با فرارسيدن سال 2016 ميلادی، و عليرغم افزايش تنش بين ايران و عربستان سعودی، امکان آرامش بيشتر و شايد صلح در سوريه، بيش از هر زمان ديگر در پنج سال گذشته فراهم آمده است. ورود نيروی نظامی روسيه در جنگ داخلی سوريه، انگيزه ای برای تسريع کوشش برای يافتن راه حل و مصالحه موثر بود. پس از آن دو موضوع، دو فاکتور، يافتن راه حل در سوريه را تسريع بخشيده اند.

معضل پناهندگان سوری و خطر تروريسم از نوع داعشی آن دو مقوله ای هستند که ضرورت يافتن راه حل برای جنگ سوريه را به مسئله عاجلی تبديل کرده اند. جنگ سوريه، هم به مثابه منبع اصلی پناهندگان و هم به عنوان خاستگاه قدرتمند داعشی ها تشخيص داده شده و غرب به اين نتيجه واقعی دست يافته است که هر گونه کوششی برای رفغ مشکل پناهندگان و خطر تروريسم داعشی يا لااقل تخفيف محسوس آنها به ختم جنگ سوريه گره خورده و بدان نياز دارد.


روشن شده است که پناهجوئی و تروريسم رابطه تنگاتنگی با سرنوشت سوريه دارند. بهتر بگوئيم تا زمانی که مسئله سوريه حل نشود هيچ راه حلی برای امواج پناه جويان و جود نخواخد داشت و مسئله تروريسم هم هر روزه بزرگتر و حطرناکتر می شود.

در ماه دسامبر 2015 تعداد پناهندگانی که در طی اين سال به اروپا پذيرفته شده بودند از مرز يک مليون نفر گذشت. اين سئوال در ذهن اکثر رهبران اروپائی وجود دارد که پذيرفتن اين ابعاد از پناهندگان تا چه حد ممکن است. فشار عظيم اين موج نه تنها اقتصادی است بلکه تمام ساختارهای اجتماعی و رفاهی اروپای غربی را هم زير فشار شکننده ای قرار داده است. در سال گذشته سوئد بيش از صد و شصت هزار پناهنده را پذيرفته ولی در سال جاری بالاخره – و بالاجبار – دروازه های خود را بروی پناهندگان بيشتر بسته است. حتی خانم مرکل که به درستی مهمترين سياستمدار مدافع پذيرش پناهندگان بوده ، اکنون به فکر افتاده و جهت ممانعت از تداوم امواج پناهندگان ، حاضر شده در بسياری برنامه های برون مرزی خود دستکاری کند.

در همين اوان موج جديد تروريسم داعشی به راه افتاد. ترور پاريس مخصوصا در اذهان تمام اروپائيها اثر گذاشت و رهبران امريکائی و اروپائی را به يافتن راه حلهای جديد وادار کرد. اينکه تروريستهای پاريس همگی تبعه فرانسه و بلژيک بودند خطرناکترين جنبه اين تروريسم به شمار می رفت. اين جهاديستها زبان و قواعد زندگی کشورهدف را می دانند و به راحتی در محيط اروپائی حرکت می کنند. اگر تعداد انگشت شماری از اين تروريستها بتوانند بيش از صدنفر را بکشند پس اگر هزاران تروريست تعليم ديده و جنگ آزموده به اروپا برگردند چه به پا می کنند.

بر طبق خبر شبکه تلويزيونی الجزيره (8 دسامبر 2015) در ژوئن 2014 تعداد خارجی هائی که در صفوف داعش می جنگيدند 12000 نفر تخمين زده می شد. اين رقم در سال 2015 به 31000 نفر (دو و نيم برابر ) افزايش يافته بود ( که 6000 از اينها تونسی بودند). به عبارت ديگر هزاران جوان مسلمان که پاسپورت فرانسه، انگليس و آلمان را دارند هر روزه به تعليمات نظامی بيشتر و تجربه جنگی سختتردست میيابند. با توجه به تفکر "شهادت" که در صفوف اين جنگجويان رايج است می توان خطر آنها برای امنيت اروپا را حدس زد. دول اروپائی کوشيده اند که جلوی پيوستن جوانان بيشتر به صفوف داعش را بگيرند ولی همچنانکه آمار فوق نشان می دهند اين کوشش موفق نبوده است و هر روزه تعداد بيشتری به سوی دروازه های شهادت پرواز می کنند.

