به نقل از کتاب (کعبه گل و کعبه دل)
نویسنده: داکتر غلام حیدر یقین
www.dr-yaqin.com

و فصلی خواهم نبشت اندر باب این (شیطان) که چگونه در همه دین ها و درهمه باورها و در تمام زمانه ها و در هر جا و هر کجا هم در جابلصا و هم در بلغا موجود است و با هر کس سر و سری دارد و برای هرکس و هر شخص کار دارد و با انجام دادن کارهای پلید و زشت با برخی از انسان ها شریک می شود و این که چرا و به چه دلیل، این انسان های که ادعای اشرف المخلوقات را دارند، تمام گناهان و بدی ها و زشتی های که خود انجام می دهند به گردن این موجود وحشتناک و خطرناک می اندازند و همیشه به آن لعنت می فرستند.
نخستین مرتبه که گوشم با نام شیطان آشنا شد، کودکی خورد سال بودم. در آن زمان زنده یاد مادرم بوتل سنگی را که فلیتۀ کوچک داشت و با (روغن چراغ) چرب شده بود، در سوراخ کوچک دیوار یا طاق خانه و یا روی صندلی می گذاشت و اطراف ما را روشن می ساخت و نام آن (شیطان چراغ) یا (چراغ پایه) بود. بعدها که بزرگتر شدم، نام شیطان یا ابلیس را از زبان ملا و آخند مسجد در روستا بارها شنیده ام و با برخی از ویژگی های آن آشنا شدم.

و اما این شیطان کیست و چه کاره است که باید از او ترسید و او را سنگ زد. در این مورد می خواهم کمی بیشتر روشنی اندازم، به دلیل آن که این شیطان در تمام ادیان و افکار مردم جهان موجود است.
در آثار کهن زبان فارسی مترادف شیطان واژه های دیو و اهریمن آمده است. واژهٔ(دیو) در کتاب اوستا به صورت (دَئوَ) و در زبان پهلوی (دِو) و در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه و در یونانی زئوس و در لاتینی دَئوس و در فرانسه (دی ‌اُ) و در زبان انگلیسی دِئیتی و در ایرلندی دیا و در زبان فارسی دیو یا اهریمن بکار میرود. در زبان سانسگریت و همه زبان ها، دیو یا اهریمن، به معنای خدا و الویت بدی و زشتی است. بنا بر نوشته های اوستایی و پهلوی و نیز از نگاه اقوام آریایی در برابر هر ایزدی، دیوی بکار گمارده شده است و تعداد و شمار این دیوان زیاد اند و برای انجام کارهای گوناگون خلق شده اند، چنان که (اپوش) دیو خشک سالی و (اشکهانی) دیو تنبلی و (اکه من) دیو اندیشه ی بد، و (جهی) دیو شهوت و هوسرانی، و (زرمان) دیو پیری و ناتوانی و (ورون) دیو شهوت و هوسرانی است.
به روایت تاریخ، در حدود یک هزار سال پیش از مسیح، زردشت پیامبر آریایی ها در زمان گشتاسپ بلخی عـرض وجود کرد و ادعای پیامبری نمود. دقیقی بلخی در گشتاسپ نامه گوید که زردشت بلخی ادعا دارد که او به آسمان رفته، و خدا را در بهشت دیده است و خداوند کتاب (اوستا) را به او داده، تا او بتواند بندگان خدا را در راه راست و صراط رهبری و رهنمایی کند:
همی گوید، از آسمان آمدم
ز نزد خدای جهان، آمدم
خداوند را دیدم اندر بهشت
مراین زند واوستاهمه اونوشت
و بعد این زردشت پیر از موجودی به نام (اهریمن) یا (انگره مینو) نام می برد که او این اهریمن را در دوزخ دیده است و این اهریمن وظیفه دارد، تا بندگان خدا را از خدا باز دارد و انسان ها را از راه راست بدر کند:
بدوزخ درون دیدم آهریمنا
نیارستمش گشت پیرامنا
