فدرالیزم  از حرف تا عمل

چنانکه تاریخ سیاسی چهار سده قبل نشان میدهد فدرالیزم  در بخشی از امریکا، اروپا و اسیا وسیله برای تمرکز سیستم های اداری دولت ها تعریف های نا همگونی بوده است.  البته بدون مبالغه این سیستم ها در ممالک امپریالستی بخاطر بهره کشی از طبقات و قشر های اجتماعی  متفاوت فرمول بندی شده است. درین ممالک  برای ماستمالی تضاد های طبقاتی به نحو چشمگیری روز تا روز قوانین تازه وضع میشود. مشکلات حاد اقتصادی در یونان، ایطالیا، اسپانیا و همچنان کشمکش های سیاسی به خاطربهره کشی هر چه بیشتر از منابع انسانی در المان، فرانسه، دنمارک و بلژیک بوضاحت دیده میشود.

فدرالیزم در مجموع حتی برای ممالک رو به انکشاف قسمن جنجال افرین و خارج از دایره ای اقتدار ملی است . در ممالک عقب مانده و یا عقب نگهداشته شده و جوامع ناهمگون این سیستم تعریفی قابل ملاحظۀ را بخود نگرفته است.

البته که فیدرالیزم یک سیستم مدرن مدیریتی  برای خلاصه کردن توسعه اجتماعی شمرده میشود ولی نه برای ممالکی که جنگهای متوالی تمام زیر بنا های اقتصادی و فرهنگی آنرا به رکود مطلق مواجه کرده باشد. در مملکتی که در هر گوشۀ آن جنگسالاران حرف اول را میزنند و نیرو های بیگانه برای برقراری دیموکراسی و امنیت لشکر کشی دارند و تمام بودجه های نظامی و انکشافی آن از منابع خارجی تأمین میشود طرح فدرالیزم یک خواب و یک خیال بیش نیست.

نظراتی که در مورد حکومت فدرالی از طرف یک تعداد از روشنفکران برای افغانستان ارائۀ شده است دارای نواقص ذیل است.

1 ــ جامعه افغانستان از نظر اقتصادی و فرهنگی با جوامع غرب مثل المان، سویس، بلجیم، امریکا، کانادا، مکسیکو و از جوامع شرقی چون هندوستان، پاکستان و امارات عربی تفاوتهای چشمگیری دارد. امروز هندوستان یکی از ابر قدرت های اقتصادی جهان است و پاکستان با وصف همه ورشکستگی های اقتصادی سیاسی هویت فرهنگی خود را باز نیافته است. هر چند قدرت اتمی بشمار میرود. تفاوت های طبقاتی میان ایالات سوبه سرحد، سند، پنجاب و همچنان تبعیض های قومی و زبانی میان پشتون ها، بلوچ ها و اردو زبان ها به حدت و شدت رو به افزایش است. پنجابی ها صاحب تمام قدرت سیاسی اقتصادی اند ولی  نود در صد مردمان سوبۀ سرحد و بلوچستان در فقر و تنگدستی زندگی میکنند و تازۀ این دو ایالت محل خیزش های جدایی طلبانه است .

2 ــ سطح سواد و آموزش در افغانستان نسبت به فقیرترین مملکت افریقایی چون ایتوپی، الجزایر و حتی کامران به مراتب  پائنتر بوده و مردم از مفاهیم فیدرالیزم و دیموکراسی چیزی نمیدانند.

3 ــ با یک نگاه کوتاه به دوران زعامت غیر متمرکز جهادی  و بعد در دوران دیموکراسی امریکایی  میشود نوعی خود مختاری  و یا فیدرالیزم را در افغانستان بیاد اورد. در زمان حکومت برهان الدین ربانی بدون طرح و یا ریخت یک دولت فدرالی افغانستان به زون ها و نواحی ذیل تقسیم گردیده بود. این زون ها با حکومت مرکزی صرف ارتباط حزبی و یا تنظیمی را حفظ کرده بودند.

الف ــ حوزۀ جنوب غرب: به امارت اسماعیل خان و شوروای جهادی اش متشکل از ولایات هرات، بادغیس، فراه، غورات بود. این سیستم از عواید گمرکی بنادر تورغندی با ترکمنستان و اسلام قلعه با ایران و مالیات بر عایدات بودجه های برای باز سازی و طرح و تنظیم قوت های نظامی و شهرداری استفاده میکرد.

