چکیده:

بررسـی زبـان اهمیت ویژهای در مطالعات اجتماعی و تاریخی دارد و پدیده‌ای جدا از دیگر پدیده‌های جامعه‌ی تمدنی نیست همانگونه که محیط طبیعی باعث تفاوت و تنوع در نوع کلمات عینی و محسوس میشود. سطح تمدنی و اجتماعی محیط انسانی نیز باعت تمایزکلمات ذهنی و مفهومی میشود. انتقال معانی و مفاهیم بدون زبان غیر ممکن است.زبان خود نشانه وجود و ابزار ورود به حوزه تمدنی و همچنین بستری برای انتقال آن میباشد.

در تاریخ نگاری رسمی، بنیان دیانت اسلام و زبان فاخر عربی_قرآنی بر پایه اسطوره توحش و بدویت، یک تجمع بدوی (جامعه یِ طبیعی) در یک منطقه بیابانی معرفی میشود. در این تاریخ نگاری تمدن اسلامی را منقطع از عرب در نظر آورده، نشر و بسط علوم مختلف در سطح منطقه ای و جهانی به مللی بخشید شده است که واژگان کاربردی آن علوم و فنون و تخصص ها و حتی نام آن علم را تا یک قرن پیش در زبان قومی خود نداشتند و این تمدن مرهون فرهنگ، تمدن و خلاقیت آن اقوام میداند.

شالوده و بنیانهای تاریخ نگاری رسمی بر اساس سنت نقلی و روایت محوری استوار است و اسناد موجود همسو با روایات موجود تجزیه تحلیل میشوند. به عبارتی اسناد عینی و مشهود هویت و جایگاه مستقلی در آن نداشته و تابع روایات غالب هستند و هر سندی که تضاد یا انحراف از روایت غالب را نشان دهد به حاشیه رانده میشود. حتی در تاریخ نگاریهای انتقادی و نوین نیز تنه اصلی تاریخ نگاری رسمی به صورت امور بدیهی و طبیعی بدون هیچ گونه چون و چرا پذیرفته شده شرح و تفسیرها بر روی حواشی و شاخ و برگ آن شکل میگیرد.

تاریخ نگارهای نو و انتقادی به شدت تحت تأثیر همین تاریخ نگاری رسمی هستند و از نظر ایدئولوژیک اتفاق نظر ندارند و به هیچ وجه وارد مقوله روش شناسی در تاریخ نگاری نشده اند. به عنوان مثال تاریخ نگاران مذهبی به دلیل تاثیر از تعلقات مذهبی محقق و با هدف تطهیر اسلام فقط به دنبال تخفیف سبعیت و عصبیت منتسب به اعراب صدر اسلام هستند یا تاریخ نگاری ترک وآذربایجانی به جای نقد بنیانی و جدی تاریخ نگاری ایرانی پارسی به دنبال جای پایی بیشتر و بزرگتر درتاریخ برای خود هستند.

بارزترین تفاوت بنیان اندیشی با تاریخ نگاری رسمی و مکاتب انتقادی و نوین در روش تحقیق و تاکید بر اولویت بندی دوباره اسناد منابع می باشد. بنیان اندیشی در بررسی نحوی تکامل خط عرب یا چگونگی نگارش و جمع آوری قرآن و مباحث مرتبط با آن، به قرآن نگاریهای موجود بیش از اقوال و روایات موجود تاریخی اولویت و اهمیت میدهد.

کلیدواژه: نقدی بر تاریخ نگاری رسمی، زبان شناسی و تاریخ نگاری نو، سنت نقلی درعلوم، تاریخ علم یا داستان

 

" زبانها از لحاظ واژگان آشکارا با یکدیگر متفاوت اند. و این تفاوت به طور عام به تفاوت محيط سخنگویان آن زبانها وابسته است. مثلا ورف مشاهده کرده است که زبانهای اسکیمو برای انواع مختلف برف واژه های گوناگونی دارند. در حالی که در زبانهای اروپایی فقط یک واژه برای برف وجود دارد. اما زبان آزتک (Aztec) در این مورد حتی از زبانهای اروپایی فقیر تر است؛ زیرا ستاک یک واژه را برای سرما، یخ و برف به کار می برد.” (موقن،1378)

“ساپیر خاطرنشان می سازد که آنچه در مورد محیط طبیعی صادق است با وضوح بیشتری در مورد عرصه اجتماعی نیز صدق می کند. در فرهنگهای گوناگون، سلسله مراتب اجتماعی، با همه پیچیدگیهایش و نیز تمایزات شغلی به تمامی در زبانشان انعکاس می یابد.” (موقن،1378)

“در مطالعه فرهنگهای جهان روشن شده است که قبایل مختلف، نه تنها زبانهای مختلفی دارند، بلکه دارای دیدگاههای گوناگونی نسبت به جهان هستند که در زبانهای آنها منعکس شده اند؛ بررسی زبان به مفهومی که منعکس کننده فرهنگ باشد، اهمیت ویژه ای دارد و این نکته نباید در هنگام مطالعه زبانهای مختلف یا گونه های زبانی نادیده گرفته شود.” (یول،1374)

"پس زبان و لغت و بیان از هیچ برنمی آید و تا اندیشه و اقدام نباشد، فرم، زیبایی و زلالی نمی گیرد. لغت فضول سینه نیست که به سرفه ای بیرون ریزد، آن را باید در ذهن، به نیاز و توان خرد و بیان بسازید.| صافی زبان حاصل سایش آن است." (پورپیرار ،1383)

 

“زبان نه به معنای آموختن آلفا و بتا؛ بلکه زبان و فکر یک رابطه دیالکتیک یا دایالوژیکال با هم دارند. برای شناخت و فهم انسان باید بدانیم که زبان چیست. انسان در زبان، خودش را به منصه ظهور می رساند. این خود انگیزه یا پشتوانه علمی و بینشی ایجاد می کند و باعث می شود زمانی که ساختارهایی شکل می گیرد به این مسئله توجه کنند.فهم شناخت جامعه همان گونه که در فرهنگ مادی خودش را نشان می دهد در زبان هم خودش را نشان می دهد.” (آریامنش و میري،1395)

“میان زبان باز و جامعه باز نسبتي ضروری هست. به عبارت دیگر، میان زبان باز و جامعه مدرن، با مدرنیت در کل، رابطه اي جدایی ناپذیر هست. این«میراث فرهنگی» مهر تجربه های تاریخی یک قوم یا یک ملت را بر خود دارد و رنگ خود را بر واژگان زبان خود و بارهای ارزشی به معنایی آن می زند. (آشوری،1386) و واژگان زبان قرينه تقریبی عناصر فرهنگی جامعه است. وقتی پدیده ای در جامعه نباشد، واژه آنهم در واژگان زبان موجود نیست، وقتی آن پدیده خلق شد ، واژه آن هم خلق می شود،” (باطنی،1373)” ضعف و قوت یک فرهنگ در زبان بازتاب می یابد و ابعاد مختلف آن از نظر تجربی قابل بررسی است." (صفوی، 1378)

“به همین دلیل، آنچه «زبانهاي بسته»، یا زبانهای پیش مدرن، می نامیم نیز، به گواهي تاریخشان، در قالب لغتمایه بومی و امکانات دستوری شان، بر حسب نیازها و خواسته های جامعه سخنگو به آنها، کمابیش توسعه پذیر بوده اند. “(آشوری،1386)

“برای پژوهشهای جامعه شناسی، فرهنگی و تاریخی دوران گذشته که کمتر آثار صریح و اشارات واضح از آن روزگاران در دست داریم بدون بهره گیری از تائیدها و دلایل زبانی قطعا به پی آمدهای کاملا قابل قبولی نخواهیم رسید. زبان با این نقش اساسی و بسیار ضروری و بی تردید خود در خور بهترین و ژرفترین پژوهشها و بررسیهاست.” (برومند،1363)

بر اساس تاریخ رایج با مجموعه ای از کتابهای تاریخی : خاستگاه اعراب صدر اسلام و زبان فاخر عربی_قرآنی را یک تجمع بدوی (جامعه یِ طبیعی) در یک منطقه بیابانی میدانیم که"تا پیش از ظهور دیانت اسلام مردمانی بادیه نشین و صحرا نورد بوده اند و زندگانی ساده و خشن خود رااز راه پرورش احشام و چهار پایان بدست می آوردند" (طباطبایی،1316 )

اينان كه صدها سال در ريگستان خشك و بي بار عربستان بسختي زيسته و هميشه چشم بسوي سرزمينهاي سبز و پر بار عراق و ايران و سوريا دوخته بودند، بيكباره راه آرزو را باز ديده رو بسوي كوچ آوردند و در همان زمان دسته هاي بس انبوهي از ايشان در اين گوشه و آن گوشه ايران جا گرفتند.” (کسروی،1325)با ظهور دین اسلام و “فتح سرزمینهاي جدید با نژاد، ملیت و فرهنگ گوناگون، نه تنها بر وسعت ممالک مسلمین افزود، بلکه موجبات تنوع در علوم آنان شد. بیشتر سرزمینهایی که مسلمانان گشودند، عموما از لحاظ تمدنی نسبت به اعراب داراي برتري بودند (عبدولی، پاییز 1391)

