رسول پویان

جهان در پنجـۀ خـونیـن دیـو جنگ و بیـداد است

به هرسو بنگری سیلاب خون و موج فریاد است

خـدا گـویـی فـراموش کـرده دیگـر بـنـدگانـش را

و یا خـود گفته این مأوا نـه بلکه محنت‏ آباد است

نـمـی‏ســـوزد چــرا در آتــش قـهــر خـــدا آخــر

ستمکاری که این آتش بدین ویـرانه درداد است

نیــابـی زرۀ رحــم و عـواطـف در دل سـنگـش

مگر از تخـم خـون آلـودۀ نمـرود و شـداد است

بسـوزانـد به آتـش چـوچـه را در لانـۀ مرغـان

به دستی قلب خونینی به دسـتی دام صیاد است

خـروش خـون و بـانگ آتـش و هنگامـۀ فـولاد

گهی در کابل وشام و زمانی طرف بغداد است

نـه مهری در مسلمانی نـه بیم از قهـر یـزدانی

چه شد وجدان انسانی به هرسو ظلمت‏ آباد است

یـکی بـا پـول می‏نـازد یـکی وافـور می‏ســازد

یکی با زورمی‏تازد چه دردی درسرافتاداست

نشـد از انتحاری خـاطـر کـس لحـظه ‏یی بی‏غم

وطـن تـاکـی اسـیر مافـیـای دزد و شـیاد است

اسـیر درد و رنج و فـقر و بیکاری بود مردم

به جزدزدان حاکم هرچه بینی قلب ناشاد است

بـه نــور دانــش از تجـربۀ تـاریــخ دانـســتـم

که آخـر کاخ ظـلـم و پـایـۀ بیـداد بـرباد است