ب ــ زون قندهار :

شامل ولایات هلمند، قندهار، زابل و ارزگان و با داشتن بندر سپین بلدک جدا از دیگر زون ها اداره میشد که در راس آن بی کفایت ترین شخصیت پشتون به نام ملا نقیب الله قرار داشت.

ج ــ زون ننگرهار شامل پکتیا، ننگرهار ، کنر، لغمان و پکتیکا بود که باداشتن بنادر آزاد سرحدات با پاکستان در قاچاق مواد مخدره و فروش جنگلات و غنایم جنگی باز مانده از شوروی سابق به پاکستان مشغول بودند و داری شورای مرکزی جهادی بودند.

د ــ زون بلخ:

شامل ولایات بلخ، سمنگان، جوزجان، فاریاب، تخار و قندوز بود که در راس آن عبدالرشید دوستم خودش را پادشاه آن منطقه نام گذاشته بود و و به چاپ پول و افغانی مبادرت میورزید و دارای بنادر حیرتان و شیرخان بندر بود.

ه ــ زون پروان شامل ولایات پروان، پنجشیر، بدخشان ، تالقان بود که احمد شاه مسعود بر آن حکمروایی داشت ولی هیچ منبع عایداتی غیر از مالیات بر عایدات نداشت.

و ــ زون بامیان، شامل علاقه داری ها و بخش های از ولایات پروان، غزنی و غور بود که عبدالعلی مزاری رهبر و دارای شورای مرکزی بودند و عایدات آنان از طریق مالیات بر عایدات تعین میگردید.

این نمونه ای بود از خود مختاری که حتی بعد از هجوم لشکر ناتو برای مدت یکسال حوزۀ جنوب غرب را نمیتوانستند بر پیکر حکومت مرکزی که خواست امریکا و متحدین داخلی اش بود یکجا کنند. خوب اگر با چنین الگوی میشود به نتیجه آخری  یعنی مدینه فاضلۀ فدرالیزم فکر کنیم  و حتی تعداد زیادی از روشنفکران ما هنوز هم با یک چنین نمونه خواب فدرالیزم را میبنند از تصور بدوراست.

4 ــ با نگاهی به تاریخ نمونه های ازین سیستم های تمرکر زدایی در محدودۀ جغرافیایی خراسان و بعد افغانستان را میشود ارزیابی کرد. این سیستم ها که اکثرا بصورت حکومت های محلی طایفه ای و یا قبیلوی در کل سیستم های دولتی قرار داشت نه به فدرالیزم و اهداف اقتصادی فرهنگی آن ارتباطی دارد و نه میشود آنان را نمونۀ فدرالیزم تلقی کرد.

5 ــ به نظر من افغانستان میتوانست در نیمۀ دوم قرن بیستم و یا قبل از آن بسوی فدرالیزم قدم بر دارد. زیرا در آن وقت افغانستان دارای دولت مرکزی و امنیت کامل بود. نه دست بیگانه بر مقدراتش حاکم بود و نمونه های بارزی از فعالیت های اشخاص منفرد حکومتی در ولایات افغانستان  جهت نزدیکی اقوام و وحدت ملی، توسعه و انکشاف بدون در نظرداشت دساتیر مرکزبذل مساعی میکردند. طوریکه ولایات قندهار، هرات، مزار شریف، پروان و ننگرهار با زعامت والیان غمخوار از رشد اقتصادی و فرهنگی نسبی بر خوردار بود. ولی در شرایط فعلی دیگر این امکان میسر نیست. زیرا تضاد های قومی، لسانی و همچنان عدم امنیت و خلای قدرت در نظام. جنگهای فرسایشی، فساد اداری،  در تمام خاک افغانسان حکمفرماست. جنگسالاران با زور سلاح و شانتاژ توده های مردم رای سیاسی آنان را تحت شعاع قرار میدهند و نمونه آنرا در جای گرفتن مجرمین جنگی بازور سلاح و باند های تبهکار شان در اولین پارلمان و  مجلس سنا میتوان بوضاحت مشاهده کرد.

