بشر امروزی با وجودی که برای سرگرم ساختن و در واقع حواس خود را از واقعیت پرت کردن بی نهایت انتخاب دارد، اما چیزی در عمق وجود او شبیه یک چشم همیشه باز ، از درون نگاهش می کند و او را می پاید و با برق نگاهش به سادگی او می خندد. این چشم باز یک غریبه نیست. از جنس آشنایی قدیمی است که همه چیز را می بیند و از هیچ چیز دلگیر نمی شود. این چشم همیشه باز با هیچ کس دشمن نیست. کنجکاو است و صمیمی و از همه مهم تر شجاع است و مقتدر و از دیدن هیچ چیز حتی ضعیف ترین نقطه ضعف های درون انسان روی گردان نیست. این چشم همیشه باز اسمش هم اسم خود ماست. در حقیقت خود واقعی ماست. او ذهن آگاهی ماست. همان چیزی که می خواهیم در این مجموعه به آن بپردازیم.

ذهن آگاهی به زبان ساده به معنای آگاه بودن از افکار ، رفتار، هیجانات و احساسات است و شکل خاصی از توجه محسوب می شود که در آن دو عنصر اساسی 1) حضور در زمان اکنون ، 2) قضاوت نکردن در مورد رخدادها و کنش ها و واکنش ها نقش اصلی را به عهده دارند.
ذهن آگاهی به زبان ساده یعنی حواس جمع بودن و بیداری صد درصد و آگاه بودن نسبت به همه رخ دادهایی که همین الان در اطراف ما و همینطور درون بدن ما در حال اتفاق افتادن هستند به این شکل که هیچگونه قضاوت و پیش داوری نسبت به درست و نادرست بودن اتفاقات ، این بیداری و حواس جمعی و آگاهی ما را تحت تاثیر قرار ندهد.
«ذهن آگاهی» کیفیتی از بیداری است که در آن ما از آگاه بودن خود آگاه می شویم. یعنی می فهمیم که داریم می فهمیم. یعنی وقتی داریم فکر می کنیم متوجه می شویم که در حال فکر کردن هستیم. به زبان ساده هم موضوعی که راجع به آن فکر می کنیم را می بینیم ، هم متوجه پدیده تفکر هستیم و هم متوجه فکر کننده هستیم. این کیفیت بیداری شاید برای آدم های معمولی به راحتی قابل درک نباشد اما وقتی آن را بیشتر توضیح دهیم همه متوجه خواهیم شد که مفهومی بسیار ساده و قابل فهم است. اما وقتی پای عمل به میان می آید خواهیم دید که رسیدن به حالت ذهن آگاهی آنقدرها هم راحت نیست و در واقع ذهن آگاهی پیچیده ترین مساله ساده عالم است.
ذهن آگاهی در یک جمله می شود: تعمق غیر عمد روی وقایع حاضر و جاری.
فایده ذهن آگاهی چیست؟
قبل از اینکه ذهن آگاهی اتفاق بیافتد بیداری و هشیاری ما دستکاری شده و نیمه خواب است. واکنش های ما از قبل شرطی شده و برنامه ریزی شده است و ما به قول اینترنتی ها به جای اینکه آن لاین باشیم شاهد برنامه های زنده تلویزیون زندگی باشیم ، آف لاین هستیم و برنامه های آرشیوی و قدیمی مربوط به گذشته را نظاره می کنیم. وقتی سوال می شود ذهن آگاهی به چه دردی می خورد دقیقا مثل این است که سوال شود دیدن برنامه های زنده خوب است یا از قبل آماده شده و آرشیوی؟ البته این قیاس چندان هم کامل نیست چون در حالت واقعی دنیای اطراف ما بی اعتنا به شکل آگاهی ما ، درحال پخش دائم صحنه های جدید و تازه است و ما برای زنده ماندن در این هستی بسیاری مواقع مجبوریم به صحنه های تازه و به روز واکنش درست نشان دهیم.
اما اگر بخواهیم از منظر تحقیقات علمی به ذهن آگاهی نگاه کنیم باید بگوئیم که در حال حاضر بسیاری از روانشناسان بالینی از ذهن آگاهی به عنوان یک ابزار غیر دارویی بسیار کارآمد ، برای کاهش استرس و اضطراب استفاده می کنند.همچنین پژوهش های اخیر نشان داده که ذهن آگاهی می تواند در درمان بسیاری از مشکلات جسمی ، روانی ،ذهنی و دردهای مزمن و استرس تاثیری فوق العاده داشته باشد. در کشور ما تحقیقات دانشگاهی زیادی در خصوص تاثیر غیر قابل انکار ذهن آگاهی در بهبود و پیشگیری از اختلالات ذهنی ، وسواس وافسردگی و ترک اعتیاد صورت گرفته است.در مجموع می توان گفت که هرچه انسان بیدارتر و هشیارتر باشد و حواسش نسبت به اتفاقات جاری و اکنون زندگی اش جمع تر باشد ذهن آگاه تر است و پاسخ هایش به تحریکات زندگی خردمندانه تر و موثر تر و آرامش و اطمینان قلبی او بیشتر است.
ـالبته نمی توان انکار کرد که ذهن آگاهی از شرق نشات گرفته است. اما امروزه در غرب جایگاه ویژه ای یافته است. برای مثال پروفسور جان کابات زین برنامه ای تحت عنوان "کاهش استرس برمبنای ذهن آگاهی" یا MBSR را در غرب توسعه داده که یکی از شیوه های طب مکمل است و در حال حاضر در بیش از 200 بیمارستان آمریکایی ارائه شده است و موضوع بسیاری از پژوهش های دانشگاهی در طب مکمل و جایگزین است. این رویکرد در بعضی از روش های روان درمانی جدید بخصوص برای ترک اعتیاد و رفع استرس و وسواس ذهنی و افزایش تمرکز در دانشجویان و آرام سازی بیماران مصیبت زده استفاده می شود که می توان از جمله به "شناخت درمانی بر مبنای ذهن آگاهی" یا MBCT اشاره کرد که جزو موضوعات داغ روان درمانی مدرن است. در مجموعه درست است که در شرق دور موضوع ذهن آگاهی کشف شد ، اما درحال حاضر در سراسر جهان به عنوان یک رویکرد فوق العاده موثر و کارآمد برای مقابله با مشکلات روز افزون روانی قرن بیست و یک مطرح است. بنابراین اگر می خواهید بگوئید ذهن آگاهی یعنی چارزانو نشستن و تنفس خود را نظاره کردن باید بگوئیم به این سادگی نیست و ذهن آگاهی کیفیتی از هشیاری است که انسان باید در تمام ساعات شبانه روز در هرموقعیتی که هست سعی کند به آن دست یابد. مراقبه آگاهانه آغاز خوبی برای درک ذهن آگاهی است اما قصه همین جا تمام نمی شود و باید دریافت و بیداری حاصل از مراقبه در تمام لحظات زندگی و همه موقعیت ها گسترش یابد. هشیاری فقط در لحظات مراقبه و بعد نیمه خواب بودن در بقیه اوقات ، ذهن آگاهی نیست.
که ذهن آگاهی چیزی جز حضور ذهن در کلیه اتفاقات وحوادث بیرونی و درونی بدن ما در همین الان و همین جا نیست. اگر به چیزی نگاه کنیم و بدانیم که داریم نگاه می کنیم در حالت ذهن آگاهی هستیم. اگر صدایی را بشنویم و در نتیجه آن احساس و هیجانی را درون خود تجربه کنیم و تصویری ذهنی یا خاطره ای در خیال ما بازسازی گردد.اگر در کل این زنجیره یعنی از لحظه شنیدن صدا تا مشاهده تصویر خاطره حضور ذهن داشته باشیم و به صورت یک ناظر بی طرف و یک شاهد بدون قضاوت همه اتفاقات را یکجا نظاره گر باشیم و از آن مطلع باشیم در حال ذهن آگاهی هستیم. اگر وقتی داریم ظرف می شوریم با تمام حوصله و صبر این کار را انجام دهیم و همه دل و توجه خود را به ظرف شستن معطوف کنیم و وقتی کاری انجام می دهیم همه هوش و حواسمان به آن کار باشد در حقیقت درون حالت ذهن آگاهی هستیم. اما اگر یک روش سرراست و سریع و به قولی همیشه دردسترس برای ذهن آگاه شدن سریع جستجو می کنید می توانید همین الان روی ورود و خروج هوا به درون ریه هایتان توجه خود را قفل کنید. البته نه اینکه در فرآیند تنفس دخالتی کنید و مثلا نفس خود را آنقدر حبس کنید که دچار خفگی شوید و یا به شکل خاصی هوا را فرو برده یا بیرون دهید. اصلا لازم نیست هیچ کنترلی روی تنفس خود اعمال کنید. فقط ورود و خروج هوا و تاثیری که روی بالا و پائین رفتن قفسه سینه و شکم شما دارد و همینطور احساسی که موقع ورود و خروج هوا داخل ریه هاو همینطور منافذ ورود و خروج هوا یعنی پره های بینی و لب بالایی به شمادست می دهد روی اینها توجه و دقت خود را به طور عمیق قفل کنید. چون تنفس رخدادی است که در زمان اکنون رخ می دهد و شما نمی توانید آن را آرشیوی کنید و مثلا تنفس یک ساعت قبل را اول انجام دهید، در نتیجه همین اتفاق ساده و غیر ارادی بدن شما می تواند بلافاصله شما را به حالت بیداری اصیل و ناب مورد نیاز ذهن آگاهی ببرد و سکوتی عظیم را در درون ذهن و روح شما برقرار سازد. اگر روشی سرراست و سریع و قابل استفاده در همه جا برای ذهن آگاه شدن فوری می خواهید تعمق روی تنفس بدون هیچ قضاوت و پیش داوری از منظر یک ناظر بی طرف بهترین شیوه است.
ذهن آگاهی چیزی نیست که با تمرین بدست آورید برعکس ذهن آگاهی کیفیتی از آگاهی است که در کودکی همه ما داشته ایم و زیر بار آموزش های مدرسه و اجبار به حسابگرانه نگاه کردن به زندگی و فکر را جدی ترین موضوع عالم پنداشتن در وجودمان مدفون شده است. برای ذهن آگاهی نباید چیزی بدست بیاوریم بلکه باید یک سری عملیات خاک برداری انجام دهیم و الماسی که سالیان متمادی در لایه های عمیق درون خود مدفون ساخته ایم را بیرون بکشیم و به عنوان چراغ بالای سر خود قرار دهیم. به محض اینکه بتوانیم ذهنی باز و فعال جاری در زمان اکنون پیدا کنیم الماس از داخل خاک بیرون آورده شده و شروع به درخشش می کند.
باید دقت داشت که آرام بودن و ریلکس شدن و بی خیالی و سکوت و سکون نشانه و نتیجه الزامی ذهن آگاهی نیست. فرد ذهن آگاه آرامشی عمیق و ماندگار دارد اما هر آرامشی ذهن آگاهی نیست. کسانی که با توسل به مواد مخدر یا پشت کردن به واقعیت و به خوشگذرانی های رنگ و وارنگ سرگرم شدن سعی می کنند ذهن آشفته و پریشان خود را برای لحظه ای هم که شده آرام کنند و بعدمی خواهند نتیجه بگیرند که در حالت هشیاری برتر و ذهن آگاهی هستند باید بگویم خیر این ذهن آگاهی و حضور ذهن نیست و در واقع ذهن خوابی و منگ شدن است که بعد از پایان اثر ماده مخدر به صورت گیجی و بهت و افسردگی و پریشان حالی تغییر شکل می دهد.
همیشه برای درک ذهن آگاهی می توان تفاوت قبرستان و کودکستان را مثال زد . از خود بپرسید به نظر شما ساکنین قبرستان آرام ترند یا بچه های کودکستان!؟ خیلی ها می گویند که کودکستان ناآرام ترین وشلوغ ترین جایی است که می توان پیدا کرد و گورستان وقتی خالی از بازدید کننده است آرام ترین جای دنیاست. اما همه می دانیم که کودکان آرام ترین و آرامبخش ترین موجودات عالم هستند. آنها هر لحظه رودررو با زندگی هستند و با کیفیتی ناب و بی غل و غش دنیا را می بینند و از آن اطلاعات می گیرند. یک کودک از هر لحظه بازی خود آگاه است و با هر خنده ای که می زند موجی از شادی را به کاینات گسیل می دارد. کودک زنده است و در ذهن آگاهی کامل قرار دارد.
آرامش مصنوعی و موقتی که خیلی با استفاده از داروها و یا فعالیت های فکری فریبنده قصد دارند به آن برسند آرامش قبرستانی است. ترسناک و غیر زنده و خاطره ای. اما آرامش ناشی از ذهن آگاهی کودکستانی است. پرشور و حرارت اما زنده و جاری و سرشار از شور زندگی.
وقتی ذهن آگاه باشی آرامش و اطمینان عمیق قلبی و تمرکز فوق العاده روی کارهای روزمره جزو دستاوردهایی است که چه بخواهی و چه نخواهی به سراغت می آید. وقتی یک مدیر حالت ذهن آگاهی را در دستور کار خود قرار دهد در طول روز به جای واکنش های شرطی و بسیاری اوقات نامناسب، پاسخ های هشیارانه و مناسب برای هر موقعیت را ارائه می دهد. یک مادر که در حالت ذهن آگاهی است می تواند بهترین محیط را برای رشد و پرورش و آرامش خودش و همسر و فرزندانش فراهم سازد. وقتی بحرانی در زندگی رخ دهد ذهن آگاهی می تواند به شما ذهنی شفاف و روشن و آرامشی عمیق دهد که مانع از ترسیدن و خودباختگی شما و افتادنتان از چاله به چاه شود و همچنین ذهن آگاهی در شرایط بحرانی مانع از این می شود که شما این و آن را مقصر بخوانید و یا نقش خود را فراموش کنید. ذهن آگاهی در بحران به شما قدرت لازم برای تغییر شرایط را می دهد. ذهن آگاه که باشید این حالت ها خود به خود در زندگی شما جلوه گر می شود. این ها نتایج مستقیم و واضح بیداری و هشیاری است.
همینطور ارتباط ذهن آگاهانه با دیگران ابزاری فوق العاده عالی برای حل مسائل مختلف زندگی است. با حالت ذهن آگاهی شما می توانید فورا نتیجه برخورد تند یا ملایم خود در بقیه را مستقیم و بی واسطه همانطوری که هست ببینید و در نتیجه به صورتی خلاقانه و مبتکرانه راه حل ارائه دهید. خلاقیت وقتی در وجود انسان ظاهر می گردد که ذهن آگاه باشد. اینها همه آثار و نتایج خود به خودی ذهن آگاهی هستند و نمی توان گفت که به طور غیر مستقم هم می توان به ذهن آگاهی دست یافت. مثلا کسی که آرام است دلیلی ندارد در حالت ذهن آگاهی باشد. بعدا متوجه خواهیم شد که در مبحث ذهن آگاهی ما گاهی باید با داشتنی های ناقص و ناخوشایند زندگی مان رودررو شویم و این مواقع ممکن است به طور مقطعی هیجانات و احساسات دلهره آور و ناخوشایندی در وجود ما درست مقابل ذهن آگاه و هشیار ما به جلوه گری بپردازند. بدیهی است که چون در حالت ذهن آگاهی ما طرف چیزی یا حادثه ای رانمی گیریم پس این حالات ناخوش لنگری برای باقی ماندن در اسکله وجود ما نخواهند داشت و از افق دید ما محو خواهند شد و در انتها آرامش و سکوت وجود ما را فرا خواهد گرفت. اما این آرامش نتیجه طوفان و تشنجی است که چه بسا موقع روبروشدن با کاستی ها و دوست نداشتنی های زندگی بر وجود ما غالب شده باشند. به همین خاطر باید نسبت به موضوع ذهن آگاهی دیدی بسیار بازتر داشته باشیم تا مبادا حالت فوق العاده ارزشمندی مثل ذهن آگاهی را فدای نتیجه جزیی و موقتی مثل آرامش مقطعی کنیم. برای شروع بحث در مورد ذهن آگاهی لازم است عناصر اساسی آن یکی یکی با دقت مطرح و شکافته شود و این فرصتی مستقل می طلبد. اما قبل از اینکه وارد قسمت دوم گفتگوی خود یعنی عناصر اساسی ذهن آگاهی شویم لازم است یکبار دیگر مفهوم ذهن آگاهی را به زبان ساده با هم مرور کنیم.
ذهن آگاهی چیزی نیست جز جهت دهی به هشیاری و آگاهی درونی در هر فعالیتی که در زندگی همین الان انجام می دهیم . صرف نظر از اینکه این فعالیت چی هست.مهم همراه شدن هشیاری با جریان ذهن و اتفاقات زندگی است. مهم این است که این هشیاری در تمام جنبه های زندگی نفوذ کند و گسترش یابد. مهم این است که به جزئیاتی که معمولا توجهی به آنها نمی شود نظر انداخته شود و از هیچ جزئیاتی صرف نظر نگردد. چیزهایی که قبل از این به عنوان تکراری و بی اهمیت از کنارشان می گذشتیم الان دیگر باید معنا داشته باشند. الگوهای ساختمان ها، شکل سنگ ها ، رنگ ها و مناظر و بوها وصداها و ... همه و همه جزئیاتی هستند که آگاهی ما باید روی آنها متمرکز شود. در واقع ذهن آگاهی روشی است برای ارتباط آگاهانه با خودمان ، دنیای اطرافمان و حتی با خدای خودمان به صورت لحظه به لحظه.
قابل ذکر است که بحث "ذهن آگاهی" در حال حاضر جزو موضوعات مطرح حوزه روانشناسی موفقیت و به عنوان یک شیوه فوق العاده کارآمد وموثر در روان درمانی با کمک شیوه های طب مکمل است. دکتر جان کابات زین را می توان پیشتاز مطرح ساختن واژه ذهن آگاهی در دو دهه اخیر دانست. او یک بسته درمانی به نام "کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی" را به دنیا معرفی ساخته است که بیمارانی که به دلایل مختلف دچار استرس و ناراحتی های شدید روانی هستند با طی کردن شیوه های آموزشی در این بسته ، به افرادی کاملا سالم و خلاق و سرزنده در جامعه تبدیل می شوند. بسته درمانی دکتر کابات زین به نام "کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی" یا MBSR در حال حاضرعلاوه بر دانشگاه ها و کلینک های درمانی در بخش های مختلف جامعه از جمله آموزش و پرورش و مشاغل اجتماعی نیز با استقبال بی نظیری مواجه شده است. شرکت بزرگ گوگل که بزرگترین موتور جستجوی اینترنتی دنیا را در اختیار دارد برای افزایش کارآیی و خلاقیت و حضور ذهن بیشتر کارمندان خود دوره های متعدد ذهن آگاهی را توسط مجرب ترین استادان از جمله پروفسور کابات زین برگزار کرده و فیلم های آموزشی این دوره ها را در اختیار علاقه مندان گذاشته است. این همه استقبال از موضوع ذهن آگاهی نشان می دهد که در موج جدید علوم موفقیت ، اشراف به موضوع ذهن آگاهی برای همه اقشار جامعه جزو ضروریات بدیهی است.
سوء تفاهم های موجود در مورد ذهن آگاهی
خیلی ها گمان می کنند که ذهن آگاهی همان تفکر مثبت است. گروهی دیگر می گویند که ذهن آگاهی یک نوع دیگر از تکنیک های تن آرامی یا ریلاکسیشن است.
خیلی ها گمان می کنند که ذهن آگاهی همان تفکر مثبت است. بعضی بر این باورند که ذهن آگاهی یک نوع دیگر از تکنیک های تن آرامی یا ریلاکسیشن است. اما برای اینکه از همین ابتدای سخن خیال بسیاری از افرادی که احساس می کنند می دانند "ذهن آگاهی" چیست را راحت کنیم.باید بگوئیم که"ذهن آگاهی" مثبت اندیشی و مثبت نگری و تفکر مثبت نیست. "ذهن آگاهی" خلسه و از خود بیخود شدن و صعود به ارتفاعات بی خیالی و توهم نیست. "ذهن آگاهی" تن آرامی و شل کردن عضلات و صاف کردن چین و چروک پیشانی و برداشتن تنش از روی عضلات گردن و فک و پیشانی و خلاصه وانهادگی نیست. "ذهن آگاهی" تلاش برای خالی کردن ذهن و بی فکری نیست. "ذهن آگاهی" شیوه ای برای فرار از زندگی نیست ، بلکه برعکش تلاش برای واقعا زنده بودن است.
"ذهن آگاهی" یک تکنیک و فن نیست که آن را برطبق فرمول خاصی انجام بدهید یا به شکل مخصوصی تمرین کنید تا بتوانید به آن مسلط شوید. ذهن آگاهی را فقط باید تجربه کرد و لمس کرد وفهمید. در واقع "ذهن آگاهی" به هیچ وجه به معنای بی کار بودن و فعال نبودن نیست. تکرار می کنم "ذهن آگاهی" به این معنا نیست که باید از زندگی گریخت."ذهن آگاهی" شکل جدیدی از زندگی کردن است.
آیا می دانید مرکز گردباد همیشه آرام ترین نقطه است.در حالت ذهن آگاهی ، گردباد حوادث زندگی در اطراف شما شدیدتر از همیشه می چرخد اما شما در مرکز این گردباد آرام و مطمئن فقط یک تماشاچی حواس جمع اما بی طرف هستید.
وقتی ذهن آگاه هستید زندگی شما متوقف نمی شود.برعکس زندگی شما واضح تر و شفاف تر از همیشه در جریان خواهد بود. ، حتی باشدت بیشترو جذابیت و خلاقیتی بیشتر، اما در عین حال شما کاملا از جریان زندگی جدا هستید. موازی آن حرکت می کنید اما هیچ وابستگی به زندگی ندارید ، فقط نظاره گری هستید که روی کوهی بلند ایستاده و از فراز قله هر آنچه در اطرافتان رخ می دهد را نظاره می کنید. شما فاعل و انجام دهنده نیستیدبلکه یک تماشاچی بی طرف و یک ناظر بی نظر هستید که حتی یک لحظه دست از نظاره کردن برنمی دارد و روی خود را برنمی گرداند. این نکته همان راز اصلی "ذهن آگاهی" است که شما باید همیشه فقط نظاره گر باشید .درذهن آگاهی کارها انجام می شوند. هر کاری که باشد از رانندگی و کار با کامپیوتر گرفته تا شستن ظرف ها ، جارو کردن منزل … وقتی ذهن آگاه هستید میتوانید همه کارها را به همان شکل قبلی انجام دهید، فقط با یک شرط و آن شرط این است که هیچ وجه نباید از مرکز گردباد بیرون آئید و حالت "در مرکز بودن " خود را از دست بدهید . هسته مرکزی و روح "ذهن آگاهی" این است که یایدبگیریم چگونه دائما نظاره گری بی نظر باشیم. برای مثال همین الان صدایی می آید ، شما دارید آن صدا را می شنوید. همین الان هم صدا وجود دارد وهم شمایی که در حال شنیدن آن هستید. اما در عین حال یک نظاره گر هم در وجود شما هست که در حال نظاره هر دوی این ها یعنی صدا و شمای شنونده باشد.یک خود واقعی در وجود شما به شکل یک تماشاچی و بیننده و شنونده بی طرف وجود دارد که هر دو پدیده یعنی صدا و شنونده را نظاره میکند . این نظاره گر را که یافتید در حالت ذهن آگاهی قرار می گیرید. به همین سادگی. یا مثلا شما در حال تماشای یک فیلم هستید. شما اینجا هستید و صفحه تلویزیون یا مونیتور هم آنجاست. اما همزمان با شما و فیلم یک نظاره گری در وجود شما هست که شما را در حال زل زدن به فیلم دارد نظاره می کند . این نظاره کردن بی طرفانه و بی غرضانه همان "ذهن آگاهی" است . آنچه زیر نظر داریداصلا مهم نیست. کیفیت نظاره کردن ، کیفیت آگاه و هوشیار بودن ، چیزی است که "ذهن آگاهی" نامیده میشود.
یک نکته را همیشه باید به خاطر داشت : "ذهن آگاهی" چیزی از جنس آگاهی است و هر کاری که با آگاهی و با هشیاری انجام شود "ذهن آگاهانه" است . خودِ کاری که دارد انجام می شود اهمیتی ندارد بلکه کیفیت انجام کار است که مهم است.برای مثال ما چیزی داریم به اسم "قدم زدن ذهن آگاهانه". فقط کافی است موقع قدم زدن آگاه و هوشیار قدم بزنید . نشستن ذهن آگاهانه هم داریم فقط به شرطی که این نشستن همراه با آگاهی باشد . گوش دادن به هر صدایی مثل صدای پرندگان یا یک سخنرانی اگر با آگاهی همراه باشد ، "ذهن آگاهی" است . حتی گوش دادن به نجواهای درونی ذهن خودتان هم اگربتوانید موقع گوش دادن آگاهی و هوشیاری مستمر و لحظه به لحظه خود را حفظ کنید، "ذهن آگاهی" است. کل مساله این است که زندگی شما دیگر از این به بعد نباید در منگی و خواب و حواس پرتی باشد . در این صورت هر آنچه بکنید "ذهن آگاهانه" است .
علت اینکه خیلی ها بلافاصله با "ذهن آگاهی" مخالفت می کنند این نیست که آن را می فهمند. بلکه به این دلیل است که آن را با یک موضوع دیگر اشتباه گرفته اند.
اجازه دهید "ذهن آگاهی" را دوباره با هم معنا کنیم و این توضیح و معنا سازی مکرر ذهن آگاهی لازم است چون اگر درست نفهمیم ، خیلی سریع آن را با بقیه مفاهیم اشتباه می گیریم.
فرض کنید یک نفر همین الان در حال فیلمبرداری از یک صحنه ، مثلا همین صحنه روبرویی من و شماست. این جناب فیلمبردار از درون دوربین صحنه را می بیند و از طریق هدفون هایی که روی گوشش گذاشته، کل صداهای صحنه ای که می بیند را می شنود. بیائید فرض کنیم این فیلمبردار خود شما هستیدو دوربین فیلمبرداری هم چشمهای شماست. هدفونی که صدای صحنه را ضبط می کند همین گوش های شماست. پس شما الان همان جناب فیلمبرداری هستید که کف اتاق مشغول ضبط و شکار صحنه هستید. اما یک نکته بسیار ظریف وجود دارد که اگر درست متوجه نشویم خودواقعی مان را با دوربین و هدفون عوضی می گیریم و آن نکته ظریف این است که ما یعنی "خود واقعی من و شما" ، چشم و گوش و حواس و احساساتمان نیستیم. ما نباید خود واقعی مان را با چیزی که دارد صحنه را می بیند و می شنود و تحلیل می کند یعنی فکرمان یکی بدانیم. "ذهن آگاهی" می گوید خود واقعی تو چیزی است که دارد از بالای سر به این جناب فیلمبردار و ابزارهای فیلمبرداری اش و هدفون و دوربین و صحنه ای که می بیند نگاه می کند. خوب تجسم کنید. شما در حال دیدن و شنیدن و چشیدن و بوئیدن و لمس کردن و حس کردن و فکر کردن و فهمیدن دنیای اطرافتان هستید و همزمان با آن بخشی از وجودتان که از جنس آگاهی است در بعدی بالاتر در حال نظاره و تماشای شماست. بدون اینکه در اتفاقی که می افتد دخالتی کند.
معنای "ذهن آگاهی" خیلی ساده است. "ذهن آگاهی" یعنی حواس جمعی ، یعنی بیداری نسبت به اتفاقاتی که الان می افتد. یعنی نظاره کردن رفتارها و واکنش های عادتی و خود به خودی ضمیر ناخودآگاه و زیر نظر گرفتن زنجیره کامل احساسات و افکار و هیجاناتی که تحت تاثیر یک عامل تحریک بیرونی یا درونی در وجودمان ناگهان شکل می گیرد و تمام فکر و ذکر و حواسمان را به خود جلب می کند.
تعریفی که دکتر جان کابات زین از ذهن آگاهی کرده است در همه همایش های علمی و سمینارهای بزرگ روان درمانی مورد استفاده قرار می گیرد. ترجمه ساده تعریف دکتر کابات زین از ذهن آگاهی این است که می گوید:" ذهن آگاهی یعنی هشیاری نسبت به وقایعی که همین الان و همین جا در بیرون و درون وجود ما رخ می دهد. بدون هیچ گونه قضاوت و پیشداوری قبلی و بدون دنبال کردن نتیجه خاصی. "
به زبان ساده یعنی فقط یک تماشاچی بی طرف و صاف و ساده بودن نسبت به اتفاقاتی که هر لحظه در درون و بیرون بدن ما دارند رخ می دهند. این می شود ذهن آگاهی.
حالا بیائید سوء تفاهم هایی که مطرح شد را با هم سریع مرور کنیم.
گفتید بعضی می گویند "ذهن آگاهی" یعنی مثبت اندیشی و مثبت بینی و ما می بینیم که با تعریفی که از "ذهن آگاهی" داریم این گمان اشتباه است. چون در حالت ذهن آگاهی بعضی مواقع شما مجبورید افکار منفی و صحنه های ناخوشایند را همانطوری که هستند نظاره کنید. به عبارتی چشم در چشم تمام حوادثی که هم اکنون در وجود شما رخ می دهند می دوزید و آنها را بدون اینکه تائید یا ردشان کنید تماشا می کنید. اتفاقا وقتی به موضوع "کاهش استرس از طریق ذهن آگاهی" می رسیم ، اولین درسی که آموزش داده می شود این است که به بیمار می گویند با مشکلات درونی خودت شجاعانه رودررو شو. بدون اینکه از آنها بترسی و یا فرار کنی. البته قبلش به بیمار می فهمانند که او با چیزهایی که می بیند یکی نیست. با فکرش یکی نیست. با احساسش یکی نیست. بلکه موجودیتی است ورای فکر و احساس و چیزهایی که درون و بیرون بدنش در حال رخ دادن هستند. او فقط یک تماشاچی بی طرف و یک رهگذر غریب است که می ایستد تا ببیند این تصادفی که رخ داده چیست و چرا و چه شکلی رخ داده است. خوب! بدیهی است که این تعریفی که از ذهن آگاهی داریم با تصوری که از مثبت اندیشی در ذهن ها افتاده زمین تا آسمان فرق می کند. اگر کسی از راه برسد و بگوید "ذهن آگاهی" را از قبل می داند و آن را همان مثبت اندیشی بخواند بدیهی است که نمی تواند جلوتر برود و معنای واقعی و کاربرد عملی "ذهن آگاهی" در زندگی را درک کند و از همان ابتدا در درس ذهن آگاهی رفوزه می شود. و به همین ترتیب می توان سوء تفاهم های دیگر یعنی اشتباه گرفتن ذهن آگاهی با تن آرامی و ریلاکسیشن یا خالی کردن ذهن و خلسه را نفی کرد.
بعضی افراد "ذهن آگاهی" را با خلسه و خالی کردن ذهن از هر نوع فکر و خالی کردن وجود از هر نوع هیجان و احساسی اشتباه می گیرند. حال آنکه اصلا چنین نیست! آن مثال فیلمبردار و صحنه را به خاطر می آورید. گفتیم که خود واقعی من و شما نه جناب فیلمبردار است و نه صحنه ای که فیلمبرداری می شود. فیلمبردار همان فکر ماست. "خود واقعی ما" کسی است که از بالای نردبان ،از طبقه بالا، از بعدی متفاوت دارد به کل صحنه یکجا نگاه می کند و آن را مانند یک شکارچی دقیقا زیر نظر دارد. در این شکلِ خاصِ دیدن، شما با فکر مخالفتی نمی کنید. اجازه می دهید فیلمبردار هر جوری می خواهد صحنه را ضبط کند. با صحنه هم کاری ندارید. چیزی را حذف یا پررنگ نمی کنید. در "ذهن آگاهی" ما از ذهن استفاده می کنیم اما اجازه نمی دهیم که ذهن از ما استفاده کند.
بسیاری از این روش های مدیتیشن که الان مد شده اصلا مفید نیستند چون عامل و فاکتور آگاه بودن در آنها کمرنگ می شود. مثلا می آیند توی یک اتاق نیمه تاریک می نشینند اطراف خودشان شمع و عود روشن می کنند بعد چشمانشان را می بینند و سعی می کنند به زور، ذهن خود را از افکار ناخوشایندی که آزارشان می دهد خالی کنند. ساعت ها به این شکل می نشینند و بعد وقتی خسته شدند سراغ زندگی عادی خود برمی گردند. شاید با این روش به آرامشی موقتی برسند اما این شکلِ آرامش، وقتی در یک زندگی بحرانی و پر تنش قرار دارید، به کارتان نمی آید. باید مراقبه از جنس آگاهانه باشد تا بتواند به کار آید و در تمام لحظات زندگی همراهی مان کند. همیشه که نمی توان فکر بد و آزاردهنده یا فکر خوب و وسوسه کننده را به زور از اتاق ذهن بیرون کرد. ضمیر ما یک بیوکامپیوتر قوی دارد که دائم در حال تحلیل است و خروجی آن فکر ها و اندیشه های رنگ و وارنگ است. این کامپیوتر بیولوژیکی را که نمی توان انکار کرد. این نعمتی است که خدا در وجود ما انسان ها قرار داده تا بتوانیم نسبت به حیوانات برتری و ویژگی شاخصی داشته باشیم و بتوانیم در این دنیا سرپا بمانیم و گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. مهم این است که این جناب "بیوکامپیوتر فکر ساز" منِ واقعی ما نیست. "من واقعی" کیفیتی دیگر ازجنس بیداری هست. یک جور آگاهی اما از جنس غیر از فکر است که من نام آن را فراآگاهی گذاشته ام.چون فراسوی آگاهی فکری مرسوم و معمولی است. همانی است که می تواند بیوکامپیوتر فکر ساز و فکرهایی که می سازد و هیجاناتی که ایجاد می کند را یکجا ببیند و در عین حال تحت تاثیر آنها قرار نگیرد. همان کسی که از بالای نردبان یا بعدی بالاتر آن فیلمبردار و صحنه فیلمبرداری را همزمان و لحظه به لحظه رصد می کند.