“بخش اصلی علوم عربی (اسلامی) مشرق زمین مرهون خلاقیت ایرانیان است.“ (تقی زاده، 1393)” ایرانیان بر شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود “ (ابن خلدون، 1362)

ابن‌خلدون در جای دیگر از مقدمه‌ی کتاب خود می‌گوید: در جامعه‌ی اسلامی نیز، چه در علوم شرعی و چه در علوم عقلی، اغلب پیشوایان علم ایرانی بودند. جز در مواردی نادر و اندک و چنانچه برخی از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسی و محیط تربیتشان ایرانی بود. بی‌گمان آن ایرانیان از نوادگان همان ایرانیان دانش‌پرور دوران باستان بودند.  "صحنه علم و فرهنگ وسیع‌ترین و پرشورترین میدان‌های خدمات ایرانیان به اسلام است. ایرانیان افزون بر نقش مهمی که در سیاست و کشورداری در جهان اسلام داشتند، در صحنه علم و فرهنگ نیز بس کوشا بودند. “ (مطهری، 1377) " روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک نمودند به گونه‌ای که گفته می‌شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند“ (Yarshater، 1999)

کتابهای‌ مذهبی و فلسفی و همچنین متون علمی از هندسه و ریاضیات تا پزشکی‌ ایران‌ باستان و بسیاری از این كتاب‌ها در جنبه‏هاى علوم مختلف که در دوره ساسانیان تکامل یافته بود در نخستین قرون اسلامی از پهلوی به عربی ترجمه شدند واینگونه به دوره‏هاى اسلامى منتقل گردید. “ زبان فارسی در جمع‌آوری کلمات محلی دینی بر زبان عربی تقدم داشته و در فلسفه و طب هم از اصطلاحات یونانی اقتباس کرده و همه اینها را چه در دوران قبل از اسلام و چه دوران پسااسلامی به زبان عربی انتقال داده‌است. ” (پاکیزه خو، 1383) " کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی اخلاق و حکمت عملی از زبان پهلوی به عربی ترجمه شد. این آثار در زبان کهن ایران اندرزنامه و پندنامه خوانده می‌شدند و در فهرست ابن ندیم در این زمینه ذکر شده که ترجمه یا اقتباس از آثار پهلوی است. “ (محمدی ،1374)

“یکی از بحث های مهم در تاریخ نگاری ایرانی «حمله تازیان» به حکومت ساسانی و انهدام شاهنشاهی ساسانیان است. این گزاره آنقدر در ذهن و جان و خاطری جمعی ایرانیان تکرار شده است که خواص هم در این بحث «تقریر» محل نزاع می کننند. البته بحث من در این مجال، بازخوانی تاریخ جنگهای عرب ها و سپاهیان ایران نیست.” (میری،1397)

“بسیاری از متفکرین ایرانی وقتی ورود اسلام به ایران را روایت میکنند به گونه ای تقلیل گرایانه به این موضوع میپردازندکه گویی تغییر دین، امری یک شبه و دفعی است” (میری،الف1397)و با همین منطق به تحلیل علت رواج زبان عربی و کثرت کتب عربی وارد میشوند و معتقدند "عربی، زبان قومی بود که دین تازه ای را با جهاد در سرزمینهای دیگر برده بود. کتاب دین(کلام خدا)هم به همین زبان بودند.” (مسکوب،1385)

دیدگاههای کمی متعادلتر عامل دینی را اثرگذارتر میداند “البته این رابطه به شکل چیرگی و قدرت فرهنگی زبان چیره نیز بستگی دارد چنانکه زبان عربی نخست به عنوان زبانی دینی و سپس زبان فرهنگی و علمی به معناي عام در حوزه تمدن اسلامی بسیاری از زبانها را بکل از میدان بدر کرد و جانشینشان شد.” (آشوری،1372)

دیدگاه احمد کسروی در این باره بسیارجالب است و با روند وقایع تاریخی در تاریخ نگاری فعلی تطابق بیشتری دارد. وی معتقد است: “کسانی می پندارند که این در آمیختگی فارسی با عربی نتیجه اسلام پذیرفتن ایرانیان است با اینکه غرب ایرانیان را ناگزیر از پذیرفتن این کلمه ش کرده اند . این پندار پاك غلط است و چنانکه گفتیم این در آمیختگی فارسی و عربی جز نتیجه نادانی پاره ایرانیان مسلمان نیست.” (کسروی،تیر1313) “

چرا“که این عربی فارسی‌نویسی آب‌نکشیده درست زمانی آغاز می‌شود که کم‌کم نفوذ سیاسی عربان در ایران کاهش یافته و دستگاه حکومت در دست ایرانیان و ترکان بوده است. یعنی زمانی که نیاز جدی به رابطه با دستگاه خلافت بوده عربی بجای خود و فارسی بجای خود بکار می‌رفته و نمونه‌های پاک و تر و تازه‌ای که از نثر دورۀ سامانی مانده نشان می‌دهد که آمیختگی فارسی و عربی درست و بقاعده و در حد نیاز بوده است. “(آشوری،1372)

“زمانی که دیگر نیاز به زبان عربی نبوده بخش عمده‌ای از این واژه‌های عربی آب‌نکشیده و عبارتهای قلنبۀ خنده‌دار که اهل قلم و هنرمندان «صناعت دبیری» در زبان فارسی باب کرده‌اند، که هیچ عربی نیز از آنها چیزی نمی‌فهمد، در حکم هزوارشهای زبان فارسی است و هیچ ضرورت و نیاز واقعی در ورودشان دست اندر کار نبوده است. “ (آشوری،1372) در گام نخست باید دانست که در آمیختن زبان فارسی با کلمه های عربی با نادانی و بلهوسی پاره ای از ایرانیان مسلمان بیشتر ارتباط دارد تا با رواج اسلام در ایران بلکه باید گفت که هیچگونه ارتباطی میانه دین اسلام و این موضوع پیدا نیست.” (کسروی،خرداد1313)

شاید با اغماض بتوان پذیرفت همه زبانها کما بیش استعداد و پتانسیل ساخت لغات جدید متمدنانه را داشته باشند لیکن وجود تمدن پیش شرط نیاز به لغات انتزاعی و متمدانه است و نیاز به به این نوع کلمات یا از طرق ساخت واژه ممکن میشود و یا از طریق وام گیری از سایر زبانها امکان پذیر است.

“اگر در جایي یا در زمینهای زبان خام یا گنگ باشد و در بیان چیزی ناتوان، معنی آن این است که زبان در آن زمینه پرورده نشده و آن زمینه از شناخت پیوند واقعی با زبان نیافته است. به عبارت دیگر، دارندگان آن زبان خام یا گنگ هنوز در آستانه آشنایی اند و چنانکه باید به آن عالم معت بی گام ننهاده اند.” (آشوری،1372)

وقتی عناصر فرهنگی تازه قرضی باشند ، ناچار زبان برای نامیدن آنها و اژه ای ندارد و برای پر کردن این خلاء ناگزیر به واژگان زبان جامعه قرض دهنده مراجعه میکند. در اینصورت یا مستقيما لغاتی را که نماینده آن عناصر فرهنگی هستند بقرض میگیرد و یا از روی الگوی آنها واژه میسازد . (باطنی،1373)

" ناهمترازی یا اختلاف سطح زندگی میان جامعه های توسعه یافته و توسعه نیافته، بر اثر اختلاف سطح توانایی های علمی و فنی ، و، در نتیجه، اختلاف سطح توانایی تولید و امکانات مصرف، ناگزیر در زبان شان نیز بازتاب دارد. چنان که پیش از این نیز گفته ام، از این نظر باز فرق است میان جامعه هایی که پیشگام پرورش فرهنگ و فلسفه و علم مدرن بوده اند با آنهایی که با دنباله روی از آن جامعه های پیشرو به درجاتی از آن فرهنگ یا کم - و - بیش تنها به علم کاربردی و ابزارها و تکنیک های تولید صنعتی دست می یابند.” (آشوری،1386)

“این پرسش نیز در ذهن من میگذرد که اگر این بستر تاریخی زبانی در زیرساختی تاریخ و فرهنگ اروپایی وجود نمی داشت، آیا علم و تکنولوژی مدرن هرگز می توانست به صورتي که می شناسیم و با شتابي که در توسعه آن می بینیم، پدید آید؟ در این پرسش هم وجه زبان شناختي مسأله را در نظر دارم و هم وجه تاریخی- فرهنگی آن را.” (آشوری،1386)

