محمد عالم افتخار

پیشاپیش به مناسبت گشایش هرچند ظاهری ی بُن بست سخت تاریک و بسیار وخیم انتخاباتی که اخیراً وطن و هموطنان ما را در منگنه قرار داده و مانند بختک و کابوس؛ گلوگاه ها و شاهرگ های مان را درهم می فشرد؛ خدمت کلیه عزیزان هموطن اعم از مقیم و مهاجر؛ عرض شادباش دارم.

همه میدانیم که این بُن بست دهشتناک؛ ظاهراً توسط کارگزاران و مسئولان ملی!؛ ایجاد و تشدید گردید و نهایتاً با وساطت و پادرمیانی «خارجی ها» یعنی جان کیری وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا و مسئولان «یونما» و «آیساف» گره گشایی شد.

این؛ یعنی اینکه طبقه حاکمه افغانستان گرفتار بیچارگی و «بیماری کودکی» در سیاست و زعامت است و به ولایت و غمخواری و مراقبت و مواظبت «بزرگان خارجی» احتیاج محتومی دارد!

به دقت؛ میتوان گفت که بدینگونه افغانستان علی العجاله؛ از درغلتیدن به یک باتلاق هولناک نابود کننده سلامت و تمامیتش؛ نجات یافت و حتی درست تر؛ نجات داده شد.

اینجا پرداختن به تفصیلات ژورنالیستیک موضوع؛ مقدور نیست؛ وانگهی غالب عزیزان اطلاعات کافی دارند و در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر؛ راحت میتوانند به رسانه های دم دست خویش سری بزنند و یا در گوگل و دیگر موتور های جستجوی انترنیتی؛ مثلاً "گشایش بُن بست انتخاباتی افغانستان" را سرچ نموده اطلاعات وافری به دست آورند.

سوال این گفتار؛ چنانکه در سرنامه آمد؛ این است: آیا افغانستان از مصیبت بالقوه عظیم و خطیر که در آن گرفتار آمده بود؛ به واقع و قسم خلل ناپذیر و بازگشت ناپذیر نجات یافت؟!

این سؤال و کنکاش نه به خاطر «خالی نماندن عریضه» است و نه به خاطر ایجاد شک و نگرانی بی لزوم یا مغرضانه در کلیت باور امیدوارانه و احیا کننده قوای روانی مردم و جامعه.

حسب علوم ساینتفیک؛ این؛ ویژه گی ی سیستم عصبی و دماغی نوع بشر میباشد که به مجرد بیرون آمدن از کانون بالفعل یا بالقوه خطر و سانحه و خطا و اشتباه... به علت یابی «رویداد» می پردازد و پس از نفسی تازه کردن؛ میخواهد مطمین شود که آیا به واقع؛ ریسک و مخاطرهِ فلاکت؛ پایان یافته است؟!

این مورد؛ برای افغانستانی ها که کم از کم چهل سال است؛ از گودالی به گودالی دیگر و از فلاکتی به فلاکتی مکرر مواجه و گرفتار شده اند و گرفتار میشوند و همه روزه هم انفجار ها و انتحار های زنجیره ای و متواتر را با گوشت و پوست و جان و تن خویش؛ تجربه مینمایند و عالمی از قول و قرار هایشان همچون معاهدات و توافقات عدیده با پاکستان؛ پا درهوا مانده و یا عملاً برعکس نتیجه داده است و برعکس نتیجه میدهد؛ می بایستی به مراتب جدی تر و وسواس بر انگیز تر باشد.

