شرف الدین مادرش را در حین دوشیدن شیر گاوش تماشا میکرد روز بعدی مادرش سراسیمه وارد اطاق شده و میگوید: خاک دو عالم بر سرم! گاو گم شده نمی دانم کجا رفته
شرف الدین: غم نخور مادر جای دوری نمیتواند رفته باشد آخر تو که دیروز تانکش را خالی کره بودی.
شرف الدین مادرش را در حین دوشیدن شیر گاوش تماشا میکرد روز بعدی مادرش سراسیمه وارد اطاق شده و میگوید: خاک دو عالم بر سرم! گاو گم شده نمی دانم کجا رفته
شرف الدین: غم نخور مادر جای دوری نمیتواند رفته باشد آخر تو که دیروز تانکش را خالی کره بودی.