“به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمـای زبـان شناسـی یكی از وسیع ترین و بی نیازترین زبان های جهان، زبـان عربی اسـت. آنچنـان كـه گـاه بـرای اَدای یـك مفهـوم چندین لغت مو جود است. زبان عربی ابزار انتشـار پیـام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبـان عربـی نیست كه موجب برتری آن بر دیگـر زبـان هـا گردیـد، بلكه وسعت بی نظیـر لغـات آن اسـت . آنجـا كـه زبـان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یك لغت نـدارد، زبان عرب برای یك شیء دارای چندین لغـت اسـت و «وقتی كه زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر مـی شـود. “(گرونبام، 1373)

گذشته از آسمانی یا زمینی دانستن قرآن، این کتاب با ادبیات غنی و داراى ایجاز و اطناب، اطلاق و اجمال و تبیین و کنایه و صراحت و لغات انتزاعی و مفاهیم عالی است.کسانی متحیرانه منشاء غنا، ظرایف و لطایف قرانی را آسمانی بودن آن قلمداد میکنند و عده ای با استیصال آنرا حاصل تلقینات مبلغین سایر ادیان معرفی میکنند با همهء این اوصاف هر دو گروه بدون توجه به این امر که خطاب قرآن کریم جامعه ای بودند که مردم آن دیار حتی اگر کافر و بت پرست بوده و آنرا قبول نداشته، میباسیت زبان آنرا میفهمیدند. زبان قرآن قابل فهم برای عموم بوده و نمیتوان آن را فراتر از زبان قابل فهم و درک جامعه آن زمان دانست.

 “زبانی به ظرافت بیان و لغت عرب، که کاربرد بی دقت صدا و هجایی در آن، مفهوم را چندان پریشان می کند، که اسباب استهزاء گوینده و سراینده و نویسنده می شود، طبیعی است که زبان حال و قالی « مشتی عرب گرسنه و برهنه، که چون غولان و دیوان همه جا بر سر اندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر ستیز جانورانه می کرده اند، نباشد! “ (پورپیرار ،1382)

« باگواه گرفتن برخی از آیات قرآن، این تنها منبع مطمئن و قابل رجوع تاریخ صدر اسلام، اثبات کند که جامعه عرب نجد به زمان بعثت پیامبر، چنان نبوده است که بنا بر تشخیص و توضیح امثال و انواع زرین کوب ها، کافور را از نمک نشناسند! (پورپیرار،1392) « و محتوای این آیات به جزئیات و قوانین و توصیه هایی در چنان روابط اجتماعی وارد می شود که زیربنای اقتصادی مستحکم بدان نیازمند است. (همان) هرچند اختلاف عقیدتی قرآن با جامعه همعصر قابل نقد و بررسی باشد لیکن باور به اختلاف و تفاوت زبان قرآنی با جامعه همعصر خود نوعی ساده اندیشانه بل سادلوحانه به نظر میرسد.

بیشتر دیدگاه ها به دلیل سلطه بلامنازع تاریخ نگاری رسمی، نگارش کتابهای مختلف به زبان عربی را به جبر محیطی و اجبار فیزیکی نسبت میدهند. این شیوه از تشریح و تبیین مسائل اجتماعی فرهنگی شاید برای فهم عوامانه مقبول بیفتد؛ ولی برای ذهن آکادمیک این مناط کاگر نمی افتد و باید منهج دیگری برگزید. (میری،الف1397) اتفاقا باید پذیرفت که زبان عربی نیز بسیار غنی بوده که در پهنه قاره فرهنگی ایران و تیز در جهان اسلام، به عنوانزبان علم ،ادب و دین مطرح بوده است.(میری،ب1397)

 “استفاده از عربی نویسی جهت عرضه کردن متاعِ علمی یا ادبی به همه مسلمانان جهان بوده همه کتابها و رساله های بیشمار {دانشمندانی مانند} ابوعلی سینا و آثار بسیار ارجمند بیرونی به عربی بود. “ (دشتی،1395) در تقریبا همه حیطه های پژوهش در نجوم، كیمیاگری، ریاضیات، پزشکی، علم نور و غیره دانشمندان عرب زبان (یعنی اعراب، ایرانیان، مسیحیان، و یهودیان خاورمیانه كه عمدتا از زبان عربی استفاده میكردند) پرچمدار پیشرفتهای علمی بودند. “(عدالت،1389)

استیلای عرب طی قرون متمادی و در میان حوادث بیشمار به علت غنای فرهنگی و تمدنی آن بوده که نه تنها باعث گسترش خود شده بلکه سایر اقوام را نیز سیرآب و تمدن اسلامی را به وجود آورده است. سایر اقوام گنجینه مندرس و تهی خود را با غارت نامحدود و بی رحم وطلبکارانه از قوانین زبان عرب، رنگ و رو داده و توان تبدیل و اعلام عرض اندام فرهنگی را پیدا کرده اند.

نمونه آن همین زبان فارسی دری ست که از برکت جهش فرهنگی ما در متن فرهنگ اسلامی و رواج شعر و نثر، چند سده زبانی ادب و ظرافت و سخن سنجی و سخن آفرینی در بخش بزرگی از آسیا بود. (آشوری،1372) و چه بسا یکی از تواناترین زبانهاي جهان در این زمینه باشد. (آشوری،1372)

آنچه که امروز در زیبایی گنجینهً های ادب پارسی میبینیم از نثر و همچنین “قواعد نظم فارسی جدید مقتبس از اعراب است و اصطلاحات آن نیز همه از عربی است و مبنای وزن در فارسی جدید مانند عربی برکمیت هجاها قرار دارد. “(خانلری،1361) شاهکار ادبی زبان فارسی در دوره طلایی ادبیات آن، همانا لغات عربی کمتر است.

توبره فرهنگ وادب این ملل به حدی خالی و تهیست که برای غنا بخشیدن به گنجینه تمدنی خود دست به دامان شعر و ادبیات فارسی شده اند. منازعات مستمری برای تصاحب و تغییر تابعیت شاعران لژیونر پارسی گوی در جریان است. میتوان گفت فارسی زبان فرهنگی ملتها و اقوام غیر فارس نیز هست.

ادبیات ترکی با حجمی کمتر در رتبه بعدی قرار میگیرد. سایر اقوام منطقه در صنعت شعر و شاعری حتی از معرفی چند شاعر فکستنی به تعداد انگشتان دست به زبان قومی_ملی معذور هستند، تاریخ نویسی و ادبیات مستقل ندارند و بعضا در ادله وجود خود برای قرن معاصر از ارائه یک متن عاجز مانده اند اما مورخان و زبانشناسان آنها را دوران پیش از میلاد مسیح حواله میدهند. محققین ملیگرای این اقوام به تمدنی با شکوه و باستانی با قدمت کمتر از چند هزار و پانصد سال رضایت نمیدهند که نمیدهند.

“ زبانِ فارسی، به هر حال، غنی ترین و بارورترین زبان در میانِ زبان های ایرانی در کل و زبان های ایران است این زبان با میراثِ ادبیِ تاریخی اش تاکنون مایه ی غنا هم برای زبان های زبان های ایرانی و هم زبان های ایران، مانندِ زبانِ ترکیِ آذربایجانی، بوده است. “ (آشوری،1372) این زبان، زبان رسمی و ادبی ملتها و اقوام غیر فارس نیز میباشد. توبره فرهنگ وادب ملل غیر فارس به حدی خالی و تهی است که برای غنا بخشیدن به گنجینه تمدنی خود دست به دامان شعر و ادبیات فارسی شده اند منازعات مستمری برای تصاحب و تغییر تابعیت شاعران پارسی گوی در جریان است.

“اکنون باید دید که چگونه زبان فارسی در مدتی بیش از دو قرن، با آن که اثری کتبی از آن بر جای نمانده است، توانست به حیات خود ادامه دهد و سپس حتا به عنوان زبان رسمی ‌دربار و زبان شعر و ادب و علم، و زبان دوم دنیای اسلام شناخته شود و در سده‌های بعد نیز در سرزمین‌های غیر ایرانی راه پیدا کند. “ (متینی،1376)

دستیابی به پاسخهایی شایسته و قاطع در شرایط کنونی و با مدارک و پژوهش های نسبتا اندک، تقریبا ناممکن است. با این همه، تنها راهی که باقی می ماند، آن است که باز به همان منابع کهن رو آوریم، منابع دوردست تر در زمینه های تاریخ و «ادب» و شعر و نثر و حکایت و نکته را از نو و با دید انتقادی گسترده تر بازخوانی کنیم، (آذرنوش،1385) برای رسیدن به چنین مرحله ای برگذشتن از داوریها و پیش داوریهای قالبی، از همه آنچه عادت های ذهنی، تنبلی های فکری، و خودستايي ملي بی پایه، از جمله در قالب نظریه های «علمی» درباره ی زیبایی ها و توانایی های زبان فارسی، می آموزائد، ضروری بود. به شک نگریستن در همه ي حكم هاي جزمی که از خانم معلم دبستان و دبیر ادبیات دبیرستان و نوشته هاي «اساتید» و «افاضل» آموخته ای، و پروردين جسارت درافتادن با آنها، کاري پرشکیب در طول سال های دراز می طلبید. (آشوری،1386)این شرایط لازم می نماید به اسناد و کتابهای موجود نگاهی دیگر بیندازیم. طرحی نو در اندازیم.

