قاضی سید موسی عثمان  هستی                                                        

مادرم کشتزارومن تخم بی ادب درجهان

راند او را ازبهشت صاحب هردو جهان

جرم اورا خواند خوردن کندم فریب آدم

گفت ناقص العقل باشدراندۀ هردوجهان

«هاحی»

ازخواب صبح برخواستم کارخانگی من فراموش من شده بود دندان ناشسته سرزینه خانه باچشمان پخل پُرچرت می زدم که درس خانگی من امروز چه است هرقدرزوردماغی درتشناب فکری زدم چیزی حاصل نشد زن ازخواب بیدارشدگفت :عزیزجان برابرمن چرتکه چیرا می زنی ؟گفتم راستی خانم شب می خواستم که فردا کاری را انجام دهدم فراموش کردم خنده کردگفت توشب نگفتی فردا من خود راخودم رخصتی میدهم به احترام 8مارچ فامیلی به یک هوتل می رویم وغذا می خوریم فوری ازجا برخواستم با حرفهای زیادچاپلوسی روی خانم را از ترس بوسیدم که چنین روزمهم را فراموش کرده ام. 8 مارچ را به خانم عزیزم تبریک گفتم زنم که سالها رنج آخوند بودن مرا بدوش میکشد خدا می داند و دل او که عمرگران بهای خود را با یک متخصص غسل و وضو گذشتانده و آه از جگر بیرون نکرده.

 مادر اولادها در افغانستان انجنیر و استاد فاکولته بوده بدون اینکه مرا ببیند، نادیده به دستور خانواده با من ازدواج کرده به شوخی گفت اگر ملا نمی بودی تصمیمی که به خاطر کارخانگی خود گرفته بودی فراموش تو نمی شد، چو ملا هستی همه جای تو اگر طلا باشد، (...) تو مس است.

با خود گفتم به کتابخانۀ خود سر بزنم اگر در قرآن شریف  کلام خدا راجع به « حقوق زن دراسلام » چیزیکی پیدا کنم و به زن بگویم که خداوند عادل است، چقدر حقوق در دین به زنها داده .

وقتیکه قرآن مبارک را باز کردم، خواندم که زن گشتزار مرد است. با خود گفتم فهم قرآن از توان فهم من بالا است، آیا در این آیه چه حکمت است؟

خداوند طرف من بود، قرآن  را بسته بودم که عیال بیچارۀ من یک سیاه سرخوب است اگر می دانست که در قرآن این چنین چیزی ذکر شده و تفسیر آیت را از من پرسان می کرد که فهم قرآن به من مشکل بود، چه قسم کلمۀ کشتزار را تفسیر می کردم که خانم احساس کمی نسبت به مرد نمی کرد و حقوق خود را با مرد مساوی در اسلام می دید.

 

صدای مادر اولاد ها آمد گفت چای صبح را آماده کرده ام، بیا در این روز مبارک با هم نوش جان کنیم. خدا طرف من بود که قرآن پاک را بسته بودم. زن که از جملۀ فیمنیست های دوآتشه است دیگر رفقا وهمصنفی های  مرا به نام ملا درخانه نمی ماند.

چای خوردیم، دوباره به کتابخانۀ شخصی خودم که بیش از پنجهرار کتاب دینی وغیردینی دارم بخاطریکه زن اشتباهی نشود که چرا پیش از نوشیدن چای داخل کتابخانه رفتم که حدس و گمان زن برطرف شود، درهمین چرت و فکرغرق بودم بیاد من آمد که مولانا باعث زنده یاد که درعلم دین و قرآن شناسی بحر بود.

راستی تازه تمام فاکولته ها که در جای های مختلف تعمیر درسی شان بود از خیرات امریکایی ها پوهنتون کابل را ساختند تمام دانشکده ها در یکجا در تعمیرهای موجودۀ پوهنتون کابل جابجا شدند. فاکولتۀ شرعیات هم از پغمان نقل مکان نموده  بود در پهلوی فاکولتۀ حقوق به دانشگاه شرعیات جا داده بودند.

ما که درعمرخود کمود را ندیده بودیم و فکرمی کردیم با کاغذ پاک کردن نجاست توهین به دین مبین اسلام است، چون استاد های ما گفته بودند کاغذ مقدس است به خاطریکه نام خدا و قرآن وحدیث درکاغذ نوشته می شود، اگر کاغذ در زمین افتاده باشد جمع کنید در آب اندازید.

