محمد عالم افتخار

بنی آدم؛  اعضای  یک دیگر  اند     که  در آفرینش  ز یک گوهر اند

چو عضوی به درد آورد روزگار     دیگر عضو ها  را  نماند ؛ قرار

تو کز محنت  دیگران؛ بی غمی      نشاید  که  نامت  نهند ؛ آدمی !

 

به مقتضای این فلسفه شگرف سعدی بزرگ؛ قبل از همه نسبت فجایع انسانی خونین و تلخ که این روز ها مصر باستانی را فرا گرفته مراتب غم و اندوه و همدردی خود ـ و تا جاییکه مجاز باشم ـ مراتب غم و اندوه و همدردی زنان و مردان و جوانان آدمیزاده وطن خویش را به مردمان آسیب دیده و حیران و پریشان مصر تقدیم میدارم و علی الوصف اینکه افق روشن نزدیک را در فراسو ها نمی بینم؛ آرزومندم این مردم خیلی ها روشنفکر و با سواد و متمدن در شرق میانه و «جهان اسلام»؛ هرچه عاجلتر از ورطه فلاکت وا رهند؛ بر خشونت ها و خونریزی ها فایق آیند و جنبش رهایی بخش ملی و دموکراتیک خود را به بهترین وجوه؛ پیروز گردانند!

ادا کردن حق سخن در مورد مصر بزرگ؛ مردمان؛ جریانهای سیاسی؛ چالش ها و معضلات آن به ساده گی و کوتاهی مقدور و میسر نیست و من نیز بنا ندارم بیهوده به قلمفرسایی درین گستره بپردازم.(1)

رویداد های دراماتیک و سپس خونبار و وحشتناک درین سرزمین تمدن ها و فرهنگ های کهنترین بشری؛ مرا هم مانند هزاران هموطن با احساس دیگر؛ به تعقیب خبر ها و گزارشات و تبصره ها و داوری ها پیرامون آنها واداشت.

حسب آنچه خواندم و شنیدم و سبک و سنگین کردم؛ محمد مرسی رئیس شاخه سیاسی اخوان المسلمین مصر با نام اختصاصی "حزب آزادی و توسعه" یک سال قبل با اکثریت کم 51 فیصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و حکومتی تشکیل داده بود.

طبق اطلاعات متعدد؛ او که در آغاز خودش را رئیس جمهور تمام مردم مصر خوانده بود؛ به هر دلیلی به حزب و حامیان ایدئولوژیک خود محدود گردیده اعتماد سایر نیرو های سیاسی پر قدرت مصر به شمول بخش هایی از خود اخوان المسلمین (به مفهوم وسیعتر) را نتوانست تقویت و حفظ کند و با آنان که سال قبل به طریق خیزش عمومی علیه دیکتاتوری حسنی مبارک؛ راه چنین انتخابات و تحول سیاسی را هموار کرده بودند؛ به شراکت دولتی بپردازد. بدینگونه نه تنها وعده های انتخاباتی اش پا در هوا ماند بلکه اقتصاد کشور و سطح زندگی مردم به شدت روی به خرابی نهاد.

طبق آخرین نظر سنجی ها در کمتر از یکسال مقبولیت مرسی میان مردم مصر از بالای 50 درصد به پائین 27 درصد سقوط نمود و بدینگونه سقف ناراضیانش از حدود 47 درصد به بیشتر از 70 درصد رسید. این کمیت بزرگ احساس کردند که مانند موارد تکرار شده در کشور های دیگر؛ "انقلاب" شان دزدیده شده و میرود که یک دیکتاتوری مطلقه اخوانی ـ دینی ـ ایدئولوژیک اقلیت نو به دوران رسیده تمامی آرمانهای عدالتخواهانه و ملی و مدنی شانرا برباد داده دوران سرکوبی های خشن دگر اندیشان و ملی گرایان و زنان و جوانان و روشنفکران ... را به دنبال آورد.

در همین حال؛ محمد مُرسی، رئیس جمهور مصر روز پنجشنبه ۲۲نوامبر ۲۰۱۲، با صدور اعلامیه قانون اساسی، قوانین، احکام و تصمیمات متخذه از طرف ریاست جمهوری را نهائی و قابل اجرا شمرد و هر گونه اعتراض به تصمیمات رئیس جمهور، توقف اجرا و یا لغو آنها از سوی هر ساختار قضائی را غیر مجاز اعلام کرد.

