این مطلب حدود 8 سال پیش درزندان تیف نوشته شد . چیزی برای اضافه کردن ندارم .

اسماعیل هوشیار

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

عمق زنانه ی زمین

 به بهانه 8 مارس

تقدیم به کسانی که اهل طفره رفتن نیستند.

سالها پیش هنگامی که برای نخستین بار داستانی از جمالزاده خواندم از آن خوشم آمد و با چند نفس عمیق لذت خودم را از خواندن داستانی به نام "مردها تا کمر، زنها تا سینه" کامل کردم. پس از چند سال دوباره با همان داستان روبرو شدم. اما از آن لذت نخستین بار خبری نبود. از نفس عمیق کشیدن هم تنفر داشتم و تلاش میکردم تا در ذهنم علت اصلی چنین تناقضی را بخوانم و ببینم.

داستان، کار ادبی برجسته ای بود و شیوه نگارش ساده آن به دل مینشست. سوژه اصلی داستان، گورکنی بود همراه با پسرش که شغل گورکنی را باید انتخاب میکردند. طبق رسم و آیینی که شاید هنوز هم وجود داشته باشد، گورکن باید قوانینی را در کندن گور برای مردگان رعایت میکرد. گور مردان باید تا کمر گود میشد و گور زنان تا سینه. گور کودکان هم که آسانترین بخش کار بود هیچ قانون خاصی نداشت. گورکن و پسرش از زنها خوششان نمیآمد و همزمان آرزوی مرگ زنان را نیز نمیکردند. بیشتر اوقات هم پس از پایان کار کندن گور زنان، از خستگی بسیار گورکن فراموش میکرد پسرش را از ته گور بیرون آورد و تکرار این داستان بر تنفر پسر از زنان افزوده بود.

من هم مانند بسیاری دیگر هنگام خواندن داستان، در فکر بودم که جمالزاده شایسته تقدیر است. اما برای بار دوم که داستان را خواندم، در ژرفای ذهنم تردیدی احساس کردم به همراه این پرسش که آیا به راستی نویسنده حرفی برای گفتن داشته است که آن را بلعیده یا حرفی را زده تا هرکس به فراخور درک خودش برداشت کند؟

داستان ظاهری ساده دارد و به دل مینشیند. اما به شدت بدگمان شده بودم که آیا این تنها یک داستان ساده گورکن است؛ داستان ساده ایی که اشاره به عمق زنانگی زمین میکند اما تا پایان داستان موضوع باز نمیشود. آیا چنین اشاره ایی تنها حرفی است که از زبان و ذهن و قلم هر کسی ممکن است بیرون بزند؟ آیا هر کسی میتواند در ذهنش به چنین ترکیبی از واژه ها برسد که به ظاهر از چند جمله ساده بافته است اما در ژرفای چنین کلماتی که جمله را تشکیل داده اند پیش از هر چیز خاستگاهی فرهنگی وجود دارد که ریشه های تاریخی آن همچنان باقی است و قطور!

از سوی دیگر تفسیرها و تعبیرهای متفاوتی را در محتوای واژه های نمیتوان یافت. هرچند به ظاهر بسیاری خرافات و حکایتها دیگر منسوخ شده اند اما در اعماق زنانگی زمین روح همان خرافات با نام مستعار "قوانین" هنوز حاکم هستند. گویی که همه ی ما گورکن هستیم اما نه با بیلی در دست برای کندن قطعه ایی از زمین، تا که دریابیم کندن زمین نیز آغاز ساده ایی دارد اما پس از چندی کار سختتر خواهد شد. دیگر از آن خاک نرم آغاز کار خبری نیست و به جایش مخلوطی از آهک و خاک فشرده شده طی سالیان ؛ که به سختی کنده و زیر و رو میشود. در لایه های بعدی کار سختتر خواهد شد. سنگریزه های کوبیده شده در آهک هم افزوده میگردد و همانجا عرق آدم درمیآید و آدم حالش از نفس خودش بد میشود. آیا آنجا همان عمق زنانگی زمین است؟ جایی که آدم به نفس نفس میافتد. فرض کنیم همه  ما مجبور باشیم تا فقط مدت کوتاهی به جای سوژه داستان جمالزاده کار کنیم. اگر در نخستین گوری که برای زنان میکنیم دچار تناقض نشویم، بی گمان در دومی یا در سومی، ذهنها زیر فشار قرار خواهد گرفت که نقطه آغاز چنین داستان و فرهنگ و ذهنیتی چه بوده است؟