با توجه به اين نگرانی هاست که غرب (امريکا و اروپا) تصميم گرفته اند منبع اصلی هر دو را – جنگ داخلی سوريه را - بسوی خاتمه سوق دهند. اگر روسيه به صحنه سوريه وارد نشده بود شايد غرب هنوز هم تعلل به خرج می داد و اين دست آن دست می کرد. ولی غرب نمی تواند، شاهد رشد تاثير روسيه باشد، باز هم کنار گود بنشيند و انتظار داشته باشد که سطح کنونی نفوذ آنها در خاورميانه دست نخورده باقی بماند.

اگر روسيه محاسبات جنگ سوريه را تغيير نداده بود فرصت باقی می ماند که بکوشند مسئله سوريه را با شکست رژيم اسد حل کنند. اين فرصت ديگر وجود ندارد و با دخالت مستقيم روسيه و ايران، سرنگونی بشار اسد به آينده نا معلومی افتاده است. غرب نمی تواند موج بعدی پناهندگان در بهار و تابستان آينده و همچنين خطر رشد تروريسم داعشی را تحمل کند. آنها نيازمند راه حل سريعتری هستند که در شرايط کنونی فقط از طريق مصالحه باز هم بيشتر با اردوی مخالف – رژيم اسد در همکاری روسيه و ايران- ممکن است. اين روزها غرب حاضر شده امتيازات بيشتری بدهد.

درمورد کنار گذاشتن اسد تغيير موضع داده اند و آقای جان کری به وضوح تمام اين مسئله را اعلام کرده است. ايران را در مذاکرات بين المللی (در مورد سوريه ) دعوت کرده و شرکت داده اند. کنفرانس بين المللی سوريه را برای ژانويه برنامه ريزی کرده اند.غرب مايل است در مدت بسيار کوتاهی – مثلا تا شش ماه آينده – به نوعی آتش بس در سوريه دست بيابند. البته اين هدف برای بسياری از کارشناسان مربوطه يک خوش بينی غير واقعی است ولی سناريوی کلی روشن است. غرب حاضر است امتيازات فراوان بدهد . طرح کلی غرب اينست که درهم شکستن داعش و ديگر نيروهای تروريست را ارجحيت بدهد. غرب مايل است که نيروهای غير دولتی سوريه نيروی خود رابه شکستن داعش گسيل دهند و در عمل همپای نيروهای رژيم اسد به جنگ با داعش بپردازند. بزرگترين مشکل غرب در اقناع خود مبارزين سوری است. آنها که چهار سال با اسد جنگيده و در اين راه تلفات و مشقات فراوان را تحمل کرده اند به سادگی حاضر به چنين مصالحه ای نخواهند بود ولی انتظار غرب اينست که اگر پشتوانه مالی و تسليحاتی آنان از آنها گرفته شود دير يا زود به اين فشار غربی تن خواهند داد.

در اين مورد مسلما فشارهای فراوان در پشت پرده به عربستان سعودی و قطر وارد شده اند. نفت عربستان ديگر اهميت استراتژيک گذشته را از دست داده است. فشار واقعيات زمينی هم کمک کرده اند و بنابراين امريکا با راحتی بيشتری به شيح نشينهای عرب فشار می آورد. در نتيجه اين فشارها بود که عربستان سعودی ميزبان کنفرانسی از سران نيروهای عملا موجود در جنگ شود. دو نکته به هم پيوسته موضوعات اصلی کنفرانس عربستان بودند. اول اينکه چه نيروهائی را بايد "معتدل" ناميد و بنابراين به ميز مذاکره دعوت کرد. موضوع دوم اينکه نيروهای دعوت شده را قانع کرد که حاضر شوند به پای ميز مذاکره با اسد بروند. در هر دو زمينه مشکلات فراوان وجود دارد. تعداد سازمانها ی مستقل به عبارتی بيش از هفتاد است و اکثريت قريب به اتفاق آنها با اسم و رسم "اسلامی" اعلام موجوديت کرده اند. بالاخره اکثر سازمانها به اين برنامه رای مثبت دادند. مهمترين آنها "احرارالشام" وجيش الاسلام" هستند که پس از داعش و "النصره" بزرگترين و جدی ترين سازمانهای مقاومت به شمار می روند.

