افغانستان و تقابل و تعادل سیاستهای استراتیژیک در شرق

رسول پویان

تاریخ بشری مملو از ظهور و افول تمدنها، پیمانها و قدرتهای سیاسی و نظامی منطقوی و بین المللی می باشد. در صد سال اخیر بشر شاهد دو جنگ هستی سوز جهانی و تقابل استراتیژیک پیمانهای متباین قدرتهای جهانی بر سر تقسیم و کنترول مناطق سوق الجیشی و جیوپولتیک کره ارض بوده است.     

 درک و شناخت تباین و همگونی، عمق و وسعت، جهت و مسیر حرکت هریک از این استراتیژی ها در نفس خود و در ارتباط با استراتیژی های مخالف و موافق در شرایط، موقعیت و اوضاع گوناگون داخلی، منطقوی و بین المللی دارای اهمیت بنیادی است؛ زیرا با این درک و شناخت بهتر می توان )در کشورهای عقب نگهداشته شده و در قید طلسم تقابل استراتیژی های قطبین مسلط منطقوی و جهانی(، مسیر واقعی و ممکن حرکت و جنبش استراتیژیک ملی و تاکتیک های عملی آنرا مطابق به شرایط و موقعیت های زمانی و مکانی متنوع، بسوی استقلال، آزادی و حاکمیت مستقل ملی معین کرد.     

کشورها و مللی می توانند در این بستر پر تلاطم و پر خم و پیچ تاریخ بشری، از آسیب شدّت و حدّت تقابل استراتیژی ها در مراحل مختلف و در مقاطع حساس و دگرگونی های عمدۀ منطقوی و جهانی جان سالم بدر برند و جامعۀ خود را در مسیر سالم و معقول رهبری کنند که درون مایه، انرژی گوهری و ظرفیت درک و شناخت این شرایط، موقعیتها و دگرگونی های بزرگ استراتیژیک را داشته باشند.    

در نظام های سیاسی و استبدادی یخ زدۀ متحجر و نظامیگرا این انرژی حرکی و قدرت شناخت می خشکد. ازینجاست که سران حاکمیت به سبب عدم ظرفیت های شناخت و نبود انرژی درک و تحلیل شرایط و اوضاع نمی توانند با در نظرداشت ایجابات جریانهای رو به پیشرفت، تحول و تغییر داخلی، منطقوی و جهانی کشتی توفانی جامعه و مردم خود را در جنگ آبهای امواج بزرگ بسوی استقلال، آزادی، رفاه عمومی، ترقی و پیشرفت (مطابق به معیارهای جهانی)، هدایت کنند. به این صورت کتلۀ عمومی مردم، روشنفکران و متفکرین در داخل قالب تنگ و متحجر نظام سیاسی موجود نگنجیده و با ابزار، وسایل و طرق گوناگون به اصلاحات عمیق و ظرفیت سازی می پردازند.        

در کشورهای استبدادی و نظامهای ضد مردمی و انحصارگر، سران حاکمیت به سبب ضعف خرد، قوۀ عقلانی و نبود دید و شناخت دینامیک بجای گشایش فضای سیاسی و درک نیاز به آزادی های بیشتر، برای حفظ قدرت و مقام به زور و قوۀ نظامی روی می آورند. این نه تنها تناقضات و مشکلات واقعی و عینی درون نظام را حـل نمی کند؛ بلکه با عث انگیزشهای شدیـد تر و اعتراضات بیشتر می شـود. ما نتیجۀ آنرا در قیامها، جنبشها و انقلابات بس متنوع در کشورهـای مختلف دیده ایم. 

در سطح منطقوی و جهانی توجه به چرخشهای عمدۀ استراتیژیک بعد از تجاوز شوروی سابق به افغانستان، مرحلۀ پس از فروپاشی امپراتوری شوروی و دورۀ جاری ظهور قطبین و تقابل و تعادل استراتیژی ها در تجسس جایگاه جدید قطبین دارای اهمیت فراوان می باشد. افغانستان بمثابۀ گرهگاه استراتیژیک و منطقۀ جیوپولتیک در تمام این مراحل مرکز آتشین این تقابل استراتیژی ها بوده است.        

