رسول پویان

جهان چـو کـوه گران بـر سـرم فرود آمد

چونان‏ که از جگرم خون همچو رود آمد

ز سـوز آتش هجران تار و پودم سـوخت

 بـه آن طـریـق که از اســتخوان دود آمد

انیس و مونس دل نیسـت جز غزل گفتن

بـویــژه وقـتـی‏که غــم از در ورود آمـد

کجاســت زنده‏دلی درمحـیط خــشـم‏آلـود

نبیـنی مـرده اگـر مطـرب و ســرود آمد

ز دست کین و تعصب وطن بود ویران

تـو گـویـی جهـل عـرب فـتـنۀ یهـود آمد

ز کـوی یـار در ایـن تیـره شــام یلـدایی

خوشا اگر نفسی بوی مشک و عود آمد

سـرود عشـق سرا تا به روز رستاخیز

کـه بـادۀ طـرب از گـوهـر وجـود آمـد

نگار مـن چـو درآمـد به بزم خنده کنان

ز هر طرف به نظر احسن و درود آمد

ز چار سـوی جهان بـر محیط ابـرویـش

ملائـک و بـشـر و جـن در سـجـود آمد

فــشــان دانـۀ اســفـنـد بــر ســـر آتـــش

که در سراچه رقیب و ز در حسود آمد

کجاسـت رخـش‏ســواران زبـدۀ تـاریـخ

که از دیـار عــرب تـوســن کـبـود آمد

سرود حافظ شیراز و صاحب و خاجو

بگـوشــم از غـزل مـوج زنـده ‏رود آمد