از مسلمان تا مسلمان

وقتی  ( آنچه سدۀ بیست بکم میخواهد) را میبوشتم، فکر میکردم که به پاسخ شیخ الحدیث علی احمد کوهستانی مواجه میگردم ولی هرگز فکر نمیکردم که  از زیان این رهبر دینی و مذهبی ما دشنام های ناموسی، فحاشی، هتک حرمت روشنفکران، ناروا، دروغ و بهتان به نام دگر اندیشان حواله  کند. حالا دانستم  که بیهوده خود را به خون خر آغشته ام و نباید مینوشتم بجواب علی احمد کوهستانی بلکه مثل او و مولایش عبدالرحیم ملازاده نه یک شخصیت خاص بلکه ملت خاصی را به بهانۀ های من درآمد مورد تمسخر قرار میدادم.

نخست از همه  به همه مردم مسلمان  و وطنداران رنجدیده ام باید بگویم که بلی!  من از نوشته بی مایه و چرندیات آقای ملازاده و دوست شان آقای کوهستانی خیلی رنجیده ام  و از دست اندرکاران افغان جرمن آنلاین که برای مقاصد حزبی خود پورتال خود را تربیون جزم گرایان دینی و قشر های فاسد و جنگسالار جامعه ساخته اند افسوس میخورم. و عمیقا به این عقیده ام که آرزو های باطل شان برای جدایی ملیت های وطن ما به نام شیعه، سنی، هراتی، مزاری و قندهاری بقای ندارد. هرقدر ملازاده ها و کوهستانی ها در کثافدانی افغان هتلرـ انلاین قلم فرسایی کنند ملت افغانستان هوشیارتر و متحدتر میشوند. بگذار فایشست های افغان ملتی ازین طریق و سکتاریست های تاجک از طریق سایت تفرقه افکن خاوران نجاست بریزند. شیعه و سنی، پشتون و تاجیک، هزاره و ازبک  صاحبان بلامنازع این آب و خاک اند؛ وقتی دوصد سال تفرقۀ انگلیس  موثر نبود حالا هم نخواهد بود. زیرا این مردم به حیث یک مسلمان نه بلکه بخاطر وحدت میان مسلمین بلکه برای تفرقه افکنی میان مذاهب، طریقه های مسلمانان متعهد اند.

دوم به گفته آقای کوهستانی اگر من با نوشته ام کافر شده باشم و یا اصلن یکی از بازمانده های شاه اسماعیل صفوی باشم؛ گیرم باشم، نصارا و یا یهود... اگر ضرر ام بکسی نرسد برای اتحاد مسلمانان اعم از شیعه، سنی، اسماعیلی  و هندو کوشش داشته باشم  اهلیت و شرافتم هزار مرتبه از ملازاده ها و کوهستانی ها و پشتیبانان آنان زیادتر است. آنانیکه به نام مذهب و طریقه و دین ملتی را به تفرقه و جدایی دعوت میکنند حیثیت هیزم کشان آتش نمرود را دارند و نمیخواهند انسان و انسانیت را فارغ از جنگ، ستیزه و دربدری ببینند. کار این مردم تنها به تبلیغات مسایل مذهبی و دینی خلاصه نمیشود اینها  به حلقه های مافیایی از قاچاق مواد مخدره آدم ربایی، ترور، قدرت دولتی و چور و چپاول دارایی های عامه و اشخاص منفرد دست دارند. از میان همین ها چنگیز ها، شمر ها، یزیدها، ابولهب ها و ابوجهل ها سر بلند میکنند.

 اگر من بگویم که ای مردم ازین شیخ حدیث های چون ملازاده ها، آیت الله ها و آخند های مفتخور پرهیز کنید زبرا اینها بودند که با همین نام ها از خون شما آسیاب دور داده اند، از کشته پشته ساخته اند، مدنیت دوهزار و پنجصد سالۀ شما را تخریب کرده اند چور و چپاول کردند .کافرم ودروغ میگویم؟!