برخی از پژوهشکران و زبان شناسان را عقیده چنان است که واژه (اهریمن) مرکب از سه لفظ است: (اَ) کلمه نفی است، به معنی نه و بی و بدون و (هری) به معنای روشنایی و (من) به معنای ضمیر که در کل به معنای ضمیر بدون روشنایی معنا می دهد. در فرهنگها اهریمن به معنای خرد خبیث، خرد پلید، عقل پلید و شیطان آمده است. از نگاه زردشت، این اهریمن سر دستۀ تمام مفاسد و شرور است و در مقابل نیروهای خیر یا (اماشسپندان) قرار دارد و با ایزدان می جنگد و همیش در حال نبرد است. در کتاب اوستای زردشت، همین اهریمن به نام (دلوه) نیز یاد شده است و این همان است که در زبان فارسی به آن (دیو) گویند. در زبان و ادبیات و شعر فارسی دری و فرهنگ ها نيز ديو را نوعی از شياطين دانسته اند. نظر به اين مفهوم، انسان های شرير، پليد، بد کار، متمرد و سرکش و بد کنش را ديوان گويند. باری در(گات ها، يا گاثها و ونديداد) و بخش های متأخر کتاب اوستا، همواره دیوان را با مردم بد و جانوران شرور و موذی با هم نام می برند، و اين قوای شری که اهريمن ايجاد کرده، مساوی با شمار قوای خيري است که از منشأ نيکی و خوبی صادر شده است. به روايت اوستا، همان گونه که شش امشاسپندان از جمله ی عمال مهم و اساسی اهورا و نيکی و خیر بشمار مي رود و به وسيلۀ آنان خوبیها در جهان پراگنده مي شود، اهريمن نيز دارای شش اعمال شر بوده که توسط آن ها، بدی ها و زشتی ها در دنيا منتشر مي شود که در مجموع اين قوای شر را «کماريکان» نامند. در ذهن و فرهنگ عامه عرب و عجم، دیوها تمامی بداندیش اند و انسان های نیک کردار و با ایمان را از راه راست بدر برند و به گمراهی و تباهی کشانند. در کتاب ناظم الاطبا آمده است که: «دیو صورت وهمی، غول و موجود افسانه ای که او را با قدی بلند و هیکلی مهیب و درشـت تصور کنند. عفریت و هرچ به جهان اندر بود از دیو و پری و وحوش»
فردوسی در شاهنامه با تأثير پذيری اين انديشه، افراد و اشخاصي که از راه خوبی و جوانمردی و مردمداری و از راه نيکی و نيکوکاری می گريزند و در مقابل خالق خود ناسپاس اند و دست به اعمال و کارهای زشت می زنند، به نام ديو یا اهریمن ياد مي کند و گوید:
تو مر ديو را، مردم بد شناس
کسی کو ندارد ز يزدان سپاس
هر آن کو گذشت از رهً مردمی
ز ديوان شمر مشمرش ز آدمی
و از زبان برهمن که اسکندر را نصيحت می کند، آز و نياز را مانند دو ديوی می داند که آدمی را به تباهی و گمراهی می کشاند:
چنـين داد پاسـخ، که آز و نياز
دو ديو انـد، پتيـــارهً دير ساز
يکی را زکمی شده خشک لب
يکی از فزونيست بیخواب شب
در شاهنامه ما در دو جای به داستان های مستقل برمی خوریم که بازتاب دهندۀ اعمال و کردار بد و زشت دیو و اهریمن است، یکی در داستان (اکوان دیو) و دیگر در داستان (دیو سپید) در داستان (اکوان دیو) فردوسی شکل و شمایل اکوان دیو را از زبان چوپان چنین به تصویر می کشد:
کـه گوری پـدیـد آمـد، انـدر گله
چـو شیری کـه از بند گردد، یـله
همان رنگ خورشید دارد درست
سپهرش به زر آب گویی بشست
یکی برکشیـده خـط از یال، اوی
ز مـشک سـیـه، تـا بـدنـبال اوی
سمنـدی بزرگست، گـویی بـجای
ورا چارگرزست آن دست وپای
یکی نــره شیـرست، گـویی دژم
هـمی بـفگـنـد یـال اسپان، ز هـم
رستم دلیرانه به جنگ اکوان دیو می رود و آن گاه که او را از پای درمی آورد و به خدمت کیخسرو می رسد، فردوسی از زبان رستم، ویژگی های اکوان دیو را، چنین بر می شمارد:
کـه گوری نـدیـدم، بخـوبی چـنوی
بدان سرافرازی وآن رنگ و بوی
سرش چون سر پیل ومویش دراز