همانطور که قبلاً یادآوری شد، نه تنها کشورهای روبه انکشاف و عقب نگهداشته شده در شناخت و تطابق با اوضاع و شرایط جدید مشکل دارند؛ بلکه قدرتهای جهانی و قطبین نیرومند نیز با این دشواری گرفتار اند و در تغییر و اصلاح اساسی و موثر خطوط استراتیژیک، با متحدان و وابستگان خود تعادل معقول و هم آهنگی مثبت حاصل کرده نمی توانند.

تعیین استراتیژی و تاکتیک در دوران جهان دوقطبی بسی سهل و آسان بود و آن در جوّ مقناطیسی دو قطب حاکم شرق و غرب، در زیر چتر بزرگ پیمان ناتو و ورشو صورت می گرفت. کشورها به نحوی از انحا در بین این دو قطب و در خلای پدیدار شدۀ کشورهای عدم انسلاک تقسیم بودند؛ اما بعد از فروپاشی امپراتوری شوروی تدوین، اصلاح و تغییر استراتیژی ها سخت بدشواری گرایید؛ چنانکه نخبگان و تحلیلگران غرب و شرق را به مشکل انداخت. 

بعد از ظهور و تبارز مشخص قطبین جدید و فروپاشی غوغا و هم همۀ یکه تازانۀ کاپیتالیزم حریص غرب در مقابل نظامهای باثبات و مختلط چین، هند، روسیه، کشورهای امریکای لاتین و حوزۀ آسیا پسفیک، باز سر استراتیژی های کهنه و سنتی دوران پیشین به سنگ خورد. متأسفانه افغانستان در این مراحل و دوران جاری به لابراتوار آزمون تقابل استراتیژی ها تبدیل شد. 

همانطور که وطنگاه مان در آتش تقابل استراتیژیک پیمان ورشو و ناتو در دوران جهان دوقطبی پاک سوخت؛ در این دوره نیز در طلسم تقابل استراتیژیک قطبین گیر کرده است. سران ناتو به رهبری نظامی و سیاسی ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا تا هنوز مشکوکانه و بطور متزلزل در پی استراتیژی کهنه و سنتی «پاکستانی-عربی» روان اند.  

این استراتیژی در تقابل و تضاد با اهداف استراتیژیک قطبین جدید (چین، هندوستان، روسیه و کشورهای مشترک المنافع و کشورهای آسیا پسفیک و یا حوزۀ جنوب شرق آسیا) قرار دارد. ترکیه به شکلی و ایران به طرز دیگری از این استراتیژی بیرون می باشند.

جهان غرب در ابهام استراتیژیک در افغانستان و منطقه: 

بعد از فروپاشی جهان دوقطبی هرچند سران جهان غرب به سرگردگی ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا تلاش ورزیدند تا خلای موجود را در حوزۀ پرفرخنای شرق پر کنند؛ اما به سبب عدم شناخت، نبود دیدگاه روشن و استراتیژی مشخص و کارآمد از یکطرف و قلت منابع مالی و تدارکاتی لازم از جانب دیگر به بن بست و شکست مواجه شدند. در این فرصت قطب های جدیدی در سطح منطقوی و جهانی عرض اندام کردند.      

سران و کار شناسان جهان غرب به رهبری امریکا تا هنوز در افغانستان و منطقه نتوانسته اند، استراتیژی روشن و موثری تدوین کنند. به این علت به سیاستهای مقطعی، چندپهلو و کجدار و مریز پناه می برند. اضافه برآن هنوز بطور کورکورانه و ناشیانه بدنبال سیاست استراتیژیک کهنه، سنتی و متروک پاکستانی-عربی روانند. سیاستی که میراث عهد استعمار کهن و دوران جهان دوقطبی و جنگ سرد بوده است. تجارب سالیان اخیر بروشنی ثابت کرده است که این سیاست دیگر نه در افغانستان کارآیی دارد و نه در منطقه. 