 لغت فرس یا فرهنگ اسدی طوسی به عنوان مهمترین و قدیمی ترین و نخستین واژه‌نامه فارسی اثبات میکند که تا قرن پنجم هجری، زبان فارسی جز هزار واژه عامیانه برای مصرف روزمره نداشته است. تفسیر سورآبادی با نثر لطیف و روانش یکی از بهترین نمونه های نثر ساده و روشن تفسیر قرآن قرن پنجم است که غنای خود را در صورت های خاصی از کلمات و اصطلاحات ناشناس نشان میدهد.

ابوریحان بیرونی در آغاز سده پنجم کتابی مورد ستاره‌شناسی و هندسه و حساب به دستور شاهزاده ای مینویسد. آزردگی ابوریحان از خامی زبان کتابهای علمی به فارسی، که در آن روزگار نوشته می شده، درست و بجاست و هر چند او خود نیز کوشیده است با نوشتن التفهیم دست به تجربه ای در کار گفتار علمی به فارسی بزند، اما اگر اجباری در کار نمی بود، یعنی شاهزادهاي از او چنین درخواستي نکرده بود، چه بسا هیچگاه دست به چنین کاری نمی زد. و سرانجام، حاصل کار نیز نمی باید او را چندان خرسند کرده بوده باشد. چنانکه کوشش مرد بزرگ دیگر همروزگار او، یعنی ابن سینا، نیز که با نوشتن دانشنامه علائی دست به تجربه ای در فارسی نویسی و بیانی فلسفه به این زبان زده، چندان کامیاب نبوده است.” (آشوری،1372) در این كتاب فلسفی به زبان فارسی که ابن سینا برای تعدادی از اصطلاح های علمی و فلسفی، كه در آن زمان به زبان عربی بود، برابرهای فارسی آورده است، مانند چیزی به جای كمیت، چه چیزی به جای ماهیت، گویا به جای ناطق، پهلو به جای ضلع،  سه سو به جای مثلث و...

دساتیر کتاب دیگریست که در دوره قاجار رونمایی شد لقب آسمانی هم گرفت. گویا سده دهم هجری قمری در زمان اکبر شاه گورکانی همزمان با سلسله صفوینوشته شدهاست نویسنده اش آنرا به عهد ساسانی نسبت میدهد. این آش آنقدر شور بود که ابراهیم پورداود هم نتوانست تحمل کند صدای او را هم درآورد. وی درباره دساتیر مینویسد: برخی دست غارت بخوان ناچیز دساتیر برده مشت مشت از لغتهای ناهنجار آن برداشته مانند استخوان و کلوخ به اینجا و آنجا پرتاب میکنند. نویسندگان دوره ناصرالدین شاه برای این كه چیز نو به بازار آورند به تاراج دساتیر دست گشودند، اما هیچ كدام از خود نپرسیدند ... چرا در اشعار شعرای پیش از خودشان یكی از این لغت ها هم دیده نمی شود، چرا در هزارها كتاب نظم و نثر سخنی از مهاباد و جی افرام و شاكلیو و یاسان نیست، چرا از خود دساتیر پیش از انتشارش در هیچ جا نام و نشانی نبود (نک، پورداود،1355)

“صدها ماخذ گوناگون کوچکترین چیزی که گواه درستی مطلب یا زبان دساتیر باشد بدست نیاوردند. این زبان را خودِ سازنده اش زبان آسمانی نامیده است درمیان هیچ همسانی و خویشاوندیای با زبانهای دیگر ندارد. برخی از خاورشناسان درسر سخن از دین و زبانهای کهن ایران دشنامی یه دساتیر داده گذشتند و برخی دیگر بیشتر به آن پرداخته نوشتند که این نامه سراسر ساختگی است نه مطلبش با دین زرتشتی سازگاری دارد و نه زبانش زبانهای باستانی پیوستگی.” (نک، پورداود،1355)

“برخی از این لغات دساتيری امروزه نیز در میان فارسی زبانان رواج دارند و به عنوان واژه ای بی بنیاد و گم بوده زبان فارسی شناخته شده اند؛ ولی در واقع استفاده از این واژگان رهایی جویی از چیرگی واژگان تازی بر زبان فارسی بوده است. ضرورت و اهمیت پژوهش آموزه های دساتیری ترکیبی است ناهمگون از مطالب آمیخته شده از ادیان و عقاید و مکاتب مختلفی که بنیان های فکری آن آشکارا با اصول ادیانی چون اسلام وزردتشتی کاملا مغایر و متضاد است.” (کسایی و دیگران،1396)

در تاریخ نگاری رسمی روایات منابع دست اول به حساب می آیند و اسناد موجود همسو با روایات موجود تجزیه تحلیل میشوند.به عبارتی دیگر تاریخ نگاری رسمی بر استناد به روایتهایی از اسناد معدم و مفقود شکل میگیرد.  می توان گفت اسناد عینی و مشهود هویت و جایگاه مستقلی ندارند و تابع روایات کهن هستند و ارجاع و استناد به اسناد مشهود به جهت تایید روایت کهن مد نظرمحقق و هداف تحقیقی میباشد.

روایت غالب در تاریخ زیر سایه قدرت و سلطه (سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و...) معنا و مفهوم می یابد حتی در تاریخ نگاریهای انتقادی و نوین نیز تنه اصلی تاریخ نگاری رسمی به صورت امور بدیهی و طبیعی بدون هیچ گونه چون و چرا پذیرفته شده و صحت و اصالت روایات کهن بررسی نشده بلکه نقدها و شرح و تفسیرها بر روی حواشی و شاخ و برگ آن شکل میگیرد.

 

روایات تاریخی زبان حال و صدای کتابهای سوخته و بیش از آن تنها سند وجود چنین کتابهایی بوده و مهمتر از آن در تضاد کامل با متون و اسناد عینی و مشهود هستند. اهل تاریخ بگونه ای تربیت یافته اند که صدای کتب معدوم و سوخته را میشنوند ولی اسناد و متونی با صدها و هزاران نمونه و عین دیداری را نمیبینند.روال تحقیقات علمی در یافتن منشاء ایرانی برای لغات نیز بدون اتکا به وجود کتابهای علمی به زبان پهلوی و فارسی صورت میگیرد..“ائمه لغت عرب، هرگاه در اصل لغتی تردید کنند که از کجاست، آن را از لغات فارسی دانند . “(بهار، 1337 )

روشنفکری جامعه ما بی ارادگی و تلقین پذیری خاصی در برابر القائات ابن ندیمی داشته اندو ریش ایشان گرفتار پنجه نویسندگان کتابهای کهنه تاریخی بوده. هرآنچه آنها نوشتند اینها بدون ذره ای تامل باورکرده اند.“به نوشته ابن ندیم 70 عنوان كتاب در موضوعات پزشكی ، سیاست ، فنون جنگی و داستان از پهلوی به عربی ترجمه گردید. “ (تاریخ کتاب در ایران،1388) “ظاهرا زبان همه کاتبان و حسابدارن و منشیان و مترجمان و" کتاب ها و عناوین ، با این همه واژگان كثیر و درباره این همه مدخل متنوع را، با خط و زبان پهلوی نوشته اند، که اگر اساس آن زبان را بر اسناد همزمان بگذاریم، حتی ۵۰ واژه که به کار بیان دین، علم، فلسفه، حكمت ویا حتی پند و اندرز بیاید، به خود ندیده است. پس چگونه چنین معجزه ای روی داد و چه گونه با زبانی چنین الكن صدها کتاب در مقاله ها و مقوله های مختلف پدید آمد. “ (پورپیرار، 1382)

درباره این همه مهارت، توانایی و کمک ایرانیان به سازماندهی سیاسی فرهنگی اعراب و کتابهای ادعایی به زبان پهلوی و از ترجمه عربی آنها هیچ اثری در دست نداریم. ادعای ترجمه از پهلوی این کتابها و حتی متن عربی این کتابها در قرون اولیه هجری بیرون از کتابهایی مانند الفهرست نمونه دیداری به اندازه کف دست وجود ندارد.