بدنبال صدور فرمان محمد مُرسی، مبنی بر افزایش نامحدود اختیارات رئیس جمهور که تمامی شک های مردم نگران را به یقین مبدل کرد، موج اعتراضات و نا آرامیها سراسر مصر را فرا گرفت و مردم معترض در شهرهای مختلف این کشور، از جمله در قاهره، پایتخت، به خیابانها ریختند. این حرکت عمومی که "جنبش تمرد" نام گرفت؛ روز تا روز گسترده تر شد و مورد سرکوبی های دولت مرسی نیز قرار گرفت.

معلوم است که در دنیای دهکده مانند کنونی که اطلاعات (جز بخش حساس طبقه بندی شده) با سرعت  نور و برق پخش میگردد؛ آگاهی از عملکرد، وجهه و سوابق جریان های مشابه سیاسی و اجتماعی؛ در تولید روحیات مردمان نسبت به آنها در همه کشور ها به شدت مؤثر میباشد.

اخوان المسلمین (به فهم عام) به حیث جریان سیاسی دین پناه و دینباز که در سراسر عالم اسلام و بیرون از آن شاخ و پنجه داشته است؛ از جهادی ها و طالبان افغانستان و پاکستان تا القاعده و مماثل ها در سطح جهان اغلباً چهره های وحشتناک و دستان و دامن های پر خون و تروریسم انتحاری و گردنزنی و سنگسار و همه انواع توحش و بربریت دارند و سمبول های سیاه ترین استبداد های تکفیری ماقبل قرون وسطایی می باشند.

تاریخچه و سوابق اخوان المسلمین در خود مصر هم بی عیب و ریب نبوده است و نمی باشد.

با همه اینها عجب این نیست که امروز حاکمیت اخوانی در مصر سرنگون شده است؛ عجب این بود و هست که چطور ممکن شد؛ یک چنین جریانی به طریق انتخابات دموکراتیک پیروزی به دست آورد و رئیس جمهور به رأس حکومت مصر بگمارد؟!

سلسله عللی درین راستا میتوان برشمرد:

ـ اخوان المسلمین مصر که بیشتر از 80 سال عمر دارد؛ در گذر زمان؛ "سیاسی" تر شده و با شعار ها و آرایش هایی کمابیش خود را به محیط روشنفکرانه و با سواد مصر نسبتاً انطباق داده بود.

ـ کم و بیش در خدمات خیریه و اجتماعی چون کمک به آسیب دیده گان در زلزله شدید اکتوبر 1992 سهم میگرفت.

ـ در زد و بند های مافیایی با قدرت های محور در منطقه و جهان مهارت و شطارت نسبی کسب کرده بود؛ یعنی در عمل علی الرغم ایدئولوژی اش؛ تمام جهان بشری به شمول خود عالم اسلام را میتوانست «دار الحرب» نداند.

ـ گویا نسبت به سایر احزاب و جریانهای سیاسی مصر در آستانه و دوران انتخابات منسجم تر و دارای توان مانور سیاسی و انتخاباتی بیشتر بود.

ـ تحصیلات دانشگاهی عالی (دکتور فیزیک و کارمند ناسا ـ سازمان تحقیقات کیهانی امریکا بودن) و جهاندیده گی شخص دکتور محمد مرسی و تا جایی کاریزمای وی میتواند عامل دیگر محاسبه شود.

ـ شباهت نام تشکیلات و شعار های حزبی که محمد مرسی به وجود آورده و رهبری میکرد با حزب اسلامگرای عدالت و توسعه ترکیه که تجربه حکومتداری غنیمتی داشت.

ـ و از همه مهمتر ساده لوحی و بی سیاستی متداول توده های مردمان عادی که اغلب با احساسات و تمایلات مذهبی و قومی و قبیلوی وغیره تصمیم میگیرند یا به دام می افتند و خیلی زود هم به «کفن کش قدیم!» زار و محتاج میشوند.

 ولیکن سایر نیرو های سیاسی و ارتش مصر جایگاه و پایگاه دیگری را دارا بوده است و میباشد.  ارتش مصر درست 62 سال تمام بر مصر (ناصر تا مبارک) حکومت کرده و از نهادی سیاسی ـ نظامی ـ امنیتی به یک قدرت بزرگ اقتصادی مبدل گردیده است . نمونه های مشابه ارتش مصر؛ ارتش پاکستان، سپاه پاسداران ایران و ـ با کمی ملاحظه ـ  ارتش ترکیه ـ میباشد.

