ازپوهندوی شیما غفوری

بتخانه

بتها چو سنگ بودند در وقت خلیل

درخانه به بند بودند بی جرم و دلیل

چند تا بت زیبا بود بهر همه کس

یک صاحب بتخانه، یک راه وسبیل

حالا همه بت گشته درخانۀ ما

بتخانۀ انسان است  کاشانۀ ما

بت های وطن مرد اند، شایستۀ مهر

زنجیرشکن عصرند، چه موش وچه شیر

هریک زدگر بهتر در حُب وطن

با غیرت و دانایند، والا چوسپهر

حالا همه بت گشته در خانۀ ما

غمخانۀ دوران است کاشانۀ ما

بت های نفس دار وبیجان و شهید

سبز و جگری رنگ و یا سرخ وسپید

از کشمکش گردون هم بوقلمون

حرب مدح وتصویرش پنهان وپدید

حالا همه بت  گشته  در خانۀ ما

در جنگ بتان مشغول کاشانۀ ما

کشتی شده چاک ودرز غرق است قریب

مهلت نبود ما را در چال و فریب

یکدسته شوئیم یکدم از بهر وطن

گرداب زپی دارد این خَمِ  نشیب

تا نوری زدل خیزد در خانۀ ما

بستان شـــــرف گردد کاشانۀ ما

بد اویین هاوزن- جرمنی 10.05.12