بیرحم،بیمروت،بی وجدان        حیـــوان به تا چنیـــن انسان

هموطن سلام!

عنوان مطلب متوجه همه آنهای که بو از انسانیت برده اند نمیشود.متوجه آنهای که بو نبرده اند ،هم نمیشود. بلکه متوجه آنهای که نمی خواهند بو ببرند میشود.

کمی بی مقدمه فیر کردم ، نه هم جای مقدمه چینی است وگپ های اضافی. اول تصمیم گرفتم که با دشنام آغاز کرده همانطور رفته رفته ختم نمایم، البته نام گرفته و بسیار رکیک وکوچه ئی، اما بعد گفتم چه فایده نشر نمی کنند. کوشش دارم که در لفافه مثل (روشن فکر) وز وز کنم. از روشن فکر یاد کردم، چون این واژه هنوز برای مردم ما واضح نشده لازم دیدم که کمی چراغ پرتم.

روشن چرت یا روشن فکراز نظر لغوی: آن که در روشنی گروپ، گیس،لمپه، شیطان چراغ وغیره در چرت غرق باشد. همین که چراغ خاموش شد ، خوابش ببرد. در یک کلام قصه مفت.

در اصطلاح عامه: بیدر ما صنف دوازده را خوانده (دوازده سابق که صنف شش آن مساوی به صنف هژده امروز!؟)

مامور یا معلم است نکتای زدن را بلد است و تمایل به کفر دارد. از خود بیگانه... در اصطلاح سیاسی اوغ انست ان: ناراضی از هر سیستم ومکتب بدون آن که بتواند کدام برنامه را پیشنهاد کند، فقط بلد است که چونگ بزند، باز که کدام په ته که سرش کردی نفس نمی کشد و یا کدام شانزدهی که نمی فهمم یک بر چندم حصه یک قران میشود ولی صد قران یک اوغانی میشود، برایش بدهی از خود میشود و به دشمن تو فلسفه ها میبافد. که در کل سرش خط شیرچای بکش. معذرت میخواهم از اصل گپ برآمدم.

تا یادم نرفته و گرسنگی شیمه مرا نبرده هدفم را بگویم که عبارت است از فورمول کیمیایی ذوب مردم ما...

فقر+ گرسنگی = فاجعه مرگبار انسانی در اوغ انست ان، و از آن هم مهم ترنبود آن گفته مه شه هور (قبر گرسنه را کی دیده) اگر جلو قحطی نان تنوری گرفته نشود مردم را چه میکنی که آن گفته هم از بین میرود باز آن وقت زندگی چه به درد ما میخورد. آن وقت از هر کس که پرسان کنی که قبر گشنه را کی دیده ؟ دفعتا میگویند ، کور هستی نمیبینی؟ و معلوم هم نیست که کدام زنده جان پیدا کنی یا نه!

وقتی این همه چقری ها و نا بلندی ها را میبینم و قهه قهه و ریشخند مردم را، بی ار تباط به یاد مظاهرات دهه دموکراسی عصر (شوهر بی بی ملت) که تا حال این خویشی معلوم نیست با با از طرف مادر است یا پدر؟ چه مردم ساده هستیم.

گفتم به یاد مظاهرات میافتم که نمیدانم چقدر شوخی است و چقدر مزاح؟ میگویند که یک روز مظاهره بود ، مردم شعار میدادند. مرگ به فلانی! مرگ به بستانی! که یک گشنه مگذرد . میپرسد، چه گپ اس؟ یکی میگه مردم ناراضی هستند و شعار میدهند برضد (کل ان دولت). گرسنه که خدا میداند چند روز نان تناول نکرده بود و، وزخم های معده اش عصابش را میخور، گفت: شما عجب ساده های هستید مرگ مرگ چه معنا داره ، بگو فلانی ای... ته بستانی ای...ته .

من هم از آن گشنه الهام گرفتم خواستم هرچه که از بیست وهشت دندانم میآید بگویم. فقط  ته دامنی .

چون چهار دندانم را نان باسی قاق که از بازار به تول میخرم و بعد از تر کردن آن در خون جگر که نرم هم نمیشود تناول میکنم شکسته است ، به آن دلیل بیست وهشت گفتم ، ورنه همان سی ودو هدفم بود .یک کم چهل ها شک نکنند که از اناتومی بی خبرم.