مسلماً مرسی و اخوان المسلمین برای زیر کنترول قرار دادن ارتش و اخوانیزه کردن آن مانند دستگاه های دولتی؛ هم ستراتیژای های خام یا پخته ای داشتند؛ لذا حتی میتوان گفت که سوء ظن مراکز تعیین کننده ارتش نسبت به مرسی و اخوانی ها شدید تر و جدی تر هم بوده باشد. بدینجهت اتحاد نظامی ها با سیاسیون مخالف مرسی و دولتش؛ نسبتاً به زودی و راحتی دست داد و ارتش پس از صدور یک التیماتوم 48 ساعته؛  به قدرت مرسی پایان بخشید.

بدبختانه بدینگونه جامعه ملی مصر گرفتار انقطاب ژرف و فلاکتباری گردید که نتیجه آنی آن؛ رویداد های غم انگیز و پر از خون و آتش متعاقب میباشد ولی به آسانی نمیتوان پیشینی کرد که فردا و پس فردا چه ها روی میدهد و مصر به جانب کدامین اوضاع یعنی همانند افغانستان، عراق، سوریه یا گونه دیگری پیش میرود؟

در باره پسمنظر تاریخی و تمدنی ، جغرافیایی و جیوپولتیکی مصر و نیز اوضاع و احوال معاصر و بحران متأخر آن محترم سرور منگل زحمت تحقیق و تتبع بزرگی را کشیده اند که زیر عنوان «وضعیت انقلابی توده های مصرهنوز فرو نه نشسته است ...!» در سایت بزرگ آریایی به نشر رسیده.(2)

ولی متأسفانه؛ مثل آنکه در مرحله نگارش و پردازش و تنظیم و ویرایش مطلب؛ دچار خستگی و بیحوصله گی شده آنرا قسم خام و ناسفته منتشر ساخته اند که خواندنش راحت نیست.

این کمترین در همچو موارد؛ زیاد متأذی میشوم . البته مایل نیستم در مورد هر قلم زنی؛ چون و چرا کنم ولی اینجا و مورد جناب سرور منگل فرق میکند؛ ایشان شخصیتی اند که حتی مقام اکادمیک پوهنیاری داشته وزیر تحصیلات عالی کشور بوده اند و صاحب آثار و نوشته های زیاد تا به سطح کتاب ها میباشند و همینطور در مقام رهبری مبارزانی سیاسی قرار دارند.

جداً آرزو مندم که ایشان و همپا هایشان در همچو زمینه ها و موارد دقت و وسواس بیشتر به خرچ دهند تا زحمات مطالعه و تحقیق و کاوش و تفکر شان به ثمر حد اکثر بنشیند و بر علاوه مقام علمی و اجتماعی و سیاسی ایشان در انظار خوار جلوه ننماید. از جمله میتوانند از منشی ها و همکاران لایق در فن و هنر نویسنده گی  مدد بگیرند؛ کاری که همه بزرگان عالم کهن و نوین عندالموقع و عندالایجاب کرده اند و میکنند و خواهند کرد!

اینک به سطر هایی از نگارش مذکور محترم سرور منگل دقت فرمائید که حاوی اطلاعات مهمی در مورد واقعیت های کنونی در مصر میباشد؛ سعی نمائید تناسب مبتدا و خبر و سر خط و آخر خط وغیره را خود در آن کشف نمائید:

