کشور عزیز ما افغانستان در درازنای تاریخ پنج هزار سالۀ خویش مانند هر کشور دیگر، روزهای روشن و پر افتخارِ داشته که با یاد آوری آن هر افغان و هر باشنده سرزمین ما می بالد، ذهن و ضمیر شان روشنی یافته و از یادوبود آن مسرور می گردد. اما در تاریخ طویل افغانستان روزهای سیاهی هم وجود دارد که ذکر آن خاطر وطنپرستان و باشندگان جغرافیای افغانستان را مکدر و ملول می سازد و مایۀ غم و اندوه شان بوده زیرا که باعث برباد دهی دست آوردهای تاریخی، افتخارات ملی، و برهم زدن روند نورمال تعالی و پیشرفت آنها گردیده اند.

 

یکی از این روزهای تاریک و سیاه تاریخ معاصر افغانستان روز  شش جدی سال 1358 است که با 27 دسمبر 1979 عیسوی مطابقت دارد. در این روز بد شگون و ماتمزا، گردانندگان کمونیست سیاست گلوبالیستی و توسعه طلبانۀ اتحاد جماهیر شوروی نیرومند زمان، بر خاک کشور ناتوان و غرقه در گرداب نفاق داخلی، لشکر کشی نمود. در این روز شوروی ها خاک کشور ما را اشغال و دولت داخلی و حکومت انقلابی حزب دموکراتیک خلق را واژگون کرد. گردانندگان سیاست توسعه طلبانۀ کمونیستی کرملن در آن زمان نظر به نوشته کتابِ (از رژیم پوشالی تا دولت قانونیِ) سید محمد خیرخواه «با ارتش بیش از یک صدو و پنجا هزار نیروی مرکب از فرقه ها، غُند ها و جزوتامهای نظامی، ضد هوایی، ضد تانک و افراد پیاده نظام در ششم جدی سال 1358 وارد کشور افغانستان شدند و این اشغال نظامی را به نام کمک به رژیم کابل وانمود ساختند؛ در حالیکه ایشان رژیم کابل و حکومت حفیظ الله امین را سرنگون کردند.» دولتمداران وطندوست و اراکین ارشد دولتی به شمول رئیس جمهور کشور حفیظ الله امین- را شهید نمودند. برگزیده گان افغانی خویش را بر مسند قدرت سیاسی نشاندند و به مداخلۀ ماجراجویانه و مرگبار در امور داخلی افغانستان پرداختند. بسیاری از افسران، خورد ظابطان و سربازان اردوی خلقی در جنگ نابرابر و مقاومت قهرمانانه شهید، زخمی و معلول گردیدند و تعدادی کثیر از نخبگان سیاسی کشور، بخصوص اعضا و کادر های رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان روانه زندان شدند. سایر اعضای مبارز و وطندوست ح د خ ا مورد اشکال متنوعِ از تعذیب و شکنجۀ متواتر جسمی و روحی قرار گرفتند.

در دوران اشغال شوروی بهترین فرزندان حزب در برهه های مختلف زمانی و انکشاف حوادث به نامهای مختلف به توطئه های گوناگون از مرکز سیاست به دور افگنده شده، و به بهانه های رنگارنگ زندانی، بیکار و تحت تعقیب قرار گرفتند . اشغالگران عمدا ماجراهای را به وجود می آوردند تا  آغوش حزب دموکراتیک خلق افغانستان را از بهترین فرزندان آن به تدریج خالی نمایند و بالاخره اشتباه و شکست تاریخی خویش را در مقابل مردم غیور افغانستان با استفاده از مزدورترین گروه دست نشانده خود در نسج گرفتن حوادث تاریخی سقوط کامل ح د خ ا و حوادث بعدی آن ماست مالی نمایند.

ما وشما  امروز در اینجا بخاطر تقبیح چنین روز سیاه تاریخ معاصر افغانستان باهم جمع شده ایم و به عاملین این روز نفرین می فرستیم!

  به روح همه قربانیان تهاجم دعا نموده و به آنعده قهرمانانیکه در شرایط دشوار به دفاع از استقلال، حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور پرداخته اند، سر تعظیم فرود می آوریم!