با کسب اجازه از حضور انور عزیزان؛ به خاطر ورود مؤثرانه به موضوع؛ به جای آیات و روایات وفرمایشات بزرگان فکر و اندیشه حسب سنت و اعتیاد؛ از داشته های فوکلوریک وطنی بهره میجویم:

معروف اهالی ـ بخصوص در شمال افغانستان ـ  هست که: ... (ملاخان) شخصیتی بسیار متنفذ و محترم و حتی محبوب روستایی نیم قرن پیش سرزمین ما بود؛ مریدان ساده دل بیشمار داشت. تا جاییکه یکی از مریدان که محو جلال و جبروت و کرامات و برکات...! آن جناب (به نسبت فهم و فراست خودش) شده بود؛ روزی طاقت نیاورده صد دل را یک دل کرد و از پیشگاه مرشد عالی پرسید:

ـ صاحب! راست بگویین؛ شما کلان استین یا خدا؟

ملاخان؛ از این جسارت و پرسش کفر آمیز مرید نادان به خشم آمده برایش گفت:

ـ بد نکن بدبخت!؛ من بنده خاکی کجا و ذات کبریای خداوندی کجا؟

مرید؛ غرق حیرت خود؛ اضافه کرد:

ـ ای صاحب! کلان خو استین؛ شکسته نفسی میکنین!!

رویهمرفته؛ ملاخان که از پدر و بابا نیز بارگاه و خانقاه و ثروت و مکنت و شهرت به ارث برده بود؛ و در شعبده بازی های صوفی گونه و مذهبی نما هم استعداد و امکاناتی داشت؛ در ردیف خوانین و ملوک طوایف؛ جایگاه بلندی کسب نمود و منجمله مقام سلطنت ظل اللهی!... به عنایت و حمایت او؛ حساب کلانی باز کرد.

درین سلسله؛ ضرورت افتاد که جناب ملاخان صاحب معظم و مکرم؛ در جمع سایر بزرگان قبایل و عشایر و طوایف و رعایا به کابل تشریف برده به مجلسی سلطنتی حضور بهمرساند.

مگر ملاخان؛ سنگین وزن تر از آن بود که این سفر دور و دراز در کوره راه های خامه و دشوار گذار و ناخوشایند را؛ خود متحمل شود و انگهی پسرانش؛ جوانان رشیدی شده بودند؛ لهذا مصمم شد تا پسر بزرگتر را به نیابت از خویش؛ راهی این سفر نماید.

پسر ارشد ملا خان (که دیگر «ملاخانزاده» توصیف میشود)؛ اکه عقل و رِند و رهبر دهاتیان خوشباور بود؛ مگر هنوز از کلان شهری چون کابل و اسرار و غوامض روز افزون آن؛ سرشته ای نداشت و قضا را ؛ این بار فیشن و درشن هم برای مهمانان ملوکانه؛ افزایش بی سابقه کسب نموده بود و منجمله همه در یک هوتل نوساخت بسیار عصری پذیرایی میشدند.

وقتی ملاخانزاده؛ با خدم و حشم دهاتی اش؛ وارد کابل و مهمانسرای عصری گردید؛ محترمانه او را از همراهانش؛ جدا کرده و حسب مقامش در جمع بزرگان و معززین عالیجاه؛ بر صدر نشاندند. خلاصه خورد و خوراکِ شاید هم بیرویه از خوان سلطنتی؛ ملاخانزاده را محتاج «بدرفت و بیت الخلا» ساخت. او به بسیار مشکل و نابه هنگام موفق شد که به تشناب های هوتل رهنمایی شود.

وقتی داخل تشناب یا "توالیت" فوق العاده عصری شد؛ نه اینکه چیزی از بیت الخلای عادتی در آن نیافت بلکه به هر چیز و هرسو که می نگریست؛ فوق العاده پاک و طاهر و سپید و معطر بود. تنها در چت؛ ستاره گان آسمان بِل بِل میزدند.

آخر الامر طاقت ملاخانزاده؛ طاق شد؛ زیر کلاهی خود را بدر آورده و میان آن؛ خودش را تخلیه کرد و سپس آنرا به قوت هرچه تمامتر به سوی آسمان پرت نمود تا مگر در ناکجایی گم و گور شود.

