تا که عشق وعاطفه درچنگ زورو زر بود
بـاغ دل بی حاصـل و نخـل امل بی بـر بود
عشق و دوستی رامکن آلوده با چال وفریب
در جـهــان دل سـیـاســت الکـن و ابـتـر بود

عشق فلـم و بـازی بازیگـران صحـنه نیست
خـانـــۀ تـنـگ نمـایـش بـی در و پـیکـر بود
عـالـــم وهــم مجــازی را نبــاشــد اعـتـبـار
ایـن خـیـالات دروغـیـن جمـله درد سـر بود
حـیـلـۀ تخـنـیـک را بـاور نـدارد قلـب پـاک
عـشــق گـرمـای حقـیـقی در دل مجمـر بود
بـادۀ نـابی که بـا خـیـــام می نـوشـــم مــدام
نـه بـه دنـیــای خـیـالی در خُــم کـوثــر بود
دلـربـایـان گـرچــه فـتّــانـنـد بـا طــرز نگاه
بســتـر مصـئون هـســـتی دامــن دلـبـر بود
گـردو دل پیـونـد می یابـد به هـم درزندگی
بـر زمـیـن و در فضـا و در دل بـسـتر بود
همـدم دل لحظـه یی از دل نمی گـردد جـدا
روز خـورشـید فروزان در شبان اختر بود
آدمی از حـال می گیـرد بـه فــردا می دهد
خـاطــرات زنـدگی دنـیـای پـس‏منظـر بود
عیب خود راجستجو دارنداشخاص بزرگ
کور خـود بینای مردم را دوگـوش کر بود
وعـدۀ امـروز را تـاکی بـه فــردا افگـنـنـد
بـوســه بـا پیغــام مثل کان بی گـوهـر بود

رسول پویان
24/3/2017