دهـن پــر، ز دنــدان هــای گـراز
دو چشمش کـبود، و لـبانـش سیـاه
تـنـش را نـشـایـست، کـردن نـگاه
بـدان زور و آن تـن، نباشـد هـیون
در داستان (هفت خوان رستم) نیز فردوسی به شکل دیو سپید اشاره می کند و گوید که چون رستم به داخل غار رفت، دیو سپید را دید که چهره آن سیاه و موی او چون شیر سپید است و همچون کوه در آن جا خوابیده است:
به رنگ شبه روى و چون شير موى
جهان پر ز پهنا، و باﻻى اوى
بدین گونه دیده می شود که در این دو داستان نیز این دیوها نماد وسمبول شر و فساد و تباهی اند که در هرجا و
هرکجا و هر وقت و تا پایان دنیا با نیروهای خیر و نیکی درحال مبارزه و نبرد سنگین دیده می شوند. این دیو
سپید در شعر، ادبیات و فرهنگ عامه و باور مردم، کنایه از انسان بد خلق و بد طینت و زشت روی و بد اندیش و بد کردار است. مولانای بلخ نیز از دیو، به حیث نشانه و نماد بدی و زشتی نام می برد و گوید که از دیو و دد ملول است و به دنبال انسان می گردد:
دی شیخ باچراغ همی‌ گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم، و انسانم آرزوست
گفتـند، یافـت می‌ نشود، جسته‌ ایـم، ما
گفت آنک یافت می ‌نشود آنم آرزوست

و اما این شیطان که مورد بحث امروز ماست و در روز اول عید قربان در مکه بر عرب و عجم فتنه ها بر پای کرده است میتوان گفت که شیطان، اسم عام یا اسم جنس است، و معنای آن نافرمان، متمرد، دیو مردم و بد خوی است. وجه تسمیه شیطان آن است که از درگاه آفریدگار رانده شده است. برخی گفته اند از ماده شاط یا شطن گرفته شده، و به معنای خبیث و پست آمده‌ است. به موجود رانده شده، سرکش و متمرد نیز شیطان اطلاق می ‌شود و به معنی روح شریر و دور از حق، نیز آمده‌ است. شیطان آتشی است ناصاف که آمیخته به تاریکی کفر است و در جسم و روان آدمی مانند جریان خون روان است. وجودی مظهر خبث و شرارت که موجب گمراهی و شرک و غرور و ظلم و بد بختی افراد بشر می گردد. به هر موجود موذی و منحرف کننده و طاغی و سرکش، خواه انسانی یا غیر انسانی باشد، شیطان گویند. در باورهای دینی و اسلامی، شیطان به معنای کسی است که حضرت آدم را فریب داده ‌است و موجودی که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است. شیطان موجودی است که سعی دارد تا ایجاد دو دستگی نماید و اختلاف و فساد به راه اندازد، و این که به ابلیس هم شیطان اطلاق شده، به خاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد.

نام دیگر شیطان (ابلیس) است. ابلیس، کلمه عربی و اسم خاص است و معناى آن نااميدى، مآیوس شدن از رحمت خدا، تحير و سرگردانى، حزنى كه از شدت یآس پيدا می شود، اندوهگين و سر درگريبان كردن است. لفظ ابليس به صورت مفرد، يازده بار در قرآن آمده كه جز دو مورد بقيه مربوط به خلقت آدم عليه السلام است. در قرآن و روایات اسلامی آمده که وی نخست فرشته بود و چون از امر الهی مبنی بر سجده کردن آدم امتناع کرد، از درگاه الله رانده شد و به اغوا و اضلال خلق خدا پرداخت. به باورهای اکثر ادیان سماوی ابليس موجودى است حقيقى و زنده، با شعور، مكلف ، نامرئى و فريبكار، و هم اكنون هم مردم را اغوا می كند و بر انجام گناه و خلاف تشويق مى نمايد. چهره ابليس چهره ی تكبر و عصيان، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهرغرور و خود برتربينى است.