بدبختانه؛ محتویات زیرکلاهی؛ چاره ای جز این نداشت که در سقف شیشه ای تیت و پاشان گردیده مناظر عجیب و غریب و حیرت انگیز را در آن نقش نماید.

غیبت دیر هنگام مهمان معزز و بلند شدن صدا ها از سقف؛ مؤظف هوتل را به داخل کشاند؛ ملاخانزاده با ترس و شرم بسیار؛ دست و پای نفر موظف را گرفته التماس نمود تا در بدل پول هنگفتی؛ چت را پاک و موضوع را خاک نماید و باعث سرافگندگی او نزد مردمان نگردد!

اما مؤظف هوتل که از تولید اینهمه نقش و نگار در گنبد شیشه ای بسیار بلند توالیت و متعلقات؛ به حیرت افتاده بود؛ به هردلیلی؛ به ملا خانزاده گفت:

ـ من دوچند آن پول را به شما میدهم اگر بگوئید که با چه سحر و کرامتی توانستید اینگونه روی به آسمان؛ خود را تخلیه نموده گنبد را نقاشی کنید!؟

*****

خیلی خیلی متأسف و شرمنده استم که عملکرد عقلا! و فضلا! و رؤسای عالیمقام افغانستان در پیوند با روند انتخابات دور دوم؛ با این حکایت که دیگر جزء فولکلور مان شده است؛ شباهت طابق النعل بالنعل پیدا نموده و موجبات هل دادن کشور به سوی باتلاق فاجعه را فراهم آورد و اسباب شرم و رسوایی جهانی را برای خود ایشان و قسماً برای کشور و مردم؛ متصاعد و متراکم گردانید!

اینها که به دلیل جانفشانی های فرزندان ساده افغانستان در قوای رزمی و امنیتی کشور در مبارزه علیه شر انگیزی های وحشیانهِ طالبان و رجوع خروشان و بیهراس و قهرمانانه مردم در پای صندوق های رأی طی دور اول انتخابات؛ به حد کافی؛ نیکنامی سیاسی و مدیریتی  حاصل کرده «قهرمان نیاگارا(1)» شده بودند؛ قدر این ثروت تاریخی و عالمگیر را ندانستند ـ به وضوح شعور و فرهنگ و معنویتش را نداشتند! ـ لهذا توطئه گرانه و انتقامجویانه علیه مردم که به دموکراسی و انتخابات «آری!» و به توتالیتاریزم امارتی و سلطنتی و قبیلوی و طالبانی «نه!» گفته بودند؛ حماسه انتخاباتی کمنظیر مردم افغانستان را مصادره کرده و هیاهوی برگزاری انتخابات دور دوم را سر دادند.

البته؛ معنای این مدعا آن نیست که زمامداران کهن و قدرت طلبان "جدید"؛ صدفیصد طوریکه خود دعوی داشتند؛ "افغانی" و "افغانیزه شده" بودند؛ آنان؛ چنانکه حدوداً در نوشتار «عمیق ترین راز های پشت پرده انتخابات و بحران انتخاباتی افغانستان»(2) آمده است؛ بدون شک ترغیب گران و تحریک گران و تمویل کننده گان خارجی دور و نزدیک خود را داشتند و همه اینها؛ به جرئت و جسارت شان در مهندسی ناشیانه و افتضاح آور انتخابات دور دوم تا به حد «نوکر احمق»(3) افزود و پس از به بار آمدن رسوایی عالمگیر نیز سماجت و وقاحت عجیب و غریب ایشان را نیرو و پایداری بخشید.

منجمله افشای مکالمات تلیفونی ضاءالحق امر خیل رئیس دارالانشای کمیسون مستقل انتخابات دایر بر سازماندهی و رهبری تقلبات را «مغشوش و جعلی و غیر مجاز و ضد قانونی» جار زده و خود او را به مثابه «وطنپرست قهرمان» به تکریم و تجلیل گرفتند و از پائین شدن و پاره شدن عکس رئیس جمهور کرزی به دست معترضان خشمگین؛ گناه کبیره حضرت آدم؛ درست کردند و خود جناب حاکم تاریخ گذشته را؛ ظل الله و سایه خدا خوانده؛ دارندگان نظر مخالف را فاقد صلاحیت نمایندگی در «جامعه اسلامی ما» جا زدند!