من از آقای عبدالرحیم ملازاده و فایشست های افغان ملتی میپرسم : مگر چه اشکالی دارد که اضافه از چهارصد ملیون مسلمان شیعه برای شهادت امام حسین سینه زنی کنند. چرا مسلمانان سنی به قبرستان عزیزان خود نروند و ازروح ایشان استمداد نگیرند و طلب آمرزش نکنند ضرر این کار آنان به ملازاده و کوهستانی ها چه میرسد. اگر من بحث مذهبی میکردم  شاید میگفتم برای خدا مسلمانان شیعه و سنی با هم دست اخوت بدهید نگذارید صلیبیون غرب و صیهونست های اسرائیل با تفرقه شما را دو تا سازند.

من میدانم زیر نام کوهستانی غیر از عبدالرحیم ملازاده کس دیگری پنهان  نیست. وقتی فایشست یک آتشه عمر خطاب بنا بر ملاحظات منفعت طلبی اش دست ملازاده را از تیلویزیون پیام افغان کوتاه کرد. فایشست های دوآتشۀ افغان هتلرــ آنلاین چادر اش را به نام علی احمد کوهستانی، فرقانی، حامدی و دیگران به گثافتدانی اش هموار و بر نامۀ تفرقه برانگیز شیعه و سنی را ادامه دادند.   و این آدم در مدت چیزی کمتر از یکماه در گوشه کنار انترنت سر زده و درباره محل تولد، اشعار، درجۀ تحصیل محل بودباش ام را  شفا ف  دریافته  و خیلی دور از اداب انسانی و تحریک آمیز به قضاوت پرداخته است. از جمله چون زادگاهم روستای به نام ترکان است پرسیده آیا از بازمانده های شاه اسماعیل  ترک صفوی نیستم؟  و این قریه مربوط به ترک ها نیست. مجبور جواب بدهم بلی این روستای ترکان از بازماندگان ترکان صفوی است. در سمت شرق آن روستایی دیگر به نام هندوان و مربوط به هندو هاست. در سمت جنوب آن روستای دیگری به نام خواجه سرمغ و مربوط اعراب سرمغی و در شمال آن قریۀ سروستان مربوط  سروس ها  باقیمانده از سلالۀ زرتشتیان اند. اما افتخار همه آنان اینست که در میان خود اشخاصی از قماش کوهستانی ها ندارند که به نام شیعه، سنی، عرب، عجم، هندو و مسلمان شیریک شیطان شوند. باهم زندگی مسالمت آمیز داشته و به درد و غم همدیگر میرسند. زمانی همین سوال آقای کوهستانی را از یک موی سپید آن دیارام پرسیدم. جواب داد  ما همه انسانیم و مسلمانیم.

آنانکه  فخـــــــــر خویش به  اجداد  میکنند

چون سگ به استخوان دل خود شاد میکنند

آز آنروز آموختم که دیگر نه باید عرب و عجم گفت، نه پشتون نه تاجیک و نه شیعه و نه سنی. راستش از روزیکه همین نطفه های شیطان به نام اسلام خانه و کاشانه امرا ویران کردند مرا مهاجر و دربدر ساختند دیگر وقتی نامی از اسلام میاید بر خود میلرزم. با وصف آنکه صادقانه روی تمام اسناد شناسایی خود و اعضای خانواده ام خودم را مسلمان معرفی کرده ام. این برای من مثل آفتاب روشن و مبرهن است که همین نطفه های شیطان برای اظمحلال آن کمر بسته اند و از فروش وطن گرفته تا وجدان و عقاید خود اباء ندارند.