مولانا جلال الدین محـمد بلخی درمثنوی معنوی انسان را هوشدار میدهد که هوشدار و آگاه باش که ترا دشمنی سخت سهمگین و خطرناک در کمین است که هر دم، به رنگی و شکلی درآید و در پی گمراه کردن و فریفتن توست. این دشمن غدار نفس توست، باید از آن دوری گزید و آن دشمن را از خود دور راند:
دشمنى دارى چنين در سر خويش
مانع عقل است وخصم جان و كيش
يك نفس حمله كند، چون سوسمار
پس به سوراخى گريزد، در فرار
در دل او سوراخ ها دارد، كـنـون
سر ز هـر سوراخ مى آرد، برون
كه خدا آن ديـو را خناس خوانـد
كو سر آن خارپـشتـك را، بمانـد
مى نهان گـردد، سر آن خارپشـت
دم بـه دم، از بـيـم صيـاد درشـت
تا چو فرصت يافت سر آرد برون
زين چنين مكرى شود مارش زبون

ترکیبات و امثال زیادی از واژه شیطان ساخته شده است، مانند: (شیطان در شیشه کردن) کنایه از غالب آمدن برکسی یا چیزی یا کاری است. (شیطان رجیم) به معنای شیطان رانده شده و سنگسار شده است. (شیطان صفت) آن که صفت و خوی شیطان دارد. (شیطان بازار) بازاری است به شهر تفلیس و هم به بازاری گفته شود که در آن جای، مال و امتعه ی غیر قانونی و یا دزدی فروخته شود.(خر شیطان) به معنای فریب خورده و بیعقل بودن است. مولانای بلخ در این مورد گفته است:
کم خور ازین پاچهٔ گاو، ای ملک
سیر چریدی، خر شیطان شوی

هئیت اجراییه شیطان

ما در باره ریشه و پیشینه و وجه اشتقاق واژه شیطان مطالبی هر چند مختصر نبشتیم، اکنون بازتاب چهره شیطان را در پندار عوام و فرهنگ عامه دنبال می کنیم. به اساس روایت ها و فرهنگ عامیانه عرب و عجم، شیطان هم مانند شهروندان کشورها رئیس جمهور٬ دولت و کابینه و هئیت اجراییه دارد و کابینه او مرکب از بیست نفر است و کارهایش را با کمک آن ها انجام می دهد. شیطان برای هر کاری وزیری تعیین کرده و به انحراف کشیدن مردم، به آن کابینه سپرده است. افراد کابینه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را می گذارد و بالای آن می نشیند. افراد کابینه دورش جمع می شوند، او هم دستورات لازم را به آن ها می دهد و هرکس در پی ماموریت خود می رود. اسامی کابینه او از این قرار است:

وَلْها یا ولهان: او مامور طهارت و نماز و عبات است. او انسان را در طهارت و نماز وسوسه میکند وبه شک می اندازد که این نماز باطل است. نماز دیگری شروع کن، وضوی تو ناقص بود، دو مرتبه تجدید کن. گاهی در سجده در بدن انسان چیزی می دمد به گونه که انسان، خیال میکند وضوی او باطل شده و مجبور شود دو مرتبه وضو بگیرد.
هَفاف: ماموریت دارد که در بیایان وصحرا انسان را اذیت کند و برای ترسانیدن او را به وهم و خیال و تشویش اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظرانسان درآید.
زلنبور (رکتبور): که آن موکل بازاری ها است. لغویات و دروغ قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد. آنها، هم برای این که جنس خود را به فروش رسانند، آن اعمال را انجام می دهند.
ثبر: به انسان یاد می دهد که در هنگام مصیبت خود را سیلی بزنـد، و یخن و لباسش را پاره کند و صورت خود را بخراشد.
ابیض: انبیا را وسوسه می کند. یا مامور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن خون ها ریخته می شود.
اعورا: کارش تحریک شهوات در مردان و زنان است و آنها را به حرکت می آورد و انسان را وادار به زنا می کند.
داسم: همواره مراقب خانه هاست. وقتی انسان وارد خانه شود وسلام نکند و نام خدا را نگوید، با او وارد خانه می شود و آن قدر وسوسه می کـند، تا شر و فتنه ای ایجاد نماید و اهل خانه را به جان هم می اندازد.
مطرش یا مشوط: کار او پراکنده کردن دروغ و جعل کردن است.
قـَنْـذَر: او نظارت بر خانه افراد می کند و هر کس چهل روز در خانه طنبور داشته باشد غیرت را از او برمیدارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.
دهّار: ماموریت او آزار و اذیت مومنان درخواب است. آن گونه که انسان در خواب خوابهای وحشتناک می بیند و یا در خواب به شکل زنان نامحرم در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند.
