دوبیتی های سرگردان

 

گل و خار

خـــدا شد خســـته از این آفرینش

که خار از گل بُود در گلستان پیش

صدایی آمـــــــد از ابر بهـــــاران

که تگرگ میزند بر برگ گل نیش

ن ت

عید قربان

شدی گــر با طریق غرب قربان

و بسپـــــردی برای مافــیا جان

زمین با خون اسماعیل نشد رنگ

تو با خونت جهانرا سرخ گردان

ن.ت

سیاهی

رُخ مهتاب و از جمعی ستاره

بیادم آمـــده امشــب دوباره!

سیاهی رنگ ها را مثله سازد

نمیدانم چه حاله این، چه کاره

ن.ت

اوباما

او با ما نیست ما با او چـرایم!

برایش شعــر دلکش میسرایم

خـــدایا! روزگاری را بیاور

کز این خواب پریشانی برآیم

ن. ت

عاشقی

سخن در حق من بسیار گفتند

مرا در عاشقی سردار گفتند

ان الحق گفتن ام را ناشنیده

سرم را مستحق دار گفتند

ن.ت

تنفر

الفبا را نوشــــتند خیلی آسان

برای فهم و باور های انسان

ولی در هرکتابی ثبت کردند

تنفر... را به نام مرد افغان

ن.ت

نعمت الله ترکانی

3 عقرب 1391