اتکای بریتانیا بر این سیاست شکست خورده و بحرانزا و دنباله روی تردید آمیز امریکا از آن (از جمله مذاکرات استراتیژیک 24 مارس 2010  وزرای خارجه امریکا و پاکستان)، ذهنیت حمایت از طالبان و طرح «عمق استراتیژیک پاکستانی» را در افغانستان تقویت کرده است.       

با این سیاست نه تنها قضیۀ بحرانی افغانستان پیچیده و لاینحل می شود؛ بلکه افغانستان بطور طولانی در گرداب کشاکش سیاستهای استراتیژیک قطبین، پاکستان و هنددوستان و عدم سازگاری کشورهـای مشترک المنافع حوزۀ شـوروی سابق، ایـران، تـرکیه و غیره خواهد افتاد و سریال دنباله دار جنگ، خشونت و بحران در افغانستان و منطقه به رهبری پاکستان، باز از سر تکرار خواهد شد.    

این نه فقط بحران مزمن افغانستان را ریشه دارتر می سازد؛ بلکه سیاستهای استراتیژیک جهان غرب و امریکا را در تقابل با سیاستهای استراتیژیک قطبین جدید در سطح منطقه و جهان، بسی ضعیف، منزوی و شکننده می گرداند. چنانکه بلیونها دالر مصارف جهان غرب (در رأس امریکا و بریتانیا) در حمایت از این استراتیژی فرتوت، تاکنون نا موفق بوده است.

همچنان در داخل خود کشورهای غربی ذهنیت یک بام و دو هوا را پدید می آورد؛ یعنی کشورهای مدعی دیموکراسی از کهنه ترین، ارتجاعی ترین و تاریک ترین سیاست استراتیزیک دنبالـه روی می نمایند. چه شـده که در ایران و دیگر کشورهـا به اصطلاح آزادی می خـواهنـد و در افغـانستان تحجّر و استبداد.

علاوه بر آن همآهنگی و تعادل استراتیژیک قطبین جدید در همسویی و همآهنگی با بیشترینۀ کشورهای شمال، جنوب، جنوب غرب و جنوب شرق آسیا در ناسازگاری و بی اعتمادی به سیاست ایدئولوژیک و نظامیگرای پاکستانی-عربی و نیات هنوز مستور غرب در این ارتباط، شکاف و انشقاقات را در قطب وسیع و پررقابت جهان غرب، (در بین سیاستهای استراتژیک ایالات متحـدۀ امریکا، بریتانیا و دیگر کشورهـای اروپایی از یکطرف و در بین خـود کشورهای اروپایی از جـانب دیگـر) افــزایش می دهد.     

همچنان تمایل کشورهای اروپایی به ضرورت تعادل و سازگای معقول و ممکن صلح آمیز، خشونت ستیز و ضد افراطگرایی در منطقه و جهان آنان را با سیاستهای استراتیژیک همآهنگ شدۀ قطبین جدید (به دلایل اقتصادی، سیاسی و تمدنی)، دم بدم نزدیکتر می کند.

ناسازگاری استراتیژی پاکستانی-عربی در جامعۀ افغانستان:       

ریشه های این استراتیژی از خون ارزان پاکستانی و سیل نفت عربستان سعودی آب می خورد. نیروهای چند صد هزار نفری اردو، پولیس و سازمان استخباراتی پاکستان، احزاب و سازمانهای افراطی، طالبان و برخی از نفوس قبایل صوبه سرحد بر محور این استراتیژی همسو و هـم آهنگ شـده اند.      