این ها از مدارس وهابیت سعودی، مدارس قم ایران ،الااظهر مصر و دیوبند پاکستان جنگ میان شیعه و سنی را میاموزند و جنگ تازۀ را در شرق میانه براه انداخته اند که ملت عراق، لبنان، یمن، سومالیا و افغانستان را هر چند ناموفق اما به نحوی چشمگیری آب به آسیاب اسرائیل میریزند. اما اینکه چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام اسکندر مقدونی آمد، سعد بن وقاصی، تیمور لنگی، شاه اسماعیل صفوی، ملای لنگی و یا کمونست و طالبی آمد؛ کشتند و تخریب کردند و سوختاندند و قتل عام کردند و حالا شما خود را ادامه دهندگان راه شان میدانید و به نام اسلام زجر کشی میکنید و به ناموس مردم تجاوز میکنید، بر سر هم وطن خود میخ میکوبید و گردن هموطن خود را با شمشیر گداخته جدا نموده و رقص مرده را به تماشا مینشینید سخنی است علیهده.

این آقای کوهستانی شعر بی ریشه ام را نادانسته نقد کرده اند و در طول لاطایلات نامه خود بدان تمسک جسته اند. بی خبر اند از اینکه من واقعن بی ریشه ام. اگر درست باشد که از نسل آدم و حوا هستم. اولادۀ آدم و حوا در چهار گوشۀ دنیا مثل تخم سپند پراگنده شدند. هابیل و قابیل شدند و یکی دیگرش را کشت و تخم جهالت و کُشت و کشتار را بر روی زمین پاشید. ملا زداده ها، عمر خطاب ها، فرقانی ها، کوهستانی ها، سیاف ها، مزاری ها، حکمتیار ها، ربانی ها و هزاران جنگسالار را در اقصی نقاط جهان پخش نمود. یکی را هراتی یکی را مزاری و یکی را قندهاری و یکی را ایرانی و دیگرش را پاکستانی خطاب کرد. بعد با اشارت دست غرب را نشان داد، بلی قبله ای مسلمانان را، عربستان سعودی را، امریکا، انگلیس و با پررویی تمام گفت تو رگ و ریشه نداری مثل یک سمارق مثل یک الجی سرخ و یک کاکتوس وجود تو بی ثمر است و اگر افتابی و آبی است همان است که باید از مغرب بدمد و من ناچار گفتم: لعنت به شیطان! این آب و این آفتاب زینت باغچۀ شما باد. بلی من ریشه ای با این نام و این کنیه ندارم و بیزارم از این همه ریشه های که در نجاست غوطه ور باشد:

اسلام گر اینست من ام کافر و دهری

فتوای  دهید  قتل مرا  بر  سر بازار

شاید زیادتر از همه اشارات ام به شیخ های عرب و پایگاه های امریکا در عربستان مغز کوهستانی ها، فرقانی ها و ملازاده ها و دوستان افغان ملتی شان را متهیج ساحته باشد که اینقدر بسادگی دوغ خود را بیرون میریختند و در سدۀ بیست یکم چرندیات و هذیانهای قرن هیچ را به زبان می آوردند.

آقای کوهستانی اینبار تاپه اش را از جبین عمر خطاب که او هم از همان قماش افغان ملتی های بی مایه است برداشته و به پیشانی من حواله میکند و نشان این تاپه مائویست  و یا شعله ای بودن منست.

خوب اول اینکه نه من شعلۀ بودم و نه کمونست. فرض مثال اگر من شعله ای و یا مائویست باشم کجای این آقایان را بریده ام که اینقدر زجر میکشند. مگر کابل را من ویران کردم. مگر مدنیت 2500 سالۀ این سرزمین را من نابود کردم. مگر نیم نفوس مردم اینوطن را من مهاجر و دستنگر بیگانگان ساختم. مگر در یک روز 1500 راکت سکر را بالای مردم بیدفاع کابل شلیک کردم. مگر قبر های دستجمعی را در قراء و دشت ودامان وطن سازمان دادم. مگر قتل عام یکاولنگ، افشار و کوهدامن را من فتوا دادم . مگر روستا های مزار شریف را به نام هزاره من قتل عام کردم. مگر شعله ای و مائویست کدام یکی ازین جنایات را مرتکب شده است؟

میدانم آقای کوهستانی و یا ملازاده آدم ساده ای نیست او مسلمن یکی از مهره های اساسی سازمان های جهنمی اسرائیل، پاکستان و عربستان سعودی است. زیرا خوب میداند که سبک مبارزه اش را از کدام چائنل ها انتخاب کند.