اقبض: وظیفه او تخم گذاری است. روز سی عدد تخم می گذارد. ده عدد در مشرق، ده عدد در مغرب و ده عدد در وسط زمین. از هر تخمی، عده از شیاطین و عفریت و غول و جن بیرون می آیند که تمام آن ها، دشمن انسان اند.
تمریح: برای ابلیس در گمراه ساختن افراد کمک کننده است و در آغاز شب، بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن٬ وقت مردم را پر می کند.
قَزح: نام یکی از همکاران شیطان است.
زوّال: پسر ابلیس است ومردانی که مرض ابنه دارند کمک می کند و ایشان مبتلا به آن مرض می شوند.
لاقیس: یکی ازدختران شیطان است وکارش وادارکردن زنان به مساحقه و همجنس بازی زنان است. او مساحقه را به زنان قوم لوط، یاد داده است.
مُتکَوَّن: شکل خود را تغییر میدهد و خود را بصورت بزرگ و کوچک درمی آورد و مردم را گول می زند و به این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.
مُذَهّب: خود را بصورت های مختلفی در می آورد و مردم را به هر وسیله که بتواند گمراه می کند.
خنزب: بین نماز گزار و نمازش حائل می شود و توجه نماز خوان را، از خدایش بر طرف می کند.
مِقلاص: موکل قماراست. قماربازها همه به دستورش رفتار می کنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنها به وجود می آورد.
طَرطَبه: یکی از دختران شیطان، و کارش وادار کردن زنان به زنا است، و همجنس بازی را هم به آنان تلقین
می کند.

پژوهشگران علوم شرعیه را عقیده چنان است که در قرآن، شيطان به انسان و جن اطلاق شده است:
و كذالك جعلنا لكل نبي عَدُوّاً شياطين الانس والجنّ. بدين گونه، ما براي هر پيامبري دشمني از شيطان هاي انساني و يا جني قرار داديم. قرآن همه جا شيطان را هولناک مي نامد و دشمني چيره دست و خطرناک می شناسد. کلمه شیطان به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع شياطين هژده بار در قرآن آمده است. ماهيّت شيطان همانند جنيان از آتش است، بدین معنا که شيطان نيز از نسل جنيان مي باشد. گاهي جن و شيطان مفهوم وسيعي دارد و شامل نفس امّاره و قواي واهمه و لذات دنيوي و انسانهاي فاسد و خبرچین و دوروی و منافق را نیز شامل می شود.
گاهی در شعر و ادبیات فارسی و حتی در آثار و نبشته های عارفان دیده می شود که ابلیس چهره نورانی دارد و از او کارهای خوب و نیک نیز سر میزند، چنان که در بیابان ها گمشدگان را به منزل مقصود می رساند و درماندگان را یاری می دهد. شمس تبریزی در این مورد چه زیبا گفته است: «آن شخص، توبه کرد و عزم حج کرد. در باديه پای آن مرد از خارمغيلان بشکست. قافله رفته و در آن حالت نوميدی ديد که اميدی از دور همی آيد. به دعا گفت: به حرمت اين خضر که می ‌آيد، مرا خلاص کن. آن رهرو پای درهم بست و او را به کاروان رسانيد. در حال گفت: بدان خدايی که بی شريک است، بگو که تو کيستی که اين فضيلت تو راست؟ او دامن می‌کشيد و سرخ میشد و می‌ گفت: تو را بااين تجسس چه کار؟ از بلا خلاص يافتی و به مقصود رسيدی. گفت: به خدا که دست از تو ندارم، تا نگويی. گفت: من ابليسم. کسی که در ابليس اعتقاد می‌ بندد و به اعتقاد به او می‌ نگرد، به مرادی میرسد و آن که در پيامبر بی‌ اعتقاد می‌ نگرد برعکس به خواری گمراه می شود، همچون ابوجهل!» باید گفت که این ابوجهل، همان (عمر بن هشام مخزومی) است که به دلیل زیرکی و دانایی که داشت، مردم او را لقب (ابوالحکم) داده بودند، و چون با محمد پیامبر خدا دشمنی کرد، به (ابوجهل) یا (پدر احماقت) معروف شده است.
