ملا شرف الدین برای تکفیر مردی رفته بود که سگ اش را غسل، نماز جنازه داده به قبر گذاشته بود. وقتی ملا از مرد دلیل عمل اش را جویا شد. مرد گفت:

ــ ملا صاحب سگ من از سگ های عادی نبود .او وقت مردن برایم وصیت های کرد که من باید اجراء میکردم.

ملا پرسید چه وصیتی زود بگو. مرد جواب داد:

یکی از وصیت هایش این بود که پس از مرگ من ملا صاحب را صد افغانی بدهم. ملا شراف الدین با خنده گفت:

ــ خوب این خدابیامرز دیگر چه وصیت کرد.