آقای کوهستانی ادعا میکنند که من فرق میان بوتۀ کچالو و چغندر را کرده نمیتوانم. بلی چنین است. فرق نمودن بتۀ چغندر با کچالو  مشکل است اما فرق کردن میان شخصیت های کوهستانی ها، جورج بوش ها، نتانیاهو ها و خمینی ها خیلی سادتر از فرق نمودن بوتۀ چغندر با کچالو است. گر چه هردوی این گیاه زیر زمین همیشه دفن اند.

از قدیم گفته اند پستۀ بی مغز اگر دهن وا کند رسوا شود. آقای شیخ الحدیث ما وقتی منطق اش پایان یافت و پای استدلال اش شکست، به ناموس روشنفکران  بیحرمتی میکند. این سخنان کوچه وبازار را در بحث های فقی اش آنقدر بامزه اداء میکند که خیال میکنی  با یک کره خر روبرو هستی وقتی سخن از ناموس میاورید متوجه نیست  که او تنها کسیست که به ناموس عقیده ندارد. زیرا بزرگان ما گفته اند کسیکه به ناموس خود احترام دارد به ناموس دیگران تعرض نمیکند.

 مسلۀ روشنگری و روشنفکری با مسایل ناموسی هیچ ربطی ندارد. آن قوماندان جهادی که سنگ سنی گری را بر سینه میزد و مثل ملازاده هراز دلیل به مسلمان بودنش میاورد. به دختر سیزده سالۀ یک بیوه با چند تفنگدار دیگر تجاوز و بعد  آنرا در مقابل یک سگ جنگی معاوضه کرد. آن فرزند جهادگر دیگرکه پدرش به زور تفنگ به پارلمان راه یافته بود  با دوستانش دختر یک خانواده را مورد تجاوز قرار داد. آن شیخ بی مسلک ما ناموس اش را با گلولۀ کلیشنکف کشت. و روزانه ازین قتل های ناموسی و قتل های تجاوزی به ناموس مردم در سرزمین اسلامی توسط همین مسلمان نما ها ادامه دارد. حالا ملک های قریه و اربابان زور و تفنگ حق دارند با روشنفکر از سر ستیزه در ایند و اگر این فرهنگ عنعنه و حکم دین است صد لعنت بر چنین دین و آئینی... اگر کسی ناموس داشته باشد در پی بدنامی ناموس دیگران نیست.

وقتی آقای کوهستانی از مردم دم میزنند استفراق ام میآید. همین حالا اضافه از پنج ملیون مردم افغانستان زیر چکمۀ  حاکمان از خدا بیخبر ایران، پاکستان و دنیای غرب پناه گرفته اند. این مظلومان اگر تشناب پاک میکنند و اگر سگشویی میکنند و یا اگر زیر چتر سوسیال خفته اند برای ارامی و کوتاهی دست این دکانداران دین دقیقه شماری دارند. تا سال 1978  نشانی از مهاجرت خانواده های افغان به پاکستان ایران و دنیای غرب دیده نمیشد ولی همینکه کمونیست ها آمدند و شرایطی از جانب ایران و پاکستان و دنیای غرب برای پذیرش افغان ها آماده شد کتله های عظیمی ازین مردم مهاجرت کردند و منتظر نشستند تا بساط کمونست ها چیده و سینه چاکان اسلام ناب محمدی زمام امور را در دست بگیرند. اما قرار احصایه اداره مهاجرت ملل متحد بزرگترین رقم پناه جویی بعد از شکست کمونیزم و آمدن مسلمان های ساخت پاکستان، ایران و عربستان سعودی به افغانستان بود.

