پوهندوی شیما غفوری                                                                   ۳۰.۰۸.۲۰۱۵

هموطنان عزیز، اُدبا و دانشمندان محترم،

 من از آوان طفولیت و شناختن دست راست و چپ خویش،  شیفته و عاشق حقیقت بوده ام. این که همیشه به آن دست یافته ام و یا خیر، موضوعیست که وابسته به عوامل متعدد بوده و اما من در این مورد همیشه کوشا بوده ام.  ولی آنچه مرا همیشه  چون خون در بدن همراهی  نموده است، همانا صداقتم در مقابل خودم بوده است. از اینرو میخواهم تصمیم خویش را در مورد موضوع مهمی با شما خوانندگان گرامی در میان بگذارم

چند ماه قبل استاد گرانمایه محترم داکتر صاحب هاشمیان که به سطح  یگانه زبان شناس زبان دری افغان در دنیای مهاجرت هستند، نامه ای را از طریق ایمیل به من فرستادند، که از خواندن آن اشک در چشمانم حلقه زد. ایشان با وجود کبر سن زحمت خواندن و تحلیل اشعار صالحه جان و مرا (موجود در آرشیف افغان- جرمن ) از لحاظ صنایع شعری، بر خویش هموار نموده و پیشنهاد لقب «استاد ادب دری» را برای ما نموده بودند. رقت احساساتم بیشتر به این خاطر بود که در دنیای دوری از وطن، دانشمندی در پی آن است تا به مناسبت هشتم مارچ زنانی را در بخش ادب دری جستجو نموده و برای شان لقب تشویقی بدهند. رسمی که میان افغانان بسیار نادر است.

من به ایشان نوشتم که بنده لیاقت این لقب بزرگ را هنوز ندارم،. تقدیربه حیث شاعرۀ برگزیده، فرهنگی شایسته و یا در بخش های دیگر فعالیت من، مانند فعال حقوق زن، فعالیت در راه حفاظت و ترویج فرهنگ افغانی در اروپا، ابتکارات در راه بهبود شرایط کار و زندگی مهاجرینو کار های روشنگرانه و داوطلبانه به خاطر زنان و دختران در وطن شاید برایم بیشتر قابل قبول باشد.  و اما ایشان این پیشنهاد  را برای اشخاص صائب نظر جهت مشوره فرستاده بودند تا از ایشان در مورد  نظر بخواهند.  جا دارد تا در اینجا از نظر تأئیدی هر یک از این بزرگواران (استاد محمد نسیم اسیر، محمد اعظم سیستانی، عبدالعلی نوراحراری، مسعود فارانی، خلیل الله ناظم باختری، قیس کبیر، زمری کاسی، زرغونه عبیدی تیبکین،عبدالتواب وهاب، رشید بینش، حسین آقا ریاض، محبوب الله محبوب، ، داکتراسد الله شعور و سایرین) از صمیم قلب اظهار سپاس و امتنان نمایم.

هر قدر زمان اعطای لقب نزدیک تر میشود، من با خودم در گیر تر می شوم، داشتن چنین لقبی، مسؤلیت بزرگی است که مرا بیشتر به جانب ادبیات می کشاند و من برای دفاع از این نام بزرگ بیشتر از پیش به این ساحه مشغول خواهم گردید. اگرچه خدا میداند که کار در همین ساحه  آرزوی قلبی ام است و عنقریب اشعارم به زبان آلمانی نیز به زیور چاپ آراسته خواهد شد. و اما فعلاً  مرکز اصلی ثقل زندگی ام  را  اشک های زنان و مردان وطنم، داغ های سیاۀ قمچین بی عدالتی در پشت و پهلوی زنان و بدبختی دختران میهنم تشکیل میدهد. اشعار و داستان های کوتاه ام وسیلۀ بیان همین درد ها اند که مانند دوست مهربانی مرا در طول زندگی همراهی نموده اند.  شعرمن  پیوند عشق من با مردم  است و من نمیخواهم این زیباترین رفیقم مرا از معشوق اصلی ام که مردم  و وطن ام میباشد، جدا ساز د. زمان دست داشته برای خدمات داوطلبانه علاوه بر وظیفۀ رسمی من در آلمان، چنان اندک است که هر نوع مسؤلیت پذیری دیگر در کنار آن باعث کوتاهی ام در این بخش مهم خواهد گردید. 

از اینرو تصمیمی را که اینک حضورتان پیشکش مینمایم، به یقین برایم ساده تمام نشده است

 با سپاسمندی از جناب هاشمیان صاحب که با وجود تکالیف صحی در این ارتباط کار های زیادی را انجام داده اند و به حیث یک انسان با مسؤلیت در مقابل نسل جوانتر از خویش و به خصوص در مقابل زن افغان این ابتکار را به راه انداخته اند، خاضعانه معذرت خویش را از پذیرش این لقب  حضورشان تقدیم می نمایم.

 اهدای لقب «استاد ادب دری» را به شاعرۀ توانای افغان محترمه خانم صالحه جان وهاب از صمیم قلب تبریک و تهنیت عرض نموده و خواهان موفقیت های بیشتر شان در این عرصه میباشم.

با افتخار اذعان می دارم که در کار تهیۀ فرهنگ دری که یکی از ضرورت های جدی ملت ما میباشد، مانند سابق با کمال مسؤلیت نه تنها به حیث یک نویسندۀ جستجو گر زبان دری، بلکه هم در زمینۀ جمع آوری لغاتی که مربوط به مسلک تحصیلی ام میگردد، نیز کوشش لازم را به خرچ داده و با کمال افتخاروجیبۀ وطنی خویش را در اینمورد اجرا خواهم نمود.

و کلام ام را با سرودۀ جدیدم به پایان میرسانیم

 

 

گِرِه

 

گره است در زبانم، در قلم رنگم به تکسیر است

دلم بحری پر از قصه، ولی در غل و زنجیر است

 

صدایم شرشر برگی میان چون هزارانش

چو نایی درد عالم را پی معنی و تفسیر است

 

 مرا استاد نامیدند عرق بارانِ رحمت شد

جبین آتشین بنگر که با  سیلاب در گیر است

 

هزاران چینِ دامن قافیه، وزن و شکل باشد

گهر بنهفته در معنی تهِ دریا به تطهیر است

 

 من آن سنگم که در طوفان دلش یک شیر دروازه ست

ولی طبع پر از شهدش به سانِ  جویک  شیر است

 

من و پیمان دل با او ز عهد  باوه گی ها یم

تجلی می کند در گفته ام چون آه شبگیر است

 

منم ذره میان جمع  که حک شد نام زن بر او

زهی بر کاروان ما ادب هر دم به تکثیر است

 

منم ممنون هر حرفی که مِهرش باورم افزود

چراغ  آسمان نازم که کارش مهر و تنویر است     

 

من آن بشکسته انسانم که جز خدمت  نه پاداشی

طمع دارم، فقط  خدمت مرا همواره تدبیر است

 

با حرمت و اردات

شیما غفوری