پاکستان از آن جاییکه پارۀ جدا شده از پیکر فرهنگ و مدنیت هندی است، در تضاد با میراث تاریخی و مدنیتی خود قرار دارد؛ برای تداوم موجودیت به زور اردو، پلیس و سازمان استخباراتی خود می نازد و این ماشین بی روح نظامی برای تقابل مصنوعی با ریشه های خود (یعنی فرهنگ و مدنیت مشترک هندی و پاکستانی) به ایدئولوژی و منابع مالی عربستان سعودی  جهت تمویل مصارف هنگفت عملیات نظامی، استخباراتی و عقیدتی احتیاج دارد.      

عربستان سعودی این جوّ ایدئولوژیک را برای حفظ نظام سیاسی خود نیاز دارد و کشورهای عربی خرد و کوچک حوزۀ خلیج به سبب عدم موفقیت روشن امریکا و بریتانیا در عراق و ضعف و ابهام استراتیزیک غرب خاصه ایالات متحدۀ امریکا در منطقه و افغانستان، به قوت شکننده نظامی پاکستان بطور مشکوکانه می نگرند.    

با اتکا بر این استراتیژی بود که اتحاد و هم آهنگی جهان غرب، کشورهای عربی و پاکستان در مقابله با شوروی سابق در افغانستان شکل گرفت و پاکستان از آن بیشترین منافع را برد و مزۀ آن تا ابد از کام فرمانروایان پاکستان بیرون نخواهد شد؛ لیکن دیگر زمان این استراتیژی سپری شده است. درست است که پاکستان و عربستان سعودی به سادگی نمی توانند از آن جدا شوند؛ اما اتکای بریتانیا و دنباله روی امریکا از آن بسی سست و شکننده است.     

افغانستان برخلاف پاکستان دارای تاریخ، فرهنگ و مدنیت چند هزار ساله است و به آن سخت افتخار می کند؛ برآن اتکا دارد؛ می خواهد گوهرهای سره و ارزشهای مفید آن را در پرتو علم و تکنولوژی نوین رشد و انکشاف دهد. به این حساب ما با اتکا بر فرهنگ و مدنیت خود به نظام سازی و تشکیل قوای مسلح می پردازیم؛ چنانکه در طول تاریخ با تجاوز، سلطه و ایدئولوژی های خشونت بار و خونریز رنگارنگ مبارزه کردیم. حالا هم به توصیه های نظامیگری پاکستان و ایدئولوژی خشک و متحجر عربی-پاکستانی احتیاج نداریم. 

اگر تاریخ و مدنیت ما را بخوانید می دانید که اندیشه ورزی، خرد، اداره و مدیریت از بلاد خراسان زمین به دیار عرب رفته است و تمدن اسلامی به همت خراسانیان با گوهرهای خردمندانه، ارزشهای اعتدالی و جوهر هنر عرفانی متضاد با خشونت و تعصب، مزین شده است. بی سبب         نبود که طالبان به رهبری حکام پاکستان به تخریب و نابوسازی فرهنگ، مدنیت و آثار باستانی ما  پرداختند.

استراتیژی پاکستانی-عربی در واقع با جوهر ارزشهای متعادل و خرد ورزانۀ مذهب حنیفی و ماهیت لطیف، ظریف و ضد خشونت و تعصب عرفانی فرهنگ و مدنیت ما ناسازگار است. ما نمی خواهیم ارزشهای مدنیت و میراث تاریخی و فرهنگی، استقلال و آزادی خود را در زیرپای حاکمان و نظامیان پاکستانی و گماشتگان آنان لکدکوب سازیم. بگذارید ما را تا در خانۀ ویران شدۀ خود با شکم گرسنه؛ اما با عزت و افتخار در صلح و امنیت، زندگی کنیم. ازین بیشتر به ما راه و چاه و عمق و پهنای استراتیژیک پیش کش نکنید.

همگونی استراتیژیک در بین کشورهای مهم شرق در تناقض با استراتیژی پاکستانی-عربی :       

منافع و ارزشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و استراتیژیک مشترک در مقابله با استراتیژی پاکستانی-عربی در منطقه، حوزه های عمدۀ سیاسی و تمدنی را بهم نزدیک ساخته است.   