باز ازاصل گپ برآمدم، گرسنگی بد چیز بوده نباشه انسان را یاوه میسازد.

هدفم از این اوسانه آن بود که مردم ما سر عکس نان سوخته بزکشی دارند و حتا ما شاهد قبور گرسنگان هستیم. از فرط عصبانیت دلم میشود که صرف فحش های زشت را تصویر و نقاشی کنم  تا اگر گوش های طویل شان کر است و سواد خواندن ندارند خود را در( پورترت) همین جا یک لغت گفتم هه! عکس قاب شده خود را در فعل ،فاعل و مفعول ببینند.

برادر یکصدو هفده رحمت به خلقی وپرچمی (وطن فروش...) در وقت آنها یگان نان سیلو، کنسرو ماهی ، مرغ های حرام، کمپل و یخچال های (زیل مسکو) پیدا میشد.ببخشید دو قلم آخر هر چند جز مواد غذای نیست اما بی ارتباط هم نیست .

یعنی وقتی که نان سیلو و کنسرو ماهی میبود نان را در دسترخوان وکنسرو را در یخچال میماندند و شب آرام در زیر کمپل روسی به خواب مرفتند، باز صبح خوش خوی بیدار میشدند و چای صبح را می صرفیدند.

ولی این سوداگران یک ساچق سبزلیلون پوقانه یی را هم به مردم روا دار نیستند، چه رسد به کمپل های کمکی ناتو.

چون صحبت از مردم است دوران طالب در بحث داخل نمیشود.

آدم حیران میماند به این بشقاب شور ها که در غرب سماوار، کافی و هوتل داشتند ویا هم در آن کار میکردند تا به مقام برسند ، و خوب شاهد بودند ، غذا که موضوع مرگ و زندگی و هدف زندگی در اوغانستان است در آن جا یک موضوع بسیار معمولی برای مردم است. بار ها این بشقاب شور ها بشقاب را شسته و از دیگ فرمایش مشتریان خود را با چمچه ، کفگیر، ملاقه ،قاشق با دو دست در بشقاب ریخته اند. ولی چرا وقتی کار شان رونق گرفت و به وطن آمدند، تنها کاسه های ناشسته و بدون غذا را در مقابل هموطن خود میگذارند .

هی ی ی ی سماوارچی! اگر وطن را به کافی له لی مثال بزنیم مردم مشتری و حکام آشپز آن است نه باید به فکر مشتری های خاص بود دیگرانرا هم جلب و جذب کنید ورنه روزی میرسد که به افلاس مواجه میشوید. رسیدید یا نرسیدید؟

اگر نصایح حکیمانه من با این مضمون کوتاه بر گوش بلند کسی ننشست، باز از کندوی  تجربه های تاریخ وطن کار میگیرم.

بعد از تجاوز و اشغال کابل به وسیله یک چشمه پاکستانی ، فوج پاکستان در مقابل دفاع مردم ما عاجز ماندند ، یک چشمه زاری کرد که نترسید مه همرایتان هستم امریکا، انگلیس و عرب همرای ماست غارت کنید باز فوجی ها میترسیدند یک دفعه گفته نشد دو دفعه وسه دفعه ...بلاخره یک چشمه قهر شد و گفت هرکس که بترسد ده دی مو... ده دی خو...فلان وفلان کنم.

همان بود که یک حمله عمومی بالای بت های بامیان صورت گرفت و آن را به غبار مبدل کردند .

حال ما هم از همین تکتیک استفاده نموده و میگویم ،هرکه بالای مردم گرسنه کابل و تمام اوغانستان ظلم کند و برای شان نان تنوری ، داشی ، دیگی، چپاتی، بازاری، پرکی ، سیلو و انواع نان های لذیذ آماده نکند ،ای فلان و فلان وفلان.

              "یک پارچه نان خیر کنید به نام خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا"  نقل قول از یک گدا

نوت : هموطنان عزیزم مقصد از کلمه بشقاب شور نه آن است که یک عده برادران نهایت محترمم در غرب به لطف خدا صاحب رستورانت های هستند و یا با شهامت و مردانه کار میکنند و در کل جیز دیگری گفته ام و که خدا نخواسته سو تفاهم نشود.با شرف ترین انسان کسی است که با کار پاک و یا به گفته همه ما از آبله کف دست روزی خود را بدست میآورد.پیامبر میگوید :"کار عبادت است"                                   

         بصیر احمد مهاجر