نویسنده : آرش یقین

برگردان: محبوب محق

دو ماه پس از توافق ایالات متحده امریکا با طالبان در قطر، هیچ چیز به اندازه تعهد محکم حکومت آقای ترامپ به مفاد توافق نامه که اجازه خروج به نیروهای آمریکایی بدون توجه به کاهش خشونت از طرف طالبان و نتیجه مذاکرات بین الافغانی، از افغانستان می دهد، واضح و روشن نیست.

 

این در حالیست که رهبران سیاسی افغانستان هنوز هم به دنبال چک سفید و حمایت سیاسی واشنگتن هستند ولی به این حقیقت پی نبرده اند که دیگر کشور شان اولویت استراتیژیک امنیت ملی ایالات متحده نیست. در واقع ، من بدین باورم که افغانستان در هیچ یک از روابطش با ایالات متحده به دلیل نداشتن مرز مشترک با خاورمیانه و آسیا جنوب شرقی از اهمیت استراتژیک کافی برخوردار نبوده تا بتواند به عنوان شریک مورد ضرورت ایالات متحده محسوب گردد.

روابط پرفراز و نشیب کابل و واشنگتن در زمان حکومت ظاهر شاه (نومبر ۱۹۳۳ – جولای ۱۹۷۳) و حکومت های مختلف ایالات متحده به دلیل عدم تمایل ظاهر شاه به سیاست های زمان جنگ سرد و علاقه واشنگتن به معاملات سودآور اسلحه به ایران و کشور های نفت خیز حاشیه خلیج، شانس ایجاد رابطه معنی دار را کمتر نموده و منجر به روابط استراتیژیک نگردید.

بعد از کودتاه کمونستی ۱۹۷۹ ایالات متحده از مجاهدین در دهه ۸۰ میلادی حمایت نمود که شانس همکاری های استراتیژیک بین دو دولت را به صفر تقلیل داد. همچنان ایالات متحده از مجاهدین بشکل اجیرهای تاکتیکی استفاده نموده و در ختم ماموریت نظامی شان درعلیه کمونیست های بی خدا آنها را به حال خودشان راها نمود که باعث جنگ های داخلی گردیدند. 

بعد از ۱۱ سپتمبر ورق بطور دیگر برگشت و فرصت جدید پس از نیم قرن برای ایجاد مشارکت پایدار بوجود آمد، افغانستان شریک ژئواستراتیژیک واشنگتن در جنگ جهانی علیه تروریزم گردید و مردم افغانستان نیز پس از چندین دهه انزوا به اهمیت به این رابطه پی برده و از آن حمایت نمودند. به لطف این مشارکت، نیروهای مسلح افغانستان توسط ایالات متحده، ناتو و متحدانش ساخته شد که قهرمانانه دوشادوش همکاران بین المللی خویش علیه تروریسم جنگیدند. همچنان  مکاتب و کلینیک ها ساخته شد، جاده ها اسفالت گردید، و چندین نهاد معتبر تاسیس گردید و واشنگتن به طور مستمر برای تقویت منابع بشری در افغانستان سرمایه گذاری نمود.

اما برخلاف تلاش های مردم، رهبران سیاسی افغانستان چی در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی و چی در زمان محمد اشرف غنی در ایجاد یک رابطه قابل اعتماد ناکام بودند. آقای کرزی و آقای غنی که بیشترین همکاری واشنگتن را با خود داشتند و با حمایت او به قدرت رسیدند، واشنگتن را نا امید نمودند و درست در زمانی که نیاز بیشتر به همکاری شان بود، آقای کرزی به یک چهره ضد امریکایی و طرفدار طالب تبدیل شد و واشنگتن را بارها به روابط پنهانی خود با مسکو و تهران تحریک نمود.

در حکومت آقای غنی هم، روابط ایالات متحده و افغانستان به حدی تضعیف شد که واشنگتن، کابل را در مذاکرات صلح با طالبان کنار گذشته و ازمذاکرات خارج شد. آقای غنی نیز مانند سلف خویش احساس ناسیونالیستی خود را نشان داده و چهره ضد آمریکایی به خود گرفته و در همان نخست از همکاری در مورد صلح خودداری نمود.

این غرب ستیزی پنج سال اخیر در حالیست که اکثریت حلقه نزدیک آقای غنی، آمریکای های – افغانتبار و یا جوان های ازغرب برگشته هستند که اقامت اصلی شان در واشنگتن، لندن، آمستردام و دبی است، اما دفترموقتی کاریشان در یکی از ادارات دولتی افغانستان میباشد.