حرکت تهاجمی استراتیژی پاکستانی-عربی (پس از تسلط ماشین خشن و کور طالبان در افغانستان)، بسوی حوزۀ امنیتی روسیه، کشورهای تازه استقلال آسیای میانه را هرچه بیشتر به روسیه نزدیک ساخت. حوزۀ وسیع کشورهای مشترک المنافع از افراطگرایی مذهبی، حضور و نفوذ مافیزم و تجارت مواد مخدر (که اجزای اساسی زیرساخت استراتیژی فوق اند) سخت هراس دارند. به این صورت در برابر آن موضع محکم می گیر ند و از افغانستانی مستقل، امن، مطمئن، مترقی و دیموکراتیک استقبال می کنند.                 

منافع استراتیژیک هندوستان، بعنوان قوی ترین و بزرگترین دیموکراسی شرقی در تضاد با این استراتیژی پاکستانی-عربی قرار دارد. مردم هندوستان با اتکا به فرهنگ و مدنیت بسیار متنوع تاریخی خود (که طی سده های متمادی در اشتراک و اختلاط با فرهنگ و مدنیت خراسانی بسر برده و زبان فارسی و دری بیش از هشصد سال زبان دیوانی آن بوده است) نظام پرظرفیت دیموکراسی را شکل و شیرازه دادند؛ نمی خواهند آنرا قربانی استراتیژی شکست خورده و عصر حجر متذکره کنند.       

جاذبه های فرهنگ، تخصص و تکنولوژی ارزان هندی در بین کشورهای میانه رو و غیر استبدادی عرب نیز نفوذ کرده است. قدرت تحمل، پذیرش و زندگی صلح آمیز و آرام اقوام، فرهنگهای محلی و مذاهب گوناگون در فضای دیموکراسی شرقی هندی برای جهان غرب نیز جالب می باشد.   

ترکان ترکیه بمثابۀ میراثداران آخرین خلافت اسلامی، نظام دیموکراتیک را در بتن جامعۀ اسلامی رشد و تکامل دادند. این ساختار در ترکیه چونان ریشه مند شده است که مرحلۀ بعد از هجوم اردوی سرخ شوروی به افغانستان و اوج گیری استراتیژی پاکستانی-عربی و هرج و مرج دورۀ پس از فروپاشی جهان دوقطبی آنرا متزلزل ساخته نتوانست. 

جناحهای قدرتمند دیموکرات و اسلامیون در اساس با نظام دیموکراتیک ترکیه و اهداف استراتیژیک آن موافق اند. استراتیژی ترکیه در سازگاری با اهداف استراتیژیک هند و کشورهای مشترک المنافع قرار د ارد. دیگر ترکیه نیازی به اتحاد ایدئولوژیک نوع ترکان عثمانی با ازبکان ماوراءالنهر جهت قیچی کردن ایران عهد صفوی ندارد. حالا حرف از اتحاد سیاسی، دیموکراتیک و صلح آمیز منطقوی می باشد؛ چیزیکه برای افغانستان، آسیای میانه و مردم ایران برعلاوۀ اینکه خطری ندارد؛ بلکه مفید است.        

ترکیه از حیث نظامی هم قوی می باشد. افسران و صاحب منصبان ترک در انضباط و اداره در طول تاریخ مشهور بوده اند. مردم افغانستان به افسران ترک به چشم احترام و اعتماد می نگرند و از آنان خاطرۀ خوش دارند.       

سران چین هرچند با پاکستان رابطۀ تاریخی داشتند؛ اما سیاست استراتیژیک پاکستانی-عربی به نفع اهداف استراتیژیک چین در منطقه نمی باشد. سران چین در روند اصلاحات پی هم، جامعه خود را بسوی آزادیهای ممکن با ظرفیتهای اقتصادی، تخصصی و تکنولوجیکی بیشتر و بیشتر پیش می برند. به این ترتیب آنها هم شامل فضای پرفـراخنای اهداف استراتیژیک منطقوی و جهانی فـوق می شـوند و از استـراتـیژی نظـامی و ایدئولوژیک، پاکستانی-عـربی به سبب نفوذ افراطگرایی به (تبت و سین کیانک)، دوری می جویند.       