در آغاز که زمین خاکی نرم دارد، کار ساده است و همه تایید خواهند کرد که احکام و قوانینی مانند زنده به گور کردن دختران در گذشته کار زشتی بوده است. چنین مروری تنها محدود به نیمی از وجود انسان نیست بلکه موضوع به همه انسان برمیگردد. این روزها موضوع برده داری هم در ظاهر ورافتاده است و همگان آن را پدیده ایی زشت میدانند. انسانهای بسیاری بهای این گذار گران را پرداخته اند. پیش از آغاز دوران برده داری به دلیل شرایط حاکم بر زندگی بشر در کمون نخستین، شاید انسان مجبور بوده است تا برای زنده ماندن تن به تقسیم کاری بدهد و به خاطر این تقسیم کار و شرایط اجتناب ناپذیر آن دوران، به نیمی از وجود خودش رنگ و نامی خاص بزند و بعدها با پیروی از دوران و آیینهای برده داری، مثل این که از آن دوران خوشش آمده باشد، هر روز بر غلظت چنین فرهنگی که به تبعیض بدون قانون راه میبرد افزوده شد.

دوران برده داری به سرآمد و بردگان آزاد شدند. اما داستان زنان قرار نبود پایان گیرد. در تحرکهای آرام و لاک پشت وار، تنها شکل آن کمی دگرگون شد. شاید در شرایط مدرن امروز و گفتگوهای تشریفاتی و لوکس کنونی و زیر پوست تمدن تلاش شود تا از زشتی و تعفنی که بر ذهن انسان چمبره زده است بکاهند اما همواره تنها راه به توجیه میبرند و نق زدنهای شماری روشنفکر هم که دردی از بیماری من دوا نمیکند و در نهایت قوانین موجود ، طبیعی نشان داده خواهد شد و طبیعت زنان هم قانونی! توجیه در توجیه در توجیه.

لایه نخست زمین که خاکش نرم و راحت است تا بر زنده به گور کردن زنان و دختران تاخت و از آن ابراز بیزاری کرد. منظورم از تکرار "زنده به گور کردن زنان" هم این است تا مثالی واقعی و تاریخی اورده باشم. وگرنه جان کلام در همه روابطی است که فیزیکی یا غیرفیزیکی از جنس همین زنده به گور کردن است. این روزها صحنه های دو هزار سال پیش را احمقانه و بدوی میخوانند حال آنکه شکل دیگری از همان صحنه ها و مناسبات در قالب فرهنگی شیک و تمیز، همچنان رایج است.

قرنها گذشت و در لایه های بعدی ذهن، کار اندکی دشوارتر شد و حکایت همچنان باقی است. کتک خوردن مادران از پدران، خواهران از برادران؛ گروهی زن شدند و گروهی هم شوهر و آنقدر چنین مناسباتی در درون انسان عادی شد که اگر مردی همسرش را کتک نمیزد او را زن ذلیل میخواندند. قتلهای ناموسی برای حفظ حریم خانواده تجویز شد و بالاخره هنگام زایمان، همه نگران که مبادا نوزاد" مادینه" باشد.

در ظاهر دوران برده داری تمام شده است. اما زنان همچنان برده باقی ماندند. تنها اندکی شکل آن تفاوت پیدا کرد و امروزین و متمدنانه شده است. لایه بعدیِ؛ کار دشوارتر خواهد شد. آرام آرام، کتک زدن زنان بد و ناشایست و زیر چتر تمدن، غیرقانونی اعلام میشود. یعنی امیدوار باید بود که به زودی انسان در کلیت عینی و ذهنی آن زودتر از این دالان هم عبور کند. اما به جای زخم و دردهای عادی بر پیکر زنان حالازخم زبان است وقوانین خود ساخته مذهبی وغیرمذهبی وتفسیرهای

بند تنبانی ؛ که به واسطه آن نقص اصلی رادرطبیعت زنان می بینند .پس زنان ناقص العقل هستند واین از نظراکثریت نرینه های زمین کاملاطبیعی شده است ؛اگرهم عده ایی چنین تئوریهای احمقانه ایی راتائید نمیکنند بیشترناشی از جبراست.امادرعمل روزانه اجتمائی وسیاسی وفرهنگی و....چنان آشفته بازاری است که آدم خودش رانمیتواند پیداکند .اغلب گیج میزنیم که بالاخره اشکال اصلی درکجاست؟درطبیعت زن است؟ دراخلاق مرداست؟....ویادرفرهنگ بیمارگونه حاکم بر انسان وزمین؟ هرچه که هست زیاد وسنگین وعادی شده است ،"آنقدرعادی"که هیچ تناقضی جدی گرفته نمی شود.

