شرف الدین در اطریش به کلیسا میرود چند لحظه بعد یک دختر مقبول هم داخل کلیسا میشود شرف الدین خود را پشت منبر کلیسا پنهان میکند.

دختر رو به منبر ایستاده میگوید:

ای خدا تو به من هر چیز دادی، پول دادی، قواره خوب دادی، خانواده خوب دادی فقط از تو یک چیز دیگر هم میخواهم که برایم یک شوهر خوب هم بدهی!

در این هنگام شرف الدین از پشت منبر بیرون می آید و میگوید:

یاعیسی تیله ام نکن خودم میروم.