درس های تاریخی از انتخابات سال 1388

بعد از ماه ها انتظاربرای نتایج انتخابات، طوریکه انتظار میرفت حامد کرزی رئیس جمهور ( جمهوری اسلامی افغانستان) تعین گردید و رقیبان اش را ظاهرا شکست داد.

درس تاریخی که ملت افغانستان ازین انتخابات گرفتند این بود که بهر صورت اختیارات این ملک بدست مردم آن نیست و دست های خارجی برسرنوشت آنها تسلط دارد. این دست های نابکار از هر گونه توطئه و افروختن فتنه بخاطر گرفتن قدرت دولتی و اندوختن سرمایه  وچور و چپاول دست بردار نیستند. این گروه ها و باند های مافیایی سرنوشت ملت را به تار خام وعده های فریبنده میبندند و به چشم همه خاک میپاشند.

چنانکه بر همه واضح گردیده در این معرکه مجاهد سابق خائن امروز، فایشست دیروز شخصیت ملی امروز، شوونیست دیروز ناسیونالست امروز جلوه میکند.

در دوره اول ریاست جمهوری حامد کرزی، تبلیغات چنین بود که بهترین یاران احمد شاه مسعود، آقای فهیم و دار و دسته اوست. نام های  محمد محقق و کریم خلیلی، عبدالرشید دوستم در حاشیۀ  یک پلان ائتلافی هم با جبهه ای شمال و هم با دولت کرزی مطرح بود و در حقیقت آقای کرزی و تیم کاری اش اطراف این معادله را  گاهگاهی با همین نام ها مساوی جلوه میدادند. در حالیکه تاریخ نشان میدهد که حقیقت چیز دیگری است.

حقیقت اینست که از اسماعیل خان سابق امیر حوزۀ شمالغرب گرفته تا مارشال فهیم معاون اول احمد شاه مسعود، کریم خلیلی رهبر حزب وحدت، محمد محقق، عبدالرب رسول سیاف، حضرت صبغت الله مجددی، شیخ اصف محسنی، یونس قانونی و طیف بزرگی از عناصری که در جهاد علیه شوروی وقت سهم خود را اداء کرده بودند؛ خائین، جنگسالار و ضد مردم اند.

البته در سایت های اخوانیت علم برداران معرکۀ عبدالله عبدالله به نام حکومت قانون؛پای را فراتر نهاده و اصل جهاد را به سبک کلاسیک ان چنانکه در اوایل قرن بیستم اتفاق افتاد فکر نموده و هوس دوران سلطنت نه ماهۀ  حبیب الله کلکانی را میخورند. در همین راستا اخیرا نوشته های بیربط، من درامد ومجهولی از تاریخ، توسط اشخاصی چون، حاجی اخگر،  شاه آقا صدیق مجددی، فرشتۀ حضرتی، عصر دولتشاهی، شیوای شرق، دل اقای صوفی زاده و عدۀ دیگر نشر میشود.

 نشر چنین مقالاتی ظاهرا پلان های مهندسی شده بخاطر بر هم زدن وحدت ملی و ایجاد تفرقه میان صفوف متحد اقوام و ملیت های افغان چه تاجک چه پشتون و هزاره و ازبک است. وگرنه حکومت حبیب الله کلکانی که به روایات مختلف تاریخی مردی عیار بیسواد و فاقد اندیشۀ سیاسی و حکمرانی بود؛ گاهی به دوره های ماقبل  و بعد از حبیب الله کلکانی  قابل مقایسه نیست. زیرا به روایت میر غلام محمد غبار، محمد صدیق فرهنگ، نجیب مایل هروی، ظاهر طنین و مورخین و تذکره نویسان بیطرف. حبیب الله کلکانی کسی بود که چون پلی موقت و به مصرف انگلیس برای برداشتن نهضت آزادیخواهی نیمه قاره هند توسط جاسوسان  میان سلطنت امیر امان الله و نادر خان یکبار مصرف شد. مقایسۀ شخصیت حبیب الله کلکانی چه از نظر بس طبقاتی، دانش مسلکی و فنی، جهانبینی علمی با پادشاهان مابعد و ماقبل اش قابل مقایسه نبوده است. از نظر مورخین حبیب الله کلکانی نه تنها پادشاه و یا امیر نبود بلکه یک دزد، یک عیار و یک آدم عامی بود که بنا بر خصوصیت عامی اش به زودترین فرصت باید مضمحل میگردید. قراریکه از بیانات حبیب الله کلکانی نجیب مایل آورده او در آمیزش با مردم چنین سخن میگفت:

مه(من) اوضاع کفر و بی دینی و لاتی گری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسول الله کمر جهاده بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بتم (بدهم)، مه بادازی (بعد از اين) پیسه (پول) بیت الماله به تعمیر متب (مکتب) خرج نخات کدم (نخواهم کرد) بلکه همه را به عسکر خود میتم(مي دهم) که چای و قند و پلو بخورن، و به ملاها میتم که عبادت کنن، مه مالیه صفایی و محصول گمرگ نمی گیرم، همه را بخشیدم و دگه مه پاچای (پادشاه) شماستم، و شما رعیت مه می باشین بروید بادازی (بعد از این) همیشه سات خوده تیر کنین (وقت خود را خوش بگذرانيد...  