در هر صورت به فاصله کوتاهی از اين توافق، آقای ظهران علوش رهبر کاريزماتيک "جيش الاسلام" در يک حمله هوائی کشته شد. اميد براين بود که آقای علوش بتواند بقيه نيروهای سوری را به دور هم جمع کند. اين واقعه ضربه سنگينی بود و با کشته شدن او نيروهای مقاومت يکی از پرقدر ت ترين رهبران خود را از دست داد ولی هنوز هم امکان برگذاری نسبتا آبرومندانه کنفرانس وجود دارد. اين واقعه يکی از چاله هائی بود که بر سر اين برنامه غربی ها قرار دارند. در ظرف چند هفته اخير دو واقعه ديگر شاهد مشکلات متعدد و گوناگونی هستند که هنوز بر سر راهش وجود دارند و می توانند در آينده نيز برنامه غربيها را به سکندری خوردن بياندازند.

از يک طرف دولت ترکيه رشد قدرت کردها را می بيند . دولت ترکيه با سرنگون کردن هواپيمای جنگی روسی اعلام کرد که حاضر است به ريسکهای فراوانی برای دستيابی به اهداف خود، دست بزند. ترکيه مايل بود که پای ناتو را به ميان بکشد و اميدوار بودند که با زدن هواپيمای روسی اين برنامه غرب را به هم بزنند چرا که ستون اصلی اين برنامه توافق با اردوی مخالف – روسيه و ايران و رژيم اسد – بود. به نظر می رسد که تاکتيک ترکيه در مقابل مديريت خوب غرب و اردوی مخالف نتوانست جلوی سياست غرب را بگيرد.

از طرف ديگر عربستان با اعدام شيخ نمر، ايران را به تله انداخت. ايران توانسته بود عربستان را در يمن به تله انداخته و به مخمصه انداخته بود. ولی در اين مورد ايران بود که با حماقت فراوان همانگونه که رياض مايل بود عمل کرد. از نظر مراجع بين المللی مهم نيست که رياست جمهور و دولت او در اين ماجرادست نداشته و مخالفش بودند. آتش زدن سفارت عربستان فرصت مناسبی به عربستان و ديگر شيوخ عرب داد که چوب لای چرخ اين برنامه بگذارند.

هنوز معلوم نيست که اين حماقت ايران تا چه اندازه به برنامه صلح در سوريه ضربه می زند. هنوز معلوم نيست که اين برنامه با چه دست اندازهای ديگری روبرو می شود. ولی به نظر می رسد که غرب چاره ای نخواهد داشت که با اسد کنار نيايد مسئله بر سر اينست که اين پشتک وارو زدن را چگونه توجيه کنند، چگونه اين موضوع را به مردم خود (و جهان) و به شيوخ عرب بفهمانند. با اين حساب آينده برنامه غرب ناروشن است اما شبيه اين مشکلات و در واقع مشکلات جدی تر از اين در زمينه توافق هسته ای با اير ان بر سر راه غرب نهفته بودند و با تمام اينها به نظر می رسد که سياست غرب (در واقع سياست اوباما) در آن مورد تدريجا راه حل خود را پيدا کرد. مگر دو سال پيش ممکن بود حضور نيروهای نظامی ايران در عراق و سوريه را تصور کرد؟ ولی امروز – به خاطر وقايعی که اتفاق افتاده اند – حضور نظامی ايران نه تنها منفی به شمار نمی رود بلکه مورد تاييد ضمنی غرب نيز قرار می گيرد. در اين مورد هم بايد انتظار مشابهی داشته باشيم. می دانيم که خاورميانه دوران پرالتهاب گذار از يک نظم به نظم جديد را پشت سر می گذارد. می دانيم که در سطح بين المللی روش سياسی اوباما – آرام ولی مداوم و پيگير- دارد به دنيا معرفی می شود.