آقای ملازاده مرا متهم به توهین در اعتقادات اسلامی  یک و نیم ملیارد مسلمان میکنند. و میگویند«.... مذاهب به هدف تفرقه ایجاد نشده اند. در هرزمانی مردم از عالم ترین افراد عصر خود خواهان معلومات در باره مسایل دینی خود گردیده اند و بالاخره نظریات و فتاوای این اشخاص در زمانه های مختلف جمع آوری گردیده و مردمانی در نقاط مختلف دنیا بر اساس رهنمود های ایشان عمل میکنند. این حرف شما مثل این است که شما تعدد استادان یک مکتب را تفرقه اندازی بنامید و بگوئید که یک معلم برای تمام شاگردان یک مکتب و یا محصلین یک پوهنتون کافی میباشد. این نظریهء شما غلط ثابت میشود چون در هر منطقه به پیشوای ضرورت است تا مردم با او در بارهء مشکلات خود صحبت نموده و برای روشن ساختن نقاط تاریک ذهن شان در مورد مسایل دینی به مباحثه به پردازند...» خوب اگر چنین است پس شما برای کافر ثابت نمودن شیعه های ایران  از استاد اوباما میآموزید یا از جورج بوش و یا ملک عبدالله... ملازادۀ بیدین و نوکر انگلیس با کدام عقاید اسلامی اش عقاید شیعه های ایران را مخالف اسلام ناب محمدی مینامد؟

.اگر شما از شیعۀ صفوی خاطرات کشتار و کشیدن استخوانهای مردگان سنی و تخریب شهر هرات باستان را دلیلی بر جنگ و کشتار بین فرقه ها و مذاهب اهل اسلام نمیاوردید من هم میگفتم شاید اشتباه کرده بودم که گفته بودم تفرقه اندازی جنگ و کشتار نتیجه همه مشکلاتی است که نجوسان دین و دکانداران شریعت بر سر این مردم آورده اند. میدانم که برای شما شرم یک معنی دیگر و برای من شرم معنی دیگری دارد. شما ناموس روشنفکران را توهین میکند و گپ را تا فاعل و مفعول درون مدارس دینی و حجره های مساجد بیاد میآورید ولی من از تاریخ و از حقایق آن سخن میگویم. شما مثل چرسی ها و تریاکی ها لهو و لهب به زبان خود جاری میسازید زیرا منطق شما  دشنام به ناموس مردم و تجاوز شیطان منشانه استوار است ولی روشنفکر به حقایق تاریخ و مسائل فلسقی و عقلانی تکیه دارد. من که گفتم از کجا معلوم که آقای کوهستانی یک زندیق یک کافر و یا یک کمونست نباشد حق بجانب ام زیرا میبینم همان کمونستهای مرتد چون مضطرب باختری( اسحاق نگارگر)، سلیمان لایق، بصیر کامجو، اعظم سیستانی، باری جهانی و صد های کمونیست دیگر چنان تبلیغات اسلامی را براه انداخته اند که در زمان حضرت محمد رواج نداشت و تعداد دیگری ازجواسیس غرب یکباره مسلمان میشوند و گویا ازین دریای خون میخواهند ماهی بگیرند.