در این کتاب درباره مانی مینویسد:مانی دارای هفت کتاب است که یکی به فارسی و شش به سوری ، زبان سوريا ، بوده و از آن جمله است: كتاب سفرالاسرار، مشتمل بر چندین باب ، باب ذكر الديصانيين.  باب شهادة بستاسف على الحبيب . باب شهادة على نفسه ليعقوب ، باب أبن الأرمله، که نزد مانی همان مسیح مصلوب است که یهودیان به دارش آویختند، باب شهادت عيسى على نفسه في يهودا ، باب ابتداء شهادة آدم علی عیسی. باب السقاط عن الدين۔باب قول الديصاتيين في النفس والجسد . باب الرد على الديصانيين في نفس الحياة . باب الخنادق الثلاثة، باب حفظ العالم. باب الأيام الثلاثة . باب الانبياء . باب القيامة این بود محتویات کتاب سفرالاسرار، کتاب سفر الجبابرة مشتق بر کتاب قرائض المساعين . باب فرائض المجتبين ، كتاب الشابرقان - مشتمل بر باب انحلال المساعين باب انحلال المجتين ، باب انحلال الخطاة، کتاب سفرالاحياء - مشتمل بر ، کتاب قرقماطيا - مشتمل بر...» (ابن ندیم، الفهرست، ص ۵۹۸)

" ظاهرا آگاهی های کنونی ما، از مجرای مستندات و مکتوبات اسلامی، خلاف درک عالمانه و درست ، حرکت کرده است، چنانکه با خواندن متن بالا به جای تشکیک در صحت آن و گماشتن ظن جعل بر شخص و كتاب ابن_ندیم، معصومانه همین گفتار پریشان و بی اساس را، موجب و مدرک وجود مانی گرفته ایم. “(پورپیرار ،1382)

" اگر مقرر برعقل و نقد بود، باید به کم می پرسیدیم مگر در عهد مانی، خط و زبان فارسی بوده است که او كتابی به آن خط بیاورد و سئوال کنیم این همه الفاظ عربی مبهم و فاقد معنا که ابن ندیم عناوین کتاب های مانی قرار داده، چگونه به آن عهد ، یعنی ۴ قرن مقدم بر طلوع اسلام، مکتوب شده که اندک نشانی از کتاب نویسی به خط و لفظ و لسان عرب از آن زمان ندیده ایم. از همه شگفت آورتر این که ابن ندیم اطلاعات اش را درباره فرهنگ و مؤلفين ایرانی پیش از اسلام، نه به عنوان ناقل ، بل به عنوان شاهد بیان می کند! “(پورپیرار ،1382)

 تاریخ نگاری رسمی ایرانیان صحنه گردانان و طلایه داران علومی در جهان معرفی میکند. درصورتی که ایرانیان واژگان کاربردی و ابتدایی ترین لغات علوم مختلف و حتی نام این علوم را تا یک قرن پیش در زبان ملی و قومی خود نداشتند(بعضا هنوز هم ندارند) و در این یک قرن مفاهیم و مباحث علوم مختلف انسانی، علمی، ادبی که در زبان خود معادل‌ سازی و ساخته اند،. اوج هنر و توانایی غنی ترین زبان ایرانی را در شعرسرایی به تقلید ا ز ادبیات عرب می یابیم.”چه گونه می شود با این زبان نوشتاری تنک مایه و لنگ و بیمار، علم و فلسفه و فرهنگ مدرن را در کل فهمید و فهماند؟ "(آشوری،1386) .

محققین در پاسخ به پرسش های بنیادی در این خصوص و خلاء تامل در این باره را با « ابن ندیم چنین گفت و ابن خلدون چنان گفت» جبران میکنند. چراکه “تکیه گاه ایشان نقلی است نه عقلی و گرفتاریها و مسائل تازه را چه بسا درک یا حس نمی کنند و یا گمان می کنند که با آنچه از گذشته رسیده است می توان نیازهای اکنون را برآورد.” (آشوری،1372)

مورخین بدون پرداختن به مسئله زبان و خط، راهکار ایرانیان برای گسترش دامنه زبان عربی و واژگانی علمی و فلسفی و فقهی و کلامی و عرفانی آن مشخص نکرده اند و نیندیشده اند که : کدام زبان ایرانی بر اساس کدام امکانات زبانی ، زبان علمی ادوار کهن بوده است؟ به تکرار روایات تاریخی اکتفا کرده اند. با این وضعیت و اوصاف زبانهای ایرانی، برای پذیرش دادهای کتابهای تاریخی و باور به اطلاعات تاریخ نگاری رسمی (فعلی) در تایید انتقال میراث تمدن بشری و آشنایی اعراب با علم و دانش به واسطه ایرانیان، میبایست تصور کنیم ایرانیان برای بسط دانش در میان خود و انتقال علوم به سایر ملل به جای استفاده از زبان از ابزارهای مانند تله پاتی سود جسته اند

سهم ایرانیان از شراکت عمده در علوم مختلف، یک سری واژگان عمدتا جامد و بی ریشه و فاقد معنا خلاصه میشود آنچه از غنی و گنجینه واژگان به ارث رسیده است کوهی از الفاظِ و لغات با نام واژگان کهن روی هم تلنبار شده است.از ابن سینا و ابوریحان و ناصرخسرو و افضل الدین کاشانی تا به امروز بیش از واژه سازی برای فهم قوم خود از علوم زمانه پیش نرفته اند.

.“انبوه کسانی که به پیرایش زبان فارسی پرداخته اند بجای واژه های عربی واژههايي را بکار برده اند كه پاك نا آشناست، و در نتیجه در يك نوشته به صفحه ای گاه نیمی از واژه ها را ناچار شده اند یا در حاشیه یا درخود متن معنی کنند.” (یزدانیان،1996)

ویژگی دیگر واژگان انتزاعی و کهن پارسی به عمق و وسعت این لغات مربوط میشود این واژگان  به حدی تُنُک و در موضوعات و موارد پراکنده هستند که هیچ نوع دانش، تخصص ویا علم و فن مشخصی را پوشش نداده و توانایی انتقال هیچ مفهوم علمی، فرهنگ یا تمدنی را ندارند.

در زبان فارسی لغات ناآشنا واژگان گنگ و بی بنیاد نقش لغات انتزاعی و غنا و قدمت زبان فارسی را بازی میکنند. درقاموسمحافل دانشگاهی لغات کهن و انتزاعی با بی ریشه و بی معنا بودن لغت برابر است و ریشه شناسی (اتیمولوژی) عامیانه واژگان دساتیری(واژگان بی بنیاد در مفهوم عام کلمه)  به یک قاعده عمومی در بین محافل علمی تبدیل شده است.

انبوهی از تک لغات جامد و بی معنی مانند پزشک، خاور، باختر، چاپلوس، پرگار، فلاخن، زغال و... بدون شناسنامه که نه پدری دارند و نه فرزندی نه از کلمه ای فارسی مشتق شده و نه باعث انشقاق و زایش کلمه ای دیگرشده اند، به دلیل کثرت اینگونه واژگان با منشاء نامعلوم،قاعده ساخت مشخصی ندارند به همین دلیل استخراخ قانون ساخت که بتوان در واژه سازی از آنها استفاده نمود وجود ندارد. نه این کلمات توانایی رفع نیازهای پیشروی فارس زبانان را دارند و نه اینان جرات دور ریختن این لغات را دارند و بجز تسکین آلام و ارضاع حس ملیگرایانه مرحم هیچ دردی نیستند

اگر از شباهت کلمه پزشک به physicianیونایی بگذریم و آنرا کلمه ای ایرانی بدانیم “که حتی اهل فن و لغويون هم از شکل و شمایل و املاء صحيح آن بی خبرند، تا چه رسد به ریشه و منشأ آن ! (نگا: فرهنگ معین یک جلدی) دیگر معلوم نیست این کلمه پزشک از کدام مصدر آمده است و قوم و خویش و کلمات هم خانواده آن (که نیستند) کجایند؟ ! اگر در کلمه «حکیم» ما به جای: ح ، ج بنویسم، فورا اشتباه رو می شود. چرا که حرف «ح» در مشتقات دیگر کلمه حضور دارد و نشان هویت خانوادگی کلمه است. و نمی توان آن را مثلا با کسره یا ضم اول خواند (چون وزن و قاعده دارد) | و... آن گاه از طب/ حکمت، مشتقات: مطب / محکمه و... ساخته شده که از «پزشک» بر نمی آید. “(هادی، 1383)

واژه باختر بمعنی مغرب و خاور به معنی شرق میباشد ولی گاه نیز بعکس باختر بمعنی مشرق و خاور بمعنی مغرب آمده : ( تا زمین در روز گیرد روشنی از باختر همچو اندر شب فلک تاریکی از خاور گرفت.) باختر در ادبیات فارسی به معنی شمال هم استفاده می‌شده‌است. (نگا: فرهنگ دهخدا) ، این لغت در اوستا اپاختره بمعنی شمال آمده و جایگاه اهریمن و دیوان و دوزخ دانسته شده، در پهلوی نیز اپاختر بدین معنی و نیز بمعنی سیاره آمده. که نمونه ای اوضاع واژگان  کهن و متمدنانه  ایرانی_فارسی است

“یک رویداد اساسی در این راستا برپایی فرهنگستان زبان ایران در سالهاي پایان پادشاهي رضاشاه بود. شوراي عالي فرهنگستان از ادیبان برگزیده ای با گرایش ناسیونالیستی تشکیل شده بود. این نهاد نمایندهي سیاست زبانی ناسیونالیستی رضاشاهی بود و از پشتیبانی قدرت مطلق وی برخوردار. فرهنگستان برای بهبود بخشیدن به زبان اداری و علمی، با گرایش به فارسی گردانیدن واژگان آن، تشکیل شده بود.” (آشوری،1386) در میان ملل غیرعرب منطقه فقط آنهایی که حاکمیت و دولت ملی داشته اند توانستند به کمک زور و زر و با چاشنی تاریخ سازی توانایی لازم برای ورود به دایره علم و تمدن را دست وپا کنند.