اگر این همه روش های مدیتیشن که الان در سطح جهان مد شده و بیشترشان هم اشتباه و خطاهستند با این واقعیت بدیهی ، یعنی حضور الزامی و اجباری فکر در زندگی، نتوانند کنار بیایند که اصلا به درد نمی خورند. آرامشی که آگاهانه و به قولی بیدارانه نباشد. یعنی ناشی از هشیاری و بیداری لحظه به لحظه نباشد که پشیزی ارزش ندارد. شبیه آرامش ظاهری است که این راننده های جوشی و عصبی پشت چراغ قرمزدارند که به ظاهر آرام اند اما با یک بوق ناگهان از کوره درمی روند و به جان بقیه می افتند،آرامش غیر آگاهانه از جنس همان آرامش کاذب و کاغذی است که با صدای یک بوق یا شنیدن یک جمله به هم می ریزد. لایه رویی و ظاهری آرام است اما در لایه های زیرین غوغایی به پاست که بیا و ببین. تکرار می کنم که این جور آرامش اصلا موقع بحران به کار نمی آید. آتش زیر خاکستر است و شبیه آتش فشانی است که هر لحظه ممکن است فوران کند.
خلاصه کلام اگر ذهن آگاهانه به سوء برداشت ها نسبت به موضوع ذهن آگاهی نگاه کنیم متوجه می شویم که همه این سوء تفاهم ها در یک نکته مشترک اند و آن این است که همه این کج فهمی ها، پارامتراساسی یا همان عنصر اصلی ذهن آگاهی، یعنی بیداری و هشیاری از بعد بالاتر ، را از صحنه حذف می کنند. در حالی که در حالت ذهن آگاهی ، نقش این بیداری و آگاهی برتر، اما بی طرف و بی مدعا، نقشی اساسی و تعیین کننده است.
این جمله کلیدی را باید همیشه آویزه گوشمان قرار دهیم که هر وقت به ما گفتند بیا با این ابزارها و روش ها، هشیاری خود را کنار بگذار و درک خود را از زندگی کدر و گنگ و تار و مبهم بساز تا بتوانی به آگاهی برتر دست یابی بدانید که این حقه ای بیش نیست.شرط اساسی همیشه باید هشیاری و آگاهی لحظه به لحظه باشد و ذهن آگاهی یعنی همین! مراقبه و مدیتیشن هم اگر می خواهد واقعی باشد باید این شرط یعنی آگاهانه بودن را در خود داشته باشد.
همینطور وقتی می خواهیم معنای ذهن آگاهی را واقعا درک کنیم باید در نظر داشته باشیم که در حالت ذهن آگاهی ، بیداری انسان نبایدنتیجه گرایانه باشد. یعنی باید بودن و حضور داشتن ملاک اصلی باشد اینکه ، بودن در حالت ذهن آگاهی در دراز مدت چه فایده ای برای انسان دارد؟باید بگوئیم که "خودِ بیدار بودن" به نظر من بهترین نتیجه است. من شخصا یک روز بیداربودن را با صدها سال خواب و منگی عوض نمی کنم. اما اگر بخواهیم از منظر درمانی ،به خصوص در حوزه کاهش استرس یعنی همان نظریه جنجال آفرین پروفسور کابات زین، به ذهن آگاهی نگاه کنیم باید بگویم که ذهن آگاه بودن دردراز مدت، در زندگی و وجود یک انسان معمولی چهار تغییر اساسی ایجاد می کند.
تغییر اول این است که فرد عمرش بیشتر می شود. نه به این معنا که به جای هفتاد سال صد و بیست سال عمر می کند. که البته با توجه به آرامش عمیقی که بر وجود شخص حاکم می شود بعید هم نیست. بلکه عمر فرد ذهن آگاه به این معنا زیاد می شود که او در یک بازه زمانی ثابت بیشترین لحظات بیداری و هشیاری را تجربه می کند و زمان بیشتری را نسبت به یک فرد معمولی نیمه خواب برای لمس و احساس و درک ودیدن دنیا وقت دارد. یک فرد ذهن آگاه ، وقایع عالم هستی و اتفاقات دوروبر خود را بیشتر درک می کند و از دنیا ،اطلاعات و پیام ها و مفاهیم و درس و تجربه بیشتری بدست می آورد. می گیرد. اگر خوب به آدم های حواس جمع و به قول ما "ذهن آگاه" دوروبرتان نگاه کنید، می بینید نسبت به هم سن و سال های خود بسیار با تجربه تر و داناتر و پخته تر هستند. فرصت ها را خیلی زودتر از بقیه شکار می کنند و بسیار کمتر از بقیه فریب می خورند و بیشتر مواقع مثل پیرمردهای با تجربه عمل می کنند. انگاری مقیاس خط عمر آنها چند برابر شده است و از یک لحاظ گویی عمیق تر شده است و بعدی جدیدتر پیدا کرده است. افراد ذهن آگاه ،این عمق بیشتر در خط عمر را، مدیون بیداری لحظه به لحظه و رویت بیشتر جمال لحظات دائما جدید زندگی خود هستند. آنها ممکن است مثل افراد عادی در شبانه روز حدود هشت ساعت و حتی بیشتر بخوابند اما به وقت بیداری واقعا بیدارند و تمام آن شانزده ساعت بقیه عمرشان لحظه به لحظه بیدارند. اگر عمر مفید آدم ها را ساعات صددرصد بیداری شان بدانیم باید بگوئیم که افراد ذهن آگاه عمر مفید بسیار بیشتری نسبت به بقیه دارند.
اتفاقا این همان دلیلی است که مدیران شرکت های بزرگ الان برای افزایش هشیاری و بیداری حین کار کارمندانشان به دوره های ذهن آگاهی روی آورده اند. همینطور در مدارس بسیار مدرن هم با برگزاری دوره های آموزشی مرتب و منظم ذهن آگاهی، سعی می کنند زمان هشیاری و حواس جمعی دانش آموزان و دانشجویان را چند برابر کنند و از این مسیر بازده درسی و کارآیی آنها را چند صد برابر سازند.
بد نیست همین جا آماری از موسسه گالوپ نقل کنم که می گوید شصت درصد کارمندان و کارگران در کشورهای پیشرفته ، موقع کار حواسشان جمع کارشان نیست وحضور ذهن ندارند. آنها عمده کارهای خود را به صورت ناخودآگاه و به طور عادتی انجام می دهند. پانزده درصد عمدا حواسشان به کاری که انجام می دهند نیست و در واقع هوش و حواسشان کلا جای دیگری است.یعنی سرکار می آیند اما در حال انجام یک کار دیگر هستند. در این بین فقط بیست و پنج درصد کارمندان در حین انجام کار به طور کامل هشیارند و تمام فکر و ذکرشان به اتفاقات زمان الان کارشان است و در واقع عمده افراد خلاق هم در بین همین بیست و پنج درصد پیدا می شوند. این آمار بدون شک در کشورهای در حال توسعه و ضعیف تر بدتر است و این نشان دهنده ضرورت ذهن آگاه سازی سریع همه افرادی است که در بخش های مختلف اجتماع مشغول به کار هستند.
این تغییر اول بود. یعنی ذهن آگاه شدن باعث می شود ایام بیداری در زندگی عادی افراد بیشتر شود و از این مسیر حجم تجربیات و اطلاعاتی که فرد دریافت می کند بیشتر شود و او عمر بیشتری را نسبت به افراد خوابزده و ذهن خفته پیدا کند.
تغییر دومی که ذهن آگاهی در زندگی فرد در درازمدت ایجاد می کند افزایش سطح تمرکز و میزان تراز حواس جمعی شخص در طول شبانه روز است. برای مثال دانش آموز یا دانشجویی که دچار مشکل عدم تمرکز و ناتوانی در جمع کردن هوش و حواس خود برای مطالعه است. با روی آوردن به بیداری از نوع ذهن آگاهانه، به تدریج و به مرور زمان استعداد و توانایی اش در کنترل افکار و احساساتش بیشتر می شود و بهتر می تواند روی موضوعی که مطالعه می کند تمرکز کند. شما خواهید دید که افراد ذهن آگاه بسیار تیز هوش و دقیق هستند و روی کاری که در هر لحظه انجام می دهند تمرکزی فوق العاده و مثال زدنی دارند. آنها می توانند ساعت ها و حتی روزها و هفته ها روی یک موضوع تمرکز کنند و بی اعتنا به جلوه گری های محرکات بیرونی و درونی کنترل ذهن و تمرکز خود را از دست ندهند. تکرار می کنم که در ذهن آگاهی اصلا هدف تمرکز نیست اما افزایش سطح تمرکز و بالارفتن سطح آرامش در رابطه با هر موضوع دلخواه فرد، از نتایج جنبی و عوارض فرعی "تماشای ذهن آگاهانه" هستی است. در این خصوص می توان بسیار صحبت کرد اما برای درک سریع کافی است برای مدت مشخصی مثلا ده تا بیست روز، ساعات ذهن آگاه بودن خود را در طول شبانه روز افزایش دهید. یعنی با بیداری و هشیاری دم به دم کارهای روزمره را انجام دهید و موقع انجام آنها بدانید که دارید آن کارها را انجام می دهید و کل زنجیره افکار و احساسات و واکنش های روحی و جسمی خود را در برخورد با محرکه های زندگی زیر نظر بگیرید. خواهید دید که بعد از بیست روز تغییری بسیار محسوس در قوه تمرکز و تیز بینی و نکته بینی شما رخ می دهد و میزان تمرکز تان روی موضوعات کاری و درسی تا حد بسیار زیادی افزایش می یابد.
تغییر سومی که ذهن آگاهی در زندگی فرد باعث می شود کاهش بسیار شدید مقاومت درونی فرد در اجرای تصمیمات شخصی است. به زبان ساده در درون فرد صلح و آشتی برقرار می شود و دیگر انسان با خودش سرجنگ ندارد. چرا که یک طرف دعوا یعنی خود واقعی انسان موفق شده خودش را به عنوان یک " من برتر" شناسایی کند و از "من ذهنی" جدا نماید. این "من برتر" و این "هویت ذهن آگاه" اکنون فقط در هیبت یک تماشاچی و نظاره گر بی طرف اما همیشه بیدار در تمام لحظات زندگی حضور می یابد و به همین خاطر "من ذهنی" هر چقدر فتنه گری کند و وسوسه نماید و نمایش های مثبت و منفی قطار کند به هیچ وجه نمی تواند این "من برتر" یا این هویت فراآگاه بی طرف نظاره گر را وارد بازی خود نماید. به همین دلیل یکی از طرفین دعوا و جدال درونی موفق شده به بعدی بالاتر و به دنیایی متفاوت تر جهش کند و از آن دنیای متفاوت به بقیه فرآیندهای بدن نگاه کند.در نتیجه دیگر مقاومت و جدالی وجود ندارد و انرژی ارزشمند حیاتی وجود انسان صرف دعواهای درونی نمی شود.
الان اگر در اطرافتان به خیلی از آدم ها نگاه کنید می بینید آنها با خودشان قهر هستند و دائم در حال کلنجار و توجیه خودشان هستندو از همه مهم تر به شدت خسته اند. انگار درون وجودشان دو تا "من" وجود دارد که یکی مخالف است و آن دیگری به شدت موافق و این دو تا "من" تمام انرژی وجود انسان را در طول بیداری مصرف می کنند و نمی گذارند فرد به کار خودش برسد. اما وقتی فرد خود را به فرآیند ذهن آگاهی می سپارد و تصمیم می گیرد در هر لحظه از زندگی خودش بیدار شود و با خوبی ها و بدی های وجود خودش مهربان شود و همه را به یک چشم نگاه کند ، در این حالت آرامشی عمیق بر میدان مبارزه درون وجود انسان حاکم می شود و نتیجه این آرامش و بی دعوایی، افزایش فوق العاده سطح انرژی درونی و روانی شخص است که این انرژی بسیار ارزشمند می تواند یا به صورت یک نیروی شفاگر برای درمان بیماری های جسمی و روانی و ذهنی شخص به کار گرفته شود و یا در قالب یک پشتوانه پر قدرت معنوی و جسمی برای انجام کارهای سخت و یادگیری مهارت های پیچیده هدایت گردد. کسی که دائم با خودش دعوا دارد محال است بتواند انرژی کافی برای انجام ساده ترین کارها را در اختیار داشته باشد و در حقیقت شبیه راننده ای است که ترمز دستی را کشیده و ماشین را به یک کوه بزرگ سنگی چسبانده و درحالت ایستاده پدال گاز را فشار می دهد و بدون اینکه حرکتی کند به تمام اجزای ماشین فشار بیش از حد می آورد و همه سوخت ماشین را می سوزاند و تلف می کند. این جور تلف کردن انرژی درونی در مدت کوتاهی تمام منابع درونی وجود شخص را تحلیل می برد و عوارض منفی فراوانی چه جسمی و چه روانی و چه ذهنی و رفتاری به همراه دارد و بیماری های رنگ و وارنگی را در زندگی فرد و خانواده اش باعث می گردد.
بیداری در زمان حال یا همان "زندگی ذهن آگاهانه" باعث می شود این درگیری های درونی متوقف شوند و صلح و آرامشی بی نظیر در وجود شخص حاکم شود. این را به راحتی می توانید در رفتار و نگاه و صدای آرام افراد ذهن آگاه شاهد باشید.
تغییر چهارمی که "ذهن آگاهی" در وجود شخص باعث می گردد افزایش "سطح وضوح حواس" فرد است. شما وقتی خود را ملزم کنید که در زمان همین الان به ورودی های حواس پنج گانه خود ،یعنی به چیزهایی که با چشم می بینید یا با گوش می شنوید، بیشتر دقت کنید و مزه غذاهایی که می چشید و بوی چیزهایی که به مشامتان می رسد را با حداکثر حواس جمعی ردیابی و نظاره کنید و هنگام لمس اشیای اطراف و همینطور هر چیزی که با آن تماس می گیرید بیشترین دقت را داشته باشید. طبیعی است این حواس خود به خود قوی تر می شوند و شبیه چاقویی که به تدریج زنگار از رویش برداشته می شود تیز تر و برنده تر می شوند و وضوح و شفافیتشان هم با افزایش زمان ذهن آگاهی بیشتر می گردد.
در این حالت صداهایی که بقیه برایشان عادی شده و نمی شنوند را شما به راحتی می شنوید و چیزهایی که از نظر بقیه دور است را شما به وضوح می بینید. احساساتی که بقیه اصلا درک نمی کنند را می فهمید و خلاصه کلام طوری می شوید که انگار حواس قوی تری بدست آورده اید. این افزایش وضوح حواس، منحصربه حواس پنج گانه معروف نیست. شما در حواس دیگری که معمولا از آنها یاد نمی شود مثل حس ناوبری و جهت یابی هم پیشرفت بسیار زیادی مشاهده می کنید و نسبت به همنوعان خود از زندگی اطلاعات دقیق تر و کامل تری دریافت می کنید. این حساس ترشدن و تیز تر شدن حواس ضمن اینکه درسنین بالاتر و ایام پیری و کهولت مانع زوال عقل می شود، شما را به صورت یک موجود توانمند تر و قابل تر از بقیه در جامعه در می آورد و در نتیجه شما می توانید فرصت های بیشتری را ببینید و شکار کنید و واکنش های موثر تری را در زمان ومکان مناسب از خود ارائه دهید.
عناصر اساسی ذهن آگاهی
قبل از تشریح عناصر اصلی ذهن آگاهی بیائید دوباره تعریف آن را از منظری جدید مرور کنیم. گفتیم که "ذهن آگاهی" یعنی حواس جمعی کامل نسبت به تک تک اتفاقاتی که همین الان و همین جا در زندگی ما دارد رخ می دهد. به همین سادگی! دقت کنید ما چه ذهن آگاه باشیم و چه نباشیم این اتفاقات بالاخره رخ می دهند. اما وقتی در حالت ذهن آگاهی هستیم تک تک این رخداد ها را می بینیم و با تمام وجود حس می کنیم و درمی یابیم. ذهن آگاهی چیزی از جنس آگاهی است و یک علم و دانش نیست که آن را با حفظ کردن و به خاطر سپردن یاد بگیریم. ذهن آگاهی از جنس بیداری و هشیاری است و هنر و مهارت نیست که آن را به یک شکلی بیاموزیم و بعد تا آخر عمر با خیال راحت به کار ببریم.ذهن آگاهی یک جور روش زندگی کردن تا آخر عمر است. روش هم خیلی ساده است. کافی است حواسمان را جمع لحظه های زندگی مان کنیم و به جای سکونت در زمان های گذشته و آینده ، در واقعی ترین زمان زندگی مان یعنی همین الان ساکن شویم. به همین خاطر است که بر خلاف آنچه تصور می شود ذهن آگاهی یک سری جمله و فرمول و فن و تکنیک نیست که یاد بگیریم و چند سال تمرین کنیم و بعد بگوئیم که به آن مسلط شده ایم. ذهن آگاهی کلاس نیست که در آن ثبت نام کنیم و بعد از گذراندن چند واحد موفق به کسب دیپلم یا لیسانس ذهن آگاهی شویم. ذهن آگاهی یعنی بیداری و هشیاری صددرصد با لحظه لحظه اتفاقاتی که همین الان دارد رخ می دهند. ممکن است یک فرد کاملا بیسواد بتواند ذهن آگاه باشد اما یک استاد دانشگاه با سال ها تجربه تدریس نتواند آن را دریابد. ذهن آگاهی یک روش زندگی و البته روش طبیعی و درست زندگی است. یک فرد ذهن آگاه نسبت به اتفاقات بیرون وجودش کاملا آگاه و هشیار است. و از همه مهم تر نسبت به اتفاقات درون وجود خودش هم کاملا بیدار و حواس جمع است. یک فرد ذهن آگاه را نمی توان به راحتی عصبانی کرد یا حسادتش را تحریک نمود و یا دلش را به رحم آورد و او را فریب داد. دلیلش این نیست که فرد ذهن آگاه عصبانی نمی شود یا حسادت نمی کند و یا دلش رحم را نمی شناسد و یا فریب نمی خورد. بلکه دلیلش این است که شما در وجود فرد ذهن آگاه مثل بقیه آدم های معمولی دکمه ای نمی بینید که با فشردن آن احساساتش را تحریک کنید و به صورت از قبل برنامه ریزی شده خشمش را برانگیزید و او را به واکنش های خود به خودی و ناخواسته وادار سازید. به گردن دل فرد ذهن آگاه، نخی بسته نیست که مثل بقیه مردم بتوانید آن نخ را هر وقت دلتان خواست بکشید و او را بر خلاف میلش و بی آنکه بداند یا بخواهد، به انجام واکنش های ناخواسته مورد نظر خود مجبور کنید. فرد ذهن آگاه حواسش کاملا جمع است. از همان لحظه ای که شما سعی می کنید با زرنگی و زیرکی با احساسات و هیجانات و افکار او بازی کنید شما را زیر نظر دارد و گام به گام تمام افکار و هیجاناتی که درون وجود خودش در پاسخ به تحریکات شما زنده می شوند را رصد می کند. او تمام زنجیره واکنش های اتوماتیک بیرون و درون وجودش را می شناسد و آنها را نظاره می کند. یک جور نظاره بی طرفانه و بدون پیشداوری اما هشیارانه و آگاهانه و اتفاقا به همین خاطر است که خیلی ها ذهن آگاهی را یک جور خاص "دیدن" دنیا می دانند.
البته وجود فکر و احساس و هیجان و عادت و واکنش های غیر ارادی را در بدن انسان نمی توان انکار کرد؟ یک فرد ذهن آگاه هم آنها را انکار نمی کند. بلکه برعکس با دلی باز و قلبی مطمئن به همه افکار و احساسات و هیجانات و عادت ها و واکنش ها اجازه خودنمایی و عرض اندام می دهد. فقط یک تفاوت عمده فرد ذهن آگاه با معمولی ها دارد و آن این است که خودش را به افکار و احساسات و ایده ها و تخیلاتش نمی چسباند و آنها را با خودش یکی نمی داند. یعنی هویت خودش را از آنها طلب نمی کند. این نکته بسیار مهمی است که اگر درست درک شود می تواند تحولی خارق العاده در زندگی انسان ایجاد کند. برای فرد ذهن آگاه فکر یک چیز است و واقعیت زندگی یک چیز دیگر و فکر الزاما واقعیت زندگی نیست. اینکه من به چیزی فکر کنم و گمان کنم دنیا هم با این فکر من یکی است. این غلط است. فرد ذهن آگاه غلط بودن این یکی دانستن فکر و واقعیت را می فهمد و به زبان واقعی تر می بیند و در نتیجه هرگز خودش را با فکر یکی نمی داند. برای یک فرد معمولی فرآیند تفکر وحاصل آن یعنی فکر و اندیشه ای که از این فرآیند بدست می آید یک چیز واقعی است. اما برای فرد ذهن آگاه اصلا چنین نیست و فکر نهایتا فقط یک فکر است و ربطی به واقعیت ندارد. خوب به این نکته دقت کنید. فرد ذهن آگاه خودش را با فکر خودش یکی نمی داند. اگر شما فکر می کنید اشتباه کرده اید و یا دیگران فکر می کنند شما شکست خورده اید، این نظر و فکر خودتان و دیگران، ربطی به واقعیت زندگی شما ندارد.فقط یک فکر و نظر است. فکر هم چیزی جز چرخیدن ذهن در لابلای تصاویر حافظه و ایده ها و نظرات ذهنی نیست. همین و بس. فرد ذهن آگاه خودش را با فکر خودش یکی نمی داند و بر اساس افکار و احساساتش ، هویت خود را شناسایی نمی کند.
همه می دانیم که بعضی افکار بیمارگونه و مریض اند. بعضی افکار برعکس شادی بخش و انرژی آفرین اند. بعضی افکار هم خنثی هستند. فرد ذهن آگاه با همه این افکار و احساسات مهربان است. او به همه آنها اجازه می دهد جلوی چشمانش رژه بروند و هر خوش رقصی و عرض اندام و جلوه گری که دوست دارند را انجام دهند ، اما در عین حال ، فرد ذهن آگاه قویا بر این باور است که این افکار و ایده ها و احساسات ربطی به خود واقعی او ندارند. فرد ذهن آگاه با افکار بد نمی جنگد و طرف افکار خوب را نمی گیرید. با افکار خنثی کنار نمی آید و خلاصه خود را وارد بازی خسته کننده و انرژی بر فکرچرخی نمی کند.چرا؟ چون فکر را آدم حساب نمی کند! فکر فکر است. همین و بس! حوزه وظایف مشخصی دارد. برای حل مساله بدرد می خورد. اما نمی تواند در حوزه هویت درونی فرد وارد شود و در این حوزه سهم بخواهد و دنبال "من" برای خودش بگردد. احساس هم در جای خود فقط احساس است و چیزی بیشتر از آن نیست. مهم این است که شما به این مرتبه از بیداری و هشیاری برسید که خودتان را با افکار و اندیشه هایتان یکی نگیرید. همینطور با افکار و ایده ها و نظرات دیگران خودتان را یکی نپندارید.
شاید به همین دلیل است که اکثر اوقات فرد ذهن آگاه بیشتر شبیه بچه ها به نظر می رسد، تا آدم بزرگ ها. مثلا یکی از راه می رسد و به او چیزی می گوید. تعریف می کند یا تهمتی می زند. دشنامی می دهد یا تحسین می کند. اما فرد ذهن آگاه واکنش مطلوب و دلخواه بزرگترها را از خود نشان نمی دهد. به جای اینکه مثل یک آدم ماشینی از قبل برنامه ریزی شده واکنش خود به خودی ازخود نشان دهد. به چشمان فرد دشنام دهنده یا تحسین کننده زل می زند و سراپای او را برانداز می کند و بعد سوار بر موج افکار و احساساتی می شود که با کلام این فرد غریبه قرار است در وجود او زنده شود. او به جای اینکه بخشی از اتفاق باشد به نظاره اتفاق می نشیند. از قالب هنرپیشه بیرون می آید و مانند یک تماشاچی بی طرف به کل فرآیندی که در حال رخ دادن است توجه می کند. بدیهی است که برای آدم های معمولی چنین شخصی عین کودکان خردسال است و نمی توان او را با دشنامی ناراحت کرد و یا با تعریف و تمجید سرشوق آورد و فریب داد. شخص ذهن آگاه هیچ قلابی ندارد که به فکر ها و احساسات رنگ و وارنگی که از جلویش می گذرد آویزان کند و همراه آنها به این سمت و آن سمت کشانده شود. شاید بتوان این موضوع را یک جور دیگر هم دید و آن این است که فرد ذهن آگاه مثل یک قایق با بدنه کاملا صاف و لغزنده است که داخل رودخانه هستی همراه با جریان زندگی به جلو می رود و هیچ تمساح و کوسه و جانور داخل رودخانه نمی تواند این قایق را گاز بزند و یا خودش را به جایی از آن وصل کند.به زبان ساده تر هیچ قلاب فکر و هیچ چنگک احساسی نمی تواندفرد ذهن آگاه را به خود وصل کند.
در مورد عادت ها و رفتارها واکنش های غیر ارادی و خود به خودی ضمیر ناخودآگاه هم فرد ذهن آگاه منکر آنها نیست. فقط شخص ذهن آگاه اصرار دارد که در تمام این فرآیند های به ظاهر غیر ارادی و خود به خودی حضور فعال داشته باشد. نه به عنوان یک فضول و کسی که قصد دخالت یا خرابکاری یا اصلاح دارد. بلکه فقط به صورت یک ناظر و تماشاچی کاملا بی طرف! دربحث ذهن آگاهی گفته می شود وقتی شما بتوانید عملیات خود به خودی درون ذهن و ضمیر خود را دقیق و لحظه به لحظه رصد کنید و زیر نظر بگیرید ، آنگاه این عملیات از حالت واکنشی و غیر ارادی خارج می شوند و به صورت پاسخ های عاقلانه تر و پخته تر ظاهر می شوند. اما برای اینکار فرد ذهن آگاه کاری انجام نمیدهد فقط شش دانگ حواسش را جمع می کند تا ببیند این اتفاقات زنجیره ای و اتوماتیک که در درون احساس و افکار او رخ می دهند و سرانجام به صورت یک واکنش رفتاری نمود پیدا می کنند به چه ترتیبی و با دخالت چه بخش هایی شکل می گیرند. برای همین است که می گویند ذهن آگاهی یک جور بیداری در بیداری است. یعنی خیلی از آدم های معمولی اطرافمان ، از جمله خودمان ، که همین الان به ظاهر آنها را بیدار گمان می کنیم، فقط چون چشمانشان باز است، وقتی وارد حالت ذهن آگاهی می شوند تازه درک می کنند که بیداری یعنی چه و تازه به معنای واقعی از خواب زندگی بیدار می شوند و سرزندگی را دوباره احساس می کنند.
اگر بخواهیم به زبان ساده و به صورت مقایسه ای روحیه و رفتار یک فرد ذهن آگاه را با یک فرد معمولی مقایسه کنیم ، می توانیم بگوئیم که فرد ذهن آگاه زندگی را به صورت مستقیم تجربه می کند و جرات رودرروشدن با حوادث و اتفاقات واقعی زندگی درست همین الان و همین جا را دارد. اما فرد معمولی اصرار دارد که با توسل به رفتارهای عادتی و واکنش های از قبل برنامه ریزی شده ضمیر ناخودآگاه مانند کبک سرخود را زیر برف غفلت پنهان کند و به شکلی خود را سرگرم کند و بگذارد امواج زندگی از کنار او بگذرند و او با حواس پرت کردن خودش آنها را نبیند و با آنها روبرو نشود. فرد ذهن آگاه با شوق و اشتیاق و اراده خودش به استقبال واقعیت همین الان زندگی اش می رود و فرد معمولی از آن می گریزد و طفره می رود. فرد ذهن آگاه با قصد و نیت مشخص و از روی عمد شش دانگ حواسش را حتی در سخت ترین شرایط حواس جمعی روی زمان همین الان زندگی اش متمرکز می کند. اما فرد معمولی کنترل اوضاع را به ضمیر ناخودآگاه و عادت ها می سپارد. فرد ذهن آگاه در هر لحظه با اراده خود، توجه خودش را روی یک موضوع متمرکز می کند. اگر هم حواسش پرت شد و فکرش جای دیگر رفت بلافاصله به خاطر ذهن آگاه بودنش این انحراف فکر را می فهمد و با مهربانی و بدون اینکه خود را سرزنش یا انتقاد کند دوباره حواسش را روی موضوع دلخواه و انتخابی خودش جمع می کند. فرد ذهن آگاه خیلی حواس جمع است. بهره وری و کارآیی او در فعالیت های زندگی عالی است. چون با تمام توجه هر کدام از کارهای روزمره اش را انجام می دهد. او سرشار از انرژی است چون انرژی حیانی اش را روی افکار بی ربط هدر نمی دهد.
فرد ذهن آگاه در زمان الان حضور کامل دارد در حالی که فرد معمولی در گذشته و آینده زندگی می کند و هیچ سهمی از حیات را برای همین الان زندگی اش کنار نمی گذارد. در حقیقت اگر بخواهیم تفاوت روحیه فرد ذهن آگاه با فرد معمولی را مشخص کنیم باید هفت عنصر کلیدی ذهن آگاهی را از قبل بشناسیم تا بتوانیم نسبت به ذهن آگاه بودن یک فرد یا معمولی بودن او اظهار نظر کنیم.
ـ بسیار عالی است. و این هفت عنصر کلیدی ذهن آگاهی چیست؟
ـ هفت عنصر اساسی ذهن آگاهی عبارتند از:
1) بی قضاوتی : یعنی بدون پیش داوری و حذف و تائیدبا زندگی برخورد کنیم و ورای درستی و نادرستی اتفاقات درون و بیرون خود را نظاره کنیم.
2) صبور بودن : یعنی حوصله داشتن و شکیبا بودن و حق دادن به اتفاقات برای اینکه در زمان مناسب خودشان رخ دهند.
3) ذهنی باز داشتن: یعنی درک همه چیز همانگونه که هستند. یعنی تقسیم نکردن ذهن به سیاه و سفید.یعنی آمادگی کامل درونی داشتن برای روبرو شدن با واقعیت های زندگی همانگونه که هستند.بی کم و کاست.
4) اطمینان داشتن: یعنی مطمئن بودن به اینکه توانایی "ذهن‏آگاه" شدن در وجود همه آدمها هست و هر انسانی می تواند این شکل متفاوت بیداری و هشیاری را در تمام لحظات زندگی اش حفظ کند. یعنی یقین داشتن که درست ترین شیوه زندگی ذهن آگاهی است.
5) اصالت بخشیدن به بودن به جای سرگرم کاری شدن: یعنی به جای فرار از لحظه الان و مشغول ساختن عمدی خود به انجام یک کار (و چه بسا کارهای بی فایده) ، بپذیریم که بودن و حضور ذهن داشتن در لحظه اکنون ، بسیار ارزشمندتر از انجام هر کار دیگری است.
6) پذیرفتن واقعیت های زندگی در هر لحظه:به این شکل که اوضاع و اتفاقات و شرایط زندگی خود را همینطوری که واقعا هست بپذیریم و آن ها را انکار نکنیم. در حقیقت با دیدن واقعیت به همین شکلی که هست خود را برای تغییر و اصلاح آن به شکل درست آماده می کنیم.
7) دلبسته نبودن و رها کردن : یعنی خود را با هیچ چیز دیگری در این عالم یکی ندانستن.و اسیر و دلبسته نبودن به هیچ چیز!
اگر این هفت عنصر کلیدی در وجود یک شخص پیدا شود ، آن شخص را می توان یک فرد ذهن آگاه دانست. و به محض اینکه یکی از این عناصر از وجود شخص دور شود او از حالت ذهن آگاهی دور می شود. حال فرقی نمی کند که آن شخص پنجاه سال تمرین ذهن آگاهی کرده باشد یا پنج دقیقه. مهم این است که اگر می خواهیم ذهن آگاه باشیم باید همیشه این عناصر کلیدی را در روحیه و شخصیت خود حفظ کنیم و آنها را شناسایی و تقویت نمائیم.