 دوستانی که با گزینۀ فدرالیزم رای مثبت دارند جامعۀ افغانستان را باید زیادتر از طرح های فدرالی و تمرکز زدایی به دیموکراسی و وحدت ملی که اخیرا بر ضد آن توسط باند های فایشستی پشتون و تاجیک وسیعا دامن زده شده فکر کنند و بدانند که نسبت عدم سواد کافی و ریخت ایتنیکی زون ها و نواحی گزینش هر الترنیتیفی به جای حکومت مقتدر مرکزی، وضیعت  را پیچیده تر از هر وقت دیگر میسازد و بخاطر تنظیم ها، گروپ های مسلح و باند های مافیای مواد مخدره امنیت بیش از پیش مختل و زمینه رکود انکشاف و توسعه مهیا میگردد. هیچکس نمیتواند ادعای موجودیت مقدار زیاد سلاح های غنیمت گرفته شده از دوران جهاد را که در مخفی گاه ها پنهان شده  انکار کند و طبیعتا این سلاح ها در موقعیکه تمرکز قدرت مرکزی کم شود برای مقاصد نظامی ملک الطوایفی و تنظیم سالاری، چور و چپاول و جدایی طلبی بکارخواهد رفت.

 حتی در زمان عبدالرحمن خان قسمت های مرکزی افغانستان به نام هزارستان و در زمان کمونست و رهبری احزاب هشتگانۀ ملیت هزاره در ایران به نام غرجستان جدایی خود را از دیگر ملیت های افغانستان کتمان نمیکردند. هم اکنون  دور ترین قراء و قصبات کشور روزانه ازین گونه اتفاقات آسیب های فراوانی میبینند.

6 ــ طالبان به حیث یک نیروی فعال سیاسی  اضافه تر از یک و نیم دهه تمام سیستم های دولتی و حکومتی افغانستان را به چالش گرفته اند. این نیرو هر چند تار  های خیلی ضعیفی در بافت دولت های گذشته و حال افغانستان داشته اند اما توانسته اند تا در معادلات قدرت یکطرف را سنگینتر بسازند. این مردم که سخت پایبند قوانین شرعی وفقی در اصول و راه اورد های حکومتی اند نه تنها با طرح فدرالیزم در افغانستان مخالفت نشان میدهند بلکه شرعا خواستدار پان اسلامیزم بوده و یا حد اقل طرفدار امارت اسلامی اند که در آن رهبر یا امیر مرجع  قدرت دولتی و قانون گذاری شمرده میشود.

7 ــ  مناسبات عشیره ای و قومی در افغانستان و خاصتا بعد از حکومت های کمونیستی در اذهان مردم ریشه دوانده است. هم اکنون بخاطر ایجاد تفرقه میان ملیت پشتون و تاجیک کار زار جنگهای تبلیغاتی چه در میدیای داخلی و چه در انترنت به اوج خود رسیده. یکی لوی افغانستان، یکی خراسان و آریانا میگوید و یکی هم نظارگر این زد وبند های پشت پرده است. درین صورت  زون های جداگانه با ریخت های ناهمگون چطور میتوانند به اتحاد نظر و عمل این سیستم را رهبری کنند. قرار احصایه های شخصی اینجانب مثلن از ده بخشداری هرات  حد اقل پنج بخش  آن یعنی گلران، پشتون زرغون، غوریان، کشک کهنه، ادرسکن  هشتاد درصد نفوس آنرا اقوام و قبائل پشتون تشکیل میدهند و با این ترکیب چه کسی تظمین توافق بر حکومت محلی را بدون تبعیض میکند و یا حد اقل احتمال بیعدالتی  در مقابل آنانرا منتفی میداند.

یکبار دیگر به دوستان تبادل نظر دارم که ما زیادتر از پیشکش نمودن نوع و یاسیستم دولت و حکومت داری ؛ باید به فکرآوردن امنیت، آزادی، برابری و برادری برای همه ملیت های وطن  باشیم . فرقی ندارد که در راس  دولت و حکومت پشتون قرار بگیرد، تاجیک، هزاره و یا ازبک. اگر در افغانستان هر نوع سیستم دولتداری بیائید ولی مستعمره یکی از ابر قدرت ها بوده و نتواند امنیت، آزادی و خود کفایی را بوجود آورد هم در نزد خدا و هم در نزد مردم شرمنده خواهیم بود.

باعرض حرمت

نعمت الله ترکانی

14 می 2010