خاطرات یک  پناهنده افغان

 

وطنداران سلامم بر شما باد 

رکوع و احترامم بر شما باد

کنم یک  قصـــۀ  کوتاه  آغاز  

زمانی در وطن بودم سر افراز

هـــمه افغــــــانها  بادار بودند

نه چون اینجا غلام کار بودند

همه در عشق میهن غرق بودند

همه در جوش و زرق وبرق بودند

مگر آن دشـــــمنان خلق افغان 

حسد کردند و کردند عهد و پیمان

مجاهد آمد اندر صـــــدر افغان

بخورد سوگند به نام پاک یزدان

که ما صلح آوران غیب هستیم

همه پاک و صفا بی عیب هستیم

بهانه در خـــطر اسلام کردند

مگر اســـــلام را بد نام کردند

چو محکم برسریر تخت گشتند

وطنداران ما کــــم بخت گشتند

ز آسمان و زمین راکت فراوان

فرو ریختند و کردند ملک ویران

همه افراطیون فردمت فرفلوخت (مهاجر)

زدست ایدیوت ( دیوانه) میهن همه سوخت

چو ما کردیم این احوال تشریح

فرار را برقرار دادیم ترجیع

بیرون گشتیم به حال زار و محزون 

وطن در مهلکه گردید مقرون

پناه بردیم در جاه های دیگـــــر

دعای  بد  نمـــــودیم نزد  داور

چپاولگــــر تطاول گـــــر نماند

الــــهی خــــیر باشد شر نماند

زهجــــران وطن بیمار گشتیم

ضعیف و ناتوان و خوار گشتیم

خلاصه آمدیم در شهر مونشن

سرکها پاک و ستره  شهر روشن

به بوندیس امت ( وزارت مهاجرین) پناه بردیم و گفتیم

از آنهــــا ما سوالهــــــای شنفتیم

محقق کرد صد پرسان و جویان

زپاسخها خودش گردید حیران

زما پرسید دارید بیشتی تیگونگ( تصدیق)

به گفتم هست لیک داد دلدونگ ( ویزۀ یکماهه)

دلم از دست بوندس امت خون است  

به رخت انولت( وکیل مدافع) گفتم چاره چون است

بگفتا زود رو نزد کریتاس( موسسۀ خیریۀ )

که دولدونگ تو زیر گوت ( بسیار خوب) است و شون( مقبول)است

چه خوش باشم که دارم خوب دولدونگ

برای کار لازم اوسبلدونگ ( شغل، مسلک)

به ملک غیر ریختانوالت ( وکیل قانونی) غیر است

برایم چاره  نیست گفتم که خیر است

برای کار شخصا پیر هستم

به پا و دست در زنجیر هستم

به روز تقسیم ویربونگ ( اعلانات) میکنم من

شبانه کار سایتونگ( اخبار) میکنم من

ز هجران وطن می سوزه جانم

 تسلی خود به دولدونگ  میکنم من

اگر چه گرم اندر کار بودیم

ولیکن گوش در اخبار بودیم

 ز بی بی سی ( موسسۀ خبررسانی انگلیس) رسید اخبار جالب

فرستادند یکدم خیل طالب

مجاهد را بترساندند زینکار

همه شان غار پالیدند صد بار

مجاهد چون که غرق چور گردید

به نزد مردمان منفور گردید

زخالق خواستند یک چیز دیگر

بلای اسمانی شد مقرر

قدیمی آشنای خلق افغان

 بلا نازل نمود بر فرق ایشان

ملا عمر به راس طالب آمد

به ذزدان دیگر او غالب آمد

چو طالب از دگر ها پیشترک شد

مجاهد زودتر هم پس خزک شد

در آنوقت طالبان چون سیر کردند

مجاهد را چه چارچاپیر کردند

نه مسلم ماند آرام و نه هندو

زدند چوب و چماق بر فرق هردو

قیامت را به پا کردند آنان

نکردند رحم بر پیران و طفلان

به ضرب وشتم پرداختند آنان

به هر سو هر طرف تاختند آنان

زنان را قید در چارچوب خانه

بکردند شرع انور را بهانه

مجاهد را چه خوب ساختند طالب

به راستی که ندارد زور قالب

مجاهد میدوید انسو وآنسو

بن لادن بخندید گفت آخسو( خوب! اینچنین)