سوالی که برای خیلی ها مطرح شده این است که آیا ذهن آگاه بودن کار سختی است؟ و آیا برای کسب مهارت و ورزیدگی در آن نیاز به طی دوره های خاصی است؟
اگر یادتان باشد گفتیم که ذهن آگاهی کیفیتی از بیداری وحواس جمعی است که در آن هفت عنصردخیل بودند.این عناصر وقتی با هم ترکیب می شوند معنای ذهن آگاهی خیلی روشن به تصویر کشیده می شود. ما با بررسی مطالبی که گفتیم فهمیدیم که ذهن آگاهی به معنای پذیرفتن تجربیات لحظه به لحظه زندگی مان و داشتن جرات روبرو شدن و رودررویی شجاعانه با اتفاقات همین الان زندگی خودمان با شکیبایی و حوصله تمام و بدون هیچ نوع پیش داوری اولیه ، همراه با اطمینان و اعتماد به اینکه اتفاق غیر قابل کنترلی قرار نیست برایمان رخ دهد و در عین حال داشتن دلی باز و وسیع برای دیدن همه ضعف ها و قوت ها در لحظه همین الان و همین جای زندگی مان است. اگر بخواهیم خیلی ساده تر معنای ذهن آگاهی را بگوئیم می شود حواس جمعی صددرصد به اتفاقاتی که همین الان همین جا در درون و بیرون بدنمان دارد رخ می دهد.
حال سوال این است که آیا این گونه حواس جمع بودن سخت است و نیاز به تمرین دارد؟ در جواب باید بگویم در ظاهر امر کاری که بایدانجام شود بسیار راحت است. اما وقتی آستین ها را بالا بزنیم و وارد گود شویم متوجه می شویم که اجرای آن چندان هم آسان نیست. دلیلش هم این است که ما اصلا برای زندگی کردن به شیوه ذهن آگاهانه تربیت نشده ایم و استعداد و آمادگی روانی و ذهنی و حتی جسمی لازم برای ذهن آگاه بودن را بیشتر مواقع نداریم. ذهن ما بسیار سرکش و سرخود عمل می کند. دائم در حال تولید فکر های جورواجور است. فکرهایی که عمده آنها تخیلی و غیر واقعی است. احساس ما هم خودش را با یک کش محکم به فکر بسته است. فکر به چیزهای غمگین فکر می کند بلافاصله احساس با او همراهی می کند و غم و اندوه وجود مان را در برمی گیرد. بدن هم در این میان به صورت ناخودآگاه با این دو همکاری می کند. فرد غمگین کم اشتها می شود و رنگ و رویش می پرد و احساس ضعف تمام وجودش را در برمی گیرد. حال شما فرض کنید با این سه سرباز سرکش و سرسپرده و سرخورده شما می خواهید به ماموریت غیر ممکن "شکار لحظه اکنون" بروید! خوب طبیعی است که در عمل کار سخت می شود وبعد از کمی تمرکز حواس آدم به هزارجا می رود و احساس او منقلب می شود و بدنش کم می آورد.
به همین دلیل است که همه دانشمندان و روانشناسان ، "ذهن آگاهی" را یک تجربه کاملا فردی و جمع شدنی می دانند. "فردی" از این لحاظ که این خود شما هستید که باید حرکت نهایی را انجام دهید و روی صندلی بیداری دائمی و لحظه به لحظه بنشینید و "جمع شدنی" از این بابت که مهارت حضور در لحظه اکنون به مرور زمان در وجود شما نهادینه می شود و ذهن و روح و جسم شما به تدریج تربیت می شود که از آن حالت سه تفنگداری خودمختاری درآیند و تحت کنترل آگاهی همیشه بیدار و در واقع همیشه در صحنه شما قرار گیرند.
بخش چالاکی انگشتان در مغز نوازندگان ویولون نسبت به انسان های عادی بیشتر رشد می کند. بخش مربوط به موقعیت یابی در مغز رانندگان تاکسی شهر لندن نسبت به شهروندان معمولی رشد بیشتری داشته است چرا که آنها باید برای قبول در امتحان تاکسیرانی نشانی نزدیک به ده هزار خیابان را در ذهن خود جای دهند. طبیعی است که فرد ذهن آگاه بخش هایی از ساختار مغزش به تدریج رشد بیشتری پیدا می کند و با مرور زمان و افزایش حضور فرد در زمان اکنون، مغز و جسم هم با این نوع کیفیت جدید بیداری همنوایی می کند. در نتیجه به مرور کار راحت تر می شود و فرد می تواند با تمرکز بیشتر و حواس پرتی کمتر روی فعالیت های زمان حال زندگی خود متمرکز شود.
اینکه آیا باید هر روز مدت مشخصی تمرین کرد؟ درست مثل افراد بدن ساز که هفته ای چند ساعت به باشگاه می روند؟ باید بگوئیم بدتر از آن است. چون وقتی پرورش اندام کار می کنیم ماهیچه ها و عضلات لااقل تا چند ساعت خاطره ورزش و حرکاتی که انجام شده را در خود نگه می دارند. اما در ذهن آگاهی به محض اینکه از بیداری دم دم غافل شویم و حواسمان را به فکر های بی ربط پرت کنیم بلافاصله همه چیز از بین می رود و سر نقطه اول برمی گردیم. در ذهن آگاهی یا شما در زمان واقعی اکنون حضور دارید یا نه در زمان های غیر واقعی گذشته و آینده سیر می کنید. حالت سومی وجود ندارد. به همین دلیل درتمرینات ذهن آگاهی گفته می شود که اگر برای مثال روی اتفاقی در لحظه الان متمرکز بودی و ناگهان به هر دلیلی فکرت جای دیگری رفت. به محض اینکه متوجه شدی سریع فکر را در هر جا که هست رها کن و به نقطه الان برگرد. اگر این اتفاق در طول تمرینات ذهن آگاهی هزاران بار اتفاق افتاد باز هم نباید ناامید شوی و باید مصمم و استوار مجددا همه هوش و حواس خود را روی لحظه اکنون جمع کرد. به تدریج از تعداد این حواس پرتی ها کاسته و به میزان حواس جمعی و حضور در لحظه اکنون اضافه می شود. در این رفت و برگشت ها فرد به صورت تجربی و عملی یک سری مهارت هم یاد می گیرد که مجموع این مهارت ها قدرت رها سازی شخص از چنگ افکار و احساسات و خاطرات را در او تقویت می کند و از قدرت نفوذ فکر و احساس روی جابجایی نقطه تمرکز فرد کاسته می شود.
عمده مهارت ها تجربی و عملی هستند و خود فرد باید آنها را در عمل درک کند. اما به زبان ساده می توان گفت که در طول تمرینات ذهن آگاهی یک سری استعداد در وجود شخص بازشکوفا می شود. یعنی دوباره کشف می شود. یکی از این استعدادها قدرت رهاسازی و چنگ نزدن است. الان اگر دست شما یک توپ باشد و من بگویم توپ را رها کن شما بلافاصله دستان خود را شل می کنید و توپ از دست شما رها می شود و روی زمین می افتد.اما اگر به شما بگویم تنش روی عضلات شانه خود را کم کن ، شما گیج می شوید و نمی دانید چه کنید. دلیلش روشن است. شما از وجود تنش روی عضلات شانه و گردن خود اطلاع ندارید. چون مطلع نیستید پس قادر به رها سازی این انقباض عضلانی هم نیستید. اما به کمک ذهن آگاهی شما از تمام اتفاقاتی که در بیرون و درون بدن تان رخ می دهد آگاه می شوید. وقتی تمرکز خود را روی شانه ها می گذارید و با حوصله آن ناحیه را رصد می کنید و زیر نظر می گیرید ، متوجه می شوید که بی دلیل گارد دفاع به خود گرفته اید و فشار عصبی بالایی را روی ناحیه شانه و گردن و فک خود قرار داده اید. درست شبیه قضیه رها کردن توپ ، طبیعی است همین که بفهمید تنشی هست، اینجا هم شما می توانید به راحتی بخش زیادی از این تنش را از روی عضلات خود بردارید. بنابراین اولین استعدادی که ذهن آگاهی در وجود فرد شکوفا می سازد استعداد بیداری و آگاهی بیشتر از وجود خودش و فرآیندها و اتفاقاتی است که در درون وجودش رخ می دهند.
بد نیست بدانید که طبق پژوهش های صورت گرفته و مستند، ذهن آگاهی تاثیری غیر قابل انکار در درمان دردهای مزمن دارد. دردهایی که تمامی ندارند و به علل گوناگون در بخش های مختلف بدن ظاهر می شوند و دائمی و مزمن هستند. شکل تاثیر ذهن آگاهی هم در اینجا خیلی جالب است. در حالی که واکنش عادی افراد در مقابل درد فرار و فراموشی و توسل به دردکش ها و مسکن های رنگ و وارنگ است ، در ذهن آگاهی برعکس به فرد گفته می شود دقیقا روی ناحیه درد متمرکز شود و با درد روبرو گردد! تصور کنید فرد از درد مفصل رنج شدیدی می کشد و بعد بیاید و روی همان ناحیه مفصل دقت و تمرکز خود را قرار دهد. اما در این میان اتفاق جالبی می افتد. بعد از گذشت مدت زمانی نه چندان زیاد ، وقتی فرد توانست کاملا با درد خود کنار بیاید و به آن خیره شود، عضلات و اعصاب اطراف ناحیه درد دست از سفت شدن و کشیده شدن برمی دارند و شل می شوند و در نتیجه درد روانی و درجه دومی که روی درد اصلی سوار شده بود به ناگاه از میان می رود. در این حالت دردی که مزمن بود به اندازه واقعی اش برمی گردد و می تواند لااقل تحمل پذیر شود.
این استعداد و یا به قول بعضی ها مهارت بیدار شدن و اطلاع یافتن نسبت به بدن وقتی چندین بار تمرین شود و فرد بتواند آگاهانه در زمان های مشخصی تمام بدن خود را از نوک انگشتان پا تا فرق سر سانتی متر به سانتی متر اسکن کند و روی تک تک اجزای بدن خویش تامل نماید ، در نهایت رابطه بسیار دوستانه و صمیمانه ای بین بدن شخص و آگاهی او برقرار می کند و فرد می تواند در دراز مدت نه تنها پیام های مختلف بدن خود را سرموقع بگیرد و به نجات اعضای داخلی بدن خود برخیزد ، همچنین می تواند فرآیند درمان وشفا یافتن را نیز تسریع کند و جسمی سالم و سرحال و سرزنده را در اختیار فرد ذهن آگاه قرار دهد.
قبلا گفتیم که تمرین تنفس آگاهانه ، یعنی زیر نظر گرفتن تمام فرآیند دم و بازدم از نزدیکترین فاصله ممکن بدون دخالت در این فرآیند و اعمال کنترل روی مکانیزم تنفس یکی از بهترین روش های تمرین ذهن آگاهی است.
در کنار تنفس آگاهانه که کارآیی خارق العاده ای در ذهن آگاهی سریع انسان در همه شرایط بحرانی دارد ، تمرین اسکن بدن یعنی تمرکز دقت و توجه روی همه اجزای بدن ، در مواقع استراحت و در ساعات مناسب می تواند لحظات ذهن آگاهی فرد را در طول شبانه روز افزایش دهد و به تمرکز بیشتر شخص روی زمان اکنون زندگی اش و جایی که همین الان هست و انجام کاری که همین الان مشغولش هست و توجه به برقراری ارتباط با آدم هایی که همین الان دوروبرش هستند ، بیشتر سازد.
تمرین بعدی قدم زدن ذهن آگاهانه است. این تمرین شاید برای خیلی ها عجیب به نظر برسد و بسیاری از خود بپرسند مگر قدم زدن معمولی آدم ها آگاهانه نیست؟ جواب منفی است. ما آدم ها وقتی قدم می زنیم اصلا متوجه نیستیم که داریم از پاهای خود استفاده می کنیم و موقع حرکت دستانمان را حرکت می دهیم و اصلا متوجه شل و سفت بودن زمینی که زیر پایمان قرار دارد نمی شویم و به هیچ وجه از آدم های دوروبرمان و صحنه هایی که می بینیم و نسیمی که هنگام حرکت بر پوست صورتمان نواخته می شود خبردار نمی شویم. ما فقط راه می رویم و موقع راه رفتن به همه چیز فکر می کنیم به جز آنچه واقعا دارد موقع راه رفتنمان اتفاق می افتد. در تمرین قدم زنی آگاهانه ، فرد تصمیم می گیرد مسیر مشخصی را با سرعتی که مناسب تشخیص می دهد قدم زنان طی کند و در حین قدم زدن به هیچ چیزی جز اتفاقاتی که درست در هر لحظه قدم زنی رخ می دهد توجه نکند. اگر این پیاده روی در محیط جنگلی یا باغ یا پارک انجام شود که تاثیری فوق العاده دارد چرا که خود طبیعت به رهایی انسان از چنگال چرخه های فکر و ذهن و احساس و جابجایی انسان به زمان حال معجزه می کند. به هر صورت اگر ما برای پیاده روی های آگاهانه خود وقتی کنار بگذاریم و اگر مقدور نیست همین پیاده روی های روزانه خود را به شکل آگاهانه انجام دهیم ، خواهید دید که انرژی و نیروی مورد نیاز برای ذهن جهت تولید فکر و جذب توجه ما به افکار تولیدی به شدت کاهش می یابد و ما بی آنکه زحمت زیادی به خرج دهیم از عالم خیال بیرون پریده و درست در زمان اکنون و همین جا روی زمین قرار می گیریم.
تمرین بعدی غذا خوردن آگاهانه است. برای شروع در کلاس های درمانگری دکتر جان کابات زین ابتدا با چنددانه کشمش شروع می کند و از حاضرین می خواهد کشمش ها را در دهان خود قرار دهند و تک تک مزه آنها و هرچه می فهمند را با تمام وجود احساس کنند و در آن شناور شوند. این تمرین در واقع ادامه همان تمرین اسکن بدن یا تمرکز پرتو توجه روی بخش های مختلف بدن است. در غذا خوردن آگاهانه ما عمده توجه خود را روی فرآیند خوردن و بلعیدن غذا و واکنش های بدن متمرکز می کنیم. بدیهی است در غذاخوردن آگاهانه دیگرنباید حین خوردن کتاب و مجله خواند یا تلویزیون و فیلم تماشا کرد و یا در مورد موضوعات غیر مرتبط با غذا حرف زد. باید به گونه ای غذا خورد که انگار می خواهیم با آن یکی شویم و غذا قرار است بخشی از بدن ما شود. و اتفاقا این همان اتفاقی است که با خوردن یک غذا رخ می دهد. یعنی غذا بخشی از بدن ما می شود. پس ما حق داریم قبل از غذا خوردن و در اثنای غذا خوردن با آگاهی و بیداری کامل با غذایی که می خوریم ارتباط برقرار کنیم و آن را بفهمیم.
تمریناتل ساده با تاثیراتی حیرت انگیز!تنفس آگاهانه ، قدم زدن آگاهانه و غذا خوردن آگاهانه. سوالی که مطرح می شود این است که به راستی آیا ممکن است این تمرینات فوق العاده ساده اساس یک پروژه بزرگ و پرسروصدای روان درمانی باشد؟ و جواب این است که چرا نه!؟ اتفاقا اگر مشکل و سخت بود باید در درستی آن شک کرد. فراموش نکنیم که خیلی از آدم ها روی کره زمین بدون اینکه نیازی به بسته های روان درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی داشته باشند ، به خاطر شکل زندگی و تربیت خانوادگی و مشکلاتی که با آن مواجه هستند ، بی آنکه بدانند در حالت ذهن آگاهی زندگی می کنند و اتفاقا زندگی سالم و خوبی هم دارند. اگر ذهن آگاهی اتفاقی سخت و دشوار بود در اینصورت انسان های کم سواد و فقیر باید از آن محروم می بودند و فقط افراد خاص از آن برخوردار بودند. حال آنکه می بینیم دقیقا برعکس است و هر چه فرد ساده تر و راحت تر است ذهن آگاه تر و بیدار تر است.
برای ذهن آگاه بودن ، شما معمولا لازم است در هر لحظه یک کار انجام دهید. وقتی دارید قدم می زنید فقط قدمتان را بزنید. وقتی دارید چیزی گوش می دهید فقط گوش دهید. وقتی دارید می نویسید فقط بنویسید. با مراقبه دائم برای حواس جمعی و ذهن آگاهی مستمر در لحظه لحظه الآن ، شما مغز خود را تمرین می دهید. به مغز خود یاد می دهید که با یک روحیه ذهن آگاهانه شامل مهربانی ، کنجکاوی و هشیاری توجه کند.
ذهن آگاهی را باید در سرزمین وجود خودمان دوباره کشف کنیم. اگر مشغول نوشتن یک گزارش هستید باید تا می توانید تمرکز و توجه خود را روی آن فعالیت بگذارید و اجازه ندهید افکار مزاحم حواس شما را پرت کنند. هر وقت که فکرتان سروقت کاری دیگر رفت و فکر دیگری به ذهنتان راه یافت باید هشیارانه بفهمید که دارید راجع به چه چیزی فکر می کنید و بلافاصله سمت توجه خود را به سوی کاری که الان انجام می دهید یعنی نوشتن گزارش برگردانید.به این ترتیب شما می توانید کار خود را که در اینجا گزارش نویسی است زودتر تمام کنید چرا که فکر شما کمتر به هرزگردی پرداخت. و احتمالا کیفیت کار هم خیلی بهتر می شود چرا که شما به گزارشی که می نوشتید تمام هوش و توجه خود را معطوف ساختید. هر چه بیشتر روی کاری که هر لحظه انجام می دهید متمرکز کنید.مسلما می توانید بیشتر آن کار را انجام دهید و به همین سادگی ذهن آگاهی باعث افزایش بهره وری و کارآیی شما در تمام امورزندگی تان می شود.
شما نمی توانید ناگهان تصمیم بگیرید و انتظار داشته باشید که مغز شما هم از این تصمیمتان بلافاصله تبیعت کند و شما روی کار خود متمرکز شوید. قدرت تمرکز با یک تصمیم ناگهانی افزایش نمی یابد. همانطوری که در باشگاه عضلات بازوی خود را پرورش می دهید باید توجه و تمرکز خود را نیز تقویت کنید و پرورش دهید. البته لازم نیست شبیه پرورش اندام زحمت و تلاش زیادی بکشید. وقتی دارید ذهن و ضمیر خود را تمرین می دهیم باید حضور ذهن کامل داشته باشید. لازم است آرام باشید. اگر آرامش نداشته باشید ذهن شما به زمان حال نمی آید. به همین دلیل است که در ذهن آگاهی باید نسبت به ذهن و ضمیر مهربان بود و اگر هم احیانا ذهن و مغز از دستور تمرکز ما سرباز زدند عصبانی نشویم و آن را ببخشیم و دوباره به او فرصت دهیم. اگر نسبت به ذهن خیلی سخت گیری کنید بدانید که ذهن تمرد می کند و نمی توانید آن را رام و مطیع خود سازید.
هشیاری همچنین به این معناست که شما متوجه باشید انرژی حیاتی شما کجا هدر می رود. اگر شما عادت به نگرانی یا پرداختن به افکار منفی دارد می توانید از این افکار آگاه شوید و سعی کنید آنها را متوقف سازید. استرس بزرگترین عامل پریشانی ذهن است. ذهن آگاهی راهی برای مدیریت سطوح استرس و در نتیجه افزایش بهره وری است. به همین خاطر اگر می خواهید سالم بمانید و درهرکاری موفق باشید ذهن آگاهی بهترین روش است.
اگر شما ذهن آگاه باشید کاری که انجام می دهید برایتان لذت بخش تر است. و وقتی شما از چیزی لذت ببرید می توانید خلاق تر و کارآمدتر عمل کنید. اگر شما ذهن خود را تعلیم دهید که به جای آزرده بودن از یک تجربه نسبت به آن کنجکاو باشد می توانید نسبت به هر کاری که مشغول هستید و با آن درگیرید این کنجکاوی را حفظ کنید. سرانجام با تجربه شما شروع می کنید به فههم این مطلب که این کار است که دارد از طریق شما جریان می یابد.در واقع به جای اینکه شما کار را انجام دهید کار از طریق شما انجام می شود. وقتی دارید بچه ها را غذا می دهید یا گزارشی را آماده می کنید احساس منیت و هویت فکری و من ذهنی خود را گم می کنیم و در نتیجه آرام تر می شوید و کارها را راحت تر انجام می دهید. وقتی این اتفاق رخ دهید کاری که انجام می دهید بدون دردسر و بدون تلاش می شودو اغلب اوقات نیز از کیفیتی عالی برخوردار می شودو از همه مهم تر برای شما انجامش لذت بخش تر هم می گردد. به زبان خیلی ساده بهره وری شما از طریق ذهن آگاهی چند صد برابر می شود.