 ما با هم تعهد می نمائیم که کارنامه های قهرمانان حماسه آفرین، وطندوست، مترقی، ملی و خلقی را هرگز فراموش نخواهیم کرد!

 در شرایط تشدید جنگ سرد و رقابت های موجود بین دو بلوک شرق و غرب، حزب کمونست اتحاد جماهیر شوروی برای حفظ منافع ملی و ازدیاد نفوذ جهانی به اشغال نظامی افغانستان اقدام کرد. این در حالی بود که اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در مقابل حمله سردار محمد داود خان مردانه ایستادند و در نتیجۀ قیام قهرمانانۀ اردوی افغانی در هفت ثور سال 1357 قدرت سیاسی در دست حزب دموکراتیک خلق افغانستان افتاده و تحولات انقلابی و پلان های مترقی برای رشد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور سر دست گرفته شده بود. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وقت، در آن زمان مدعیِ مدافعِ منافعِ جنبشِ بین المللی سوسیالیستی، حامی جنبش های رهایی بخش ملی و نهضت های کارگری در سراسر جهان بود. حزب دموکراتیک خلق افغانستان از نگاه اساسات ایدیولوژیک و مرامی تشابهات و نقاط نظر مشترک قابل ملاحظۀ با جنبش کارگری جهانی و نهضت رهایی بخش ملی داشت. رفیق وطرفدار نیرو های صلح و دموکراسی در گیتی محسوب می شد. بنا بر این لازم بود تا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وقت از ان قاطعانه حمایت می نمود. اما تاریخ نشان داد که برای کمونستهای کرملن نیز مانند سایر سلطه طلبان استعمارگر منافع ستراتیژیک ملی خودشان مقدمتر از پارتنرشیپ فکری و ایدیولوژیکِ سایر کشورها می باشد.

در وضعیتی که دیتانت بین المللی، مذاکرات خلع سلاح هستوی و سلاح های دوربرد بین بلاک های شرق و غرب به حالت ذیچ رسیده بود و امکان وخامت اوضاع بیشتر از پیش محتمل بود، حاکمان کرملن به تعمیل ستراتیژی توسعه طلبانه و پلان های قبلا سنجیده شدۀ خویش تصمیم به تهاجم نظامی و استعمال خاک افغانستان در مقابل دشمنان شان گرفتند.علی الرغم داشتن مشترکات مرامی و روابط حسنۀ دو جانبۀ ظاهری، دولتمداران کرملن سیاست های مستقل و ملی رهبری خلقیها را تحمل کرده نمی توانست. امکان تعمیل پلان مطروحه فوق الذکر خویش را در موجودیت رهبری نور محمد تره کی – مؤسس حزب و ستراتیژست و تیوریسن نامور و در مقابل توانمندی سیاسی – نظامی حفیظ الله امین – قوماندان سپیده دم انقلاب شکوهمند ثور، نمی یافت. رفیق نور محمد تره کی در همان اوایل انقلاب هفت ثور اعلان کرد که حین موفقیت انقلاب شکوهمند ثورمسکو و واشنگتن هردو انگشت حیرت را به دندان گرفته و متعجب شدند. وی بار دیگر خاطر نشان ساخت که در انقلاب هفت ثور نه یک کپیک و نه هم یک سنت به مصرف رسیده است. همچنان رفیق حفیظ الله امین که در عمل دومین فرد نیرومند در حزب محسوب می گردید، انقلاب ثور را طبق تزس های تیوریکی، تیپ جدید از انقلابات تعریف نموده، خاطر نشان ساخت که همان طوریکه انقلاب اکتوبر سال 1917 روسیه الگوی برای انقلابات سوسیالیستی در کشور های سرمایداری است، انقلاب ثور نمونه و مثال خوب برای کشورهای منطقه و رو به انکشاف است که می شود از تجارب آن استفاده نمود. رهبران خلقی نه تنها در گفتار و نظر، بلکه در همه اعمال انقلابی خویش استقلالیت خود و کشور خود را محافظت می کرد.

