیان پاکستان به لرزه میافتادند. نفت و گاز شمال کشور ما یکجا با فابریکات تولید تکه، چینی، نوشابه های غیر الکهولی، فرش و ماشین آلات نوید بخش خود کفایی افغانستان بود و در سال 1357 هجری شمسی بنا بر احصایه ملل متحد افغانستان از نظر تولیدات زراعتی خود کفا شده بود.

ضد ونقیض گویی اقای ابراهیم  فنا آدم را به یادفکاهی ملا نصرالدین میندازد که از او پرسیدند چرا سیب را دزدی ای. گفت تو چرا برای طفل ات لباس نمیخری... وقتی گفتند این گپ را چه به این مسله... جواب داد از گپ گپ میخیزد.

میگوید داود خان عده ای از پرچمی ها را به دور خود جمع کرد. باز میگوید خودش توسط این پرچمی خلقی ها به قدرت رسید و در همین  حال باز میگوید داود خان با تمامی خوش خدمتی های که در طول زمام داری خود برای روسها انجام داده بود ناشیانه به غرب روی آورد. اگر چنین نکرد و نمیکرد باید به کدام ابرقدرت پیمان میبست و کدام ابر قدرت را به افغانستان دعوت میکرد که بکشند، خراب کنند و منابع طبیعی آنرا چور و چپاول کنند. اگر داود خان با سردار غلام فاروق عثمان، محمد عتیق رفیق، عبدالمجید زابلی، سید عبدالله خان، غلام حیدر عدالت و عدۀ دیگر حلقه ای ساخت هم زیر سوال است. اگر عده ای از پرچمی ها و خلقی ها را در تحولات آینده کشور سهم داد هم مورد سوال است و اگر با شوروی نزدیک شد و یا باغرب نزدیک گردید زیر سوال برده میشود. بهتر آنست که بگویم وقضاوت کنیم که چرا خود را به آی اس آی پاکستان تسلیم نکرد تا بتواند دشمنان دیرینه ای این مرز و بوم را از پشاور و اسلام آباد دست بسته تسلیم شده و یه سزای اعمال شان برساند  .

 قیمومیت شاخ و دم ندارد. از زمان شهادت داود خان افغانستان عزیز را یا شوروی اداره کرد یا پاکستان و ایران و یا امریکا... آن قهرمانان ما که نام های شان از قلل هندوکش ، سلیمان و بابا  بلندتر و با عظمت تر است در همین تنور پخته شدند و ملیارد ها دالر سرمایه را از خون این ملت بیچاره کمایی کردند.

میآیم و بحثی روی خود کامگی، استبداد و زور صحبت میکنیم: من باز هم از همین آقای ابراهیم فنا میپرسم شما در طول تاریخ و از زبان مورخین مخصوص خود تان بگویید؛ در کدام برهه تاریخ حکومت ها دیموکراتیک بودند و از خود کامگی پرهیز میکردند. من هم با شما یکجا میشوم و میگویم تاریخ دونیم قرن پشتون ها همه آگنده از خودکامگی و دربدری بود. بیایید قبل از آنرا و بعد از آنرا هم کاوش نمایید. برایم بنویسید که مثلن دیموکراسی در دوره ای که برای شما مدینه ای فاضله مینمود بر بنیاد کدام اندیشه های مردمی استوار بود؟ کدام یک از زمامداران ما بر بنیاد مردم سالاری اقتدار خود را پی افکنده بودند؟

خیلی به سادگی میتوان دروغ های شاخداری برای ترور شخصیت های که ناگذیر در رده های پایین و بالای یک دولت گماشته شده بودند سر هم کرد.  ولی نباید فراموش کرد همین ها بودند که پارلمان برای شان رای اعتماد میداد. همین ها بودند که پلان های در جهت رشد و ترقی وطن بر میداشتند و همین ها بودند که مردم را قانع میساختند و آرامش، امنیت و صلح سرتاسری را در افغانستان بر قرار کرده بودند.

 ما در بخش تاریخ  به نویسندگانی از قماش آقای ابراهیم فنا و دوستان همدسترخوان شان ضرورت نداریم. تاریخ ما را میتوانند در طی یک قرن که هنوز خوشبختانه عدۀ وطنپرست و مومن به مردم حیات دارند باز گو کنند. اما برای بیان و بازنگری تاریخ قرن های قبل مجبورهستیم به قضاوت های  تاریخ نگاران منطقه ای ما و بیگانگان تکیه کنیم و ابراهیم فنای های از هزار سال قبل زنده نمانده اند که مثلن بگویند فلان مورخ دروغ میگوید و من راستش را برملا میسازم. وقتی تاریخ سه دهه قبل را اینگونه وارونه جلوه میدهند در حالیکه کور هم میداند که گپ از چه قرار است... از کجا معلوم که قرن ها قبل را چون کتاب تمت الغافلون پر ازدروغ های شاخدار وگمراه کننده ننویسند

نعمت الله ترکانی