در تقویت روابط امریکا و افغانستان نه تنها سیاسون کابل، بلکه نمایندگان بلند پایه دیپلوماتیک دولت افغانستان نیز در واشنگتن ناکام بودند و دیپلومات های آقای غنی برخلاف همیتایان خویش، بجای برقراری روابط با اطاق های فکری، گروه ذینفوذ قدرمند و نهاد های لابیگری، تبدیل به گردانندگان تویتری سیاست تفرقه افکنانه قومی و سیاسی کابل شدند و تعدادی هم در ختم وظیفه  در غرب پناهندگی درخواست نمودند.

جا دارد تا یاد نمود که از طرف ایالات متحده، نیز اکثر سازمان ها، اطاق های فکری و کارشناسانی که به حکومت های جمهوری خواهان و دموکرات ها در امور افغانستان مشوره میدادند تعامل معنادار با متحدین و همتایان غیر سنتی اما دموکراتیک در افغانستان داشته و از آنها فرار می کردند. من به عنوان کسی که با دیپلمات های امریکای در کابل کار میکردم، معتقدم در رایزنی های مربوط به موضوعات روابط استراتژیک با افغانستان، همکاران آمریکایی من به ندرت سعی در گوش دادن به افراد خارج از حلقه نزدیک به دفتر رئیس جمهور افغانستان و دسته ای از کارشناسان افغان- مریکایی که هدف آنها محافظت از رئیس جمهور به هر قیمتی بود، می‌ کردند. از سوی دیگر، افغانهای تحصیل کرده از نسل نوین نیز در این امر ناکام بوده و نتوانستند وظیفه خود را به صفت یک وطن پرست و فداکار به انجام برسانند. متأسفانه آنها نیز در برخی ازموارد، در جرم و فساد مالی با رهبران فاسد افغان شریک می شوند.

اکنون که در آستانه خروج ایالات متحده از افغانستان هستیم، فرصت های را بیاد میآوریم که توسط نخبگان افغانستان، از جمله جنگ سالاران پیشین، تکنوکرات های سالخورده بی تجربه، جوان های فرصت طلب داخلی و از غرب برگشته و کمونیست های سابق به هدر رفته، که همه اینها نشان دهنده ناتوانی افغانها در بهره گیری از فرصت نادر هم چون تقویت روابط استراتژیک با واشنگتن است.

متاسفانه، دیگر زمان به عقب برنمیگردد، و انتظار میرود رئیس جمهور ترامپ که بالای توافق خود با طالبان حساب کرده و احتمالاً خروج تمام نیروهای آمریکای را تا ختم این سال از افغانستان نهایی سازد. این اقدام باعث خواهد شد که نخبگان افغان دچار شرایط سخت اقتصادی و سیاسی خواهند شد، که بدون شک شاهد موج جدیدی از احساسات ضد امریکای، توسط کسانی که موقف سیاسی خویش را مدیون حمایت امریکا هستند، خواهیم بود.

از سوی دیگر، مردم عام فغانستان که بیشتر از چهار دهه قربانی جنگی هستند که هیچ سودی برایشان ندارد وهمه روزه مصروف کفن و دفن اطفال بیگناه خویش هستند، از رهبران فاسد خود خسته شدند، چرا که هیچ وجه مشترکی بین زندگی خود و رهبرانی که اکثریت خانوده های شان در خارج از کشور زندگی میکنند نمی بینند. حضور بسیار کم رنگ مردم در انتخابات گذشته ریاست جمهوری دلیل قوی برای قطع ارتباط نخبگان کابل و مردم عام افغانستان میباشد.

سرانجام ، پس از دو دهه سرمایه گذاری جانی و مالی، افغان ها و آمریکایی ها هیچ کس حق ندارد از آمریکایی ها بخواهد تا بودجه این فاسدین را در کابل تأمین کنند و آمریکایی ها هم نیز حق ندارند که سر دیموکراسی نوپا، اما امیدوار کننده افغانستان را با طالبان و یا رهبرانی همچون غنی، عبدالله و کرزی که فرصتهایی که برای ایجاد یک سیستم جامع و قابل اعتماد با جامعه بین المللی و روابط استراتژیک با واشنگتن را به باد دادن، معامله نمایند. در خاتمه آرش یقین بدین باور است که بعد از دو دهه جان‌فشانی ها و سرمایگذاری ها، افغان ها و امریکایی ها باید به روابط خود تجدید نظر نمایند.

 

آرش یقین ، مشاور ارشد اسبق امور فرهنگی سفارت ایالات متحده در کابل، و حال پژوهشگر در انستیتیوت سیاست جهانی امنیت ملی در واشنگتن