اشاره:

«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است«خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی« یادداشتهای روزانه» باشد،دریغا که – گاه- از«خواستن» تا «توانستن»، فاصله  بسیار است.

درسالهای مهاجرت  نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده ها ودیدگاه هایم است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچند رونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها  می تواند به غنای این یادداشت ها  بیفزاید.

«بیداری ها و بیقراری ها» تأمّلات کوتاه و گذرائی است برپاره ای از مسائل فرهنگی، تاریخی  و سیاسی: دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربتِ تبعید که بخاطرخصلت خصوصیِ خود، گاه، روشن وُ آرام وُ رام؛ و گاه، آمیخته به گلایه وُ آزُردگی وُ انتقاد است، شاید سخنِ « تبعیدیِ یُمگان» (ناصرخسرو قبادیانی) – بعدازهزارسال -هنوز نیز سرشت وُ سرنوشت ما را  رَقم می زنَد.

 این یادداشت های پراکنده، حاصل پراکندگی های جان وُ شوریدگی های ذهن وُ زبان است،«حَسبِ حالی» درگذارِ زمان که با تصرّفی در شعرحافظ  می توان گفت:

حَسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

26 اردیبهشت1390/16 می 2011

امروز « آلما قوانلو » – برنامه سازِ تلویزیونی – در 57 سالگی به کاروانِ رفتگان پیوست ؛ جان شیفته ای که شیفتۀ تاریخ وُ فرهنگِ ایران بود و صدای سوخته اش از امیدها وُ آرزوهای سوخته  سخن می گفت…

 

 

آزاده  وُ  فروتن بود آنهم « در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد».

می خواست صحبتی دربارۀ «حلّاج»داشته باشیم در برنامه ای بنامِ: دریچه ای برباغِ بسیار درخت!…

گفته بودم که من اهل گفتگو با رسانه ها و رادیو-تلویزیون ها نیستم و معتقدم که اگر گوش وُ هوشی باشد حرف هایم  شنیده خواهد شد ، بقول نیما : « آن کس که غَربال به دست دارد از عقبِ کاروان می آید»، هرچند که بسیاری از این حرف وُ حدیث ها  خوشایندِ «سوسمارانِ رسانه ای»(در لوس آنجلس) نباشد!…

…ازاین گذشته، کتاب حلّاج (اردیبهشت 1357) حاصلِ شور وُ شراره های جوانیِ من است، یعنی دورانی که من دانشجوی پُرشورِ دانشگاه های تبریز، تهران و دانشگاه ملّی بودم  و می توانستم از کتابخانه های عظیم این دانشگاه ها استفاده کنم.این کتاب – درعین حال – مانند سوگ سیاوشِ شاهرخِ مِسکوب  متأثّر از فضایِ تب آلودِ آن روزگار است . بنابراین ، اگر فرصت و رُخصتی باشد تا یادداشت های سال های اخیرم را تنطیم کنم ، کتاب حلّاج  غنا و قوامِ بیشتری خواهد داشت…

درتوضیح دیدگاهم دربارۀ عرفان ایرانی و تفاوت آن با تصوّف اسلامی گفته بودم:

عرفان ایرانی با ویژگی هائی(مانند رقص ، سماع ، نی ، دَف ، تساهل در فرایضِ شرعی، تأکید بر شاد زیستی و مفهوم عشق) از تصوّف اسلامی متمایز می شود.حتّی خدای عرفان هم با خدای مُنتقِم و قهّارِ اسلام  تفاوت ماهوی دارد.این امر تجلّی تداوم اندیشه های ایرانیِ عصرساسانی پس ازحملۀ اعراب است،هم ازاین روست که حلّاج، بایزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خَرَقانی،شیخ شهاب الدین سُهروردی و قاضی القُضات همدانی را ادامه دهندگان« حکمت خُسروانی ایران باستان» دانسته اند. تقابلِ«مسجد» و «خانقاه» و «طریقت» و «شریعت» بازتابِ عقایدی است که  بخشی از هندسۀ فکریِ ایرانِ بعد از اسلام را ترسیم می کند…کتابِ اسرار التوحید در بارۀ یکی ازنمایندگانِ برجستۀ عرفان ایرانی- ابوسعید ابوالخیر- می نویسد:

-«جملۀ ائمۀ فِرَق با ابوسعید  به انکار بودند…و محضرها ساختند و خط نبشتند واتّفاق کردند که شیخ را با جملۀ صوفیان بر دار کنند برسرِچهارسو[بازار]».

به «آلما»گفتم: ما هنوز هم گرفتارِ« فتوای ائمّه» و«شیخانِ اِنکار» هستیم . کافی است که  به برخی برنامه های تلویزیونیِ لوس آنجلس نگاه کنید تا این حضرات را بشناسید!

گفت: بعدازتجربۀ هولناکِ جمهوری اسلامی، اینک زندگیِ حلّاج و شخصیّتِ پُر راز وُ  رمز و علّت قتلِ فجیع اش  جاذبه ای خاص  دارد و خوب است که در باره اش صحبت کنیم…

گفتم:

دریا دلیم وُ  دیدۀ ما  معدنِ دُرّ  است

گر دست ما تُهی است ولی چشمِ ما پُر است

سرانجام ،«آلما» برنامه ای تنظیم کرد که بعدها به لطف دوستِ مشترکمان- مزدکِ کاسپیَن (عبّاس احمدی)-در دو بخش منتشر شد.

با خبرِ درگذشتِ«آلما» اینک صدایش یادآورِ شعر فروغ است:

« تنها صداست که می مانَد».

بخش نخستِ ویدئوی حلّاج ، کارِ آلما قوانلو:

https://www.youtube.com/watch?v=vzCNL0LYi3w&list=PLpkkk4IHrX7fNS6TN053aRW8JDSf2Gm

1Z&index=20&t=0s 

بخش دوم:

https://www.youtube.com/watch?v=oToV4VX27No&list=PLpkkk4IHrX7fNS6TN053aRW8JDSf2Gm

1Z&index=21&t=0s  

ویدئوی کامل