ما درتشناب های فاکولتۀ ما کلوخ استفاده می کردیم، همه تشناب ها بند شده بود، رئیس پوهنتون امر کرده بود که یکنفر در دروازۀ فاکولته استاد شود و جیب محصلین دین پرور شرعیات را تلاشی کنند که با خود درتشناب ها کلوخ نبرند و اگر از جیب شان کلوخ پیدا شد، آنها را داخل فاکولته نگذارید. بدبختانه ما چند نفر در نیفۀ تنبان خود چند کلوخ را پنهان کرده بودیم. نفر مؤظف کلوخ ها را پیدا کرد و ما را داخل دانشکده نماند. ما در زیر درختان پشه خانه رفتیم و نشستم که شورنخود بخوریم، از اینجا و آنجا حرفهای زیاد زدیم، چون آخوند بودیم حرفها سر دین آمد.

 

 زنده یاد مولانا باعث گفت اگر شما به تفسیر و قرآن شناسی آشنایی داشته باشید یا آشنایی پیدا کنید، شما در قرآن طنزها و هجوه های زیاد را می بینید. یکی از همصنفان ما که لعنتی !  کمونست بود خنده کرد که مولانا خدا هم طنز گو است  ؟

 مولانا خنده کرد، دید که مشت بستۀ دین را پیش این بی دین باز کرده، خود را به کوچۀ حسن چپ زده گفت وقتیکه خدا پیش و پس بندگان خود را بدون برمه (...) کرده  می تواند، مگر دانش طنزی خدا (ج) کمتر از آقای جلال نورانی است که طنز گفته نتواند.

راستی این خاطره به من کمک کرد، دوباره همان صفحۀ قرآن کریم را باز کردم، به دقت آیۀ شریفه را خواندم.

به این عقیده شدم که ملا های دینی و مذهبی هنوز هم در وطن ما جرئت این را ندارند که اکثر آیات قرآنی طنزگونه و هجو نما و اکثر سنت های دینی طنز و هجو است که آن هجو ها هم در نزد ما مقدس است. ما جرئت این را نداریم که نقد کنیم و هر طنز و هجو را در درون دین و مذهب دستور الهی می شماریم. من نمی گویم که در این حدیث و یا این آیه طنز گونه حرف محمد و خدا نیست، تنها انتقاد من در این جا است که خدا انسان را اشرف مخلوقات گفته و این اشرف المخلوقات حق ابراز نظر ندارد و اگر کسی دل به دریای جرئت زند و منطقی فکرکند او را به نام بی دین سرزنش می کنند تا پیروان کر و گنگ شان هوشیار نشوند.

اگر به دقت شما آیه ها و حدیث را مطالعه کنید، آن وقت متوجه می شوید که کلمات ، کنایه ، طنزگونه و هجو صریح دیده می شود. مثلاً در حدیث بخاری شما می خوانید که دختر چهارساله به اجازۀ ولی آن قابل نکاح است، از سن مرد هیچ چیزی گفته نشده که هم سن سال دختر باشد یا نباشد، وقتیکه دختر جوان می شود مرد چند ساله باشد؟!

تنها گفته زمانی که دختر بزرگ شد(بالغ) گشت، باطل‌ کردن, نقض ‌کردن, برهم‌ زدن‌ معاملۀ قبلی و زائل کردن ، شکستن ، جدا کردن و باطل کردن عقد از صلاحیت زن است.

درحالیکه در اسلام و شریعت اسلامی زن حق فسخ نکاح را ندارد. مرد در قسمت طلاق تصمیم گرفته می تواند، حتی مشوره با زن در کار نیست. 

طلاق حق مرد است، تا زمانی که مرد طلاق ندهد، زن حق گرفتن طلاق خود را ندارد. زن به حساب کشتزار مرد می رود که کشتزار گفتن دلالت به مالکیت شخصی مرد می کند و غضب  و گرفتن ملکیت شخصی توسط اشخاص دیگر نا جائز است. شما قضاوت کنید که در استدلال دینی و مذهبی یک طنز و یک هجو نیست؟ و اگر به دقت متوجه شویم قبل از اینکه ادبیات امروزی شکل اصلی خود را بگیرد در داستان های شفائی ادیان این نوع طنز دیده می شود، این هم ثابت نمی کند قبل از اینکه بشر دسترسی به قوانین ادبی پیدا کند، طنز در روایات مذهبی وجود داشته و بشکل یک مکتب مستقل ابتدایی ادبی عرض اندام نموده و قدامت طنز و هجو بیشتر و سابق از ادبیات پیشرفته امروزی از برکت دین  در دین بوده و ما آن طنزها وهجو ها را دستور الهی می دانیم.