«نظامیان قلدر پاشنۀ بلند که به توصیۀ پنتاگون،واشنگتن واسرائیل به رژیم استبدادی سادات ومبارک حرف شنوئی داشتند، دیگر امروزدرزیر فشارجنبش انقلابی  که بقول جوانان سیاسی «جنبش تمرد » که انقلابشان درمرحله اول دراوج احساسات اسلامی مردم واسلام خواهی صرف احزاب اسلامی دزدیده شده بود ومرسی رئیس جمهورجدید اخوان المسلمین که با عجله برای تحکیم قدرت اسلامی اش قانون اساسی رابا ابزارصرف شریعیت اسلامی برای کنترول اسلامی وفرقه ئی حزب اخوان المسلمین ومطالبات طبقات متعددی اجتماعی راکه ازبورژوازی متوسط وبزرگ فعال دربخشهای توریستی ، صنعت، تجارت، زراعت وساختمان که حکومت اخوان المسلمین را زمینه ساز  انارشی وهرج ومرج وناپایداری وعدم رونق وخطری برای منافع خوددرک کردند. بخصوص «جنبش تمرد» بهمکاری سایر طبقات وقشرهای اجتماعی ونیروهای سیاسی لیبرال، ملی گرا وچپ ونیز جنبشهای جوانان که بیشتر شان گرایشهای چپ وملی دارند، بهمراه سازمانهای عمده دولتی وبخصوص نظامیان اردو وقوۀ قضائیه ورسانه ها ونیروهای انتظامی که گفته می شود بزودی خطرادامه سلطه اخوان المسلمین بدلیلی تلاش بی وقفۀ شان در جهت انحصار قدرت وحذف نیروهای که با ایشان همراه نبودند درک کردندوجنبش تمرد را جان تازه بخشیدندوجمع آوری بیست ودو (22 ) ملیون امضا بمنظور سلب اعتمادعمومی ازمرسی وفراخوان برای انتخابات پیش ازموعدریاست جمهوری را گرد آوری کردند که گویای مشارکت وهمکاری همۀ احزاب ، سندیکا ها ،وسازمانهای بود که دراین جنبش شرکت کردند واینکار را درجاده ها، شهرها درکارخانه ها ،مکاتب ویونورسیتیها ودهات وتمام ولایات مصررابیک جنبش واحد  انقلابی پیوند زدند، بخصوص هنگامیکه فراخوان برای جمع آوری امضا با فراخوان برای تظاهرات 30جون بهم پیوند خورد ومردم به آن جواب مثبت دادند که گفته می شود؛ بیست وهفت (27 )ملیون نفر همزمان درولایات گوناگون نمایندگان طبقات گوناگون جامعه بمیدان آمدند که بقول دایر کنندگان آن موج دوم انقلاب بود که باید بی پاسخ نمی ماند، زیرامبارزه برای مطالبات  زندگی مردم وطبقات گوناگون تجدید میگردد،مطالبات از نان ، آزادی ،عدالت اجتماعی ،کرامت انسانی وزندگی بهتر درهرقدم جان تازه میگیردوهم عدۀ برای آن جان می بازند.»(2)

حتی مقدم بر این؛ جالبترین و پر نکته ترین مطلبی را که در مورد مصر و اخوان المسلمین و کودتای نظامی اخیر آنکشور خواندم و دقیقاً نیز انگیزه دهنده و محرکم برای ورود به این بحث گردید؛ مقاله 5 قسمتی محترم محمد امین فروتن بود که بعضاً به صفت «یکی از رهبران جهادی» تعریف میشوند.

مقالات محترم فروتن نیز سبک و ستایل و کلید واژه های منحصر به خود داشته و به مقدار کمتر نسبت به مورد یاد شده در بالا؛ دارای اِشکالات ادبیاتی میباشد. بنابر اهمیت استثنایی این طرح و تحلیل و تعلیل جناب فروتن؛ اجازه دهید چیکده هایی از هر قسمت را باری در پا ورقی از نظر شما بگذرانم؛ اینها اصل و اساس محتوا اند و لزوماً حتی الامکان طور دست نخورده درج میگردند(3)

چنانکه به خصوص در جملاتیکه با خط زیر توسط کمینه مورد تأکید قرار گرفته است؛ این نوشتار حاوی مطالب بسیار مهم و کلیدی در راستای تلاش های اختصاصی ی بنده برای گشودن معنا و حدود و مرز های قرآن و مسلمانی قرآنی است و در واقع «یک اعتراف بزرگ» مبنی بر این است که به فرموده دکتور اقبال لاهوری؛ «مسلمانی ی ما ـ مسلمانی ی 14 قرنه ما» به طرز ها و اندازه ها و ژرفا ها و پهنا های دهشت انگیزی معیوب و پر از ریا و کذب و شرک و منافقت و جهالت و استبداد خلافتی و امارتی و سلطنتی و فقاهتی و شریعتی و مردسالاری و برده داری... بوده است؛ میباشد و هیچ تضمینی ـ و حتی امیدی ـ وجود ندارد که در آتیه های بسیار طولانی دیگر هم نباشد:

    اسلام به ذات خود ندارد ؛ عیبی !      هرعیب که هست در مسلمانی ی ماست

بحث و فحص درین استقامت ها؛ عجالتاً مورد ندارد؛ چرا که اینجا سخن بر سر رویداد مشخص و معین کودتای نظامی در مصر و بر انداخته شدن محمد مرسی رئیس جمهور منتخب در یکسال پیش آن است.

