در سوگ فرهنگی فرهیخته و هنرمند همیشه جاوید شادروان ظاهر هویدا

 

شنیدم که ناگه سفر کردی امشب

شنیدم که ناگه سفر کردی امشب

همه شهر را خونجگر کردی امشب

کمرهای باریک را شام تاریک

ز غم حلقۀ روی در کردی امشب

ز گل گفتی و موج گل هدیه دادی

شب و روز و..... چون گل سحر کردی امشب

دل بلبل و باغبان را شکستی

چه ظلمی که بر خشک و تر کردی امشب

نبود آبی آسمان رنگ دلخواه؟

که برفین قبایی به بر کردی امشب

گلوی ورم کردۀ اهل دل را

پر از نالۀ واپدر کردی امشب

نیستان جوشندۀ مولوی را

تهی از نی و نیشکر کردی امشب

عقابان پامیر و بلخ و هری را

زمینگیر و بی بال و پر کردی امشب

نداند سحر از کجا سر برآرد

که خورشید را دربدر کردی امشب

ز هر سنگ؛ دود جدایی بلند است

خراسان زمین را دگر کردی امشب

چه آرامشی داشت مرداب کوچه

به سنگی پر از شور و شر کردی امشب

گمانم که در عین ناباوریها

به ما قصه از رهگذر کردی امشب

همه خفته بودیم سنگین و ما را

ز سیلاب مستی خبر کردی امشب

فضل الله زرکوب

دوشنبه پانزدهم اسفندماه نود خورشیدی

 

فضل الله زرکوب

کوپنهاگن