ذهن آگاهی به شما کمک می کند تا خود واقعی تان را کشف کنید.
بسیاری از مردم ابتدا به سراغ ذهن آگاهی می آیندتا از شر استرس ها وتنش های زندگی راحت شوند. اما وقتی از سطح استرس وجودشان کاسته می شود باز هم به تمرینات ذهن آگاهی ادامه می دهند چرا که این بار می خواهند هیجان ها و احساسات خود را تعدیل کنند و تعادل بزرگتری را در سرزمین احساسات خود کشف کنند. سرانجام برای این آدم ها ذهن آگاهی باعث می شود تا آنها بتوانند خود واقعی شان را کشف کنند.
در زبان لاتین کلمه شخص از واژه چرسونا به معنای نقاب آمده است. کشف یا دیسکاور هم یعنی پرده برداری و کشف شخصیت در ذهن آگاهی به معنای برداشتن نقاب و دیدن چهره واقعی خودنان است. ما آدم ها در زندگی نقاب های مختلفی داریم برای اینکه بتوانیم در جامعه نقش های متفاوتی را ایفا کنیم. همزمان هم پدر یا مادر هستیم و در عین حال خودمان هم فرزند پدرومادرهایمان هستیم. کارمند هستیم. همسر هستیم و هر کدام این نقش ها از ما تعهدات و وظایف خاصی طلب می کنند. اما سوال این است که پشت همه این نقاب ها خود واقعی ما کیست و چه شکلی است؟
ذهن آگاهی فرصتی است برای اینکه شما بتوانید خود واقعی تان را کشف کنید. وقتی مراقبه آگاهانه می کنید گاهی می توانید تجربه واضحی از خودواقعی تان را داشته باشید. یک احساس عمیق و یکپارچه از آرامش ، سکون و اطمینان. بدن فیزیکی شما که اینقدر سفت و واقعی به نظر می رسد در آن حالت اهمیت خود را نسبت به بیداری ایجاد شده در وجودتان ازدست می دهد و شما احساس بودن و زنده بودن عمیقی را در تمام تاروپود خود حس می کنید.
در آن حالت شما می فهمید که خود طبیعی و حقیقی شما یعنی همان چیزی که واقعا هستید فقط احساس نیست. شما در آن حالت بیشتر شبیه یک تماشاچی و شاهد و نظاره گر هستید که از همه افکار و احساساتی که در وجود شما ظاهر می شوند و عبور می کنند آگاه است. این تجربه ای نیست که بتوانید آن را نگه دارید بلکه چیزی است بسیار ساده که هر انسانی می تواند آن را نظاره کند. خود طبیعی بودن خیلی ساده است و فقط کافی است شما چشمانتان را باز کنید و درحالت نظاره گری بی طرفانه قرار بگیرید.
وقتی شما در وضعیت شاهد و نظاره گر هستید کامل و یکپارچه اید. این احساس کمال و یکپارچی وقتی خودتان را با افکار و احساسات یکی بدانید بدست نمی آید. چرا که احساسات و افکار ثابت نیستند و دائم تغییر می کنند. شما در این حالت متوجه می شوید که برای رسیدن به این حالت طبیعی اصلا لازم نیست که کاری انجام دهید. چرا که این حالت طبیعی همیشه در وجود شما هست. همین الآن و همین جا، فقط نظاره گر شوید و بی هیچ قضاوت و پیشدواری دنیای درون و بیرون خود را به نظاره بنشینید.
شکسپیر گفت که تمام دنیا صحنه تئاتر است و همه مردهاو زنها فقط بازیگرانی بیش نیستد. با ذهن آگاهی شما نقش های مختلف خود در تئاتر زندگی را می بینید. نقاب های متعددی که در نقش های مختلف به چهره می زنید را می فهمید و دیگر مثل قبل در زندگی غرق نمی شوید و استرس ها و تنش های آن را از درون وجود خود عبور نمی دهید.در حالت ذهن آگاهی شما با قبل خود فرقی نمی کنید. هنوز هم همان کارهای قبلی را انجام می دهید. هنوز هم به مردم کمک می کنید وپول درمی آورید و یا هر کار دیگری که دوست دارید را انجام می دهید. اما در عین حال می دانید که همه این نقش بازی ها فقط یک راه دیدن چیزهاست و یک بعد از طبیعت حقیقی شماست و زندگی که الان دارید همه آنچه واقعا هستید نیست. خودآگاهی حاصل از ذهن آگاهی باعث می شود شما از رنج های معمول زندگی رهایی یابید.
در واقع آرزوی تغییر دنیا بدون کشف خود واقعی مثل تلاش برای فرش پهن کردن روی تمام سنگ ها و خارهای دنیا به خاطر زخمی نشدن پاهایمان است. در حالی که برای خلاصی از رنج و ناراحتی قدم گذاشتن روی سنگ ها و خارهای جاده های دنیا یک راه ساده تر هم هست و آن این است که کفش بپوشیم. ذهن آگاهی همان کفشی است که ما را در مقابل رنج های دنیا محافظت می کند.