غافل ازاینکه ناقص العقل بودن زنها براساس فتاوی وقوانین حاکم براغلب جوامع اگرقابل بحث هم باشدکه پوئن مثبتی به حساب انسان نیست .چون آنوقت صحبت از انسان ناقص العقل واقعی تراست .اگرنیمی ازوجود انسان فلج است که کسی یاعاقلی ازفلج بودن خودش خوشش نمیآید.همیشه زجرمیکشد تا بالاخره درمان شود .اما فعلا درمان کیلویی چند؟ کسی احساس بیماری نمیکند. مگر

ایرادی هم هست؟چون زنان تاریخا تحت هژمونی بوده اند وبرده هایی رام ؛که مردان پیشرفته وفداکار؛دیگرزنده بگورکردن آنها رابرنمی تابند.اگرفرصت کنند روزتاریخی "زن"راجشن میگیرند قانون درحمایت زنان تصویب میشود شیربها ومهریه وو.......قرنها از شروع وخاتمه دوران برده داری ظاهرا گذشته است.اما همان قوانین دراشکال مختلف ونرخی گرانترهمچنان به نام

سنت ودین و.تمدن...جولان میدهد مثلاقیمت یک برده قرنها پیش یک سکه بود حالا3000سکه شده .اما همه اینها درهرمکان وشکل ونامی ریشه اش همان عمق زنانگی زمین است که اثرش همه جا"از ذهن تا قبرستان" دیده و حس میشود.تفاوت فرهنگی"مکان"زمان"جهان اول و دوم وسوم و...همه بهانه است .من به دایی ایراد میگیرم که چرادراثبات وطبیعی بودن برده داری نوین چانه میزنی؟ یکی هم به آفریقایی ایراد میگیرد.آن یکی به امریکایی و امریکایی هم به همه دنیا .مشکل امثال دایی من که ساده ترقابل تشخیص است.چون خودش است پدرسوختگی وپیچیدگی ندارد.همیشه اصرارمیکرد که خلقت زن به خاطرآسایش مرداست و هرکاری هم بکنید مچ پای الاغ نرازالاغ ماده کلفتراست.

دایی وزندایی هردومرده اند.اما همان فرهنگ روزانه آبدیت وبا پیچیدگی بیشتری هنوزجولان

میدهد.واژه ها ی شیکتری پیدا میکنیم.شاید مثل ادیان خدایی بلد نباشیم توجیه کنیم.ولی از آنها هم معمولاپیچیده ترعمل میشود. دایی جان تمام قدرتش خلاصه میشد در اینکه نجا بت راهمان بکارت تعریف کند. اما روشنفکران وجهان اولی ها دیگه از این حرفها نمیزنند. تازه در روز جهانی زن شادی هم میکنند بدون هیچ تناقضی. بیچاره گورکن که هیچ وقت از رازاین معما سردرنیاورد.وبیچاره ما؛ نه دایی وزندایی!

درهیچ محل ونقطه وکشوروفرهنگی تفاوت کیفی وجود ندارد. اکسیژن مردانه در همه جای زمین وجوددارد.نوعی قرارداد .اتمسفری از فکر خودمان ؛ نه مریخیها .کلمه "زن" تبدیل به فرهنگ شده .طبق این قرارداد هر چه که تغییرکند به این کلمه لطفا کاری نداشته باشیم.اگرازواژگان انسان ماده وانسان نراستفاده شود غیرمتمدن تلقی شودو.. وبه این ترتیب کلمه زن مترادف شد با تبعیض وجنس ضعیف و"ظریف" .اینطوری راحتراست ویک مثنوی مزخرفات متمدنانه مرسوم که میگویند طبیعی است تا حضرات نابالغ زمین ازلذت دیدن ستاره های دنباله دارعصربرده داری لذت ببرند.درقرن 21 هستیم و عصرعلوم وآگاهی وپیشرفت. زنا ن ؛حاکمان خانه .آنان را نگاه میکنیم.نوازش میکنیم.یک روزجهانی هم به انها "تقدیم"کرده ایم ورسمییت دارد!یعنی از 365 روزیک روزبه نام زنان و364 روزبه کام مردان.