حبيب الله در مرحله نخست مزاحم وزرا و درباریان دولت سابق نشد و حتی با اعضای خانواده های آنان که بیشتر کودکان و زنان بودند، با احترام رفتار کرد.

ولی پس از مدتی شمار زیادی را که ادعا می شد" بر علیه حکومت دسيسه کرده اند"، دستگیر و زندانی کرد و حتی دو تن از برادران امان الله خان و چند نفر دیگر از سران حکومت سابق را بدون محاکمه اعدام کرد ...

مرحوم میر غلام محمد غبارنوشته است:

... حبیب الله بچۀ سقو بعد از آنکه پادشاه شد سر گذشت سفر مختصر خود را در ماورای سرحد افغانستان در یک دربار شبانه به حاضرین چنین شرح داد:

من از ترس تعقیب امان الله با پسران مامای خود سکندر و سمندر در پیشاور رفتم و چندی مشغول چای فروشی بودم و آنگاه در « توت کی» رفته دوکان « سماوار»  گشودم و همانجا بماندم تا موقع مراجعت به افغانستان رسید. اما او از دزدی خود در« پاراچنار» و محکوم شدن به یازده ماه حبس سخن نگفت در راه باز گشت به قریه «پدیکوت» رسیدم روز جمعه بود به مسجد برفتم وملای در منبر وعظ جهاد علیه کفر مینمود و چون تمام شد من پیشرفتم واز او دعای خیر خواستم. ملا به من دعا داد و گفت در خارج شدن از مسجد در سر راه خود درختی خواهی دید پای انرا بشکافید و هر چه بیابید بردارید. من به چالاکی چنان کردم و چهار تفنگ و کارتوس و یکهزار روپیه نقد یافتم و برداشتم وروان شدم... ( افغانستان در مسیر تاریخ ص 816 جلد اول) و بهمین ترتیب تمام زدبند های پست پرده بخاطر بر اندازی سلطنت امان الله حان بدست حبیب الله کلکانی بیانگر توطئه های وسیع و سازمان یافته از چائنل های انگلیس در شبه قارۀ هند بود...

حالا اگر یک شاگرد سماواری در اثر توطئه اجنبی و به کمک ملای لنگ چند روزی بر اریکه قدرت مینشیند و فراست آنرا ندارد که برای استحکام پایه های نظام اش کاری کند و در نه ماه خزانه دولت را تخلیه نموده و روابط  اش را با دولتهای خارج به حالت تعلیق درآورده و دور دسترخوانش را از دسیسه کاران و جاسوسان پر کند لیاقت آنرا دارد که تمام افتخارات یک سرزمین را به او داد و او را با مفاخر فرهنگی و مبارزین خوشنام یک منطقه همطراز وهم کیش شمرد و او را صبغۀ امیری، خلافت و یا ریاست داد؟

بدون تردید اشخاصیکه با چنین تبلیغات  نام ملیت تاجیک و مبارزات دوهزار و پنجصد سالۀ شانرا  پوچ و بی بنیاد جلوه داده و به افتضاح و بد نامی میگیرند هدفی غیر از بازی دادن خود و مردم ندارند. زیرا آنانیکه با تاریخ سر وکار دارند میدانند که برای بر اندازی شاه امان الله یگانه نیرویکه حبیب الله کلکانی را کمک کرد همین نیرو های ماورای سرحد و قبائل پشتون بودند در حقیقت آنان زمینۀ شورش ها علیه امان الله خان را مساعد ساخته و حبیب الله کلکانی را به پادشاهی منسوب ساختند.

تصادفی نیست که خادمین الیزابت ملکه ای انگلیس اکنون به نام حبیب الله کلکانی افتخار میفروشند و حکومت نه ماهه او را تائید نموده و او را خادم دین رسوالله مینامند. اینها خوب هم میدانند که تعاریف ایشان از جبیب الله کلکانی و جستجوی استخوانهای پوسیدۀ او نه افتخار به مبارزات دوصد سالۀ ملت افغانستان علیه انگلیس میدهد و نه الگوی برای نجات از شر امپریالزم امریکا خواهد بود ولی باینوسیله خاک به چشم مردم پاشیده و میخواهند رد جنایات سه و نیم دهه ای خود را گم کنند.