سفر حامد کرزی (23-25 مارس 2010) به چین و مواضع سران این کشور بخوبی نشان داد که چینایی ها طرفدار افغانستانی مستقل، امن، باثبات و پیشرفته می باشند و آنرا همسایۀ خوب و شریک خوب می دانند. از موضع افغانستان در برابر تبت و شین جیان تقدیر می کنند. تروریسم و مواد مخدر را تهدید مشترکی در مقابل افغانستان و کشورهای منطقه دانسته و راه حل آنها را در همکاری نزدیک کشورهای منطقه و تلاش مستمر آنها جستجو می نمایند.

این مواضع روشن بزرگترین قطب اقتصادی حال و آیندۀ جهان تناقضات و تقابلات استراتیژیک منطقـوی و جهانی را در برابر استراتیژی پاکستانی-عـربی بیش از پیش متبارز می سـازد و پـروسۀ انزوای منطقـوی و بیـن الملـلی آن را شـدت می بخشد.           

همچنان استراتیژی افراطی و نظامیگرای پاکستانی-عربی با دیموکراسی اندونزیایی در تناقض است. سران کشور پرنفوس اندونزی (بعنوان بزرگترین دیموکراسی در جهان اسلام)،  دین اسلام را منبع عدالت، رفاه و آزادی می دانند و در کشور بزرگ اندونزی در جنوب غرب آسیا، در بین اسلام و اصول دیموکراسی سازگاری و همآهنگی بوجود آورده اند. سران کشور بزرگ اسلامی اندونزی با اتکا بر دیموکراسی نوع خاص این سرزمین توانسته اند روابط صلح آمیز، قابل اعتماد و باثباتی را با کشورهای حوزۀ جنوب شرق آسیا، چین، هندوستان و آسترالیا برقرار کنند. 

بی شک که اشتراکات همگون و همآهنگ حال آینده در بین حوزه های جنوب شرق، جنوب، شمال و جنوب غرب آسیا می تواند جاذبه های بسیار قوی و سیل آسایی را جهت صلح، امنیت و ثبات منطقوی بوجود آورد؛ نه تنها جلو افراطگرایی و نظامیگری استراتیژی پاکستانی-عربی را بگیرد؛ بلکه آنرا بسی ملایم، انعطاف پذیر و از ریشه تغییر دهد.             

این دینامیزم بسیار قدرتمند خواهی نخواهی تمایلات قوی کشورهای عربی میانه رو لبنان، سوریه، عراق و شیخ نشینان خلیج فارس را نیز در آینده جلب خواهد کرد؛ زیرا استراتیژی روبزوال و شکست خوردۀ پاکستانی-عربی در همسویی مشکوکانه و شکننده با جهان غرب و در رأس امریکا و بریتانیا هرگز نمی تواند جواب گوی نیازهای سیاسی، فکری، اقتصادی، تجارتی، امنیتی و تعادلات ضروری استراتیژیک در سطح منطقه، افغانستان و جهان چند قطبی حال و آینده باشد.    

جهان غرب و در رأس ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا نخواهند توانست (با نادیده گرفتن اشتراکات استراتیژیک متذکره بر محور تعادل قطبین عمده در شرق که حمایت کشورهای بزرگ امریکای لاتین و افریقا را نیز جلب کرده می توانند)، به دنباله روی خود از استراتیژی پاکستان-عربی ادامه دهند؛ زیرا روز بروز منزوی و منزوی تر می شوند.                   