 

 به اقوال ذیل توجه کنید و بعد خود بیاندیشید:

برگرفته از «نهج‌الفصاحه»، مجموعه‌ي كلمات قصار حضرت رسول‌الله اكرم (ص) انتشارات جاويدان، چاپ سوم، 1377، تهران، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده:

« و آن زنان را كه از نافرماني شان بيم داريد اندرز دهيد واز خوابگاهشان دوري كنيد و بزنيد شاناگر فرمانبرداري كردند، از آن پس ديگر راه بيداد پيش مگيريد.» (ش 34 )

« حق شوهر بر زن آن است كه بدون اجازه‌ي او، جز روزه‌ي واجب نگيرد و اگر گرفت گناهكار است [و از او] نپذيرند. و بدون اجازه‌ي او [مرد] چيزي از مال او را به كسان ندهد. اگر داد ثوابش از شوهر و گناه [آن] از زن است. و از خانه‌ي او [مرد] بي اجازه بيرون نرود و اگر رفت خداوند و فرشتگان غضب، او را لعنت كنند، تا توبه كند يا بازگردد؛ اگر چه شوهرش ستمگر باشد!» (شماره‌ 1388، صص 445 تا 446)

« از دنيا بترسيد و از زنان بپرهيزيد؛ زيرا شيطان، نگران و در كمين است و هيچ‌يك از دام‌هاي وي [شيطان] براي پرهيزگاران مانند زنان مورد اطمينان نيست» (ش50 ص 164)

» از بي لباسي براي نگه داري زنان [در خانه] كمك جوئيد؛ زيرا زن وقتي لباس فراوان و زينت كامل دارد، مايل به بيرون رفتن است.» (ش 282 ص 209)

«از هيچ فتنه‌اي كه خطرناك‌تر از زن و شراب باشد، بر امت خويش بيم ندارم.» (ش2611، ص694)

«هر چشمي زناكار است و زن وقتي خوش‌بو شود و بر انجمني بگذرد، زناكار است.» (ش 2157، ص611)

«پس از من براي مردان، فتنه‌اي زيان‌انگيزتر از زنان نخواهد بود.» (ش2572، ص 678)

«گروهي كه زمامدارشان زن است، رستگاري نبينند.» (ش2551 ص 683)

«وقتي زني دور از بستر شوهر خود شب را به روز آورد، فرشتگان تا صبح [يا تا وقتي كه زن به خانه برگردد] او را لعنت كنند.» (ش 187، ص190)

«در جهنم نگريستم و ديدم كه بيشتر مردمان آن زنانند.» (ش331، ص 219)

«بدترين زنان شما آرايش كنان و متكبرانند و آنان منافقانند و از آن‌ها جز به اندازه‌ي كلاغي كه خط سفيد برگردن دارد، به بهشت نمي‌روند.» (ش1535، ص 475)

«اگر زن نبود، مرد به بهشت مي‌رفت.» (ش 2358، ص 653)

«اگر زنان نبودند، خدا چنان كه شايسته‌ي پرستش اوست، پرستيده مي‌شد.» (ش2361، ص 653)

«النساء حباله الشيطان، زنان، دام‌هاي شيطانند.» (ش 3153، ص 789)

«واي بر زنان از دو چيز، طلا و جامه‌ي زيبا!» (ش3190، ص 796)

«خدا مماطله‌گر را لعنت كند؛ يعني زني كه شوهرش به بسترش خواند و گويد: “كمي بعد” تا خوابش ببرد.» (ش 2237، ص 628)

«اگر پيش وي باشي، بد زباني كند، و اگر پيش وي نباشي، به تو خيانت كند.» (ش 1163، ص 387)

جهاد زنان، شوهرداري خوب است. (ش 1403، ص 449)

«بهترين مسجد زنان، كنج خانه‌ي آنهاست.» (ش 1532، ص 474)

«اگر به كسي دستور مي‌دادم كسي را سجده كنند، به زن دستور مي‌دادم شوهرش را سجده كند.» (ش 2348، صص 650 تا 651)

«اگر به كسي دستور مي‌دادم كسي را سجده كند، به زنان دستور مي‌دادم شوهران خويش را سجده كنند، از بس كه خدا براي شوهران حق به گردن زنان نهاده است.» (ش 2349، ص 651)

گفتیم: ای آدم ، تو و همسرت در این باغ ساکن شوید و از ( میوه و نعمت های ) آن به فراوانی از هر جای آن که خواهید بخورید ، و به این درخت ( درخت گندم یا انگور یا انجیر ) نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.

وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمينَ  «35»

              آیت الله مشکینی