آغاز سفر ذهن آگاهی
ذهن آگاهی یک سفر چند روزه آخر هفته نیست که یکبار برای تفنن راهی این سفر شویم و بعد با خیال راحت برگردیم و با سوغاتی هایی که از این سفر نصیبمان شده تا آخر عمر خوش باشیم. ذهن آگاهی یک سفر دائمی و شبانه روزی است. شما می توانید ذهن آگاهی را شبیه سفر روی یک قایق بگیرید و خود را کاوشگری ماجراجو و کنجکاو تجسم کنید که دنبال سرزمین های نو و کشف نشده می گردد. بیائید با هم این سفر ذهن آگاهی را شروع کنیم.
شروع سفر
سفر شروع می شود و شما قایق را به آب می اندازید. مطمئن نیستید قرار است چه چیزی پیدا کنید. مطمئن نیست که قرار است کدام سمت بروید اما این ندانستگی و بی اطمینانی بخشی از ماجراجویی و هیجان سفر زندگی است. شما ممکن است به این بیاندیشید که بالاخره سرانجام سفر ذهن آگاهی چیزی است که باعث شادی و لذت واقعی شما می شود. این سفر چیزی است که شما قصد انجام آن را کرده اید و به همین خاطر الان درون قایق نشسته اید و به پهنه رودخانه زندگی خیره شده اید. البته همزمان با آن شما قدری در مورد آنچه ممکن است رخ دهد مضطرب هم هستید. با خود می گوئید اگر اوضاع بر وفق مراد نگردد چه پیش می آید؟
در آغاز سفر ذهن آگاهی ممکن است احساس شما این شکلی باشد. ممکن است فکر کنید که من آنچه نیاز دارم را قبلا یافته ام اما در عین حال نباید کنجکاوی و حالت انتظار را از دست بدهید. شاید شک کنید که نکند نتوانید ذهن آگاهی را تا آخر پیش ببرید و قدرت درونی و نظم و تمرکز و صبوری موردنیاز را نداشته باشید. شما همین الان که در ابتدای سفر هستید نسبت به سفر ذهن آگاهی تصورات اولیه و خامی دارید. در این لحظه از بعضی مشکلات زندگی رنج می برید و الان با قدم گذاشتن داخل قایق و آغاز سفر زندگی قصد دارید با ذهن آگاهی به این رنج ها خاتمه بخشید.شما ممکن است اهداف واضح و روشنی را برای انجام این سفر در نظر داشته باشید و امیدوار باشید که ذهن آگاهی به شما کمک کند تا به این اهداف برسید.داشتن یک برنامه دراز مدت و انتظار اینکه ذهن آگاهی می تواند برای اهداف این برنامه بدردتان بخورد چیز خوبی است اما تمرکز بیش از حد روی اهداف در سفر ذهن آگاهی مفید نیست. ذهن آگاهی در نهایت یک فعالیت بی اعتنا به هدف است. ذهن آگاهی یک فعالیت هدف گرا نیست بلکه یک فعالیت فرآیند گرا است و شما در واقع با انجام تمرین ذهن آگاهی به جایی نمی روید. این همان تناقضی است که مراقبه به سبک ذهن آگاهی دارد و خیلی ها آن را نمی فهمند. اگر شما خیلی روی اهداف قفل کرده اید و تمرکز شما روی اهدافتان بیشتر از فرآیندی است که برای رسیدن به اهداف لازم است طی شود پس بدانید که ذهن آگاهی این شیوه نگرش شما را به هم خواهد ریخت. ذهن آگاهی با خود سفر کار دارد. شما قرار نیست که در زمان آینده به اکنون برسید. اکنون همین الان پیش روی شماست و ذهن آگاهی فقط با اکنون لحظه به لحظه زندگی شما سروکار دارد. در ذهن آگاهی مهم ترین چیز رسیدن شما به همین لحظه الان است. اگر بتوانید خودتان را تربیت کنید که ذهنی باز ، کنجکاو، پذیرا و مهربان و آگاه نسبت به لحظه اکنون داشته باشید شما دقیقا در حالت ذهن آگاهی هستید. بنابراین همچنان که قایق شما در سفر زندگی به پیش می رود شما باید ششدانگ هوش و حواستان را جمع حوادث همین الان زندگی خود کنید
وقتی سفر ذهن آگاهی شما ادامه می یابد قبل از اینکه آن هیجان و شوق اولیه از بین برود شما خود را با دریاها و دزدان دریایی خشن و بی رحمی روبرو می بینید. بعضی روزها شما آرزو می کنید ای کاش از همان ابتدا به این سفر نمی آمدید. و مثل ایام گذشته مثل کبک سر زیر برف اندیشه های توهمی خود فرومی بردید وواقعیت های سخت و گزنده زندگی را به شکل واقعی شان نمی دیدید. اما وقتی به طور مرتب و منظم حالت ذهن آگاهی خود را ازدست ندهید..می بینید دوباره همان طراوت و تازگی آغاز سفر در هر لحظه حیات شما ظاهر می گردد. در حقیقت قادر می شوید سر زندگی و تازگی را در تمام لحظات اکنون زندگی تان هر جا که هستید ببینید و از این تازگی و طراوت و جدید بودن صحنه هایی که می بینید غرق شادی و شعف و هیجان شوید.
حتی گاهی مواقع پیش می آید که شما بی هیچ دلیلی دوست ندارید در حالت ذهن آگاهی باشید. ذهن شما زیرک است و متوجه می شود که در حالت ذهن آگاهی شما دیگر به او و نقش آفرینی ها و خوش رقصی هایش توجهی نمی کنید و بیشتر تصمیم دارید با کمک بیداری و هشیاری لحظه به لحظه یعنی همان خود واقعی تان زندگی کنید. در این مواقع ذهن آژیر بی حوصلگی را می کشد و شروع به شلوغ کردن میدان درون مغز شما می کند. احساس می کنید حال و حوصله هیچ کاری بخصوص تمرینات ذهن آگاهی را ندارید. عطش و شوق عجیبی به فرو رفتن در فکر و خیال و فرار از واقعیت زمان حال دارید. در این مواقع در حقیقت ذهن شما به سیم آخر زده است و می خواهد با فرو بردن دوباره شما در سرزمین توهم و اندیشه های مدفون در خاطره و سرگرم ساختن شما به امیدهای واهی در آینده شما را اززمان اکنون واقعی بیرون بکشد و در حقیقت خودش را که ساکن گذشته و خاطره است رانجات دهد. اینجاست که مهربانی و گشاده دل بودن ذهن آگاهی شما را نجات می دهد. اصلا مزاحم خوش رقصی ها و سروصداها و شلوغ بازی های ذهن نشوید. مثل یک ناظر بیدار و بی طرف بر بلندای وجود خود بنشینید و بگذارید ذهن هر کاری را که دلش می خواهد انجام دهد. اما این دفعه مثل گذشته اجازه ندهید شما را به خواب بکشاند و به جای شما به نظاره دنیای واقعی بنشیند. چارچشمی ذهن و کارهایش را بپائید. خوب دقت کنید برای گول زدن و کشاندن شما به دنیای خواب هویت فکری از کدام خاطرات و صحنه های حافظه بهره می برد. خوب دقت کنید ببینید برای هیجان زده کردن و گرم کردن شما کدام صحنه های محرک و هیجان انگیز را روی پرده سینمای ذهن نشان می دهد. به تک تک احساساتی که با هر علامت و تحریک بیرونی و داخلی در وجودتان زنده می شود خوب و کامل وبدون هیچ پیش داوری وانتقاد و رد و تائیدی فقط نگاه کنید. خواهید دید که ذهن بعد از مدتی ناگهان به شما نگاه می کند و به محض دیدن چشمان بیدار شما فلج می شود و همه جل و پلاسش را جمع می کند و فضای درون وجود شما را خالی می کند و می رود گوشه ای می نشیند و سکوت پیشه می کند. این همان سکوت بی نظیری است که به محض خاموش شدن ذهن در وجود فرد ذهن آگاه حاکم می شود و او در سایه این سکوت است که می تواند خود واقعی اش را ببیند. در واقع رمز موفقیت در تجربه ذهن آگاهی این است که شما افکار و احساسات خود را همانطوری که هستند بپذیرید و بدون هیچ ترس و وحشتی آنها را همانگونه که در وجودتان ظاهر می شود نظاره کنید و از شکل گیری و اوج و فروکششان کاملا آگاه و مطلع باشید. اگر نسبت به احساسات خود و افکار رنگارنگی که هر لحظه در ذهنتان ردیف می شود احساس بیداری و هشیاری ذهن آگاهانه نداشته باشید معمولا بلافاصله به صورت واکنشی و ناخودآگاه شروع به انتقاد از خودتان و یا کل فرآیند ذهن آگاهی می کنید. به تدریج که در تمرین ذهن آگاهی بخصوص بخش مربوط به پذیرفتن و قبول کردن افکار و احساسات خودتان پیشرفت کنید به تدریج اهمیت پذیرش افکار و احساسات در موقعیتی که در آن هستید را می فهمید و دیگر خودتان و دیگران را به خاطر این احساسات و افکار سرزنش نمی کنید. در ذهن آگاهی می گویند اگر می خواهی احساس یا فکری را دگرگون سازی شرط اولش این است که آن را همانگونه که واقعا هست ببینی و شرط دیدن واقعی چیزها هم این است که وجود داشتن شان را انکار نکنی و وجودشان چه خوب و چه بد را بپذیری. در سفر ذهن آگاهی هیچ وقت یک و صفری فکر نکن. وجود احساسات و افکار و عادات و ارزش های بد را در وجود خودت انکار نکن. همین طوری که هستی خودت را قبول کن و اگر در اثنای تمرین ذهن آگاهی برای مدتی حواست پرت شد و افکارت جاهای دیگر رفتند نگران مشو و امیدت را ازدست مده. با سعه صدر و دلی گشاده و بخشنده خودت را ببخش و دوباره هوش و حواست را جمع کند و دقت ات را برای حفظ تمرکز روی زمان اکنون بیشتر بنما.
با خودت قرار بگذار که حتی وقتی حواست پرت می شود و فکرت جای دیگری می رود و یا احساس ناشناخته ای تو را فرا می گیرد به محض اینکه متوجه حواس پرتی ناخواسته خودت می شوی و یا احساس غریبه را رهگیری می کنی در واقع داری ذهن آگاهی می کنی و در نتیجه هنوز توی قایق هستی و مشغول سفر ذهن آگاهی خودت هستی. در واقع به یک معنا اگر هم در طول سفر زندگی ، گهگاه به خاطر عادت و یا شلوغی بیش از حد محیط اطراف و نفوذ آدم های معمولی در جریان فکر و احساس ، برای مدتی تمرین ذهن آگاهی و حضور در زمان اکنون با مشکل مواجه شد ، اصلا نگران نباش و خودت را چشم بسته دوباره به اسارت فکر نیانداز. بلکه این اتفاق را همانگونه که رخ داده بپذیر و بلافاصله آن بیداری برتر و آن هشیاری و فراآگاهی که به صورت یک چشم ناظر همه فرآیندها و اتفاقات و افکار و احساسات را رصد می کند را فعال کن و از موضع ذهن آگاهی به اتفاقات اکنون زندگی ات به دنیا نگاه کن.
نکته جالب این است که وقتی به اندازه کافی زندگی در حالت ذهن آگاهانه را تجربه کردی ، سرانجام احساس می کنی که کم کم قایق تو دارد به مقصد می رسد. یعنی از دور خشکی می بینی و با خودمی گویی بالاخره سفر ذهن آگاهی من به بار نشست و توانستم مقصد آرمانی خودم را پیدا کنم و در آن به خوشبختی برسم. کم کم که به خشکی نزدیک می شوی ناگهان متوجه یک نکته ظریف می شوی و احساس می کنی که خشکی و خانه ها آن برایت آشنا هستند و از قبل آن را می شناسی. وقتی در کنار خشکی قرار می گیری و از قایق بیرون می آیی تازه می فهمی که تو دوباره به سرجای اول برگشته ای. یعنی مقصد و مقصود هر دو یکی بوده اند و آنچه باید می آموختی در طول سفر پنهان بوده است. در این حالت تو دوباره وارد همان زندگی قدیمی خودت می شوی اما اینبار جور دیگری هستی. دیگر مثل یک موجودشرطی به محرکات بیرونی و درونی قدیمی همان واکنش فوری و از قبل برنامه ریزی شده را از خود نشان نمی دهی. خیلی متین تر و هشیارانه تر عمل می کنی و در واقع روی واکنش های خود فکر می کنی و آنها را به صورت کنترل شده و در زمانی که خودت صلاح می دانی ارائه می دهی. به زبان ساده تر به جای واکنش های ناخودآگاه و اتوماتیک، پاسخ های هشیارانه و آگاهانه و به موقع از خود نشان می دهی.
رنج های قدیمی دیگر برای تو ازاردهنده نیستند. چه بسا خیلی از عوامل آزاردهنده از بین نرفته باشند و یا حتی تا آخر عمر هم از بین نروند. اما دیگر تو را با آنها کاری نیست. یعنی هستند اما بود و نبودشان برای تو علی السویه است و بودنن یا نبودنشان برای تو فرقی نمی کند. تو تحت تاثیر آنها قرار نمی گیری و از این بابت دچار رنج و اندوه نمی شوی. تو دست نیافتنی می شوی . به این معنا که دیگر کسی نمی تواند با علم کردن گذشته تو حال و آینده ات را خراب کند. تو موجود تازه ای هستی که هر لحظه هم این تازگی و طراوت را در خود ایجاد می کنی. تو انگار هر لحظه به شکلی جدید متولد می شوی. و در نتیجه ارتباطی بین خود و گذشته خودت چه گذشته خوب و چه بد برقرار نمی کنی. دقت کنید شما گذشته خود را انکار نمی کنید. بلکه فقط خود را با آن یکی نمی دانید.
سرانجام در پی تمرین مراقبه آگاهانه و ذهن آگاهی مستمر شما درمی یابید که اصلا لازم نیست دنبال چیزی بگردید. هر لحظه زندگی شما گنجی است که هرگز دوباره تا ابد رخ نمی دهد. هر لحظه جادویی و تازه و جدید است. هشیاری و بیداری شما مانند خورشیدی که دیگر مثل گذشته پشت ابرها کشانده نمی شود دائم در حال درخشش است و زیر نور آگاهی دنیای درون و بیرون شما جلوه ای جدید و تازه و واقعی پیدا می کند. شما در می باید که بیداری و هشیاری و ذهن آگاهی شما شبیه یک کلید نیست که بعضی مواقع آن را روشن کنید و بعضی مواقع آن را خاموش کنید. چراغ ذهن آگاهی همیشه باید روشن باشد و زیر نور آن تک تک فعالیت های درونی و بیرونی شما باید توسط خود واقعی تان که چیزی از جنس آگاهی است و یک نوع آگاهی ورای فکر روزمره است، به صورت مستمر و پیوسته و دائمی تمام امور زندگی شما را زیر نظر دارد.همانگونه که زندگی به شیوه خود زیبایی هایش راآشکار می سازد شما هم یاد می گیرید که چگونه با زندگی و همپای آن این زیبایی های لحظه به لحظه جدید را نظاره کنید واز تماشای آن غرق حیرت و لذت شوید و عمیق ترین آرامش ممکن را در تمام وجود خود به صورت ابدی تجربه کنید.
اما همه این های نباید این سوء تفاهم را ایجاد کند که انجام مراقبه ذهن آگاهانه و یا به زبان ساده ذهن آگاه بودن لحظه به لحظه در زندگی لذت بخش نیست. لدت ناشی از ذهن آگاهی را می توان شبیه لذتی که بچه ها از بازی می برند دانست. آیا بچه ها برای تقویت قوه تخیلشان با هم بازی می کنند و یا برای خود بازی! بدیهی است که بچه ها به خاطر خود بازی است که بازی می کنند. لذت ذهن آگاهی هم در خودش است. یعنی در همان لحظاتی که شما درحالت ذهن آگاهی قرار دارید آنچنان حالت آرامش و سرخوشی و اعتماد و اطمینانی وجود شما را فرا می گیرد که از هر نتیجه و مقصودی ارزشمند تر است. به زبان ساده تر ما ذهن آگاه می شویم به خاطر خود ذهن آگاهی نه به خاطر اینکه بهره وری مان بیشتر شود و یا به هدف خاصی برسیم. به همین دلیل است که دائم در بحث ذهن آگاهی گفته می شود که در سفر ذهن آگاهی مقصد خود فرآیند سفر است.
ذهن آگاهی یعنی از حواس پنج گانه خود (بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی و لامسه) درست استفاده کردن، یعنی کنجکاو بودن، کشف کارکرد درونی ذهن انسان ، ذهن آگاهی با این مقوله ها سروکار دارد. اگر شما خود را خیلی با مزایا و فواید ذهن آگاهی درگیر کنید در واقع زیبایی و لذت آن را از بین می برید. سفر ذهن آگاهی برای رسیدن به مقصد مشخصی نیست. خود سفر مقصد است. به همین دلیل وقتی در مورد مزایای ذهن آگاهی برایتان صحبت می شود همیشه این نکته کلیدی را در ذهن حفظ کنید که شما مثل بچه ها بازی می کنید به خاطر خود بازی. فواید ذهن آگاهی یعنی تن آرامی ، سلامتی جسمی و احساسی و ذهنی بهتر و بهبود روابط با خودتان و دیگران فوایدی هستند که در طول سفر ذهن آگاهی بدست می آیند.
در طول سفر ذهن آگاهی که باید سفردائمی ما در زندگی باشد ما به ویژگی های بسیار ارزشمند دست می یابیم از جمله:
ریلاکسیشن و آرامش کامل بدن
ذهن و بدن تقریبا یکی هستند. اگر ذهن شما با افکار مضطرب تحت تنش باشد ، بدن شما هم خود به خود تحت تنش قرار خواهد گرفت. ذهن و جسم به هم وصل اند. اینکه چرا با پریشان شدن و به هم ریختن ذهن ، بدن نیز به هم می ریزد را باید در ساختار بدن جستجو کرد. وقتی شما تحت استرس قار می گیرید زنجیره ای از واکنش ها در بدن شما شروع می شود و کل موجودیت شما برای جنگ و دفاع آماده می شود. بنابراین انرژی زیادی برای جنگ تولید می شود که بدن نمی داند با این حجم بالای انرژی حیاتی اضافی چکار کند. به همین دلیل شما دچار تنش می شوید. هدف ذهن آگاهی این نیست که شما را آرام سازد. هر چه بیشتر برای ریلاکسیشن و تن آرامی تلاش کنید تنش و استرس بیشتری در وجود خود ایجاد می کنید. ذهن آگاهی عمیق تر از تن آرامی می رود و یک فرد ذهن آگاه سعی می کند بیدار شود و تجربه لحظه به لحظه شما را بپذیرد. بنابراین اگر شما تحت تنش هستید ، ذهن آگاهی به معنای بیدار شدن و مطلع شدن و هشیاری نسبت به این تنش است. فرد ذهن آگاه به این توجه می کند که کدام قسمت بدنش تحت تنش قرار دارد؟ شکل و رنگ و بافت این تنش چگونه است؟ واکنش شما به این تنش چیست؟ یعنی افکار شما در خصوص این تنش چه شکلی هستند؟ ذهن آگاهی یعنی کنجکاوی و وارسی کامل تجربه ای که در حال رخ دادن است. سپس شما شروع به تمرکز روی تنفس خود می کنید تا حواس ذهنتان از گذشته تنش زا و توهم آینده اضطراب آور به اکنون آرام و مطمئن متوجه شود. شما تنش راانکار نمی کنید. برای ندیدن به آن پشت نمی کنید. بلکه با شجاعت به تنش خیره می شوید و آن را همانگونه که هست نه کم و نه زیاد می بینید و می پذیرید. دقت کنید که شما هیچ تلاشی برای تغییر دادن و یا خلاص شدن از تنش انجام نمی دهید. سعی نمی کنید تنش را با چیز دیگری جایگزین سازید. تنها کاری که می کنید این است که نسبت به آن بیدار می شوید و زنجیره کامل تاثیرات تنش را روی کل بدنتان ردیابی و شناسایی می کنید. به همین سادگی. بلافاصله بعد از بیدار شدن نسبت به وجود تنش در بدنتان وریشه یابی و شناسایی دقیق و زیر نظر گرفتن لحظه به لحظه کل موجودیت بدن تحت تنش، آرامش عمیقی بر بدن حاکم می شود. اما باز هم تاکید می کنیم که در ذهن آگاهی این آرامش هدف نیست و هدف فقط بیداری و حضور کامل در تجربیات زمان اکنون در داخل و خارج بدن است.
مزیت بعدی ذهن آگاهی آشتی کردن با بدن است. وقتی کودک بودیم بیشتر با بدنمان در تماس بودیم. احساسات درون بدنمان را متوجه می شدیم و حتی با لمس اشیای مختلف از تفاوت بافت های آنها بیشتر لذت می بردیم. وقتی رشد کردیم و بزرگتر شدیم یاد گرفتیم که از مغزمان بیشتر و از بدنمان کمتراستفاده کنیم.اکنون که بزرگ شده ایم و دیگر کودک نیستیم دیگر به اندازه ایام کودکی با بدنمان در تماس نیستیم و متوجه پیام هایی که بدن به ما از طریق ذهن می دهد نیستیم.حتی خیلی از ما بدن را به صورت خودرویی تصور می کنند که وظیفه اش حمل مغز از یک جلسه به جلسه دیگر و از یک صندلی به صندلی دیگر و از یک اتاق به اتاق دیگراست.
در واقع پیام های بین ذهن و بدن شما یک فرآیند دو طرفه هستند. ذهن شما سیگنال ها یا علائمی را به بدن شما می فرستد و بدن شما هم علائمی را به ذهن شما ارسال می کند. شما فکر می کنید من قصد تماشای این دی وی دی را دارم و بدن شما دی وی دی را برمی دارد و داخل دستگاه پخش قرار می دهد. شما احساس گرسنگی می کنید و بدن شما علائمی را به ذهن شما می فرستد مبنی بر اینکه وقت خوردن رسیده است. در مورد احساس استرس هم همینطور است. اگر شما متوجه تنش در شانه های خودتان ، اخم پیشانی و چشم هایتان و ضربان سریع تر و غیر عادی قلب خود شوید می بینید که در حالت استرس بدن با این نشانه ها سعی می کند علائمی مبنی بروجود استرس را به ذهن شما بفرستد.
اما اگر ذهن شما آزاد و آگاه نباشد و مشغول پرداختن به افکار درونی شما باشد پس ذهن متوجه علائم ارسالی از سوی بدن نیم شود. گرسنگی و تشنگی ، خستگی و استرس همه این ها علائمی هستند که بدن می فرستد اما ذهن نمی تواند آنها را دریافت کند. این امر باعث می شود که بین علائم بدن و ذهن شما جدایی بیشتری رخ دهد و اوضاع بدتر شود. در این حالت استرس نه تنها برطرف نمی شود بلکه به صورت مارپیچی رو به پائین بدتر شده و از کنترل خارج می شود.
در ذهن آگاهی روی هشیاری نسبت به بدن تاکید فراوان می شود. یک مراقبه و تمرین ذهن آگاهانه بسیار مهم در بحث ذهن آگاهی تمرینی است به نام اسکن بدن. در این تمرین شما حدود سی دقیقه وقت صرف می کنید و در طول این سی دقیقه به صورت هدایت شده مرکز توجه خود را روی بخش های مختلف بدنتان متمرکز می کنید. از نوک انگشتان پا گرفته تا فرق سر را به طور کامل اسکن کرده و پرتو توجه خود را روی آن ها جمع می کنید. بعضی از افراد بعد از انجام تمرین اسکن بدن با حیرت می گویند که تا به حال این شکلی به بدن خود دقت نکرده بودند و ادعا می کنند که با تمرین اسکن بدن انگار دوباره بدن خود را پیدا کرده اند و به آن بازگشته اند. شما اگر با بدنتان آشتی نباشید و سال ها نسبت به آن بی اعتنا باشید ممکن است انجام تمرین اسکن بدن برایتان تجربه ای سخت و دشوار به نظر آید. بسیاری از هیجان هایی که در گذشته تجربه کرده اید اما به خاطر بی تجربگی و جوانی شما ممکن است درک نشده باشند می توانند در بدن شما سرکوب و حسب شده باشند. گاهی آدم ها برای سال های متمادی از یک مشکل فیزیکی خاص رنج ببرند اما پزشکان نتوناند علت آن را تشخیص دهند. اما با چند جلسه تمرین مراقبه ذهن آگاهانه این هیجانات سرکوب شده آزاد می گردند و به حوزه آگاهی کشانده می شوند و گرفتگی در بدن یا ناراحتی غیر قابل توضیح ، گاهی بعد از آزاد شدن هیجانات سرکوب شده از بین می رود. این مثال دیگری است از نحوه ارتباط واقعی بین ذهن و بدن و به خوبی مزیت آشتی کردن با بدن از طریق داشتن یک نگرش ذهن آگاهانه را نشان می دهد.
فایده دیگر تقویت سیستم ایمنی بدن است.
اگر چیزی با بدن شما همخوانی نداشته باشد به طور طبیعی سیستم ایمنی بدنتان با آن می جنگد و آن را دفع می کند. متاسفانه یکی از بدی های استرس این است که سیستم ایمنی بدن نمی تواند به خوبی در مقابل آن عمل کند. برای مثال وقتی مورد تهدید قرار می گیرید بدن شما تمام منابع خودش را برای زنده نگه داشتن شما در مقابل آن تهدید بسیج می کند و انرژی مورد نیاز برای هضم و گوارش یا سیستم ایمنی به طور موقت قطع می شود. استرس الزاما برای شما بد نیست. اگر سطوح استرس خیلی پائین باشد شما نمی توانیدبه طور موثر عمل کنید و به آسانی دچار مشکل می شود. اما اگر شما برای دوره زمانی طولانی تحت سطوح بالای استرس قرار گیرید ، سیستم ایمنی طبیعی بدن شما دیگر نمی تواند درست کار کند. ذهن آگاهی شما را قادر می سازد متوجه تغییرات ظریف در بدن خود شوید. به محض مشاهده استرس زیاد در بدنتان ، شما می توانید هشیاری ذهن آگاهانه خود را متوجه موقعیت نمائید و به جای تشدید استرس نحوه تخفیف و رفع آن را کشف نمائید. به این ترتیب ذهن آگاهی می تواند برای سیستم ایمنی شما مفید واقع شود.
کاهش درد هم جزو مزایای ذهن آگاه شدن است.
به طور حیرت آوری ، ثابت شده است که تمرین ذهن آگاهی در یک دوره هشت هفته ای ، واقعا قادر است میزان درد را روی خیلی از بیماران کاهش دهد. حتی بسیاری از افرادی که برای کاهش دردهای مزمن و لاعلاج خود راه نجاتی نمی یابند ، تمرینات مراقبه ذهن آگاهانه به آنها توانایی کنار آمدن و تحمل درد را داده است.
وقتی شما دردی را تجربه می کنید به طور طبیعی دنبال راهی می گردید تا جلوی درد را بگیرید. برای اینکار عضلات اطراف ناحیه دردناک را سفت می کنید و سعی می کنید حواس خود را به سمت دیگری پرت کنید. روش دیگر برای توقف درد این است که شما با عصبانیت و خشم واکنش نشان می دهید. این روش باعث ایجاد تنش بیشتر می شود و نه تنها در ناحیه دردآلود بلکه در نواحی دیگر بدن هم تنش ایجاد می کند. گاهی هم شما ممکن است احساس کنید که می خواهید با درد بجنگید. این احساس یک دوگانگی بین شما و دردتان ایجاد می کند و در نتیجه شما انرژی زیادی برای مبارزه با درد را مصرف می کنید. بعضی مواقع هم شما تسلیم درد می شوید. در این حالت درد بر شما مسلط می شود و شما احساس بی پناهی و بی چارگی می کنید.
ذن آگاهی یک روش کاملا متفاوت برای مقابله با درد است. در حالت ذهن آگاهی شما با اشتیاق تا جایی که می توانید به احساس درد خود توجه نشان می دهید.برای مثال اگر زانوی شما درد می کند به جای اینکه حواستان را به سمت دیگری پرت کنید ، واقعا با یک هشیاری ذهن آگاهانه روی ناحیه فیزیکی آسیب دیده تمرکز می کنید. این بدان معناست که شما تمام خصوصیات حالت ذهن آگاهانه یعنی حالت پذیرا بودن، حق دادن و مهربان بودن و کنجکاوی و هشیاری را به سوی ناحیه دردآلود تا می توانید متمرکز می کنید. اینکار راحت نیست اما شما می توانید با تمرین در این کار ماهر و ماهرتر شوید. بعد ازاین کار شما می توتانید بین احساس فیزیکی درد و همه چیزهایی دیگری که به این درد وصل می کنید تمایزی قائل شوید. کم کم شما شروع به فهمیدن این واقعیت می کنید که بین درد فیزیکی و درد روانی تفاوتی هست. درد فیزیکی احساس واقعی و خام درد در بدن است در حالی که درد روانی حاصل استرس و اضطراب و افسردگی است. با ذهن آگاهی شما شروع می کنید به رها سازی درد روانی و در نتیجه آنچه باقی می ماند درد فیزیکی و جسمی است. وقتی درد روانی شروع به محو شدن کرد ، گرفتگی و سفتی عضلات اطراف ناحیه دردآلود برطرف می شودو با اینکار درک درد کاهش می یابد. و کم کم شما درد را به صورت اتفاقی در زمان اکنون می پذیرید.