ایران پیش از انتخابات دورۀ دهم موقعیت بهتری در سطح منطقه و بین المللی داشت. وقایع بعد از انتخابات که در حقیقت تبارزگر احتیاجات جامعۀ ایرانی، (خاصه اقشار ملیونی آگاه، تحصیلکرده و شیفتۀ فرهنگ و مدنیت این سرزمین) به آزادیهای بیشتر و فضای سیاسی و فکری وسیع تر می باشد، بخش غالب حکام ایران را در پاسخ به پرسشهای جامعۀ جوان و آگاه، به بن بست رسانید. آنان بجای درک و شناخت شرایط و اوضاع جدید منطقوی و جهانی و نیازهای جامعۀ ایرانی به زور، فشارهای نظامی و به محدود سازی آزادیهای جاری پرداختند.       

این گونه سیاستهای نظامیگری و سرکوبگرانه در یادی ما، قدرتهای بزرگ را بزانو در آورده و رژیم های قوی متکی بر دیکتاتوری خشک نظامی را متلاشی کرده است. حکام ایرانی در کوتاه مدت ممکن بتوانند فریادها را در گلوی مردم چیز فهم و عقلمند خفه کنند؛ اما در درازمدت ناممکن است.

با این سیاستهای خشن، نظاميگرا و انحصارگرايانه، نه تنها به بنیاد و ریشه های خرد ورزانه و سرچشمه های اندیشه و تفکر جامعۀ ایرانی ضربات جبران ناپذیری وارد می شود؛ بلکه ایران را روز بروز در سطح منطقه و جهان منزوی می سازد.

به این حساب سیاست استراتیژیک ایران در حال حاضر سخت ناروشن، مقطعی و آسیب پذیر است؛ خواسته و نا خواسته بصورت غیر فعال و پسیفانه، بدنبال استراتیژی پاکستانی-عربی روان می باشد؛ اگرچه از نگاه محورهای اصلی استراتیژیک ایرانی (مذهب شیعه و ناسیونالیزم) در ماهیت و ذات با این استراتیژی، مخالف و در تقابل است. 

در این زمان حساس و برهۀ تاریخی که منطقه و جهان در تقابل و تعادل استراتیژیک قطبین شکل و شیرازۀ مجدد می گیرد؛ حاکمان ایران مصروف تصفیه حسابات جناحی و گروهی خـویش اند و حاضر اند به خاطر حفظ قدرت نه تنها فرصتهای طلایی را از دست بدهنـد؛ بلکه دل و چشم روشن جامعۀ خویش را بدست خود کور سازند.      

حضور فعال و قدرتمندانه ایران نوین (بعنوان یکی از همسایگانی که با ما ارتباطات تاریخی، فرهنگی و تمدنی دارد) در منطقه، تعادل استراتیزیک را به سود افغانستان، در همگونی استراتیژیک با کشورهای مشترک المنافع، هند، چین،  ترکیه و کشورهای حوزۀ جنوب شرق  آسیا تقویه می کند.  

انرژی همگون شدۀ قطبین جدید در تقابل با استراتیژی پاکستانی-عربی، هرچند رقابتهای آشکار و پنهان ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا را برانگیخته است؛ اما بالاخره جهان غرب و سران پیمان ناتو را وادار خواهد کرد که از دنباله روی این استراتیژی دست بردارند و در تعادل ضروری استراتیژی های قطبین، فرصتی برای خلق و ظهور افغانستانی مستقل، امن، مطمئن، بی طرف و باثبات فراهم کنند.       

نه تنها مردم افغانستان، بلکه      تمام اتباع کشورهای عربی، پاکستان و منطقه ضرورت به حقوق شهروندی، آزادی های بیشتر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در فضای باز و دیموکراتیک نظامهای سیاسی و اجتماعی پرظرفیت و قابل گشایش دارند. این هرگز بوسیلۀ استراتیژی کهنه و سنتی پاکستانی-عربی حاصل شده نمی تواند. جهان غرب و در رأس امریکا و بریتانیا نمی توانند این حقیقت آفتابی را نادیده بگیرند

رسول پويان

                                    6 حمل 1389 خورشیدی