شاید غافل از اینکه تمامی اینها؛ فقط واقعیت «مثلث ارگ و کمسیون انتخابات و تیم تحول و تداوم» در امر توطئه و تقلب و بحران آفرینی را افشا و تسجیل مینماید و لاغیر!

البته؛ نه در این نوبت انتخابات ریاست جمهوری و نه در نوبت های گذشته؛ انتخاب شوندگانی از خود مردم وجود نداشت و اهالی کشور ناگزیر بودند میان فیگور های متعلق به طبقات و محافل حاکمه نو به دوران رسیده و غالباً مافیایی؛ یکی را برگزینند. بدینگونه مردم عمده ترین شاخصی را که میتوانستند در کاندیدان و تیم های مطرح انتخاباتی جستجو نمایند؛ نزدیکی و دوری (واحیاناً ضدیت) شان با دشمن وحشی و شقی افغانستان یعنی لشکر اجیر پاکستان و شیوخ بربریت عرب (طالبان) بود و طبق همین شاخصه؛ دسته انتخاباتی «اصلاحات و همگرایی» اقبال واضحاً بیشتری به دست آورد.(4)

لهذا توطئه مصادره حماسه انتخاباتی مردم و کشانیدن آن به دور دوم؛ آشکارا جهت گیری به سوی «برادران ناراضی» مالک الرقاب ارگ و همطرازان او را داشت و همه حساب ها بر تقلبات گسترده سازماندهی شده؛ باز گردیده بود؛ تا جاییکه حتی بیشرمانه ادعا گردید که عامل افزایش ملیون میلیونی "آرا"ی تیم انتخاباتی «تداوم وتحول»؛ تشویق مردم برای رأی دادن به این تیم از سوی طالبان؟؟؟؟ در مناطق ناامن شرق و جنوب کشور؛ بود!؟

چنانکه دیدیم؛ شاید هم بر خلاف انتظارات کوتاه اندیشانه و چه بسا کودنانه توطئه گران و تقلب کاران؛ تیم رقیب؛ به وسعت و سرعت از توطئه و تقلب؛ پرده برداشت و با قوت و قاطعیتی در برابر آن ایستاد که مراجع ذینفع و ذیعلاقه در جهان را نیز تکان داده به چاره جویی واداشت. چرا که هنوز  افغانستان؛ مهمتر از آن است که «جامعه جهانی» بتواند؛ آنرا به طور نامحدود در دستان «ملی گرایان» ناعاقبت اندیش و کله گنجشکی رها بگذارد. وانگهی؛ امواج مقدماتی بحران چنان زبانه کشید که پیش قراول های تقلب کاران؛ آشکارا سراسیمه شدند و خود؛ بر خلاف غرش های شیرانه! قدیم و ندیم خویش؛ دست به دامان «خارجی ها» گردیدند.

توأمان این اوضاع و احوال بود که به تعقیب شماری از دولتمردان دیگر امریکایی...؛ کارکشته ترین نماینده قصر سفید و رئیس جمهور اوباما یعنی آقای جان کیری را نیمه شبان به کابل کشانید و کار و ابتکار فشرده و پیهم 48 ساعته مشکل گشایی و بحران زدایی را موجب گردیده به شکست بن بست انتخاباتی و لاپوشانی رسوایی ایجاد کرده ملاخانزاده های روزگار در گنبد شیشه ای افغانستان منتج گردید.