اما ضعف ذاتی زبان فارسی در زمینه لغات بسیط و ساخت مصادر و وجوه فعل ،موسسات واژه ها گزین برای به اصطلاح سره سازی فارسی  به استحصال کلماتی از معادن تاریک و نمور زبان مجبور شده اند. “با هزار زحمت چند مشتق زمخت و عجیب الخلقه به دست آورده اند که از معادل خارخی کلمه هم زمخت تر و بیگانه تر به نظر خواهد رسید ترکیباتی غریب تر از خود هم ساخته اند. زیرا به علت کمبود بن های مانوس و مصادر فعلی شناخته شده برای اهل زبان ریشه ازجاهایی اخذ و مشتق جدید به صورتی ساخته می شود . “(هادی، 1383)که از حیث تلفظ سنگین، کند و زبان و دهن را گره  می زنند، بل به دور از تمامی قواعد زبان شناسی، فاقد ریشه، ساختار اتیمولوژیک و عاری از کیفیت مصدر و مشتق اند.” (پورپیرار،1382)

“کسانی که هوا خواه پیراستن زبان فارسی و بیرون کردن کلمه های عربی از آن می باشند عنوانی براین منظور خود حجز تعصب ایرانیگری ندارند و برخی از ایشان که از حقیقت نا آگاهند این در -آمیختنی فارسی را بكلمه های عربی نتیجه در آمدن اسلام بایران می دانند و اینست که در میان گفتگو از بدگویی در باره عرب و اسلام خودداری نمینمایند يا بهوا داری زر دشتگیری برمیخیزند.” (کسروی،خرداد1313)

تفکر تربیت یافتهء‌ در تاریخ نگاری رسمی نمی بیند نگارش مطالب اکثر اندیشمندانی مانند ابن سینا، فارابی و ... به زبانهای غیر عربی اگر غیرممکن نباشد نوشتنش سخت، درصورت تحقق به علت فراوانی واژگان گنگ و بی معنی بجای لغات متمدنانه خوانش و فهم آن حتی برای خودشان نیز دشوار خواهد بود. این تفکر به هرآنچه نام و نشان عربی یا اسلام داشته باشد حمله میکند. “وضعیت چنین کشورهایی ایجاب می کند تا هویت خود را با ضدیت و غیر سازی بازسازی نمایند و در این میان به هویت سازی های جعلی پناه می‌برند.” (میری،1394)

اگرچه همه محققین کما بیش میدانند که “زبان فارسی در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی این زبان برای واژه سازی علمی زایایی لازم را ندارد و نمی تواند یک زبان علمی باشد،”(باطنی،1371) و با زبانی که ظرفیت و استعدادی بیش از مراودات روزمره ندارند. “به هیچوجه قادر برای بیان مفاهیم علمی نیست، اگر انسان بخواهد مطلبی علمی با این زبان بیان کند، مثل اینست که شتری بر ناودان آشکار شود .“ (مینوی، 1352)” سختی مهم موضوع اصطلاحات علمی و فنی است که پاک بی تکلیف است و هر نویسنده ای گیج کار آنها خواهد ماند و چه بسا که از این سختیها که در کار نویسندگی می بیند دچار نومیدی شده قدم را بيك سو خواهد گذاشت. اگر از همه سختی ها چشم بپوشیم موضوع اصطلاحات فنی چشم پوشیدنی نیست.” (کسروی،خرداد1313) اما همین موضوع در مطالعات تاریخی نادیده گرفته میشود یعنی به واسطه سلطه همه جانبه سنت نقلی در تاریخ نگاری رسمی، مسئله امروزی زبان فارسی از ویژگیهای گذشته آن جدا فرض میشود.

تصور عمومی پذیرش عابدانه و بدون تفکر را مختص مجامع مذهبی میداند.اما واقعیت این است. تعلقات ایدولوژیک در هر سنخی، تفکر انتقادی را به روحیه تلقین پذیر تبدیل میکند. «تمایلات ملی» نه تنها نقد و بررسی عالمانه کتابهایی مانند الفهرست را راکد گذاشته بلکه مراکز و محافل دانشگاهی را به تنظیم کتاب «فهرست ماقبل الفهرست‌» واداشته و حجمی به انبوه کتابهای قبلی افزوده اند

فقر لغات کاربردی در حوزه علوم وفنون تخصصی و ضعف دایره لغات مرتبط با مباحث عقلی و عرفانی همچنین علوم اجتماعی و... بگونه ایست که امکان تفکر در اینگونه مسائل را برای متکلمین این زبانها را غیر ممکن می نماید.این امر دلیل دیگر بر عدم وجود یک کتاب علمی ، فلسفی یا حقوقی و... با این زبانها بیان میکند. و“ مثل همیشه، هنگامی که اسناد ادعایی خویش درباره فرهنگ دوران به خصوصی را نمی یابند، ساده لوحانه مدعی هدم ونابودی آن می شوند.“ (پورپیرار ،1383)

لیکن تمایلات ملیگرایانه مانع از آن شده که پرسیده شود اگر در حمله اعراب همه کتابها سوزانده شدند مترجمین پهلوی به عربی چه چیز را ترجمه می کرده اند. البته ضعف و فقر مطلق زبانهایایرانی در زمینه کلمات انتزاعی، تمدنی و علمی دلیلی دیگر برعلت نبوده کتابهای علمی به زبانهای ایرانی اقامه میکند و «ترجیع بند تکراری سوختن و بردن» را زیرسوال می برد.

مسئولیت نابودی کتب در دوره اسلامی برعهده مهاجمان ترک و مغول میباشد با این تقاوت که گویا پادشاهان شعر دوست و شاعر پرور این اقوام حین حمله و غارت و آتش زدن کتابجانه ها گزینشی عمل میکردند. راویان کتب تاریخی و استناد کنندگان به آنها متوجه نبودند در یک جنگ امکان جداسازی کتابهای علمی و شعر فارسی وجود نداشته که بتوان  فقط کتب علمی را از بیخ و بن نابوده کرده کتابهای شعر را صحیح و سالم باقی گذاشتند.

کتابهای موجود اعصار قدیم ما را با دوحقیقت ناب و متضاد با فهم تاریخی کنونی رو به رو میکند. در این کتب، دقیقا برخلاف نقلها و روایات تاریخی به وضوح میبینیم که مسیر انتقال علوم، اطلاعات و دانش از فرهنگ و زبان عرب بسوی سایر ملل منجمله ترک و فارس در جریان بوده است و در دیگر سوی به وضوح فقر و ناتوانی مطلق واژگانی زبانهای ملل غیر عرب را می بینیم که توانایی ورود به عرصه علوم و فنون و تخصص را برای رفع نیازهای خود را ندارند و این امر منطق نقالهای آکادمیک و برمبنای داستانهای تاریخی که علت کثرت عربنویسی و نگارش کتب به زبان عربی با ارجاع تقلیل گرایانه به حمله اعراب و زور شمشیر آنان ارتباط میدهند را به چالش میکشد.

