استقلال
چه استقلال که دُمش را بگیری
رسد ایام عمر تو به پیری
همه آزاد گشتند شاد و خندان
تو در کنج قفس مرغ اسیری
سیاست
سیاست گشته درس شوم شیطان
که تزویر است در آن خیلی فراوان
یکی افغانستان گوید و دیگر
فراوان قصه دارد از خراسان


خاک وطن
درین خاک وطن خیلی کسان بود
که بودند بهتراز سیاف و مسعود
نه کُشتند و نه هم کردند ویران
مثال شمر و یا فرعون و نمرود

انتخابات
عجب یک واژه ای شد انتخابات
کز آن کیری و میرکل دارد حاجات
سرِ انگشت ما سرخ است از خون
دو تا بیمایه میخوانند مناجات

نعمت الله تُرکانی