اگر کسی از من بپرسد که حضرت ابوبکر صدیق را چه کسی کشت و یا حضرت عثمان غنی و حضرت علی   چگونه بشهادت رسیدند من مجبور به تاریخ مراجعه کنم و از زبان مورخین بیطرف بگویم که یاران آن حضرت بودند که دست به چنان جنایاتی زدند. و اگر از دار و دسته آنان نبودند پس چه کسی بودند. این وقایع را نه من بیاد دارم ونه کوهستانی ها و همین ها از لابلای کتب تاریخ بما رسیده است و اگر آقای کوهستانی و مرشد شان آقای ملازاده به این تواریخ دسترسی ندارند و ناشنیده اند من برای شان موخذ میدهم. آنان میتوانند به تاریخ تبری، تاریخ سیستان،فتوح البلدان، نهج البلاغه، تاریخ فرهنگ ایران،مروج الذهب ابن خلکان، تاریخ بیهقی و ابن خلدون مراجعه نمایند. قبلن با این مجوسان تاکید میکنم که این تواریخ را من ننوشته و یا به آن تصحیح نیاورده ام.  در فارسنامه تاریخ تبرستان آمده:...یزید بن مهلب در حمله به گرگان سوگند خورد که چنان بکشد از مردم آن که با خون آنان اسیاب بگردد و آرد لازم برای یکبار غذای خود را  با آن نرم کند. وچون بدانجا در آمد خون هرکی را مباح گردانید. اما چنانکه خون بریختند آسیاب نمیگردید زیرا که خون لخته میشد پس آب گرم بخون ریختند تا آسیاب بگردید.... تاریخ تبری جلد نهم...دوران شمشیر کشی قتیبه بن مسلم سردار اعزامی حجاج بن یوسف که هر دو بیماری آدمکشی و شکنجه گری داشتند نه تنها از خونبارترین  دوره های تاریخ خراسان بلکه در حد اعلا ننگین تاریخ ایران و جهان اسلام بود . باز هم تاریخ بخارا عبدالله بن عامراز پایداری مردم استخر به خشم آمده و سوگند خورد که از مردم چنان بکشد که خون براند به استخر آمد و آنرا به جنگ بستد و خون همگان را مباح گردانیدو عدد گشتگان که به احصایه آمدند افزون از چهل هزار بود....بلی نمیخواهم سخن به درازا بکشد. اینها را نه من گفته ام و نه روشنفکران ضد اسلام در قرن بیست یکم بلکه یاد بودی از هفتصد سال قبل است. حالا فایشست های افغان ملتی بگویند خوب کردند سپاهیان تازی که ایرانی های صفوی را از تیغ گذشتاند و در امواج تلویزیون پیام هتلر اتن بیاندازند.

آقای کوهستانی در پایان چرندیات خود یکبار ته دل خود را بیان میکنند «... مخالفت من فقط و فقط با خرافات شیعیان سبائی-صفوی و حجتیه است. البته از اعمال دیگر ایشان هم که بعنوان جاده صاف کن سیاست های ایران در کشور ما عمل میکنند نفرت دارم چون آنها در تلاش هستند تا دین، فرهنگ و زبان ما را در تبانی با رژیم ایران به نابودی بکشانند...» آری این حقیقت را من قبلن و بعد از اینکه فایشست های افغان ملتی  بالای نوشته ام در سایت افغان هتلرــ آنلاین یاداشت گذاشتند و شما را مجبور ساختند با کلمات مستهجن و دور از اداب انسانی  به نام ام  چرندیات بنویسید درک میکردم. گرچه من یکی از مخالفین سایت های یک بام دو هوای آیت الله های ایران هستم ولی گاهی نمیخواهم خود را با این گونه تحلیل های  کوتاه نظرانه بازی دهم  و به اصطلاح دردی را که خدا داده به گردن همسایه بیندازم. وقتی شما با مردم ایران همدین هم فرهنگ  و همزبان نیستید این معنی را میدهد که دشمن هشتاد ملیون انسان هستید که آنان  با شما فرهنگ ، زبان و دین متفاوت دارند و دوست 250 ملیون امریکایی وشصت ملیون بریتانیایی هستید که سرنوشت شما را با فرستادن سرباز، پول و سلاح تامین میکنند. زبان شما و فرهنگ شما را انکشاف میدهند و مسلمن روح دین و مذهب را  شفافتر از آنچه ترکانی ها و امثالش میگویند در کالبد شما میدمند. بالاخره شما را به بهشت و یا مدینۀ فاضله که عاشق و سینه چاک آن هستید میرسانند.