آرام سازی ذهن در ذهن آگاهی بسیار عمیق و ماندگار است.
گفتیم که هدف ذهن آگاهی ریلکسیشن و راحتی بدن و تن ارامی نیست هر چند بسیاری اوقات بعد از تمرین مراقبه ذهن آگاهانه این حالت تن آرامی خود به خود اتفاق می افتد. با همین قیاس نیز هر چند هدف ذهن آگاهی آرام سازی ذهن نیست اما بعد از مراقبه آگاهانه معمولا ذهن بسیار آرام می شود..
ذهن شما شبیه اقیانوسی است که اکثر اوقات سطح ان پرموج و طوفانی است و در بقیه اوقات ارام و بی حرکت است. گاهی ذهن شما از یک بی وقفه فکر به فکر دیگر می پرد بدون اینکه استراحتی داشته باشد. در مواقع دیگر افکار شما آهسته تر می شوند و شما فضای بیشتری بین افکار دارید. ذهن آگاهی کاری به تغییر نرخ افکار ندارداما شما با دقت کردن روی افکار درست وقتی دارند از آغاز شکل می گیرند شبیه کسی هستید که بالای امواج اقیانوس همراه آنها در حال حرکت است. در این حالت شما هنوز در حال تماشای افکار هستید بدون اینکه تسط افکار مورد کنترل قرار بگیرید.

ده روش کلیدی برای یک زندگی ذهن آگاهانه
ذهن آگاهی خیلی ساده است. می گوید به جای اینکه در لحظه لحظه زندگی ات کاری انجام دهی ، اجازه بده همه چیز رد شود و برود بدون اینکه تو را با خود ببرد. اما با وجودی که ذهن آگاهی اینقدر ساده است اما حفظ حالت ذهن آگاهانه در طول شبانه روز کار چندان ساده ای نیست و با اندک غفلتی حواس انسان پرت می شود و سرگرم بازی های فکر و جریان های احساس درون و بیرون می شود. برای حفظ حالت ذهن آگاهانه ده شیوه ساده و راحت وجود دارد که می توان به کمک آنها از حالت بیداری ذهن آگاهانه به راحتی بیرون نیامد. این ده شیوه را بی اهمیت و بیهوده ندانید و بدانید که هر کدام از این روش ها در عین سادگی می توانند تاثیری خارق العاده در حفظ و استمرار بیداری و هشیاری و حضور ذهن و دل شما در لحظات اکنون زندگی تان داشته باشند.
فصل ده نکته کلیدی در مورد زندگی ذهن آگاهانه شامل عناوین زیر است.
شیوه اول این است که هر روز زمانی را برای آرام شدن کنار بگذاریم
همانطوری که برای حفظ تناسب اندام ضروری است که در طول هفته به صورت منظم و مرتب و به مدتی مشخص چند بار به ورزش و بدنسازی کار کنید برای حفظ و تقویت حالت ذهن آگاهی نیز تمرین روزانه و مستمر ضروری است. این در حالی است که ذهن خیلی سریع تر از بدن به حالت اولیه خودش برمی گردد. برای این وقتی که جهت مراقبه ذهن آگاهانه کنار می گذارید اصلا به خودتان فشار نیاورید. اگر می بینید ده دقیقه در روز زیاد است آن را به میزان دلخواه خود کم کنید. می توانید هر روز صبح کنار درختان باغ یا گل های باغچه دقایقی بنشینید و فقط به آنها نگاه کنید.سعی کنید در این دقایق تمام هوش و حواستان فقط به همان اتفاقات لحظه ای که در آن هستید باشد. برای اینکه یادتان نرود همه جا یادداشت بگذارید. مثل روی یخچال کنار تلفن یا بالای تلویزیون و یا روی کمد شخصی تان تا به محض دیدن این یادداشت یادتان بیاید که چند دقیقه ای از رندگی روزانه تان را به تمرین مراقبه ذهن آگاهانه اختصاص دهید. خواهید دید که همین دقایق به ظاهر اندک اما مستمر و دائمی تاثیری شگرف در زندگی روزانه شما خواهد داشت.
شیوه دوم : با آدم های دوروبرمان ذهن آگاهانه ارتباط برقرار کنیم
وقتی اولین بار با کسی برخورد می کنیم سعی می کنیم شکل ظاهر و قیافه او را با استانداردهای ذهنی خودمان مقایسه کنیم و او را با یکی از اقلام موجود در قفسه های ذهن خود مشابه بگیریم. در حقیقت ما سعی می کنیم آدم ها را با ایده ها و خاطرات ذهنی خودمان بشناسیم و در این کار هم عجله داریم. به همین دلیل است که برخورد اول برای ما آدم ها خیلی مهم است چون گمان می کنیم اگر بتوانیم با مقایسه آن شخص با استانداردها و دیدگاه های موجود در ذهن مان یک تعریف آشنا پیدا کنیم آن وقت در برخوردهای بعدی او را می شناسیم و دیگر نباید با او مانند یک موجود جدید برخورد کنیم.
در ذهن آگاهی برعکس گفته می شود که هر آدمی که می بینیم حتی اگر او را بارهاست که می بنیم در هر دفعه فرد جدیدی است. ما باید چنان با آدم ها ارتباط برقرار کنیم که انگار آنها همیشه جدید هستند و ما هیچ قضاوت اولیه ای در مورد آنها هنگام برخورد نداریم. در واقع ما داریم با حواس و هشیاری خود مستقیم با اشخاص تماس می گیریم و هنگام برخورد حضور ذهن کامل نیز داریم و این بی قضاوتی و مهربانی در برخورد با آدمها که همراه با روحیه کنجکاوی و گشاده دلی و ذهن باز است سبب می گردد آدم های دیگر از کنار ما بودن احساس خوبی پیدا کنند و با ما راحت تر باشند. خواهید دید که با اینگونه برخورد کردن با مردم کل روابط شما با دیگران متحول می شود و دنیا دیگر برایتان یکنواخت و خسته کننده نیست.
شیوه سوم این است که :از زیبایی های طبیعی لذت ببریم
طبیعت خاصیتی اعجاب آور در بردن انسان به حالت ذهن آگاهی دارد. اگر جایی که زندگی می کنید باغچه دارید یا نزدیک باغ یا پارک هستید خیلی خوشبختید. فقط راه رفتن داخل طبیعت و رها کردن خود در دل طبیعت و گوش دل سپردن به صداهای محیط و مشام را از بوی طبیعی گیاهان و درختان پر کردن ، می تواند بلافاصله شما را به زمان اکنون بیاورد و آرامش عمیق حضور در زمان حال را در دل شما ایجاد کند. گیاهی را پرورش دهید. خواهید دید که خیالات و اوهام از ذهن شما می گریزند و بیداری طبیعی و معصومانه زمان کودکی تمام وجود شما را فراخواهد گرفت. هر روز برای شما روز سیزده بدر و پناه بردن به دامن طبیعت باشد. همه آنچه برای بیداری نیاز داریم در دل طبیعت موجود است و ما را صدا می زند.

از سفر لذت ببریم
وقتی راه می رویم ذهنمان عادت دارد که به همه جا سرک بکشد، به همه چیز فکر کند جز جایی که همین الان داریم قدم می زنیم و اتفاقاتی که همین حالا در حین قدم زدن در درون و بیرون بدنمان دارد رخ می دهد. اما این وضع باید تغییر کند. از این به بعد باید تصمیم بگیریم که قدم زدنمان هم ذهن آگاهانه باشد. یعنی وقتی پاهایمان را یکی بعد از دیگری روی زمین می گذاریم و به جلو می رویم برخورد پاها با زمین را به صورت لحظه به لحظه دریابیم و حس کنیم. باید نوسان دست ها و عقب و جلو رفتن بازوها در اثنای قدم زدن را دقت کنیم و به نفس نفس هایی که می کشیم خوب توجه نمائیم. باید باد و نسیمی که با تندتر دویدن بیشتر بر پوست بدنمان می خزد را حس کنیم و خنکای این باد را با تمام ذرات پوستمان دریابیم. باید اتفاق راه رفتن را با تمام جزئیاتش به صورت لحظه به لحظه درک کنیم. تنها با این روش است که می توانیم واقعا ادعا کنیم که قدم زده ایم. مراقبه ذهن آگاهانه در حین قدم زدن یکی از تمرینات عالی برای استمرار حالت بیداری و هشیاری و حضور در زمان اکنون یعنی همان بیداری ذهن آگاهانه است.

عجایب لحظه اکنون را ببینیم
فقط یک لحظه در تمام زندگی ما وجود دارد. یک لحظه لیز که اگر حواسمان به آن نباشد از دستمان لیز می خورد و به گذشته می پیوندد. چیزی که آینده می پنداریم فقط وقتی معنا پیدا می کند که به لحظه ای مثل همین الان تبدیل شود. آینده ای که هیچ وقت فرصت الان شدن پیدا نکند وجود ندارد. آینده ای که به لحظه الان تبدیل شود اما ما متوجهش نشویم هم به درد نمی خورد. فقط با حواس جمعی دائم و لحظه به لحظه و با هشیاری دم به دم و زیر نظر گرفتن پیوسته و ناگسستنی زمان الان است که می توانیم بیشترین زمان حال را درزندگی تجربه کنیم. هزاران فکر و خیال در مورد فریبنده ترین آینده ها داشته باشیم مادامی که این افکار و خیالات به شکل زمان الان درنیاید فایده ای برای ما نخواهد داشت. از دست گذشته هم برای زمان الان ما هیچ چیزی برنمی آید. گذشته الانی است که جان و حیات خود را ازدست داده است. گذشته الانی است که مرده است. انتظار زندگی از مرده داشتن انتظاری بی جا و عبث است. گذشته بی دست و پا و ناتوان است چون زنده نیست. زندگی فقط در همین الان زندگی ما جریان دارد. هر چیزی خارج از الان مرده است. بی جان است و ناتوان و به درد نمی خورد. گذشته چون بی جان است باید برای مطرح شدن از ما جان بگیرد. تا موقعی که باتری انرژی حیاتی ما به کتابخانه خاطرات گذشته وصل است آنجا روشن است. اما همین که باتری توجه خودمان را از گذشته جدا کنیم دیگر هیچ روشنایی در خاطرات و حافظه های قدیمی موجود نیست. هر چه هست در همین الان است. انرزی ، زندگی ، شوق و هیجان واقعی و حتی همه آرزوهای ما در همین الان است که می توانند فرصت بروز و ظهور پیدا کنند. همین الان دمی است به کوتاهی یک لحظه. لیز و فرار. اما هر چه هست همین است که هست. باید با الان همسفر شد و شانه به شانه الان ، زندگی کرد. باید به الان زندگی مان بیشتر توجه کنیم. تنها چیزی است که داریم.

به هیجانات ناخوشایند گوش دهیم
فرض کنید یکی زنگ منزل شما را می زند. اگر در را باز نکنید او بی وقفه زنگ می زند. می توانید حواستان را به چیز دیگری پرت کنید. می توانید خود را به کار دیگری مشغول کنید. اما زنگ همچنان صدا می دهد و تنها راهی که می توان از شر این مهمان سمج خلاص شد این است که پشت در بروید و در را به رویش باز کنید. مهمان وارد اتاق می شود چیزی که می خواهد بگوید را می گوید و بخشی از توجه شما را به خودش جلب می کند و بعد پی کار خود می رود. این همه کاری است که باید برای خلاصی از شر زنگ های پایان ناپذیر این میهمان سمج انجام دهید. احساسات و هیجانات ناخوشایند و آزاردهنده هم شبیه همین میهمان ناخوانده و سمج هستند. می آیند و زنگ می زنند.اگر سعی کنید از آنها فرار کنید زنگ ها را بیشتر به صدا در می آورند. جرات کنید و به هیجانات ناخوشایند خود اجازه دهید وارد حوزه توجه شما شوند و حرفشان را بزنند. خواهید دید اگر خودتان را باهیجانات خودتان یکی نپندارید. آنها چیزی برای گفتن ندارند. وقتی شما با میهمان قوم و خویش نباشید و خود را به او متصل ندانید. او می فهمد که حرفهایش خریداری ندارد و پی کار خود می رود. شما هم در مقابل هیجانات و احساسات ناخوشایند و نامطلوب وجود خویش همین کار را انجام دهید. بگذارید بیایند و خودنمایی کنند و بروند. دقیق آنها را برانداز کنید. بگذارید حرفشان را بزنند. وقتی در یکسان نپنداری خود با هیجانات خویش مهارت لازم را یافتید آنگاه در می یابید که احساسات و هیجانات ناخوشایند نه تنها آزاردهنده نیستند بلکه برعکس پرازدرس و آموزش هستند. آنها پیامی با خود حمل می کنند که نشانه یک اتفاق بد در بیرون یا درون وجود شما
به یاد آوریم که افکار ما واقعیت نیستند. این اتفاق بد می تواند یک فکر اشتباه یا یک نگاه غلط یا یک برداشت نادرست و یا یک رفتار خطا باشد. و احساسات و هیجانات ناخوشایند خبر رسان هایی بیش نیستند که می خواهند خبر این خطا و اشتباه را زودتر به شما برسانند. آنها را به حوزه هشیاری و آگاهی خود راه دهید و بگذارید حرفشان رابزنند و بعد بروند. خواهید دید با همین تکنیک ساده به مرور بخش زیادی از احساسات سرخورده شما از بین خواهد رفت.
به خاطر داشته باشید که شما افکارتان نیستید!

اگر همین الان فکر کنید شما یک میمون صورتی پرنده هستید بدیهی است که این فکر را باور نمی کنید!؟ با خود می گوئید این فکر خیلی مسخره است! مگر ممکن است من یک میمون پرنده صورتی باشم!؟ اما چرا افکاری مثل من بدردنخور هستم یا هرگز نمی توانم بهتر از این باشم یا دیگر نمی توانم ادامه دهم راباور می کنید.؟ این ها هم فکر ند ! درست مثل همان فکر میمون صورتی بالدار! در مغز شما اتفاق افتاده اند. ما نباید هر چیزی که فکر می کنیم را باور کنیم. ذهن ما اغلب فرضیات و نتیجه گیری هایی دارد که به زبان خیلی ساده حقیقت ندارند. ممکن است این فکر که در لحظه الان زیاد سرحال نیستم درست باشد اما این فکر که من همیشه افسرده و غمگین هستم درست نیست. یا این فکر که او وقتی کارش را درست انجام نمی دهد من ناراحت می شوم ممکن است درست باشد اما اینکه او اصلا به من کمک نمی کند می تواند درست نباشد. وقتی طبیعت ذهن خود را در مراقبه ذهن آگاهانه می فهمید از تجربه ذهن آگاهی در می یابید که افکار همیشه در ذهن شما ظاهر می شوند چه بخواهید چه نخواهید. افکار متوقف شدنی نیستند. حتی آدم هایی که ده ها سال مراقبه کار می کنند هم نمی توانند جریان تولید فکر و خیال خود را متوقف کنند. تنها کاری که از دست من و شما برای خلاصی از این جریان پایان ناپذیر فکر و خیال برمی آید این است که خودمان را با این سیل تمام ناشدنی افکاریکی ندانیم و بین خودمان و افکارمان ربط برقرار نکنیم.فکر را واقعیت محض نپنداریم و باور کنیم که فکر فقط یک فکر است و بس. نه به ما ربطی دارد و نه به واقعیت هستی.
وقتی بتوانیم افکار را فقط فکر ببینیم و آنها را با واقعیت یکی ندانیم خواهیم دید که دنیا ناگهان برای ما متفاوت می شود. اگر فکری مثل این فکر که من آدم ضعیفی هستم به ذهنتان راه یافت و شما آن را باور کردید بدانید که به دنبال این باور موجی از احساسات ضعف و ناتوانی شما را فرا خواهد گرفت. اما اگر دقیقا همان فکر به ذهن شما راه یافت و شما موقع تماشای این فکر در حالت بیداری ذهن آگاهانه بودید و آن را فقط به صورت یک فکر خشک وخالی دیدید و آن را واقعی ندانستید، خواهید دید که هیچ چسبی بین شما و آن فکر ایجاد نخواهد شد و شما می توانید آن فکر را به حال خود رها کنید و به سراغ کاری بروید که در حال انجامش بوده اید. بدون اینکه از این فکر تاثیری گرفته باشید. این معنای واقعی آزادی است. آزاد سازی ذهن معنایش دقیقا همین است. آزاد سازی ذهن به معنای متوقف کردن افکار یا به زور بیرون راندن افکار از ذهن نیست. بلکه دیدن افکار فقط به صورت فکر است و زیاد توجه نکردن به این افکار است و از همه مهم تر باور نکردن این افکار به عنوان واقعیت و حقیقت زندگی است. واقعیت چیزی است که همیشه همین الان و همین جای زندگی شما در جریان است. واقعیت چیزی است ورای افکار و ایده ها و مفاهیم ذهنی من و شما. شما ذهن و فکر خود نیستید بلکه تماشاچی و نظاره گری هستید که در سکوت شاهد واقعیت هستید. شما یک ناظر همیشه کامل و یکپارچه و آزاد هستید وارتباطی با افکار خود و دیگران ندارید. اگر بتوانید مراقبه آگاهانه را به طور منظم انجام دهید می توانید خیلی طبیعی از افکار خود فاصله بگیرید. در حالت عادی وقتی فکری به ذهن شما خطور می کند شما بلافاصله برای عمل کردن مطابق آن فکر دست به کار می شوید. بخصوص وقتی از آن فکر به طور کامل آگاه نباشید رفتار و عملکرد شما خود به خودی و ناخودآگاه هم خواهد بود. اما در مراقبه آگاهانه شما به افکار نگاه می کنید بدون اینکه بعد از این نگاه عملی انجام دهید. شما ناظری خواهید شد که الزام به عمل کردن مطابق فکری که نظاره می کنید را دروجود خود احساس نمی کنید. شما در این حالت افکار را فقط به صورت الگوهایی خواهید دید . به فرم انرژِی که از ذهن شما عبور می کند و می رود و هیچ ارتباطی هم به شما ندارد. درست مثل آن میمون صورتی پرنده!
.

هر روز شکرگذار باشیم

شکرگذار بودن بهترین روحیه ای است که می توان داشت. در حالت شکرگذاری و قدرددانی است که شما می فهمید چگونه چیزهایی که دارید را بخواهید و چیزهایی که ندارید را نخواهید! آدم ها معمولا برعکس عمل می کنند یعنی می خواهند آنچه را که ندارند و نمی خواهند چیزهایی که دارند. به همین دلیل است که خیلی از انسان ها از زندگی خود ناراضی هستند. شما می توانید همین الان که دارید این مجموعه را می بینید شکرگذار بودن را تمرین کنید. به این فکر کنید که میلیون ها انسان روی کره زمین اصلا وسیله ای برای یادگرفتن مفاهیم جدید ندارند و خیلی های دیگر حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند.
شکر گذار بودن یکی از جنبه های ذهن آگاهی است. ذهن آگاهی فقط به معنای متمرکز شدن سردو خشک روی واقعیت ها نیست بلکه توجه و بیداری همراه با یک روحیه گرم و پر محبت است. وقتی دارید چیزی می پزید فکر کردن به اینکه چقدر خوشبختید که غذای کافی برای خوردن در اختیار دارید، این خودش یک تمرین ذهن آگاهی است.
همیشه در ایام و لحظات ناراحتی و دمغ بودن سعی کنید به پنج چیز برای شکر گذار بودن بیاندیشید. به اینکه اندامی سالم و سلامت دارید و بیماری ندارید جا و مکان و شغل و فرزند و دوست خوب دارید فکر کنید.
برای پرورش احساس قدردانی در وجودتان می توانید کارهای مختلفی انجام دهید.
برای مثال قبل از خوابیدن یک یا دو دقیقه در مورد پنج چیزی که می توانید قدردانش باشید فکر کنید. اینها می توانند چیزهای خیلی ساده ای باشند. از نور چراغ تا چرخش پنکه تا رختخواب تمیز تا نگاه معصومانه فرزند و هرچه که فکر می کنید می توانستید نداشته باشید و اکنون در اختیار شماست یا برعکس برخلاف میلتان می توانستید داشته باشید و اکنون خوشبختانه ندارید.
همچنین می توانید میزان تشکر کردن خود از دیگران را بیشتر کنید. وقتی کسی به شما خوبی می کند از سپاسگذاری و تشکر دریغ نکنید. هم به صورت کلامی و هم به صورت عملی . یک کارت پستال ساده و یک چای آوردن معمولی می تواند در عمل به اطرافیانتان نشان دهد که شما قدردان زحماتشان هستید.
همینطور وقتی اوضاع به هم ریخته است و هیچ کس در آن شرایط شکر نمی گوید شما باز هم سپاسگذار باشید. اگر روزگار به شما سخت گرفته است قدردانش باشید. بله! قدردان سختی های زندگی باشید چرا که در سختی هاست که رشد می کنید. همینطور از اینکه زنده هستید و اجازه زنده بودن در این دنیا را یافتید هم شکر گذار باشید.
تشکر کردن به خاطر سختی ها و دشواری ها برای خیلی ها غیر ممکن به نظر می آید. اما وقتی قدردان دشواری های زندگی می شویم چنان آرامش عمیقی بر وجودمان حاکم می گردد که هرگز قبل از آن تصورش را هم نمی کردیم.
بنابراین شکرگذار باشیم برای هر چیزی که می خواستیم ولی نداشتیم. چون اگر آنها را داشتیم دیگر دنبالشان نمی گشتیم.
شکرگذار باشیم وقتی چیزی را نمی دانیم. چون اگر می دانستیم دیگر فرصت یادگرفتن نمی یافتیم.
شکر گذارباشیم برای لحظات سخت و دشوار چون فقط در این لحظات است که رشد می کنیم و بزرگ می شویم.
شکر گذار محدودیت هایمان باشیم چون آنها فرصت هایی هستند برای رشد و توسعه ما.
قدردان اشتباهتمان باشیم. چون به ما درس های باارزشی می اموزند.
وقتی خسته و آشفته ایم سپاسگذار باشیم. چون این خستگی به آن معناست که تفاوتی را در زندگی خود باعث شده ایم.
همیشه باید راهی برای قدردان شدن از مشکلات و سختی ها پیدا کنیم چون این سختی ها به نعمت ها و برکت زندگی ما تبدیل خواهند شد.

رهاسازی را به یاد آوریم.
تغییر جزء جدانشدنی طبیعت است. در طبیعت همه چیز در حال تغییر است. هیچ چیزی را نمی توانید نشان دهید که در کاینات تغییر نمی کند. حتی ستاره ها و کهکشان ها هم در حال تغییر مستمر و دائم هستند. بنابراین اگر هر چیزی در حال تغییر است پس هر تلاشی برای نگه داشتن چیزها به شکل ثابت محکوم به شکست و ناامیدی است. هر چه بیشتر به چیزی بچسبید و بخواهید آن را نگه دارید ناامید تر می شوید و موقع از دست دادنش هم افسرده تر خواهید شد. چاره فرار از این ناامیدی و افسردگی هم ول کردن و رها کردن و عدم تعلق و وابستگی درونی به چیزهاست.
اما سوالی که پیش می آید این است که چطور باید رها کرد؟ اگر الان شما یک توپ را در دستان خود نگه داشته باشید و از شما بخواهیم آن را رها کنید خیلی راحت این کار را می کنید و توپ از دستانتان می افتد. اما اگر شما ندانید که توپ در دستان شماست وضع فرق می کند. شما نمی توانید چیزی را که از چسبیدن آن به خودتان خبر ندارید رها سازید. رهاسازی زمانی به شکل راحت و طبیعی اتفاق می افتد که شما از آن مطلع باشید. شما می توانید تمام طول روز راه بروید بدون آنکه از تنش و گرفتگی عصبی موجود در شانه هایتان یا از تنش عصبی فک و دهان و عضلات پیشانی تان آگاه باشید. وقتی آگاه نباشید اصلا متوجه وجود این گرفتگی ها و تنش ها نخواهید شد و در نتیجه نمی توانیداز شر آنها خلاص شوید.
در حقیقت به محض اینکه شما متوجه این تنش و گرفتگی بشوید بخش زیادی از آن شل می شود و از بین می رود. اما بخش دیگری از تنش ممکن است باقی بماند. برای این بقیه نباید سعی کنید به زور خود را رها سازید. هر نوع تلاشی برای به زور رهاشدن از تنش باعث می شود که تنش بیشتری ایجاد گردد. شما باید رهاسازی را به عنوان یک هدف برای خود انتخاب کنید. در این حالت تنش هنوز می تواند وجود داشته باشد. در ذهن آگاهی شما با اجازه اقامت به تنش ، بدون درگیر شدن عمدی با آن و فقط از طریق هشیاری و پائیدن و نظارت مستمر و پیوسته ،خود را از شر آن رها می سازید.
بخشیدن هم روش دیگری برای رهاسازی است. وقتی شما می بخشید آسیب و رنج قدیمی را رها می کنید. با بخشیدن دیگران شما خود را بیشتر از هر فرد دیگری آزاد می سازید. شما به خاطر خودتان است که دیگران را می بخشید.