همان یک روزهم که به نام زنان ثبت شد درحد حرف وتبریک وچند شعار وانتقاد خلاصه شد.بعد داستان ازروزبعد ادامه پیدامیکند.مردها مشغول کارخودشان وزنها باید تشکرکنند که جامعه نرینه یک روزرابه نام روززن ثبت کرده...وگفتند بهشت زیرپای مادران است ومزخرفاتی بی قیمت ازهمین قبیل که بیشتربه درد لاپوشانی ردپای بردگی میخورد.

درروزجهانی زن همه چیزسالیان است که تکرارمیشود.انواع پیامها وسخنرانیهاوراهپیمایی ومیتینگ و....حداکثردسته گلی ونطقی .رادیو؛تلویزیون.روزنامه...وغوغایی.آشفته بازاری تکراری وباورنکردنی.هیچ برنامه وحرف ونظری بی ربط نیست.جهانی رادرتصویرمیبینیم که حکایتی است پیداونهان وواقعی.

مجموعه تمامی برنامه ها وصحبتها وکدها به معرفی خوبیهای جهان ما ختم میشود.صحبت ازخوبیها درزیربمبارانی ازتبلیغات به اغلب اذهان دراشکال مختلف سمت وسویی رامیدهد که میخواهند وخوب میدانند کمترکسی است تاکنترل گوش وذهن وقلب خودش راداشته باشد تاهردروغ وفریبی به راحتی وارد وهم خانه نشود.

یک "اروپای خوب"آسیای خوب"آمریکای خوب"افریقای خوب"اقتصادخوب"جنگ خوب"بمب خوب"مرگ خوب"قاضی خوب"تخت خوب"سکس خوب"فتح خوب"قوانین خوب"زندان خوب"شغل خوب"سیم خاردارخوب"عطرخوب"زن خوب"دامن خوب"عاج خوب"سرمایه خوب"کمونیست خوب"تروریست خوب"سرمایه خوب"آهنگ خوب"قارقارخوب"آخوندخوب"پاپ خوب"خاخام خوب"کتاب خوب"آخرت خوب"........وآدمهای بدبخت وگرسنه ایی که دراقصی نقاط جهان فقط بد شانس هستند که نمیتوانند یک" غذای خوب "بخورند!وبالاخره درآخربرنامه ها اگریادمجری مانده باشد با لهجه ایی نمکین ولبخندی چاقویی یک تبریکی "خوب"رابرای روززن پرت میکند وراضی وشنگول میرود تا شبی خوب راباخوابی خوب و.....تکمیل کند تا انرژی لازم رابرای کاروفردایی خوب ذخیره کند.

ازفردای روزجهانی زن آدمها لنگان لنگان به کار خودشان مشغول میشوند.مبادامتوهم شویم که درهمان یک روزهم چیزی عوض شده است.امابه هرحال از نظرذهنی وروانی همه آن رایکروز"خوب"برای زنان میدانند.حرف وژستهای تبلیغاتی خوب به طورمستمروروزانه تولید میشود.آخوندها خودشان رامدافع حقوق زنان میدانند ومعتقدند که نیمی ازجامعه رازنان تشکیل میدهند×خسته نباشید!تفاوت درعملکرد بقیه هم درسایرنقاط جهان کمی است ونه کیفی.

ازویترینهایی که درزیرپوست شب گوشت قانونی وغیرقانونی انسان میفروشند"فعلا "بگذریم.از مدعی آنچنانی شروع کنیم که آدرسهای غلطی رابه خوردمان میدهد.

جایزه صلح نوبل رابه یک زن"آن هم مسلمان وبا روسری"آویزان کردند!

مارگارت تاچریک رهبرمقتدرزن بود!

رهبرفلان کشور؛وزیرخارجه فلان قاره.......وتلاشهای پررنگ وبیمقداردیگری که برای ذهن همه مخاطبین نیازاست. علیرغم تمامی تلاشهایی که به نام زنان درهرزمینه ایی انجام میشود...بازهم زمین بویی مردانه داردهرقدمی که به بهانه حق وحقوق زنان برداشته میشود بویی نرینه ایی وحشی رامیدهدوطبعا سوالاتی مطرح خواهد شد وچه خوب است که حداقل من ازخودم ودردرون خودم بپرسم که روزجهانی زن چرا؟؟!!!وچرانمیگوییم روزجهانی مرد؟ وچراخنده داربه نظرمیرسد اگربگوییم روزجهانی انسان؟

اگرقراربود دیواری ازتبعیض بدوی یا پیشرفته لازم یاضروری باشد.تکامل از ابتدابه گونه ایی پیش میرفت که اساسا سیاره زنان باسیاره مردان جدامیبود وبعد مثلابه طورهفتگی یاماهانه آقایان بلیط رفت وبرگشت به سیاره زنان رابخرند وبروند وبازگردند....واین داستان راتا ته بخوانید که حتما خنده داربه نظرمیرسد.امادرعمل همینطوراست.سیاره یی نامرئی برای زنان ساخته ایم که دارای فرهنگ وتاریخی دنباله دار است.