رهبران شوروی همان طوریکه از موجودیت مائوئیسم، کاستروایزم و تیتوایزم در تشویش بودند، نمی خواستند که در جوار سرحدات شان با تره کی ایزم و امینیسم رو به رو شوند. چنین سیاست های مستقلانه رهبران خلقی سد راه پلان های ستراتیژیک شان می گردید. از همین رو بعد از پیروزی انقلاب ثور در سدد بدنامی انقلاب، فروپاشی و نفاق داخل حزبی، خرابی اوضاع عمومی کشور، بی امنی، شکست روحیه رهبران افغانستان و مساعد ساختن شرایط تسلط عمال افغانی وفادار و مطیع خویش در داخل حزب و مملکت گردیدند. در این مورد برعلاوۀ سایر فکتور ها از اعتماد، کم تجربه گی مبارزین و احساسات دینی مردم عوام افغانستان سؤ استفاده کردند.

در عین حالیکه توسط عمال خویش در داخل دولت خلقی به توطیه های ضد انقلاب تحت نام اقدامات انقلابی ادامه میداد،  تضادها بین خلقی ها و پرچمی ها را تشدید و هم آتش رقابت و نفاق را در بین خلقیها شعله ور ساختند. در نتیجۀ فعالیت های مسلسل اپراتیفی و استخباراتی زمینۀ برخورد بین دو شخصیت نیرومند خلقی و قتل مرموز نورمحمد تره کی را مساعد نمود. در مقابل حاکمیت خلقی تحت رهبری حفیظ الله امین دسایس، قیام ها و اغتشاش ها را سازماندهی و حمایت کردند. آنها تلاش ورزیدند که اوضاع افغانستان را نا آرام و پرآشوب، دولت را ضعیف و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را پاشان نماید تا پلان  و تصمیم یورش نظامی خویش را عملی نماید.

درس های ششم جدی به ما مبارزین راه عدالت اجتماعی و حقوق بشری و تمام افغانها می آموزاند که کشورهای نیرومند خارجی منافع ملی شان را نسبت به دوستی و پارتنر شِپ فکری و مرامی  خویش با کشور های ضعیف، مقدم می شمارد. کشور مهاجم می کوشد، تا از استعداد پارتنر در کشور محکوم برای تأمین منافع خود استفاده نماید. 

درس دیگری از روز سیاه شش جدی این است که کشور استعمارگر قبل از تهاجم مستقیم نظامی، به چنان دسایس و توطئه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی محسوس و غیر محسوس دست می یازد که زمینه ها را برای مداخلۀ نظامی خویش فراهم نماید و همچنان نیروهای مقاومت بالفور و بالقوه را به طور غیر محسوس و به تدریج از بین ببرد.

 مبارزین سیاسی و همه افغانها از اتفاقات چنین حوادث ناگوار تاریخی می آموزیم که جنگ و برادر کشی داخلی به هر نوع آن که باشد، هر انگیزه ایکه داشته باشد، به تحریک و حمایت هر که صورت گیرد و هر وسیله ایکه برای آن بکار رود، به نفع کشور و منافع ملی ما نمی باشد.

حوادث تاریخی این چنینی به ما می آموزاند که برای زندگی رفاهمند خلق کشور به آزادی های فردی و اجتماعی ضرورت است، تا هر باشنده این سرزمین کهنسال، خود را آزاد احساس نموده، به فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بطور آزادانه و در چوکات قانون عمل نماید. هیچ فرد و گروهی نباید بالای گروه ها و افراد دیگر جبر و ستم را روا دارد. صرف در موجودیت آزادی فردی، نهادینه شدن دموکراسی واقعی، تامین عدالت اجتماعی و همگرایی ملی میتواند صلح دایمی به کشور برگردد که این خود زمینۀ عدم مداخلات کشور های خارجی را در افغانستان به میان خواهد آورد.  

درس های ناگوار شش جدی به ما  می آموزاند که همیشه و در همه حالات گذشت، انعطاف و همپذیری سنگ بنای وحدت عمل و نظر میباشد که بر اساس آن وحدت سیاسی و سازمانی مبارزین خلق کشور را میتوان به وجود آورد.