 شما میخواهید با ترتیب چنین خطبه های شیطانی رد جنایات امریکایی ها و طالبان انگلیسی را گم کنید. شما با خون هزاران انسان افغانستان تجارت مواد مخدره و سلاح های هولناک را پیشمیبرید. شما مثل دزدان سر گردنه هستید و مثل انتحاری های که کلید جنت را دیوبند قبلن به گردن شما آویخته است. کوشش نکنید که خود را از آنچه هستید بزرگتر جلوه دهید. دوران خاک زدن به چشم مردم به نام دین و مذهب را باد برده است.   شکستن مرز های جغرافیایی و تقسیم غنایم آسیای میانه و شرق میانه به حساب دوستان صلیبی شما  در وجود شما نجوسان تبلور یافته است.

فکر نمیکنم کسی به افغاستان ادعا کند که ما شهید راه آزادی خاک خودرا نداریم. جهاد علیه اشغال شوروی مقدس و حق همه ملیت های مردم افغانستان بود. اما همین جهاد مقدس را انسان های نجسی از قماش  ملازاده ها و کوهستانی ها با شکست شوروی ها بدنام نموده و زمینۀ لشکر کشی امریکا و انگلیس را آماده ساختند. اگر میگوئید نه! بفرماید چه کسی برای پنتاگون عریضه فرستاد که به کمک افغان ها بیایند. آری حالا دیگر این آقایان مجبور بعد از گوزیدن چهار زانو مینشینند و یکی میگوید جنگ های تنظیمی سنی با سنی و سنی با شیعه الگوی از جنگ میان مسلمانان و هندوان و تشکیل پاکستان در نیمه قرن بیست بود.باز میگوید در جنگ های داخلی امریکا چقدر انسان کشته شد این جنگ ها سوسیال وار است. یکی میگوید این جنگ ها مثل جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم بود و هر وقت امریکا به خاطر بمباران اتمی جاپان مورد پرسش قرار گرفت ما هم در محکمه جواب کرده های غیر اسلامی خود را میدهیم. و این بزرگترین جفا بحق مسلمانان این سرزمین است.

جای تعجب دیگر اینست که فایشست های افغان ملتی چسپیده اند به جان ایران که سرحدات اش با افغانستان بدون کدام جنجال نظامی بوده و مسدود است و سیاست اش در مداخله به امور داخلی وطن ما قسمن پنهان است. نه از آنسوی مرز طالبی میآید و نه دروازه های ورود جواسیس عربی، چیچنی،  و امریکایی باز است. ولی پاکستان را که روزانه هزاران سرباز تازه نفس را به نام طالب به وطن ما میفرستد. اولیتیماتوم صادر میکند و سازمان جهنمی جاسوسی اش این همه فایشست، مسلمان نما و قاچاقبر مواد مخدره را تربیه کرده است بدست فراموشی سپرده میشود. از سازمان های یهودی که شجره قبائیل خوشنام ما را به یهودیت پیوند میدهند و کارگردانی آن توسط پاکستانی هاست را چیزی به زبان نمیاورند. این سیاست یک بام و دو هوای فایشست های وطن ما حتی خطر تجریه این خاک را به همراه دارد؛ اما انان دانسته به این آتش هیزم میریزند. من نیات نیگ و بزرگوارانۀ این نجوسان را به خاطر تطبیق پلان شرق میانۀ بزرگ خیلی خوب درک کرده ام.

این مردم هم به در میزنند هم به دیوار هم  به نعل میزنند و هم به کفش. برای شریک جرم گرفتن و تنیدن تار چون عنکبوت عمل میکنند. وقتی من در افغان موج به جواب محترم دولتشاهی، کریم استالفی، آقای نیک اندیش مینوشتم افغان موج را در صفحۀ اول خود انتخاب نموده و به آن افتخار میکردند اما حالا به خاطر بهم اندازی و فتنه گری نام آنانرا  به حساب مخالفین به دهان ملازاده میگذارند. وقتی دیدند که سایت خاوران مقاله ملازاده را به خاطر ملاحظات سیاسی و حزبی شان از صفحه اش پاک کرد اینبار وسیله  ای تازه بکار میگیرند. گردانندگان خاوران هم که از سیاست  های شیطانی فایشیزم بیخبر است. توهینامه را بخاطر بزرگداشت تلوحی از دوستان شان نشر میکند.