چو طالب اندکی کامیاب گردید

مجاهد ایزمان نایاب گردید

به تاخت و تاز طالب کرد آغاز

که سازد راه نفت گار را باز

نه بر تاریخ افغان رحم کردندنه

 بر تندیس بامیان رحم کردند

همه آرشیف هار ا چور کردند

چپاول با تفنگ و زور کردند

بشد در این عمل پیش از مجاهد

خداوند  تویی  واحد وشاهد

به نام  تو ستم  بسیار کردند

جفا و جور ناهنجار کردند

اگر اینرا همه تو گفته بودی

و حکم چور بر ما تو نمودی

ببخشی یا خدا گفر کفر گفتم

کدورت راز قلب خویش روفتم

همه دانند که تو غفار هستی

برای وحشیان جبار هستی

به ابلیسان تو خوش مکار هستی

گنه کاران را ستار هستی

تو رحمان ورحیم پروردگاری

نمائیم نزد تو بسیار زاری

رهی پیش آر تا این کشور ما

شود  ارام  اندر روی  دنیا

 

و بعد از 2001

 

شامگاهان طیاره ها  پرواز

بهر کشتار مردمان کردند

چند تروریست خوب مظنون را

در پس غار ها نهان کردند

در همان سال دوهزارویک

حمله از راه آسمان کردند

شام هفـــــتم  ز ماه  اکتوبر

بم و خمپاره را روان کردند

توره بوره چو دوزخی چون شد

کان تروریست را نشان کردند

یک بم تازه اختراع شده بود

 واندر آنجاش امتحان کردند

در جهان شد غلغله برپت

که چنین و گهی چنان کردند

شب ریختندند راکت و بم را

دشت و کوه را چو گورستان کردند

در دل شب که تار و تاریک است

چه چراغان رایگان کردند

جستجو و تلاش ورزیدند

غار در غار روز وشب گشتند

غار های خرد را کلان کردند

غار پالان همه شدند خسته

غارپالی چه با توان کردند

هیچ غاری نماند آخر کار

همگی غار ها عیان کردند

غار پالی و غار نوسازی

هر دورا جوره همزمان کردند

غار ملا عمر نشد پیدا

گر چه صد غار را کلان کردند

لیک نه قاتل و نه قاتلها

چهر خود را به کس عیان کردند

چه شد القاعده و بن لادن

یا سفر سوی آسمان کردند

آخرالامر یافت می نشدند

گرچه صد گونه امتحان کردند

آن تروریست ها اجنه شدند

خویش را خوبتر نهان کردند

از میان همه تروریستان

صرف یک شخص را عیان کردند

الفرض آن ضعیف گیر آمد

گر چه قصد قوی کسان کردند

دیگران ریش خویش کل کردند

غسل تعمید سازمان کردند

شد وظیفه خلاص و خانه شدند

جیب ها پر ز دالران کردند

آخر هم هیچکس نمیپرسید

که چرا جوی خون روان کردند

زعمای قدیمی و فعلی را

در خط دو و سه روان کردند

ساختند یک زعیم تازه و نو

ریش را زیب روی آن کردند

دریشی را زجان او کندند

با کلاه و چپن روان کردند

اندرین ره هزار هزاران را

رهسپار دگر جهان کردند

تا که نایل به ارزوی شدند

چند هزار را بی خانمان کردند

روز و شب در رسانه های جهان

خود بساختند و خود بیان کردند

طالبان ساز طالبان بردند

کس ندانست چرا چنان کردند

 شاید این قصد آن شکست ها بود

بعد صد سال به حق مان کردند

ای خدا سوز خانه ظالم

که بنده های ترا چنان کردند

 

استاد انجینیر عبدالحمید برنا

مورخه: 10 جنوری 2002

مونیخ المان