با این مباحث شاید برای عده ای سوالاتی درباره جایگاه زبانشناسی در رابطه با تاریخ و میان علوم دیگرمطرح شود. باید گفت بنیانهای نظری زبانشناسی نیز بر سنتهای نقلی و تقدم ذهنیات بر عینیات بنا شده است مطالعات زبانشناسانه فارسی تحت سیطره کامل «سنت نقلی و روایت محوری» می باشد

 “موضوعی که خاطر بسیاری از دانشمندان را به خود مشغول داشته، و همچنان مشغول می دارد، آن است که زبان فارسی (= دری) از کجا سربرکشیده و چگونه در سراسر ایران پراکنده شده است در این باره، می توان دو قطب کاملا متضاد فرض کرد که میانه آنها را پژوهش های بسیار مفصل متخصصان و زبان شناسان پر میکند.” (آذرنوش،1385)

اهمیت فارسی دری نه به عنوان زبان قوم فارس بلکه به عنوان زبان دوم جهان اسلام و زبان ادبی اقوام غیر فارس منطقه  میباشد و افزون بر این آثار و متون به جای مانده از این زبان، تنها اسناد مادی و ملموس در اثبات وجود بسیاری از سلسله های کوچک تا امپراطوریهای دوره اسلامی میباشد. در مطالعات زبانشناسی بر اساس نقل این و آن و بدون توجه به اسناد عینی، دهها نظریه درباه منشاء و خاستگاه زبان فارسی ارائه شده است. “هنوز به روشنی دانسته نشده است که شعر دری از کجا و کی پیدا شده است، داستان‌های که تذکره نویسان در بارۀ نخستین شعر و شاعر زبان دری آورده اند هیچ‌کدام نمی‌تواند سندی قاطع و استوار داشته باشد. “ (شفیعی،1373)

هرگز کنجکا و نبوده ایم که به تبع آن بیندیشیم :چگونه “زبان مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری، که کهنترین متن مانده از فارسی (دری) است، با زبان امروزی ما فاصله‌ای چندان ندارد و هر فارسی‌زبان باسواد می‌تواند آن را بخواند و بفهمد. “ (آشوری،1372) هرگزسوال نشده است که؛ تغییر و تحولات هزار ساله ئ زبان فارسی مانند مراحل ورود و هضم واژگان دخیل، کجای تحولات زبان فارسی قرارمیگیرند که ادبیات کهن فارسی مانند شاهنامه فردوسی با زبان و لهجه روشنفکری معاصر در دوره قاجاری نزدیک است و تنها نشان دیرینگی آن وجود واژگان کهنی ست که از هیچ زبان کهنی نیستند.

در این سنت فکری درجه اعتبار و نحوی تفسیر روایات متفاوت و متضاد بر اساس تقدم ذهنیات بر عینیات را مشخص میشود زبانشناسان متون به جای مانده را رها کرده ومنشاء و تخولات زبانی را از روایات جویا شده .بر پایه پیش فرضهای محقق و هدف پنهان تحقیق دهها نظریه درباه منشاء و خاستگاه این زبان ارائه شود. بر اساس نقل این و آن و بدون توجه به اسناد عینی ، گروهی در این زبان، تحول پهلوی به دری می بیند و گروهی دیگر لهجه ای خراسانی  در آن میبینند و هرکدام دیگری را به بدفهمی منابع متهم میکند.

 

نمونه ملموس ترتسلط روایت برسند وتضاد آن با واقعیت را در قرآن نگاریهای قرون اولیه هجری دید. اگرچه “پیگیری قرآن نگاری، راهی است مستقيم و دروازه ای است گشوده ، بر پیرایش تاریخ قرون اولیه اسلام و اسلام در ایران، و از طريق دنبال کردن مقوله قرآن نگاری، بربسیاری نكات تاریک دو سه قرن اولیه اسلام پرتونوی می افکند.” اما بررسی های قران نگاری یکی از بزرکترین نقاط کور در تاریخ نگاری رسمی می باشد.

انبوه خاورشناس و جست وجوگر در هنرشرق اسلامی، که راستی به همه چیز ما دخالت کرده اند، چه گونه است که به کنکاش پاره قرآن نگاشته های نخستین نپرداخته اند و چرا این جست وجو را به صرفه و صلاح خود ندیده اند. (پورپیرار ،1380) “ محافل فشل آکادمیک نیز تا کنون برخود لازم ندیده اند به تحولات قرآن نویسی تا سده های اخیر نگاهی بیندازند و نقل های ابن مقله و ابن بواب ناشناسی در رابطه با اعراب گذاری و نقطه گذاری تکامل خط عرب را با قرآن نگاریها تطبیق دهند .

تمام اسناد و اوراق بجای مانده از اوایل هجری به دو دسته لتهای قرآنی و نامه های شخصی قابل هستند و از احادیث با حجم عطیم امروزی هیچ اثری وجود ندارد.در این پاره نویسی ها، افتادگی ها و یا افزوده هایی بر آیه ها می بینیم و از نظر فنی تفکیک آیات از اسلوب واحدی پیروی نمی کند و گاه اغلاط آشکاری در آنها یافت می شود. تمام این جزئیات معلوم می کند، که موضوع تدوين مصحفی واحد و پیراسته به زمان عثمان فقط افسانه است، زیرا نخست در زمان عثمان خط عرب هنوز برای قرآن نویسی صلاحیت فنی لازم را نداشت و دوم این که اگر در اوائل قرن اول در جهان اسلام، قرآن کامل تصویبشده و رسمی به دست می آمد، بی شک نسخه ای از آن به سرزمین های نومسلمان فرستاده می شد و كاتبان دچار این همه اشتباه و سهو و نقص و کسر و اضافه و ناآگاهی نمی شدند.“(پورپیرار ،1380)

اگر از زمان عثمان وجود مصحفی گزیده را محقق و محتوم بدانیم، پس باید همان زمان نسخه های متعددی از آن نمونه را، به عنوان الگوی قرآن کامل و درست، چنان که ابن ندیم مدعی است ، به سرزمین های نومسلمان فرستاده باشند و کاتبان قرآن ، رقعه های خویش را، هم از جهت صحت متن و هم از نظر نوع خط و نگارش و هم از باب توالی و ترتیب وہعنوان سوره ها و تعیین همسان محل تفکیک آیه ها، از آن نمونه الگو گرفته باشند. اما نگارش رقعه های قرآنی، در سراسر امپراتوری اسلام، از هیچ الگوی واحد و ثابتی در هیچ زمینه ای تبعیت نکرده و این خود فقدان یک نمونه و متن و روش فني يكسان برای کتابت قرآن را اثبات می کند.در واقع هم هيچ دو نمونه ای از نخستین نگارش های قرآنی در هیچ رده ای به هم شبیه نیست.“(همان)

 پس از پیدا شدن علائم آوانگاشتی زبان عرب ، غالب این لت های قرآنی ، آوانویسی و برای نگهداری به مساجد سپرده شد. در حقیقت همان لت نویسی های قرآن نیز به کار هیچ کس دیگر جز نويسنده آن نمی آمده است یکی از دلایل کندی پیشرفت در شناخت دست نگاشته های نخستین قرآنی، تنوع بیش از حد آن هاست. امروزه دیگر می دانیم که مهم ترین مشخصه دست نگاشته های نخستین قرآنی دامنه ی وسیع سبک ها و روش های نگارشی به کار رفته در آن ها است. بی حاصلی در طبقه بندی این دست نگاشته ها به حدی است که آن ماري شيمل صراحتا اظهار می کند که گونه های سبک های نگارشی خط کوفی برابر با تعداد دست نوشته های نگاشته شده به این خط است و در نتيجه مطالعه و بررسی علمی آن ها را تحت این شرایط غیرممکن می داند». ناصر د. خلیلی ، سبک عباسی، ص ۱۴) “

 

 

ازیاد نبریم نقطه گذاری و اعراب گذاری قرآنهای بی نقطه و بدون اعراب. و از امکان تدوین قواعد صرف و نحو بدون نقطه و اعراب را هم به هزاران شاهکار افتخارآمیز ایرانیان بیفزایم

به لحاظ بن مایه و ساختار اندیشه ای، هیچ تفاوتی میان معتقدان یه یک روایت تاریخی با منتقدان روایت غالب وجود ندارد گروهی به سبب علقه های قومی آن را باورکرده و گروه دیگر به دلیل تفاوت قومی یا اختلاف عقیدتی در پی رد آن هستند. و همین تفاوت واختلافات است که باعث میشود قسمتی از روایات کهن را رد کنند یا تفسیر متفاوت و بعضا متضادی از یک متن واحد ارائه دهند.

“شرق شناسان، على رغم اختلاف در سبک، تفسیر، روش و برداشت ها نتوانسته اند از اندیشه خصمانه و تفسیر نادرست از پیامبر اسلام(ص)، قرآن کریم و تعالیم اسلام رها شوند.” (عمرفوزی،پاییز1394) نقدهای ارائه شده اگرچه بارقه هایی از حقیقت داشته اند اما به دلیل تاثیر از تعلقات مذهبی محقق و با هدف تطهیر اسلام فقط به تخفیف سبعیت و عصبیت منتسب به اعراب صدر اسلام پرداخته است. به دلیل روش شناسی نادرست، هرگز بررسی نشده چگونه زبان انسانهای بی خبر از هر نوع ترقی وپیشرفتی که جز قتل و غارت و تفرقه چیزی نمی دانستند و آن غول و دیو آزمندی، که «تنها به زن و شراب و جنگ دل می بست»، مملو از لغات انتزاعی و متمدنانه است و سایر ملل برای خیل عظیمی از کلمات انتزاعی این زبان معادلی نداشته اند به همین واژه ها را وام گرفته و استفاده میکنند.