گرچه تدابیر اتخاذ شده خیلی ها هوشمندانه و بر علاوه متضمن قاعده «بُرد ـ بُرد» بوده و طمانیت های حد اکثر بین المللی را نیز با خود دارد؛ معهذا از آنجا که ناگزیر؛ رد و نفی مقاصد و آمال مضمر در توطئه و تقلب سرسام آور سازماندهی شده را هدفگیری می نماید؛ پذیرفتن لامآل و عملی و نهایی آن توسط سازماندهندگان زورگوی توطئه و تقلب؛ چندان مطمین به نظر نمی آید؛ الا اینکه بیداری و هوشیاری مردم و نیرو های مربوط و حضور متداوم آنان در صحنه های مقاومت و مبارزه را مهیا داشته باشیم.

مهمتر و ستراتیژیک تر این است که کلیه تجارب پروسه های آمادگی و راه اندازی دور اول و دوم انتخابات؛ مانند درس های سترگ سیاسی ـ معرفتی و تاریخی به دقت آموخته و به جوانان و مردم آموختانده شود و نهایتاً این مورد؛ نجات واقعی و نهایی کشور را از در غلتیدن های آسان و مفت و ارزان به باتلاق بحران ها و تهلکه ها تأمین و تضمین خواهد کرد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

توضیحات و رویکرد:

1 ـ قهرمان نیاگارا؛ به معنای قهرمان پوشالی است و از داستانی می آید که حسب آن؛ طی مسابقه آب بازی که در آبشار نیاگارا واقع حد فاصل کانادا و ایالات متحده امریکا؛ دایر شده بود؛ ناگهان پسری افغانی به سلسله آب بازان؛ میان آبشار رفت.

چون او را از آب گرفتند؛ خبرنگاران اطرافش را حلقه زده خواستند از رمز قهرمان شدن او؛ اطلاع کسب نمایند؛ مگر پسرک با برافروختگی تمام؛ هی چیغ میزد:

ـ بر پدرک او؛ لعنت که مره تیله کد!

 

2 ـ عمیق ترین راز های پشت پرده انتخابات و بحران انتخاباتی افغانستان

 

3 ـ ضرب المثل است که اگر به نوکر احمق گفتی؛ صله (لنگی) را بیار؛ کله را می آورد.

 

4 ـ داکتر عبدالله کاندیدای تیم اصلاحات و همگرایی در دور اول انتخابات به اعتراف کمسیون انتخابات ارگ؛ 45 فیصد آرا  و اشرف غنی احمد زی کاندیدای تیم تحول و تداوم 31 فیصد آرا را کسب نموده بود ولی آرای غنی احمد زی طی دور دوم که به فاصله یک ماه برگزار گردید؛ در حالیکه طبق شواهد متعدد میزان اشتراک مردم درین دور بسیار پایین آمده بود؛ و حسب تخمین ناظران بیطرف بین 5 تا 5 ونیم ملیون نفر را احتوا می نمود؛ به ناگهان اوج سرسام آور یافته به 56 و نیم فیصد آرای هشت میلیونی ؟؟؟؟ رسید.

با وصف این دروغ شاخدار و تقلب آشکار و با صرف نظر کردن از کان و کیف آن؛ توجه فرمائید که اوسط آرای اعلام شده دو کاندید چه چیزی را نشان میدهد:

1 ـ آرای داکتر عبدالله در دور اول از سرجمع رقم 7 ملیون نفری  45 فیصد

آرای داکتر عبدالله در دور دوم از سرجمع رقم 8 ملیون نفری 43 و نیم درصد

مجموع: 88 و نیم درصد ـ اوسط 44 اعشایه 25 درصد

2 ـ آرای داکتر اشرف غنی در دور اول  31 فیصد ؛ در دور دوم (طبق ادعا در نتایج اولیه) 56 و نیم درصد

مجموع : 87 و نیم درصد ــ اوسط 43 اعشاریه 75 درصد

یعنی تمامی تقلب هم نتوانسته است؛ کیفیتاً حتی موجب تساوی بین دو کاندید شود.