لبخند بزنیم و تبسم کنیم

یاد بگیریم که همینطوربی دلیل در طول روز و در حین انجام هر کاری که مشغول هستیم تبسمی بر لب داشته باشیم. حتی همین الان هم که در حال خواندن یا شنیدن یا تماشای این مجموعه هستید هم تبسمی بر لبان خود جاری سازید. بعد از ده دقیقه خودتان متوجه می شویدکه همین تبسم کوچک روحیه شما را دگرگون می سازد و حال و هوای بسیار بهتری را بر سرزمین احساس شما حاکم می سازد. عضلات صورت شما با احساس شادی شما در ارتباط است. وقتی خوشحال هستید ناخودآگاه می خندید. این را همه می دانند. اما آیا می دانید که تبسم باعث می شود که شما به صورت خود به خود احساس بهتری پیدا کنید؟
اگر این تبسم را با توجه و تمرکز روی تنفس خودتان ترکیب کنید خواهید دید که به یکی از عالی ترین شیوه های تغییر سریع روحیه و ذهن آگاهی دست یافته اید. تبسم با تنفس ذهن آگاهانه معجزه می کند. این را می توانید همیشه امتحان کنید.




. حال سوال این است که اگر ذهن آگاه باشیم چه تغییراتی در زندگی ما به وقوع خواهد پیوست و به زبان ساده در چه جنبه ها و حوزه هایی از زندگی ذهن آگاهی واقعا می تواند به شما کمک کند.
پرورش مغز:
در مغز کسانی که ویولن می نوازند بخش مربوط به چالاکی و تحرک رشد بیشتری نسبت به انسان های معمولی مشاهده می شود. رانندگان تاکسی لندن که مجبورند آدرس های زیادی را به خاطر بسپارند قسمت مربوط به موقعیت یابی در ساختمان مغزشان رشد بیشتری نسبت به بقیه آدم ها دارد.
هر چه تمرین ذهن آگاهی بیشتر باشد ساختار مغز برای همنوایی و همسازی با این شکل جدید بیداری دگرگون تر می شود و پشتیبانی مغز از این شکل بیداری افزایش می یابد. هر چه تمرینات ذهن آگاهی و مراقبه آگاهانه شما بیشتر شود پشتیبانی ساختار و ارتباطات مغز شما برای حفظ حالت بیداری آگاهانه افزایش می یابد و روحیه و دید مثبت شما نسبت به زندگی زیادتر می گردد.

بهبود روابط
مطالعات متعدد نشان داده که انسان ها وقتی شروع به تمرین مراقبه ذهن آگاهانه می کنند ارتباطشان با اطرافیان بسیار بهبود می یابد. این بهبود عمیق در روابط انسانی دلایل مختلفی دارد.
اولین دلیل این است که ذهن آگاهی باعث خاموش شدن کلید استرس می شود. وقتی شما در معرض تهدید باشید و در محیط کار یا منزل منتظر اتفاق شومی باشید بدیهی است که بدن و ذهن شما در یک حالت واکنشی پر استرس قرار دارد. روشن است که این حالت پراسترس سبب می گردد قدرت درک و آگاهی شما کمتر شود و واکنش های قضاوتی و خود به خودی شما بیشتر شود. در این مواقع وقتی یکی از اطرافیانتان سوال می کند موضوع چیه؟ شما خیلی راحت از کوره در می روید و واکنشی پرخاشگرانه از خود نشان می دهید. واکنشی که می تواند کل رابطه دوستانه شما با اطرافیان و نزدیکانتان را به هم بزند. کاری که بیداری ذهن آگاهانه انجام می دهد این است که میزان آرامش و تن آرامی روزانه شما را بیشتر می کند و در نتیجه واکنش های غیر مفید شما کمتر می گردد.
دلیل دوم بهبود روابط پس از مراقبه ذهن آگاهانه این است که با ذهن آگاه شدن ظرفیت پذیرش تجربه و اتفاقی که در هر لحظه زندگی تان رخ می دهد در شما بیشتر می شود. این روحیه آمادگی برای رودررویی با هر چه رخ می دهد خود به خود باعث بهبود روابط شما با بقیه می شود، چرا که شما دیگر روحیه رد یا انکار یا حذف ندارید و آدم ها را همانطوری که هستند بدون پیشداوری اولیه نظاره می کنید.به بیان ساده تر شما فقط معایب و نواقص دیگران را نمی بینید بلکه به یمن بیداری و هشیاری ذهن آگاهانه ای که دارید و به خاطر دید بازتر و وسیع تری که نگاه ذهن آگاهانه به شما می دهد شما می توانید تصویری کلان تر از تجربه و اتفاقی که رخ می دهد را ببینید و در برخورد با آدم ها آنها را تر تصویری بزرگ تر نظاره کنید و طبیعی است که به این ترتیب می توانید در کنار معایب و اشکالات و خطاهای آدم ها ،خوبی ها و نکات مثبت شخصیت و رفتار افراد را بهتر دریابید.
آدم هایی که به طور مستمر و شبانه روزی در مورد قوم و خویشان و اطرافیان و همکارانشان قضاوت و پیشداوری می کنند ، به هیچ وجه محبوب جمع نیستند و کمتر کسی مشتاق برقراری و حفظ رابطه دوستانه با آنهاست. به هر حال هیچ کس عاری ازخطا نیست و هیچ کس دوست ندارد که نزدیکترین فرد به او دائم خطاهای گذشته اش را که متعلق به الان نیستند با خودش حمل کند. افراد ذهن آگاه قضاوت و پیشداوری کمتری دارند و بیشتر روی زمان الان متمرکز هستند و حتی وقتی هم در حال مراقبه نیستند باز هم وضعیت کنونی افراد و اتفاقات همین الان است که عمده توجه آنها را به سمت خود جلب می کند. به همین دلیل افراد ذهن آگاه با طیف های وسیع تر و متنوع تری از آدم ها دوست هستند و به جای تلف کردن انرژی خود روی قضاوت و محاکمه ذهنی افراد ، تمرکز شان بیشتر روی حرف ها و نظرات اطرافیان است و همین توجه کردن بدون پیشداوری باعث می شود که تعداد بیشتری از انسان ها دوستی با ذهن آگاه ها را ترجیح دهند.
علاوه بر این ذهن آگاهی سبب می گردد که میزان مهربانی و صمیمت فرد نسبت به خودش و دیگران بیشتر شود. در این حالت فرد نسبت به دیگران بی رحم و قسی القلب نیست و به هرکسی حق می دهد خودش باشد و به همین دلیل آدم های اطرافش را دوست دارد و این دوست داشتن در نگاه و کلام و رفتارش به روشنی آشکار می گردد. فرد ذهن آگاه چون واقعا همه را دوست دارد در نتیجه خودش هم دوست داشتنی می شود و به همین دلیل بیشتر آدم ها نه تنها از کنار اوبودن ناراحت نیستند بلکه بیشتر ترجیح می دهند با او باشند. احساس محبت و صمیمت و صداقت قلب هر رابطه عمیق و پابرجایی است و هر چه میزان محبت و مهربانی و درک متقابل دیگران در فرد ذهن آگاه بیشتر می شود کیفیت رابطه او با خودش و اطرافیانش هم عمیق تر و واقعی تر می گردد.



تقویت نیروی خلاقیت
خلاقیت شما به طور کامل به وضعیت ذهنی شما بستگی دارد. شما نمی توانید از ذهن خسته ای که پشتش زیر اضافه کار و بار زیاد ایده ها و دیدگاه های مختلف خم شده انتظار نوآوری و ابتکار داشته باشید. خلاقیت نیازمند آن است که شما استعداد رها کردن ایده های قدیمی و قبول و پذیرش ایده های جدید را داشته باشید. در ذهن آگاهی شما بدون قضاوت در مورد افکارتان آنها را نظاره می کنید و از جریان اندیشه خود مطلع می شوید و این بی قضاوتی سبب می گردد تا شیوه های منحصر به فرد و جدید تفکر ،فرصت عرض اندام پیدا کنند.در بیشتر تمرینات خلاقیت تاکید عمده همیشه روی توقف قضاوت در مورد ایده ها و اجازه دادن به جریان آزاد ایده ها و دیدگاه هاست و این دقیقا همان اتفاقی است که در ذهن آگاهی رخ می دهد.
به مرور زمان ذهن آگاهی باعث ایجاد شرایط آرامتری برای ذهن می گردد. وقتی ذهن هشیار آرام گرفت دسترسی به ظرفیت خلاقانه عمق وجودتان و شکوفایی دانش ذهن ناخودآگاه شما امکان پذیر می گردد.در حالت طبیعی ما فقط در حالت خواب یعنی زمانی که تقریبا همه چیز از کنترلمان خارج است به این ظرفیت خلاقانه عمق وجود و دانش ضمیر ناخودآگاه دست می یابیم. اما با ذهن آگاهی نیروی خلاقیتی که آشکار می گردد نسبت به حالت خواب کاربردی تر و مفید تر است. بیشتر ایده های خوب زمانی مقابل ذهن شما ظاهر می گردد که در حالت هشیاری ذهن آگاهانه هستید. در واقع فقط وقتی به ذهن خود فرصت و فضای لازم برای خودنمایی می دهید می توانید خلاقیت درون خود را آشکار کنید و به ایده های جدید یکی پس از دیگری دست یابید.

کاهش افسردگی

بعضی از انواع استرس به خاطرتکرارالگوهای منفی فکری و ناتوانی فرد در مواجهه و روبرو شدن با افکار و احساسات ناخوشایند و نامطلوب است. اما در شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی شما قدرت رودررو شدن با همه افکار و احساسات خود چه خوشایند و چه ناخوشایند و تلخ را پیدا می کنید و از این مسیر به افسردگی خود پایان می بخشید.
کاری که ذهن آگاهی و تمرینات مراقبه آگاهانه انجام می دهد این است که ظرفیت شما برای ایستادن و تجربه کردن و روبرو شدن با تلخی ها و احساسات آزاردهنده را افزایش می دهد. در این صورت شما دیگر از افکار و خاطرات تلخ و احساسات سخت فرار نمی کنید بلکه با روحیه ای پذیرا و با نگاهی بدون خشم و نفرت و بی رحمی و سرشار از مهربانی و در عین حال پر از کنجکاوی به نظاره تجربه ای که همین الان و همین جا دارد رخ می دهد می پردازید. به این ترتیب شما به کمک ذهن آگاهی می توانید به روشی کاملا شخصی و سالم و کارآمد برای مواجهه با هیجانات و خاطرات تلخ دست یابید.
از سوی دیگر بیداری ذهن آگاهانه سبب می شود تا شما به حالت ذهنی زیستن و بودن در زمان اکنون و حضور در لحظه حال جابجا شوید. با رفتن به این حالت ذهنی شما دیگر خودتان را با افسردگی یکی نمی دانید بلکه خود را ناظر بی طرفی می دانید که مشغول تماشای افت و خیز و فوران و فروکش افسردگی است. با ذهن آگاهی شما از اتفاق درونی افسردگی یک قدم خود را عقب می کشید و با فاصله به آن خیره می شوید. این جابجایی در پنجره نگاه باعث می شود تا شما به تصویری کلان تر و بزرگتر از اتفاقاتی که در حال رخ دادن است دست یابید. با این جابجایی در پنجره نگاه شما دیگر افسردگی را به عنوان چیزی که همیشه با شما همراه خواهدبود نمی بینید. بلکه آن را فقط به صورت فوران و فروکش یک احساس ساده و خشک و خالی نظاره می کنید بدون اینکه در این فرآیند خود را سهیم بدانید. شما با فاصله گرفتن از احساسات و نظاره بی قضاوت آنها به این درک عالی نائل می شوید که احساسات وجود انسان هیچ کدامشان ابدی نیستند. بلکه هرکدام آغاز و پایانی دارند که فقط باید حوصله کرد و اجازه داد تا احساس بالا بیاید خودش را نشان دهد وفروکش کند و محو شود و برود.
ذهن آگاهی همچنین به شما کمک می کند تا الگوهای ذهن خود را درک کنید. با ذهن آگاه بودن شما می توانید دریابید که ذهن شما چقدر راحت و سریع به وضعیت خلبان خودکار و اتوماتیک ناهشیارانه می رود. و چقدر ساده با رفتن به وضعیت واکنش خود به خودی به چرخه های منفی فکر اجازه می دهد تا قدرت نمایی کنند و افسردگی بیشتری را برای شما به ارمغان آورند. آگاه شدن از این عادات ذهن اولین قدم برای شروع دیدن زندگی از یک پنجره و زاویه جدید است که با این کار قدرت افکار و اندیشه های افسرده ساز کاهش می یابد.
از سوی دیگر ذهن آگاهی سبب می گردد تا عادات سالم تری در ذهن توسعه یابد. افسردگی از طریق چرخه افکار منفی عمیق تر می شود. اما ذهن آگاهی باعث می شود که این چرخه اندیشه های منفی غیر فعال شود و این کار را با آوردن توجه و حضور شما به لحظه اکنون عملی می سازد. این تمرکز سبب می گردد منابع درونی کمتری از وجود شما برای سرپا نگهداشتن چرخه های منفی فکری وجود داشته باشند. وقتی ذهن آگاهی به صورت عادت درآید هنگام رخ نمایی احساسات غم انگیز و ناراحت کننده، پاسخ شما به صورت تمرکز روی حواس پنجگانه بدنتان جلوه گر می شود و شما دیگر خود را در چرخه مارپیچی به درون چاه افسردگی نمی اندازید.



کاهش دردهای مزمن

ذهن آگاهی در کاهش دردهای مزمن تاثیری شگرف دارد. در مطالعات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی دکتر جان کابات زین یا همان برنامه MBSR ، به دفعات مزایای ذهن آگاهی برای کاهش دردهای مزمن اثبات شده است. به نظر می رسد که واقع بین شدن و پذیرش درد به همین شکلی که هست سبب می شو تا احساس آن کمتر شود. به جای اینکه عضلات موقع درد کشیدن جمع شوند و ناخودآگاه میزان درد افزایش یابد در ذهن آگاهی عضلات اطراف ناحیه دردمند شل و ریلکس می شوند و به این ترتیب از شدت درد کاسته می شود. بدیهی است که ذهن آگاهی باعث علاج قطعی درد نمی شود و باید برنامه درمانی پزشکان متخصص برای رفع عامل درد و کاهش آن دنبال گردد.اما تاثیر ذهن آگاهی در کاهش دردهای مزمن غیر قابل انکار است.


معنای عمیق تر بخشیدن به زندگی

وقتی شما احساس آرامش عمیق حاصل از ذهن آگاهی را در عمق وجود خویش درک کنید دیگر از خود نمی پرسید که معنا و هدف زندگی چیست.به وضح خواهید فهمید که آرامش ، عشق و لذت همگی در درون خود شماست. درخواهید یافت که همه رنج ها و دردها و اندوه موجود در دنیا بخاطر آن است که بشر در درک و استفاده از این منبع درونی آرامش و عشق و شادی خود را محروم ساخته است.خواهید فهمید که احساسات بد و ناخوشایندی که بعضی اوقات وجود شما را فرا می گیرند به خاطر دیدن دنیا از پنجره های اشتباه است. وقتی درک کنید که هدف شما دسترسی عمیق تر به منابع درون وجود خودتان است و این نه به خاطر خودتان بلکه به خاطر همه انسان هایی که اطراف شما هستند. آن زمان زندگی برای شما معنایی زیبا و عمیق خواهد یافت.

کاهش استرس

ذهن آگاهی می تواند استرس را کاهش دهد. این اتفاق با آگاه شدن از افکار و ایده ها و روحیه هایی است که موقعیت های استرس زا را ایجاد می کنند. برای این کار شما پاسخ خود به موقعیت های استرس زا را تغییر می دهید. بدیهی است که پاسخ به استرس روشی مهم برای کاهش استرس است.
ذهن آگاهی با هشیار سازی شما نسبت به حالت های جسمی و ذهنی و روانی خودتان و دیگران باعث می شود که اوضاع را تحت کنترل بگیرید و با واکنش های غیر ارادی اوضاع را پر استرس تر نسازید. یک فرد ذهن آگاه در یک محیط پر تنش در برخورد با فریاد ودشنام متقابلا به داد و دشنام متوسل نمی شود. بلکه سعی می کند. عامل استرس زا را شناسایی کندو برای رفع آن چاره ای بیاندیشد.به محض اینکه بتوانید در سطحی عمیق به واکنش های خود به خودی خود مسلط شوید می توانید نوع واکنش خود در هنگام برخورد با موقعیت های استرس آفرین را تغییر دهید. در موقعیت های منفی شما به جای واکنش های منفی پاسخ های خردمندانه از خود نشان می دهید.در این حالت همه حرکات شما حساب شده و خلاقانه خواهد بود و شما می توانید در چنین شرایطی از استرس موجود در محیط به نفع خود استفاده کنید و آن را تحت کنترل خویش درآورید.
افزون بر این با تمرین منظم ذهن آگاهی شما به ذهن و جسم خود استراحت بیشتری می دهید. به جای اینکه تمام وقت خود را به انجام این کار یا آن کار مشغول کنید شما با تمرینات ذهن آگاهی فرصت بودن و زیستن در زمان حال و آرامش گرفتن را می بخشید و با این کار طاقت و توانایی خود برای مقابله با شرایط استرس زا را افزایش می دهید وانرژی خود را بی جهت هدر نمی دهید.
همچنین با ذهن آگاهی شما چیزهای را از پنجره متفاوتی می بیند. شاید ماشین شما امروز روشن نشود اما می توانید در فرصتی که مکانیک مشغول تعمیر آن است یک فنجان چای را با لذت بنوشید.

مقابله با اضطراب
همه در زندگی اضطراب را تجربه کرده اند. اضطراب شب امتحان یا وقتی کسی می خواهد با ما مصاحبه کند یا وقتی مجبوریم جواب پس دهیم. اما وقتی این اضطراب به صورت دائمی درآید در آن صورت می تواند روزگار انسان را سیاه کند.اضطراب و نگرانی به خاطر فکر کردن در مورد آینده است. شما ممکن است درگیر اتفاقات بعدا باشید اتفاقات ماه بعد یا سال بعد. ذهن شما در این موارد شروع به پیش بینی نتایج منفی در خصوص اوضاع آینده می کند و در نتیجه احساسات و هیجانات
پرچالش را در وجود شما زنده می کند.
اما ذهن آگاهی به شما می گوید به جای قفل کردن روی اتفاقات شوم آینده روی همین الان و همین جا تمرکز کنید و بدون هیچ پیشداوری لحظات اکنون را تجربه کنید. به این ترتیب شما شروع به رهایی خود از ذهن آینده بین می کنید و به خودتان اجازه می دهید تا دنیای قابل حس زنده در اطرافتان را مشاهده کنید.
ذهن آگاهی شما را قادر می سازد تا از محتویات ذهن و احساس خود فاصله بگیرید. با ذهن آگاهی یاد می گیرید که خودتان را با افکاری که از ذهنتان می گذرد یکی ندانید و بفهمید که این افکار فقط فکرند و اصلا واقعیت نیستند. به این ترتیب افکار قدرت خود را از دست می دهند و در نتیجه آن اضطراب و نگرانی هم کاهش می یابد. پژوهشگران دریافته اند که هر نوع تلاش برای متوقف کردن نگرانی باعث افزایش نگرانی می شود. شما با ذهن آگاه تر شدن می توانید رابطه خود با افکارتان را عوض کنید و نسبت به آنها مهربان تر و صمیمی تر گردید و به جای حذف افکارتان آنها را بپذیرید. این روش ذهن آگاهانه برای رفع نگرانی بسیار مفید تر و موثر تر است.

تنظیم عادات خوردن
آیا از چیزی که می خورید آگاه هستید؟ آیا مزه چیزهایی که می خورید و می جوید را قبل از قورت دادن درک می کنید؟ آیا موقع خوردن حواستان به چیزی که می خورید هست ؟ یا اینکه حواس خود را با خیره شدن به تلویزیون و خواندن کتاب و روزنامه پرت می کنید؟
آیا شما وقتی دچار احساسات ناخوشایند می شوید به خوردن روی می آورید تا از شر آن احساسات خلاص شوید؟
اگر درون شما خالی باشد ممکن است برای پرکردن آن فضا به خوردن روی آورید. یا هر وقت ذهنتان نگران شد ممکن است یک شکلات بخورید. شاید استرس شما را وادار می کند تا بدون آنکه گرسنه باشید سراغ یخچال بروید و محتویات آن را بخورید و یا ممکن است برعکس نگرانی و اضطراب خود را با غذا نخوردن و بی اشتهایی نشان می دهید.
ذهن آگاهی راهی متفاوت برای برخورد با هیجانات ناخوشایند پیش روی کسانی می گذارد که موقع ناراحتی سراغ خوردن می روند و یا بی اشتها می شوند. غذا خوردن ذهن آگاهانه با بیدار شدن و آگاهی دم به دم از فرآیند آماده سازی و خوردن غذا سروکار دارد و در آن پیش داوری نکردن و پذیرفتن عادات فعلی خوردن شما مد نظر قرار دارد.در غذا خوردن ذهن آگاهانه همچنین به پیام هایی که بدن برای ما می فرستد نیز توجه می شود.و با استفاده از این هشیاری و آگاهی تعیین می شود که چقدر باید بخوریم.با افزایش هشیاری هنگام خورن شما می توانید تصمیم بگیرید چه چیز را بخورید و چه چیز را نخورید و این تصمیم از یک جایگاه آگاهانه ای صورت می گیرد.در خوردن ذهن آگاهانه شما دقیقا متوجه می شوید چه موقع گرسنه هستید و چه موقع باید از خوردن دست بکشید. به همین خاطر خوردن ذهن آگاهانه در حفظ یک وزن سالم به شما می تواند بسیار کمک کند.

افزایش شادمانی شما
همه می خواهند شاد باشند. همه کارهایی که انسان انجام می دهد را می توان نیاز و طلب شادی بیشتر دانست. سوال این است که بهترین راه برای افزایش شادی چیست؟ اینکه فقط به چیزهای مثبت فکر کنید برای شاد تر شدن کفایت نمی کند بلکه لازم است انسان خود را درگیری چیزی کند که هرلحظه حس بودن و سرزندگی او را تقویت کند.
ذهن آگاهی همان چیزی است که می تواند شادی روز افزون را برای انسان به ارمغان آورد. با ذهن آگاهی ذهن به طور طبیعی مثبت تر می شود و حالت ارتجاعی و انعطاف پذیری ذهن بیشتر می شود. با افزایش انعطاف پذیری ذهن ظرفیت آن برای مقابله با تنش ها و مصیبت ها به شکلی سالم و درست افزایش می یابد. و به این ترتیب برگشت انسان به حالت شادی بعد از روبروشدن با مشکلات و سختی های زندگی بسیار سریع تر و بی دردسر تر خواهد بود. ذهن آگاهی همچنین ظرفیتانسان برای مقابله با مشکلات در آینده را نیز افزایش می دهد. تمرینات ذهن آگاهی می تواندساختار مغز را تغییر دهد و در نتیجه به شخص کمک می کند تا در ایام سختی مقاوت انعطاف پذیری بیشتری داشته باشد.
با تمرینات مداوم ذهن آگاهی شما می توانید شادی را در درون هر کاری که انجام می دهید کشف کنید.شماممکن است همه پول و قدرت دنیا را در اختیار داشته باشید اما اگر افکار شما منفی باشد و شما واقعی بودن افکارتان را باور کنید هرگز خوشحال نخواهید بود. به طور عکس شما می توانید دارایی کمی داشته باشید اما اگر ذهن شما به طور طبیعی باز و پذیرا و مثبت باشد با انجام تمرینات روزانه ذهن آگاهی شما می توانید به عمق شادی پنهان در هر لحظه زندگی را درک کنیدو در آن شناور شوید.
در خاتمه باز هم باید تاکید کنیم که ذهن آگاهی بسیاری مواقع با مفاهیم از قبل دانسته موجود در خاطره ما اشتباه می شود و در نتیجه کارآیی خود را از دست می دهد. به همین دلیل برای یادآوری مجددا این سوء تفاهم ها را با هم مرور می کنیم.
فصل ده سوء تفاهم در مورد ذهن آگاهی به موارد زیر اختصاص دارد:
ذهن آگاهی به معنای پر کردن ذهن از یک سری دستورات و جملات نیست. برای یادگیری ذهن آگاهی و درک صحیح آن خیلی مواقع باید قبل از شروع ذهن را از همه چیز خالی کرد. اگر کسی فکر می کند معنای ذهن آگاهی را از قبل می داند و بعد با این انگار از قبل دانستن به سراغ ذهن آگاهی بیاید هیچ چیزی دستگیرش نخواهد شد.