همانطورکه“ذهنیت و روح مكاتب تاریخ نگاری انتقادی در ایران از جمله مکتب تاریخ نگاری آذربایجان، (و همچنین مکتب تاریخ نگاری چپ) نیز به شدت تحت تأثیر همین تاریخ برساخته است. به عبارت دیگر مكتب تاریخ نگاری آذربایجان به جای نقد بنیانی و جدی تاریخ نگاری ایرانی_پارسی، تنها سعی کرده و می کند که در این مسابقه تاریخی وارد شده و در این آوردگاه تاریخی که بخش بزرگی از آن به کلی برساخته و تئاتر واره است، جای پایی برای خود باز کند.” (میرزایی و حسینی، تابستان1398)

 

 

“در چنین جهاني که کمتر کسی وظیفه اي براي خود می شناسد، و کار علمی و دانشگاهی چه بسا جز شغلي درمیان شغل ها برای گذران زندگی نیست، و جز در قالب کلیشه ها و زبانگردها و شایعات کمتر چیزي اندیشیدهمی شود، و کسی از ترس همسایه جرأت یک گام فراتر رفتن از عالم ذهنیت همگانی را ندارد، طرح چنینمسائلي به معنای دعوت به دریدن پوسته ای ست که در هر باب، از جمله در باب زبان، بر خود تنیده ایم و درتنگناي آن زندانی هستیم. چنین کاری، در جوار دانش، همت و جسارت نیز می طلبد. “ (آشوری،1372)

 “برای فهم تحول زبانی و دینی در ایران ما نیازمند نظریات قوی تری هستیم که بتواند این تحولات تمدنی را به صورت آکادمیک تشریح کند، ولی در دانشگاهای ایران ما هنوز به این سطح از انتزاع علمی در مواجهه با بحثهای زبانی و دینی نرسیده ایم. “ (میری،1399) آنچه اکنون به عنوان رویدادهای حتمی و مسلم تاریخی می پنداریم به محصول عدم بررسی نقدانه کتابهای تاریخی به وسیله افراد و محافل آکادمیک بوده است.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ و هنگامي كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، مي‏گويند: بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروي مي‏نمائيم، آيا نه اين است كه پدران آنها چيزي نمي‏فهميدند و هدايت نيافتند؟! ﴿البقره_۱۷۰

منابع :

ابرهیم حسن، حسن(1388) تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بدرقه جاویدان

آریامنش،شاهین، میري،سیدجواد (1395زمستان) نگاهی انتقادي از منظر جامعه شناسی، شناسی تاریخی به مقولۀ شرق شناسی مطالعۀ موردي: آثار و فعالیت هاي سیاسی رابرت چارلز زاینر، جامعه فرهنگی مطالعات و انسانی علوم پژوهشگاه ،چهارم شمارة ،هفتم سال ، 1-21صص ،  

آشوری داریوش(1372)بازاندیشی زبان فارسی (نه مقاله) نشر مرکز

آشوری، داریوش (1386) ، زبان باز پژوهشی درباره زبان و مدرنیت، نشر مرکز

باطنی محمدرضا (1373) ، زبان و تفکر، فرهنگ معاصر

باطنی محمدرضا (1371) پیرامون زبان و زبانشناسی، فرهنگ معاصر

برومند،سعید،  (1363) دگرگونی واژگان در زبان فارسی،انتشارات توس

بهار، محمد تقی (1337)، سبك شناسی زبان و شعر فارسی- انتشارات امیرکبیر

پاکیزه خو، طوبی(1383)رابطه دو سویه زبان فارسی- زبان عربی ، مجله کیهان فرهنگی

پورپیرار ناصر(1383)تاملی در بنیان تاریخ ایران جلدچهارم، ساسانیان. قسمت دوم: پیشینه های ناراستی، انتشارات کارنگ

پورپیرار ناصر(1382)تاملی در بنیان تاریخ ایران جلدششم برامدن اسلام-بخش اول انتشارات کارنگ

پورپیرار ناصر(1380)تاملی در بنیان تاریخ ایران جلدششم برامدن اسلام-بخش اول انتشارات کارنگ

پورپیرار ناصر (1392) اسلام و شمشیر، انتشارات کارنگ

پورداوود ابراهیم ۱۳۵۵دساتیر، فرهنگ ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران،

تقی زاده‌انصاری، شهرام (چهارشنبه ۹مهر ۱۳۹۳) دانشمندان ایرانی، روزنامه اطلاعات

خانلری ، پرویز(1361) وزن شعر فارسی، توس

دشتی، مهدی، (بهار 1395)، نقد کتاب چالش میان فارسی و عربی ، کاوشنامة ادبیات تطبیقی

شفیعی کدکنی،محمد رضا موسیقی شعر،، (تابستان 1373) موسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم

صفوی کوروش و دیگران، زبان و فرهنگ، 1378نامه فرهنگ بهار شماره 34

طباطبایی سید مصطفی،(1316) تمدن ایران باستان و تأثیر آن در تمدن اسلامی، مهر،سال پنجم شماره 2

عبدولی،ولی االله (پاییز 1391) بررسی زمینههاي شکوفایی تمدن اسلامی در قرون نخستین ،1شماره 9 خردنامه سال چهارم شماره 9(16 صفحه - از 79 تا 94)  

فوزی،فاروق عمر(پاییز 1394) شرقشناسی و تاریخ صدر اسلام ترجمه فاطمه جعفرنیا فصلنامه تاریخ نو شماره 13 ،

کسایی ،کامران زهرا آقابابایی ، جمیله بیگی مهدی آبادی(1396) ، بررسی لغات دساتیری و جایگاه و کابرد آن در اشعار ادیب الممالک فراهانی ، نخستین کنگره بین المللی زبان، ادبیات و زبان شناسی

کسروی،سید احمد(خرداد1313) زبان فارسی، ماهنامه پیمان، سال یکم شماره سیزده، ص49تا55

کسروی،سید احمد (تیر1313) زبان پارسی، ماهنامه پیمان، سال یکم شماره چهارده، ص51تا59

کسروی، سید احمد ۱۳۲۵، آذری یا زبان باستان آذربایجان، نشر الکترونیک توسط باهماد آزادگان

محمدی عدالت، عباس (1389) فرضیه فاجعه زدگی: تأثیر پایدار فاجعه، مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران، بخارا،

مسکوب،شاهرخ (1385)هویت ایرانی و زبان فارسی انتشارات فرزان روز

مطهری، مرتضی (۱۳۷۷) مجموعه آثار، ج۱۴ (خدمات متقابل اسلام و ایران)، صدرا

ملایری محمد (1374)فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، توس

موقن،یدالله (1378) زبان،اندیشه وفرهنگ، هرمس

میرزایی،محمد ، حسینی،سید مرتضی (تابستان1398) تکلیف ما و تاریخ برساخته، فصلنامفرهنگی، اجتماعی بنیان اندیشی شماره 4

میرزابابازاده فومشی،بهنام و خجسته پور، آدینه، ( تابستان 1392 ) ابهام زدایی از نقد نوپای تاریخ گرایی نو در ایران با نگاهی به پژوهشهای انجام شده، نقد ادبی، سال ششم شماره 22

میری،سیدجواد(1397)  ایران در پنج روایت، نقد فرهنگ

میری،سیدجواد(1399)بازخوانی ایدهءایرانشهری،نقد فرهنگ

میری،سیدجواد (1397) تاملی درباه ایران، نقد فرهنگ

میری،سیدجواد (1394) تاملی درباه فقر تئوریک در علوم انسانی در ایران، جامعه شناسان

مینوی ،مجتبی (1352)بررسی‌هایی درباره ابوریحان بیرونی، ، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی

هادی، اسماعیل، ح‍اش‍ی‍ه‌ ب‍ر زب‍ان‍ش‍ن‍اسی، اندیشه نو، 1383

یزدانیان،حسین  (1996) نوشنه های کسروی در زمینه زبان فارسی، کتاب ارزان_سوئد

یول، جورج ، (1374)نگاهی به زبان (یك بررسی زبان شناختی) ، ترجمه نسرین حیدری، انتشارات سمت

 (1388)، تاريخ كتاب در ايران ، انتشارات اطلاعات

الفهرست، ابن ندیم،    مقدمه ابن خلدون ،1362ص (1

Ehsan yarshater (1999 ) The Persian presence in the Islamic world p.90.editted by Richard G.hovannisian and Georges sabagh

 

ارسالی:

بهرام نورمحمدی
دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه خوارزمی تهران