به همين دلائل فکر می کنم غرب منتظر لحظه مناسب باقی بماند. آنها منتظر واقعه يا وقايعی هستند که – به خاطر آن – پشتک وارو زدن آنها قابل هضم شود. به عبارت ديگر فاجعه سوريه ادامه خواهد يافت. تا زمانی که فاجعه آنقدر بزرگی رخ دهد که بتوانند اين نوع همکاری با اسد را قابل قبول کنند.

سياست کنونی غرب اينست که در حد امکان ضربات جدی تری به داعش وارد کنند و بتوانند در عرصه بين المللی امتيازات هر چه بيشتری در اين مورد کسب نمايند.

شايد اينجا فرصتی باشد که به سياست مناسب نسبت به داعش هم اشاره ای داشته باشيم. پيشنهادی شده است که بايد با داعش تماس برقرار شود و داعش را بطور کلی به مثابه واقعيتی بپذيريم.

فکر می کنم داعش از دو زاويه برجسته و شناخته شده است. زاويه اول بی رحمی و برخورد غير انسانی داعش است. داعش به تمام دنيا اعلام جنگ داده است و می گويد با وحشی گری تمام سياست خود را به پيش خواهد برد. بايد با اين جنبه غير انسانی داعش برخوردی بدون بروبرگرد داشته باشيم. بايد با تمام توان خود در سرکوب اينگونه وحشی گری شرکت کنيم و از اين زاويه، داعش را شکست دهيم. می خواهيم و بايد بخواهيم اينگونه تر وريسم کور و غير انسانی شکست بخورد و نتواند اهرمی برای هيچ حرکت سياسی باشد.

امروز فرصتی به وجود آمده که شکست داعش بمثابه شکست يک سازمان افراطی و تروريستی ممکن و قابل دسترسی است و نبايد اين امکان را با تاکتيکهای نامناسب کمرنگ کنيم.

اما در عين حال، داعش عارضه ای از خشم جوانان سنی عرب می باشد. فکر می کنم سياست مناسب بايد اين دو جنبه بارز داعش را از هم جدا کند. شکست نظامی داعش مسلما به ختم خشونت و تروريسم نمی انجامد چرا که هنوز ريشه های خشم جوانان عرب، ريشه هائی کاملا قابل فهم و در عين حال قابل رفع (يا تخفيف) هنوز حضور دارند. فقدان دموکراسی، فقر و بيکاری جوانان عرب عوامل دراز مدت خشم آنهاست. عوامل ديگری، منجمله جنايات اسرائيل و کمکهای غرب به اسرائيل عواملی هستند که غرب می تواند در تخفيف آنها نقش داشته باشد و بالاخره رشد سياسی شيعيان (در ايران، عراق و لبنان) در تحريک جوانان سنی نقش دارد که باز هم بسته به سياستهای رهبران شيعی قابل تخفيف است.

حتی پس از شکست نظامی داعش کادرهای مجرب داعش وجود خواهند داشت. زمانی القاعده و داعش، و زمانی سازمانهای جديدتری به وجود خواهند آمد. خشم جوانان عرب بايد به رسميت شناخته شود ولی نبايد انتظار داشت که تروريسم داعشی به زودی محو خواهد شد. حتی سازمان کنونی داعش هم می تواند ادامه بيابد و بالاخره حتی "خلافت اسلامی" هم می تواند به نحوی از انحا ادامه بيابد. مهم اينست که بايد همگان – منجمله جوانان خشمگين عرب – بفهمند و قبول کنند که تروريسم کور کنونی نمی تواند راه حل باشد. در هر صورت، حتی کنار آمدن با داعش اين جنبه خشونت کور را نمی زدايد. بدون برخورد مستقيم با ريشه های خشم نمی توانيم انتظار رفع اينگونه حرکات غير انسانی را داشته باشيم.

مجيد سيادت
7 ژانويه 2016