برداشت اشتباه اینکه ذهن آگاهی فقط با ذهن سروکار دارد
به عنوان یک انسان همه ما ظرفیت فکر کردن داریم. به نظر می رسد چه دلمان بخواهد و چه نخواهد فکر کردن اتفاق می افتد. فکر کردن چیزی است مثل نفس کشیدن و احتمالا بیشتر از تعداد نفس هایمان ما در شبانه روز فکر می کنیم. گروهی از متخصصان می گویند که ما درطول یک روز شصت هزارفکر داریم. ذهن آگاهی اصلا با ذهن سروکار ندارد. بلکه به جای متوقف کردن فکر یک قدم خود را از آن دور می کند.شاید بهتر باشد به جای ذهن اگاهی دل آگاهی یا Heartfulness بگوئیم. در زبان های شرق باستان مثل سانسکریت یا پالی کلمات استفاده شده برای ذهن و قلب یکی هستند و شاید واژه ذهن آگاهی در واقع همان دل آگاهی باشد که اشتباه استفاده شده است. سوالی که مطرح می شود این است که دل آگاهی به چه معناست. اگر شما دلی باز و گرم داشته باشید می توانید مهربان و متین باشید، روحیه ای پذیرا داشته باشید ، قدرت درک داشته باشید، صبوری و اطمینان و شادی و صداقت و سپاسگذاری رادریابید ، روشنفکر باشید و عشق و محبت را قدر بنهید. شاید شما همه این چیزها را نتوانید یکجا در وجود خود داشته باشید اما این صفات چیزهایی هستند که یک فرد ذهن آگاه در حالت ایده آل باید داشته باشد. در واقع ایده اصلی ذهن آگاهی این است که یک یا چند تا از این کیفیت های قلب و دل را به سطح بیداری ذهن آگاهی بکشانیم. به طور طبیعی شما نمی توانید همه اینها را همزمان داشته باشید اما شما می توانید احساس نوعی روحیه را به سطح هشیاری خود بیاورید. ذهن آگاهی یک نوع بیداری خشک و سرد نیست. یک دزد وقتی می خواهد از جایی سرقت کند باید حواسش کاملا جمع باشد اما این حالت او ذهن آگاهی نیست. ذهن آگاهی یک جور حس مهربانی و صمیمیت و در عین حال کنجکاوی زنده را در خود دارد. اگر وقتی ذهن آگاه هستید احساس می کنید در وضعیت بحرانی هستید و باید بیش از اندازه سعی و تقلا کنید و با خودتان بی رحم هستید یا فکر می کنید که توجه شما به موضوعی که روی آن متمرکز هستید فاقد هر نوع محبت و صمیمیت است و قلبتان برای موضوعی که متوجه آن هستید نمی تپد. بدانید که آخر این جور ذهن آگاهی چیزی جز افسردگی نیست. به زبان سادی وقتی درمورد چیزی ذهن آگاه باشید بدانید که در زمان خودش نسبت به آن موضوع نوعی مهربانی و محبت نیز در وجود شما به طور طبیعی رشد خواهد کرد. شما لازم نیست نیرو و تلاش زیادی به خرچ دهید. هرچه کمتر به چیزها نیرو وارد کنید ذهن آگاهی شما بهتر خواهد بود. بعضی فکر می کنند که ذهن آگاهی به این معناست که شما لازم است در باره هرچه رویش تمرکز می کنید فکر کنید. این کاملا درست نیست. اگر شما نسبت به تنفس خود ذهن آگاه باشید این بدان معناست که شما احساس تنفس را دربدن خود احساس می کنید ولی درعین حال شما سعی نمی کنید در مورد نفس کشیدن فکر کنید.


ذهن آگاهی یک موج زودگذر است
ذهن آگاهی بیش از دو هزاروپانصد سال قدمت دارد. در واقع ذهن آگاهی یک جنبه طبیعی از وجود انسان است. توجه کردن به چیزی کاری است بسیار طبیعی که من و شما هرروز انجام می دهیم. هشیار بودن به قدری نرمال و طبیعی است که شما می توانید به راحتی آن را درک کنید. همین الان که دارید به این مجموعه گوش می کنید و آن را تماشا می کنید دارید همین الان و همین جا توجه می کنید. ذهن آگاهی یعنی توجه کردن با روحیه ای مشخص برای اینکه کیفیت توجه خودمان را بهبود بخشیم. به همین خاطر ذهن آگاهی هرگز نمی تواند یک موج گذرا باشد.
در حال حاضر ذهن آگاهی به سرعت در جوامع مدرن در حال رشد است. درمان گران ذهن آگاهی آموزش می بینند و بیمارستان های بیشتری ذهن آگاهی را به بیماران خود ارائه می کنند.و مدارس متنوعی ذهن آگاهی را با درس های خود تلفیق می کنند تا احساس بودن را در کودکان تقویت کنند و توسعه بخشند. اگر شما به طور کامل ذهن آگاهی را درک نکنید و از آن به عنوان ابزاری معمولی استفاده کنید خواهید دید که فایده ای برای شما نخواهد داشت و یک تکنیک معمولی به نظر خواهد آمد. اما توجه داشته باشید که میلیون ها انسان در سراسر جهان از ذهن آگاهی به عنوان راهی برای زندگی کردن و چیزی که باید روی آن کار شود و توسعه یابد نگاه می کنند و سعی می کنند در سراسر زندگی خود استعداد ذهن آگاهی را دروجود خویش عمیق تر و ریشه دار تر سازند. ذهن آگاهی در زندگی هر روزه همه انسان ها نقشی اساسی ایفا می کند. هر چه سطح هشیاری شما بالاتر باشد شما زنده تر هستید. هشیار نبودن در طول روز باعث می شود شما به صورت یک موجود بی اراده و بی روح و خلبان خودکاری کار کنید که در اکثر مواقع مثل مرده ها روی زمین قدم می زند. بدون ذهن آگاهی شما به حواس خود متصل نیستید و به یک معنا واقعا زنده نیستید.یک هوس زود گذر برای مدت کوتاهی پابرجاست و بعد هم محو می شود. اما ذهن آگاهی ثابت کرده است که هزاران سال کار می کند و تا بشر روی زمین هست از بین رفتنی نیز نیست.

ذهن آگاهی همان تفکر مثبت است
شما می توانید تمام موقعیت های زندگی را به شکل منفی تفسیر کنید اما خوش بین بودن معمولا مفبد تر از این است که همیشه انتظار بدبیاری و بدبختی داشته باشیم.با تمرین منظم ذهن آگاهی شما از الگوهای ذهنی خود چه مثبت و چه منفی آگاه می شوید. وقتی افکار منفی ظاهر می شوند ذهن آگاهی به شما کمک می کند تا واکنش های عادتی خود را بازشناسی کنید.در این حالت شما می توانید سعی کنید موقعیت را به شکلی متفاوت مثلا مثبت یا واقع بینانه تر ببینید و تاثیر آن را مشاهده نمائید. ذهن آگاهی شما را فقط به قواعد تفکر مثبت نمی بندد بلکه به شما احساس کنجکاوی برای تجربه را می دهد. من جنگیدن با افکار منفی را توصیه نمی کنم.جنگیدن با ذهن خودتان تقلایی را خلق می کند و در نتیجه سطح منفی بودن در شما افزایش می یابد.هر چه بیشتر با یک فکر بجنگید آن فکر قوی تر می شود. اما کاری که ذهن آگاهی انجام می دهد این است که یک قدم از همه افکار چه مثبت و چه منفی فاصله می گیرد.افکار افکار هستند و واقعیت نیستد. شما نمی توانید افکار را به طور کامل کنترل کنید. همه کاری که ازدست شما برمی آید این است که افکار را نگاه کنید از آنها فاصله بگیرید و واکنش خود به خودی نسبت به افکارتان را متوقف کنید. هر چه بتوانید این کار را بیشتر انجام دهید احساس تحت کنترل بودن بیشتری پیدا می کنید و کمتر احساس بیچارگی و تحت فشار بودن دارید.

ذهن آگاهی فقط مال آئین های خاصی ست
ذهن آگاهی یک ویژگی جهانی بشر است و مهارت و کیفیتی اساسی از حیات است. درست مثل چشم و گوش و معده که بخشی از بدن انسان محسوب می شوند. برای ذهن آگاه بودن باید هشیار بود و هشیار بودن را نمی توان ویژگی منحصر به فرد هیچ آئینی دانست.برای درک ذهن آگاهی نمی توان ازبیرون کمک گرفت. بلکه هر فردی باید خودش شخصا کیفیت بیداری ذهن آگاهانه را درون وجود خودش تجربه کند. بزرگترین معلم خود درونی شماست. هرکسی باید در درون خودش این بیداری را کشف کند.ذهن آگاهی یک نظام باور نیست. یک شیوه زندگی کردن است که هر انسانی از هر آئین و مذهبی می تواند این شیوه را انتخاب کند. در ذهن آگاهی فرد فقط در جستجوی بیدارتر شدن و مهربان تر شدن است. هر انسانی اگر به درون خود عمیقا نگاه کند می فهمد که دنبال چیزی است تا ظرفیت رها سازی او از تفکرمفهومی را افزایش دهد و کیفیت توجه او را تقویت کند. شما نیاز ندارید که نظام اعتقادی خود را برای درک ذهن آگاهی عوض کنید. ذهن آگاهی توسعه ظرفیت درونی انسان ها برای آگاه تر شدن است.

ذهن آگاهی فقط به درد ایام سختی می خورد
باذهن آگاهی می توان بر افسردگی ، دردهای مزمن ، اضطراب ، استرس، فشار خون بالا غلبه کرد و حتی فشارهای روحی را مدیریت کرد. نتایج اولیه در این حوزه ها نشان می دهد که در کنار بقیه شیوه های درمان، می توان از ذهن آگاهی هم برای سرعت بخشیدن به روند بهبود بیماران کمک گرفت. اما ذهن آگاهی فقط برای ایام سخت بیماری نیست. مثلا در نظر بگیرید که شما نمی توانید در ایام بحرانی پول پس انداز کنید. بلکه باید در ایام راحتی و وقتی دست و بالتان باز تر است پول جمع کنید تا وقتی اوضاع واقعا سخت شد بتوانید از این پس انداز کمک بگیرید. وقتی شرایط مساعد است و اوضاع آرام است پس انداز کردن خیلی راحت تر و موثر تر است. با همین قیاس شما می توانید از مزایای ذهن آگاهی وقتی اوضاع نستبا روبه راه است استفاده کنید. وقتی اوضاع سخت می شود ، می توانید به طور طبیعی از مهارت های ذهن آگاهی خود برای مقاومت و تقلا وچالش استفاده کنید و برای پایداری و غلبه بر مشکلات از منابع عمق درون خود کمک بگیرید.در اوایل شاید هدف شما از ذهن آگاهی غلبه بر یک مشکل خاص باشد. اما خودتان بعد از مدتی تمرین درخواهید یافت که با مداومت در تمرینات ذهن آگاهی تمام حوزه های مختلف زندگی شما نیز تغذیه خواهد شد. به محض اینکه مراقبه ذهن آگاهانه را درک کنید و تمرین ذهن آگاه بودن را در زندگی شروع کنید متوجه مزایای آن نیز خواهید شد.در این لحظات معمولا خیلی ها ذهن آگاهی را متوقف می کنند. با خود می گویند اوضاع که آرام شده است دیگر چه نیازی به ذهن آگاه بودن بیشتر است.در این موارد این اشخاص منتظر دوران مصیبت بعدی می مانند. یعنی روزگاری که دوباره به کمک نیاز دارند. ذهن آگاه شدن و حواس پرت شدن یک فرآیند طبیعی حیات انسان است اما به مرور انسان درخواهد یافت که بدون یک تمرین ذهن آگاهی روزانه و مستمر زندگی پر از دست انداز و بالا و پائین است و چیزی شبیه ترن هوایی شهر بازی است که دائم باید در دلهره سقوط و صعود به سر برد. اما وقتی ذهن آگاهی مستمر وجود داشته باشد جاده زندگی صاف تر و کم دست انداز تر به نظر خواهد رسید.
ذهن آگاهی یک مجموعه تکنیک است
یک تکنیک روشی سریع است برای رسیدن به یک نتیجه معین. مثلا شمردن از یک تا ده برای اینکه عصبانیت تان فروکش کند. برای شوت زدن در فوتبال ممکن است شما یک تکنیک خاص بلد باشید.تکنیک ها و شگردها برای رسیدن به نتایجی مشخص عالی هستند اما دارای محدودیت هایی هم می باشند. اگر شما به یک تکنیک خیلی بچسبید دیگر نمی توانید راه های جدید انجام کارها را دریابید. گاهی اوقات هم مجبورید از تکنیک قدیمی خود دفاع کنید و لجوجانه سراغ روش های جدید و متفاوت نروید که با این لجبازی تکنیک قدیمی شما هم هرگز امکان رشد و توسعه پیدا نمی کند.
ذهن آگاهی یک تکنیک نیست چرا که اساسا ذهن آگاهی هدف گرا نیست. درک این مفهوم خیلی سخت است چرا که انسان کارها را برای رسیدن به یک چیزی یا نتیجه ای انتجام می دهد. چرا انسان باید خودش را به زحمت بیاندازد و سعی کند کاری را انجام دهد و آخر سر چیزی عایدش نشود؟ درست است که ذهن آگاهی منافعی دارد اما اگر شما به خاطر رسیدن به آن منافع خاص ذهن آگاه شوید قابلیت های آن را محدود ساخته اید. یک دانشمند خوب وقتی آزمایشی انجام می دهد به دنبال نتیجه مشخصی نیست. همه دانشمندان می خواهند حقیقت یک موقعیت یا موضوع را بفهممند و این کار را با مشاهده و دقت روی نتیجه و حاصل و خروجی آزمایش انجام می دهند. آنها از قبل ذهن خود را روی یک کانال مشخص خط دهی و محدود نمی کنند چرا که ممکن است دیدنی های واقعی را به خاطر محدودیت نگاه خود نبینند و نتیجه درست عایدشان نشود . در بیداری ذهن اگاهانه شما از تمام تجربیات درون و بیرون وجود خود آگاهی دارید و این تجربه هر چیزی می خواهد باشد خود را به ندیدن نمی زنید.
هر چند به ظاهر تناقض به نظر می رسد اما ذهن آگاهی کیفیت تمام تکنیک های دیگر را بهبود می بخشد اما خودش نمی تواند به عنوان یک تکنیک مورد استفاده قرار گیرد.هر چه هشیاری شما کمتر شود اثر بخشی تکنیکی که به کار می برید کمتر می شود. برای مثال اگر شما برای کاهش استرس از تکنیکی استفاده می کنید که شما را از افکار منفی خلاص می کند اما شما در عین حال واقعا از افکار خود آگاه نیستید، پس چگونه می توانید انتظار موفقیت داشته باشید. در این مجموعه ما به شما تکنیک ها و راهنمایی های مختلفی برای ذهن آگاهی ارائه می دهیم اما نهایتا به خاطر داشته باشید که ذهن آگاهی اصلایک تکنیک نیست. ذهن آگاهی یعنی خلاصی از انجام کاری. به زبان ساده یعنی بودن همین چیزی که هستید. یعنی خودتان باشید. صرف نظر از اینکه در مورد خودتان چگونه فکر می کنید. خودتان بودن یک تکنیک نیست. شما نمی توانید هیچ کاری نکردن را انجام دهید. هیچ کاری نکردن و فقط ناظر بودن به این معناست که همه تکنیک هایی که شما را به نتایج دلخواه می رساند را کنار بگذارید و فقط در لحظات کنونی زندگی تان حضور دل داشته باشید.

ذهن آگاهی بدرد من نمی خورد
ذهن آگاهی به درد همه می خورد درست مثل ورزش که برای سلامتی اعضای بدن همه لازم است. اینکه گمان شود ذهن آگاهی فقط برای کسانی خوب است که در زندگی مشکلی داشته باشند مثل این است که بگوئیم ورزش فقط برای آنهایی خوب است که اندامی نامتناسب داشته باشند. حال آنکه اگر ورزش نکنیم هرگز اندام متناسبی نخواهیم داشت.
برای ذهن آگاهی لازم نیست چارزانو بنشینیم و آداب و ترتیب خاصی را رعایت کنیم. در هر وضعیتی که هستیم می توانیم سطح بیداری و هشیاری خود را نسبت به زمان اکنون ومکان الآنمان افزایش دهیم. چند ثانیه تمرکز روی تنفس قبل از روشن کردن تلویزیون خودش یک تمرین ذهن آگاهی است. در حین پیاده روی چند لحظه ای روی کل بدن و احساسات جاری در هنگام پیاده روی متمرکز شدن یک جور مراقبه عالی ذهن آگاهی است. موقع صحبت کردن با دوستان هوش و حواس خود را جمع کردن می شود ذهن آگاهی. ذهن آگاهی چیز عجیب و غریبی نیست که آئین خاصی داشته باشد و یا فقط گروه خاصی بتوانند آن را انجام دهند. ربطی به هیچ دیدگاه و نگرشی هم ندارد. فقط افزایش سطح هشیاری و بیداری آن هم بدون پیشداوری نسبت به کلیه فرآیندها وفعل و انفعالات ذهنی و روانی و جریان های احساسی در درون و وقایعی است که در بیرون وجود ما رخ می دهند. ممکن است برخی بگویند چون خیلی بی قرار و به هم ریخته و ناآرام هستند قادر به جمع کردن هوش و حواس خود نیستند و در نتیحه در این اوقات امکان انجام تمرینات ذهن آگاهی برای آنها فراهم نیست. اما مراقبه ذهن آگاهانه و رفتن به حالت ذهن آگاهی برعکس باعث می شود شخص بی قرار آرام و قرار پیدا کند و پریشان خاطری از ذهن برود و آرامش بر جسم و روح و ذهن فرد حاکم گردد. بنابراین هرچه به هم ریخته تر و آشفته تر و پریشان تر باشیم ذهن آگاهی بیشتر به دردمان می خورد. و در واقع تنها چیزی است که می تواند ما را آرام و طبیعی سازد.

مراقبه ذهن آگاهی همان ریلکسیشن است
تمرینات ریلکسیشن اغلب طراحی شده اند تا فرد بتواند به کمک آنها ماهیچه های بدن خود را شل کند و هدف ریلکیشن یا تن آرامی آرام سازی تن و کاهش تنش در عضلات بدن است. بنابراین ریلکسیشن یک هدف روشن دارد و انواع روش ها و متدهای ریلکسیشن هم هدفشان رسیدن به این هدف واضح است.
اما ذهن آگاهی یک حالت بی هدف است. شما نمی توانید ادعا کنید که یک مراقبه ذهن آگاهانه خوب داشتید یا یک مراقبه ذهن آگاهانه بد. چرا که با اعلام خوب و بد بودن نوع ذهن آگاهی آن را از قبل برنامه ریزی کرده اید و این چیزی نیست که در واقع رخ می دهد. مراقبه ذهن آگاهانه یعنی تجربه و دریافت تمام محتویات تجربه لحظه به لحظه زندگی که همین الان و همین جا دارد تجربه می شود و درک می گردد. قصد و نیت و روحیه شما در ورای مراقبه ذهن آگاهانه نقش کلیدی دارد. مراقبه ذهن آگاهی یعنی درک و رشد بیداری با نگاه کردن به درون خود.
ریلکسیشن اغلب و نه همیشه یک فایده جنبی مراقبه آگاهانه است. اما قبل از آن باید شما به حالت ذهن آگاهی بروید و اینکه ریلکس شوید یا خیر ممکن است رخ دهد ممکن است هم رخ ندهد و در طول فرآیند بیداری ذهنی و حضور در لحظه الان یعنی در طول همین فرآیند ذهن آگاهی ، شما با تجربه های تلخی پنهان در اعماق وجودتان روبرو شوید که نه تنها باعث ریلکسیشن و تن آرامی شما نشود بلکه برعکس برای مدتی شما را تنش دار هم سازد. اما نکته اینجاست که بعد از روبرو شدن و چشم در چشم دوختن به احساسات و افکار ناخوشایند در اعماق وجودتان و رفتارهای ناپسند در ضمیر ناخودآگاه شما کم کم به ارامشی عمیق و دست نیافتنی می رسید که هیچ کدام از روش های ریلکسیشن نمی تواند حتی آن را درک کند.

ذهن آگاهی می تواند جایگزین روش های درمانی یا دارو شود
یقینا ذهن آگاهی نمی تواند جایگزین درمان و دارو شود. در این مورد شک نداشته باشید. اگر بیمار هستید حتما باید توصیه های پزشک درمانگر خود را دنبال کنید. اما علاوه بر این توصیه های پزشکی شما می تواند با توسعه یک تمرین ذهن آگاهی از فرآیند شفا یابی خودتان حمایت کنید. ذهن آگاهی کمک می کند تا بتوانید سطوح استرس خود را مدیریت کنید وفشار خون خود را کاهش داده و عملکرد سیستم ایمنی بدن خود را تقویت نمائید. پزشکان می توانند با توصیه دوره های کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی یا MBSR قدرت روانی و درونی بیمار خود را برای سالم تر شدن و بهبود از طریق کاربرد ذهن آگاهی تقویت کنند.تاثیر و کارآیی تمرینات ذهن آگاهی در درمان بیماری ها از طریق دوره های MBSR کاملا آشکار است.

ذهن آگاهی پیچیده و عذاب آور است.
ذهن آگاهی ساده است اما انجام آن آنقدرها هم که به نظر می رسد راحت و آسان نیست. ذهن آگاهی ساده است چون معنای آن فقط این است که در همین الان زندگی ات هشیار تر باش و توجه بیشتری داشته باش. به همین سادگی است. قسمت سخت و ناآسان کار این است که داشتن نظم و ترتیب برای استمرار ذهن آگاهی ، حتی وقتی افکار وحشی و افسارگسیخته می خواهندذهن را اشغال کنند چندان ساده نیست.اگر می بینید که مراقبه و بودن در حالت ذهن آگاهی برایتان راحت نیست و سریع حواستان پرت می شود می توانید طول زمان تمرین ذهن آگاهی را کم کنید و تمرکز و توجه خود را روی همین مساله حواس پرتی جمع کنید. بگذارید این احساس بی تمرکزی مقابل چشمان شما عرض اندام کند و برود و بعد شما دوباره روی زمان حال حواستان را جمع کنید. این حواس پرتی و شیطنت گاه و بی گاه ذهن را در طول تمرینات ذهن آگاهی بپذیرید و اجازه ندهید افکار ازهم گسیخته باعث قطع تمرین ذهن آگاهی شما شوند. به تدریج متوجه خواهید شد که صرف نظر از سختی و اسان نبودن تمرینات ذهن آگاهی شما با ذهن آگاه بودن می توانید به جنبه ای قدرتمند و عمیق از خودتان دست یابید که قبلا هرگز آن را تجربه نکرده اید.
ذهن آگاهی جنبه مخفی وجود بشر است که فراسوی درک علمی او قرار دارد. هشیاری و بیداری همیشه اینجا بوده است در ریشه وجود شما درخشان و بیدار. حتی وقتی در بین افکار پریشان دست و پا می زنید و خود را در تاریکی پریشان خاطری غرق می بینید باز هم چیزی در عمق وجود شما ازاین حالتی که دارید آگاه است. و از آنچه درون و بیرون شما رخ می دهد اطلاع دارد.کشف این بیداری حاضر در تمام لحظات چیزی است که با ذهن آگاهی اتفاق می افتد. وقتی این بیداری نهایی را کشف کردید تازه می فهمید خود واقعی شما چیست.وقتی فکر کم می آورد و احساس به هم می ریزد این بیداری همیشه حاضر خودش را نشان می دهد و همه چیز را با چشم های خود می بیند و حس می کند. او خود واقعی شماست.

 

فرامرز کوثری

منبع! آینده نگر