در بوستان سعدی نیز چهرۀ ابلیس، نورانی و خورشیدوش نشان داده شده است که گاهی از او عمل و کار خیر هم سر می زند. سعدی در کتابی که نامش را نمی داند خوانده است که مردی، شیطان را با چهره نورانی و زیبا به خواب می بیند و از او می پـرسد که تو با این رخسار مقبول و زیبا، چرا در ذهن و فکر انسان ها زشت و کریه هستی؟ و این است، پاسخ شیطان:
ندانم کجا ديـده ام، در کـتـاب
که ابليس را ديد شخصی به خواب
به بالا صنوبر، به ديدن چو حور
چوخورشيدش ازچهره میتافت نور
فرا رفت وگفت ای عجب اين تويـی
فـرشـتـه نـباشــد، بـدیـن نـیکوئی
تو کاین روی داری، به حسن قمر
چـرا در جهانـی بـه زشـتی سمـر
چـرا نـقـش بـنـدت، در ايوان شـاه
دژم روی کردست و زشت و تباه
شنيد اين سخن، بخت برگشتـه ديـو
به زاری بر آورد بـانگ و غـريو
که ای نيکبخت اين نه شکل من است
وليکـن قـلـم در کــف دشمن اسـت
مرا هم چنين، نام نيک است، لـيک
ز علـت نگويـد، بـد انـديـش نـيک

عده یی از مسلمانان و مردم عوام باور دارند که شیطان برای اجرا پلان کاری اش از خود وسایل و ابزار کاری دارد که به وسیله آن ابزار، مردم را فریب می دهد و از راه بدر برد، مانند: افسردگی، خشم، شهوت، خودخواهی، بد بینی، قدرت طلبی، افزون خواهی، ترس، حسادت، کینه ورزی، کدورت داشتن، حرص، نفرت و مهم تر از همه، شکست و ناامیدی که در وجود انسان رخنه می کند و توسط نمایندگان و دستیارانش که در روی زمین زیست دارند، اجرا و عملی می شود و عده یی معتقد اند که شیطان نامی است در ظاهر معلوم، اما در حقیقت معدوم.
نمی دانم که چرا و به چه دلیل انسان های خطا کار برای پوشاندن خطاهای خود از نام شیطان سؤ استفاده می کنند و هر حرکت و عمل زشت و بد خود را، به گردن شیطان می اندازند و باز لعنت بر شیطان گویند. باورمندم که این گونه انسان نماها از شیطان نیز شیطان تر اند. چند روز قبل در فیسبوک خواهرخواندۀ عروسم (نازیلا جان جمشیدی) به روایت خانم (سوسن زهرا عطایی) نوشته ی را خواندم بدین مضمون: «دیروز یک کار بد کردم، گفتم: لعنت بر شیطون. بعد شیطون ظاهر شد گفت: لعنت به خودت، لعنت بر جـد و آبایت، کثافت! من در عمرم اگه عقلم به این کاری که تو کردی، برسه! نمی دونم! چرا شیطون اعصاب نداشت.» به بینیم، این بانوی جوان، چقدر صمیمانه وصادقانه به عجز خود اقرار و به قصورخویش اعتراف کرده است. او می گوید که کار را من کردم و به گردن شیطان انداختم و نباید می کردم. اگر ما نیز مانند این خانم سوسن زهرا عطایی بیاندیشیم و گناه خود را به گردن دیگران نیندازیم، دنیا گل و گلزار می شود و شیطان و شیطان ها خجل و سرافکنده می شوند و بیکار می مانند. بدون شک، نمی توان هر کار بد و خلافی را به شیطان نسبت داد. آخر این شیطان بیچاره از دست آدمیان شیطان صفت بیچاره تر شده و داد و فغانش بالا شده است. امروز در سده بیست و یکم، ما اشرف المخلوقات کارهای انجام می دهیم که عقل شیطان و حتی عقل پدر شیطان هم به آن نمی رسد. آخر شیطان می تواند بم و راکت و گوله های خمپاره و تیر و شمشیر بسازد؟ شیطان می تواند به هوا پرواز کند و به سر آدم های ناشناس بم های خوشه یی بیاندازد؟ آخر شیطان می تواند به نام نفع ملی منفعت تمام دنیا را نادیده بگیرد و نفت دیگران را بیست بر هیچ، برای خود و به نام آن ها استخراج کـند؟ شیطان می تواند مانند شاه عربستان سعودی چهل و اند زن داشته باشد؟ شیطان می تواند مانند رفیق پوتین که تا دیروز دین را افیون ملت ها می دانست و مسلمانان را از تیغ و تیر و شمشیر می کشید امروز در روز عید قربان مسجد بزرگی برای مسلمان ها درست کند؟ مسلمآ پاسخ روشن است که نمی توانـد. باورمندم و یقین کامل دارم که باید این انسان بم ساز و راکت ساز و خمپاره ساز و طیاره ساز، و همه انسان های دو روی و دو پشت و فریبکار و زر پرست و طلا پرست و نفت پرست، از این شیطان لعین و رجیم بشرمد، به دلیل آن که این انسان زبون و خداناشناس از شیطان هم شیطان تر شده است و دست شیطان را و حتی دست پدر شیطان را از پشت بسته است.