اینست یکی دیگر از لهو و لهب گویی های پروفیسراسلام آقای ملازاده و یا کوهستانی«... همین روشنفکرانی که مورد نظر من می باشند و شما خوشه آرزو های ایشان هستید در طول تاریخ افغانستان مصدر هیچ نوع خدمتی بجز از توطئه در افغانستان نشده اند و همیشه جبین تملق خود را بخاطر کسب قدرت و شهرت بر بیضهء بیگانه ها مالیده و بر پای دشمنان این کشور اشک مزدور منشی ریخته اند. بیائید بعنوان نمونه از شما که در جای خود را خوشه آرزوی روشنفکران و در جای هم خود را قارچ و الجی خوانده اید سوال نمایم که تا حالا از شما به افغانستان چی خیر و ثمری رسیده است؟ شما که با ده ها وسیله و چانس مشروطی توانسته اید خود را از مکتب به فاکولته رسانیده و بالاخره بر همین منوال تحصیل تان را تا حصول مدرک ماستری در رشته زراعت ادامه داده اید، از وقتی که سند ماستری خود درقرن بوق را بدست آورده اید مصدر چی خدمتی به افغانستان گردیده اید؟ قرن بوق به این خاطر گفتم که دیگر آن چیز های را که شما در دوره پوهنتون و ماستری خوانده اید عتیقه شده و از استاندارد های امروزی فرسنگ ها فاصله گرفته و از رده دانش و تکنالوجی نوین خارج گردیده است...»

خوب اگر من قبلن وزیر فرهنگ، و یا وزیر مالیه و یا وزیر دفاع و یا هم وزیر داخله میبودم مجبور جبینم را بر بیضیه امریکایی و انگلیسی ها میمالیدم و از دالر های شان به برادر، برادر زاده و حتی هر سگ و سگوری که منسوب به قوم من بود تقسیم میکردم و پشت درب خانۀ من پاسبانان امریکایی ایستاده میبود و تابعیت دوگانه میداشتم و قصر ها در دوبی و ملیون ها دالر در بانکهای امارات میداشتم و نام و نسب و کنیه ام هزار گولایی میخورد. ولی خوشحالم که شرافت و انسانیت ام را با چنین کار های الوده نکرده ام. اگر به مشروطی دانشگاه خواندم و اگر ماستری گرفتم برای چنین چوکی ها پشتم را خم نکردم. آموزگار بودم و تا آخرین لحظۀ زندگانی آموزگار باقی خواهم ماند. همین حالا هم مطابق رشته ام در بزرگترین اکادمی نباتات بحیث متخصص ماهر کار میکنم. اما بد به احوال شما که مثل کرم درون خور و مثل خوره به جان ملیت بیچارۀ پشتون چسپیده اید و تا میتوانید با سلاح آی اس آی و سلاح امریکا انگلیس آنان را به شهادت میرسانید. خانه و کاشانه ای شانرا خراب میکنید و اطفال آنان را یتیم میسازید. بلی این شما هستید؛ همین افغان ملتی های نادان که سر از آستین حمیدگل، کرنیل امام بیرون کرده اید. اعلامیه ملاعمر و بن لادن، حکمتیار و سیاف را در کثافدانی افغان هتلر ــ انلاین میگذارید.

دیری نخواهد گذشت که سزای کرده های شما را این ملیت افغانستان عزیز خواهند داد. آنروز همه خواهند گفت مرگ بر دشمنان سوگند خورده ای ما.

نعمت الله ترکانی