اگرسیاره زنان جدامیبودحداقل مالکی برجسم وروح آنها وجود نداشت. درزمین ما گویا واژه انسان"یک صفت افتخاری است"که سالی یکروزبه صورت تفریحی مردان به زنان میدهند!قانونا شاخص انسان مردان هستند وبه طورسیستماتیک آموزش داده میشود.انسانهای ماده یا"زنان"دراین اتمسفرمردانه قبل از اینکه انسانییت آنها رسمییت داشته باشد زنانگی آنهامطرح"قانونی"ورسمی وکاملاعادی است.

وقتی هم اسم زن میآیدابتدامخلوطی ازغریزه وادبیاتی مسخره باهم قاطی میکنند وباماکزیمم تلاش میروند تادردفترخاطراتشان ثبت کنند که چگونه ان شب زنی باالتماس خودش رابه مردی تعارف کرده است!بعد ازنمره دادن به جسم ونوع گوشت" زن"باخودویا دوستانش درمحافل نزدیک ممکن است صحبت وتشویق برای برپایی کانون گرم خانواده هم بشودبا شاخص هایی که میگویند ارزش است."اشپزی"لباسشویی"بچه داری"تمیزی......ودرقدم آخربه زن اجازه کارکردن درجامعه وبیرون هم داده شود چون به اقتصاد خانه کمک خواهد شد.البته درکناراین کمک اقتصادی زنان نبایدازامورخانه وخانواده غافل شونداینها جزوتکالیف قانونی وشرعی زنان است.وطبق همین قانون هرکاری یاشغلی مناسب زنان نیست.

دریایی ازتبعیض که فرمول بندی واشکال خودشان رادارند.قرنها است که هیچ انسانی ازآوازشب درزیرپوست زمین غمباد نمیگیرد.

تضادهای طبقاتی درجوامع بشری درهردورانی انگیزه های لازم ومثبتی رابه طبقه محکوم داده است.بردگان"دهقانان"کارگران". درتمامی این دورانها به موضوع زنان اززوایای مختلفی پرداخته ویاوارد شده ایم.اما به هیچ نتیجه ریشه ایی وانسانی راه نبرده است ، حرکتهای لاکپشتی که به مثابه مسکنی عمل کرده است.چرا؟

آیا تضادزنان طبقاتی است وهنوزنوبت آنهانشده است؟اگرتضاد طبقاتی نیست"پس این آپارتاید جنسی وباورآن همان بیماری ومشکل انسان است که به وسعت کره زمین وطول تاریخ انسان عمیق وگسترده است.ازنقش مذاهب فعلامیگذریم که چطوردرطول تاریخ به این بیماری انسان مهرتایید شرعی وطبیعی زده ومیزند.

اگربردگان درمقابل برده داران ایستادگی کرده وجنگیدند ودهقان وفئودال وکارگروبوروژوا...

اما درمورد زنان اغلب نمیخواهیم با این سوال مواجه شویم که ازکجا باید شروع کرد وآیا به جنگ چه کسانی باید رفت؟مردان بد؟دیکتاتوری مردان؟

تردید نکنید که این داستان وتضاد یا بیماری طبقاتی نیست .... مربوط به انسان است.زاویه ورودتک تک افراد بشردرهرمکان وزمانی فقط وفقط بایدذهن خودمان باشدبیماری درپدیده واحدی به نام انسان ریشه داروعمیق است قبل از رفتن به جنگ این غده سرطانی دردرون خودمان باید ابتداباورکنیم که بیمارهستیم.اگربه این بیماری درذهن وتفکرباوری نباشد ویاحتی کوچکترین شکی داشته باشیم"تردید نکنید خواه ناخواه مبلغ ومروج این بیماری باقی خواهیم ماند."