گفته آمدم که رد پای و نشانه شیطان در همه دینها و فرهنگ ها و باورها دیده می شود، چنان که در دین اسلام در کعبۀ معظمه در مراسم حج گزاری شیطان را بر سنگ زدن حتمی و ضروری است. عالم افتخار پژوهشگر هم مهین ما در بارۀ شیطان و سنگ زدن بر آن خاطره یک (حاج آقا) را در اثنای سنگ زدن بر شیطان چنین یاد می کند که جالب و خواندنیست. او از زبان دوستش می نویسد: «موقع سنگ زدن به شیطان که تصادفاً وکالت دو نفر ناتوان را هم به عهده گرفته بودم، یکباره حالتم به هم ریخت. در خیال دیدم که شیطان از آن بالاها با ریشخند زدنِ تحمل ناپذیری می گوید: موجودات بیعقل و بی تمیز! مرا چه نسبتی با آن سنگ پایه تراشیده و آن سنگریزه ها؟! شما که بُت پرستی را برانداخته اید، از چه بُت مرا ساخته اید، و برافراخته اید؟! حاجی صاحب، آهی کشید و ادامه داد: با این که سراپایم شیت و پیت عرق بود، خیال کردم، بدنم مانند آسمان باریدن گرفت و بعد به لرزه افتادم. نفسم بند بند می شد، نه سنگ ریزه های سهم خودم را انداخته توانستم، و نه از آن دو نفر دیگر را. با تمبه تیله جماعت از ساحه برآمدم و پس از آن هرچه کردم چنان که سایرین می کردند، دیگر لطفی نداشت. حتی وقتی گفتند: حج ما، حج اکبر شد، باز هم خنده کریه شیطان پیش رویم آمد! خوب شیطان است، چه می توان کرد.»
و من حقیر و فقیر نیز این شیطان زدن را در سفرحج و در منطقه منی از نزدیک و با چشم خود دیده ام که برخی از حاجیان از روی احساسات و هیجانات و نافهمیده، و نادانسته با کفش و چوپ و آهن پاره و غولک بر سنگ های بزرگ و متوسط و کوچکتر که گویا شیطان است، از فاصله دور می زدند، آن گونه که لنگه های کفش و چوب آن ها، بر سر و روی حاجیان دیگر اصابت می نمود و باعث مجروح شدن دیگران می شد. از آن زمان که این سنگ زدن شیطان را دیدم و خودم هم به طرف آن سنگ زدم، به این فکر و اندیشه ام که چرا ایزد دانا و توانا، این شیطان لعین و رجیم را در مکه برده است و در نزدیک خانه اش جای داده است. اگر جای این شیطان درکاخ الیزابت در لندن و یا در پهلوی قصر سفید، یا قصر کرملین می بود، جای تعجب نبود، چون این ابر قدرتان و زورمندان و زر پرستان و نفت فروشان و خدافروشان سیاست زده و دین زده روزگار، و بوکوحرام ها و داعشیان جهان، با اندیشه های شیطانی، جهان را برهم می زنند، تا از آب گل آلود بشریت، ماهی قزل آلا بگیرند. هنوز به کدام متن دینی، در دین های ابراهیمی، همچون: دین عیسی و دین موسی و دین محـمد، برنخوردم که به این پرسش من جواب قناعت بخشی ارائه کرده باشد، و شاید هم که عقل قاصرم کار ندهد، و اما من هنوز اندر حیرتم و اندر عجبم؟!

نو.یسنده: داکتر غلام حیدر یقین
25 سپتمبر 2015