شخصی به نام حاجی اخگر با آوردن شعر ( من اگر برخیزم  تو اگر برخیزی همه برمیخیزند...) به تکرار تاریخ ؛ زمان پره بازی دزدان کوهدامن را تبلیغ و توصیه میکند ودر حالیکه دفاعیه های دوستان شان از حبیب الله کلکانی را کافی نمیداند بی شرامانه مبارزات محمد داود خان نخستین رئیس جمهور افغانستان را زیر سوال میبرد ( ده بکجا درخت ها بکجا). او همچنانکه به لاطایلات اش ادامه میدهد از احمدشاه مسعود به حیث یکی از قهرمانان ملی افغانستان تجلیل نموده و از کشتار صد ها هزار مرد وزن بیگناه مردم کابل ، پروان، مزارشریف، بامیان و قندهار به فرمان این قهرمان زیر قیادت برهان الدین ربانی سخنی به میان نمیاورد. خیال میکند مردم ما فراموش میکنند که همین احمدشاه مسعود برای رسیدن به قدرت با دوستم، حکمتیار، مزاری و بلاخره هر آنکسیکه برایش نوید تکیه زدن به ارگ جمهوری را میکرد. ائتلاف های مصلحتی میساخت و در موقع لازم با همه مسلمانان چه پشتون، چه هزاره و چه ازبک اعلان جهاد میداد.

بهر صورت این آقای اخگربا کوبیدن بیخردانۀ داوود خان، داکتر نجیب الله و استناد به سقوی دوم و نقل و قول های از زبان فایشست های افغان ملتی بهانۀ برای فشرده ساختن نیروی های تاجیک میاورد و چنین وانمود میکند که همه تاجیکان باید با سبک عیاران و از جمله حبیب الله کلکانی به پا خیزند حکومت کرزی را سرنگون نموده و یکبار دیگر برهان الدین ربانی، عبدالله عبدالله و یا عطامحمد نور را بر اریکه قدرت بنشانند. هر چند  طیف نامتجانس حکومت کرزی را در حال حاضر دوستان و همسنگراحمدشاه مسعود قهرمان ملی چون مارشال فهیم، یونس قانونی، اسماعیل خان، کریم خلیلی، محقق، جنرال دوستم و دیگران تشکیل داده است باز هم این دولت نه مشروعیت دارد و نه نمایندگی از مردم افغانستان میکند.

اگر آقای  حاجی اخگر و دیگر عاشقان سینه چاک حبیب الله کلکانی عقل و فراست داشته باشند گاهی در معرکه کرزی  و شهید داود خان نام حبیب الله کلکانی را نمیاورند. زیرا نه داود خان، نه کرزی و نه هم نادر خان و پسرش ظاهر خان با حبیب الله کلکانی قابل مقایسه است و نه هم میشود با این بهانه ها جنایات دوستان جهادی اش را  گم کند.

درس های که تاریخ بعد از به قدرت رسیدن جهادیها طی  یک ونیم دهه به مردم افغانستان داده غیر از کشت و کشتار، ویرانی، چور و چپاول، قاچاق مواد مخدره و سنگ و چوب و بلاخره وطنفروشی توسط این مردم چیز دیگری نیست.

آقای حاجی اخگر مگر فراموش کرده اند که در به قدرت رسیدن داودخان نه کابل ویران شد نه ملیون ها هموطن آواره شدتد و نه میان ملیت های وطن به نام های قوم، زبان و منطقه تفکیکی به عمل آمد؟ حالا همین وطنفروشان و نوکران ایران و پاکستان و روس و امریکا اند که با استفاده ازین نام ها از کاهی کوهی میتراشند و بیشرمانه برف بام خود را به بام دیگران میاندازند.

بر علاوه آنانیکه بعد از داودخان صاحب قدرت دولتی شدند مثل دوستان شما با یکی از قدرت های بزرگ جهان تکیه نموده و سربازان آنرا برای کشتار مردم و ویرانی خانه و کاشانۀ شان به افغانستان فراخواندند.

داودخان افتخار اینرا کمایی کرده است که تاآخرین لحظۀ زندگانی اش و تا آخرین مرمی علیه مهاجمین بیگانه دلیرانه ایستاد و چوکی ریاست جمهوری را از شهری به شعری انتقال نداد و برای حفظ مقام اش خون هزاران کابلی بیگناه را نریختاند.

درس دیگری که انتخابات 1388 ریاست جمهوری افغانستان به مردم داد این بود که دیگر قهرمانان سابق نمیتوانند از جنگسالار بودن و قاتل بودن فهیم، خلیلی، سیاف، اسماعیل خان، محقق، صبغت الله مجددی، شیخ اصف محسنی، دوستم و دیگر وطنفروشان انکار نموده و به ایشان صبغۀ مجاهد راه اسلام بدهند و درین معرکه کسانی چون برهان الدین ربانی، برادران مسعود، عطامحمد نور، فاضل سنگچارکی و یاران آنان طشت رسوای خود را به زمین انداخته اند.

نعمت الله ترکانی

22 نوامبر 2009