فرهنگ وذهن واکسیژن موجود مسموم است.عبوراین اکسیژن مسموم ازفیلترهای تاریخ گذشته وبی اثرفریبی بیش نیست.سرخودمان راشیره نمالیم.به نظرمن هرفرد یاجامعه ایی که چنین نیازی رااحساس ویا به آن دامن بزند فقط برروی چرک وعفونت درونی باروکشی زیبا سرپوش گذاشته است موضوع به خوبی یابدی فرد یا مرد ربطی ندارد چون ودرآن صورت برده داری هم بد نباید باشد!پس بحث کنیم راجع به برده دارخوب وبرده داربد...وبردگان خوب وبد....خوش اخلاق وبد اخلاق...قوانین خوب وبد....

خانه ازپای بست ویران است ازطفره رفتن بپرهیزیم. به خودمان بیاییم که چرا نیمی ازوجود انسان باید به بردگی رفته باشد؟چراهنوزدرعبورازاین دوران برده داری نوین شک وتردید وجود دارد؟ روی سخنم با فقها وحجاج نیست.باتمدن قرن21 است. در بهترین حا لت ممکن است اعتراف کردکه بله"بیماری وجود دارد"اما همزمان به نوازش آن غده سرطانی درون، ادامه میدهیم.

نگاهی دقیقتروظریفتربه زندگی روزمره خودمان شاید کمکمان کند درجوامع پیشرفته ویاغیرپیشرفته قوانین زنانه مردانه بخشی ازفرهنگ ونظم اجتماعی شده است اسباب بازیهای پسرانه ودخترانه که ورای "طبیعت" است.دست زدن ویازیروکردن آن جرم است و.....

هرگونه تبعیض بزرگ وکوچک"عیان ونهان"دریده وشیک"و....رابه نام قانون وتوجیه "طبعت انسان "مدون ورسمی کرده اند وازبدوتولد هرانسانی درگوشها آوازقارقارسرمیدهند که پسریعنی این ودختریعنی آن!

ساده لوحی است اگرعده ایی فکرکنند که باید جای اسباب بازیها راعوض کرد همان کاری که قرنها درحال انجام شدن است.عوض کردن قانون وتصویب قوانین بهتربرای زنان!این تفکرمسموم وغلط رااگرکناری بگذاریم.دیگرنیازی به تصویب قانون بهترودفاع ازحقوق زنان نیست وهرآنچه درزمین وجود داردازطبیعت وعلم امکانات وقانون و....فقط درخدمت انسانها خواهد بود اعم ازسیاه وسفید ویا نروماده....

درآینده چنین رویایی قطعا محقق خواهد شد.ولی درحال حاضرهنوزهم وزن چنین کوهی ازیخ دراذهان آنقدر زیاد است که حتی بایک انفجارهم کاری ازپیش نخواهد رفت.انفجارحداکثرسوراخی دردل کوه ایجاد خواهد کرد اما به دلیل برودت وسرمای حاکم برکل کوه یخ خیلی سریع محل سوراخ شده دوباره بسته خواهد شد .برای آب شدن یخ این کوه تبعیض باید ازاذهان بیمارومعیوب خودمان شروع کنیم.سطح وسیع زمین رااتمسفرمردانه پرکرده وانسان افلیج هنوزازبردگی نیمی ازوجود خودش حالش بد نمیشود که یعنی مبلغ آن هم هست.

پژواک آهنگ کلنگ گورکن عمق زنانگی زمین رافقط فریاد نمیزند "نقاشی هم" میکندودراین تابلوی "تحریف ودروغ تاریخی"هیچ دستی ازموجودات غیرزمینی درکارنیست.اگراحساس متمدن بودن خیلی ها را"خفه کرده"چون مفتخرند که هیچ فرقی بین انسان سیاه وسفید نبینند پس تلاش کنیم تا خفگی نیمی ازوجود خودمان رابرنتابیم.

زنها ناقص العقل نیستند بلکه انسان درتمامییت خود هنوزناقص العقل است.

زنها ضعیف نیستند بلکه این انسان ضعیف است که درمقام ارزشهای انسانی هنوزبا لغ نشده است!

عمق زنانگی زمین یک تحریف پررنگ تاریخی ومحصول اذهان ملول وعلیلی است که به طورمطلق کروکورنیستند اماهنوزهم ازپرشدن ریه های خود بااکسیژن نرینه ایی وحشی ومسموم درروی زمین لذت میبرند!چنین تزویرکهنه ایی برازنده هیچ تبریکی نیست.

برروزفرخنده ایی شادی کنیم که همگی بردرمان ذهن بیمارخود"داوطلبی" مصر هستیم وچه روزمبارکی.

روزی از روزها

اسماعیل هوشیار

(سهراب)