روایت جناب محمد امین فروتن درین رابطه واقعاً منحصر به فرد میباشد؛ ایشان البته خاطر نشان میفرمایند که :

«در حوزه مدیریتی باید از همه اول اولویت ها و نیاز مندی های یک جامعه دسته بندی گردد که متأسفانه به هر دلیلی که بوده دولت منتخب و برخاسته از آرأی مردم مصر  نتوانیست به این هدف نائل آید»

ولی یک چنین ناکامی را که خود «تساهل» ارزیابی میفرمایند؛ کدام علت و انگیزه برای «خشمگین شدن مردم» و اعلام استرداد و ابطال آرای داده شده به دکتور مرسی نمیدانند؛ اغلب همه موجبات را برخاسته از «اراده معجون گونه ای» ارزیابی میفرمایند که از همان آغاز پیروزیی محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مصر  طرح ریزی و سازماندهی گردیده  بود. درین اراده؛ مافیای استخبارات منطقه بویژه  رژیم سلفی آل سعود سهم کلان داشته و دارد . گویا اینها همه اصلاً  با نگاه و بینیش اخوان المسلمین مصر بویژه اندیشه های  دکتور محمد مرسی دشمنی داشتند که یکی از نوگرایان مسلمان میباشد که خواهان بازگشت به مصر متمدن بر پایه بینش مترقی و اجتهادی اسلام است!

فکر میکنم برای ما افغانها؛ تاریخ خصوصاً در 35 سال اخیر هی به تأکید و تکرار درس داده میرود که در مبارزات سیاسی؛ همیشه طرف های خصم صرف نظر از دوری فاصله ها و برابر با امکانات و مهارت های خویش؛ نه تنها شدیداً تلاش میکنند که مانع از «پیروزی» جانب مقابل خود شوند؛ بلکه از همان آغاز پیروزی؛ «اراده معجون گونه!» اتخاذ مینمایند تا آن «پیروزی» را هرچه زود تر که میسر شود؛ ابطال و اسقاط نمایند.

انتظاری غیر از این داشتن در دنیای «انسان؛ خلیفه خدا!» و مخصوصاً داد و واویلا سردادن از واقعیت آن؛ شاید سخن سیاسی ی اخوان المسلمینی باشد ولی سخن علم سیاست نیست!

البته افشاگری حقایقی که مردمان به دانستن آنها ضرورت دارند و به لحاظ مبارزه سیاسی اثر بخش و چه بسا اتمام حجت و فیصله کن است و تجزیه و تحلیل جریانات مبهم، دزدانه و منافقانه  و برخلاف عرف ها، قوانین و قرارداد های اجتماعی و منطقوی و بین المللی و یا مرتبط به باور ها و مقدسات؛ موضوع دیگریست که جناب فروتن به سهم خود شجاعانه و صریح و قاطعانه این مهم را تا حدی انجام داده اند.

جناب فروتن؛ حتی به طریقی؛ این فرمایشات جناب اقبال لاهوری را در 70 سال قبل یعنی روزگار نطفه بندی اخوان المسلمین نیز محرز ساخته اند که :

مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است    ز کارش جبرئیل؛ اندر خروش است

بیا ؛  نقش  دگـر  مـلـت   بریزیـم ؛      که این ملت جهان را بار دوش است

 

ز من بر صوفی و مُلا ؛ سلامی ؛         کـه  پیغـــام  خـدا  گفتـنـد ؛  مــا  را          

ولی تأویل شان در حیرت انداخت        خـــــــدا  و  جبرئیل  و   مصطفی را

خوشبختانه در آخرین لحظات نگارش این سطور؛ به تحلیل و تفسیر جذاب و مؤجز و متینی  پیرامون عین موضوع دسترسی یافتم که توسط صاحب نظر و محقق مسایل استراتیژیک جناب عزیز آریانفر به نشر سپرده شده است.

بنده بدون اینکه قصد مقایسه آنرا با موارد اشاره شده در بالا داشته باشم؛ فقط به خاطر جبیره ناتوانی و بیچاره گی خودم در ادا کردن حق مطلب درین گستره مخصوصاً در حد عنوان مقاله ام؛ اینجا نقل و درجش مینمایم:

  ***************

در روزهاي اخير شاهد تحولات دراماتيک و شگرفي در مصر بوديم. کنون با پخش ده ها مقاله و بررسي و ارزيابي هاي کارشناسان گوناگون از کشورهاي مختلف در قبال بحران مصر تا جايي منظره روشن تر شده و مي توان برداشت ها و نتيجه گيري ها و جمع بندي هايي در باره اين بحران نمود.
    روشن است که بحران کنوني مصر هم ريشه هاي تاريخي دارد، هم ريشه هاي دروني و هم ريشه هاي بيروني منطقه يي و جهانشمول.
 آن چه که در مصر اتفاق افتاد، بدون ترديد کوتادي نظامي بود. در ظاهر چنين شد که ميليون ها نفر از مخالفان مرسي به دليل ناخشنودي از سياست هاي او و نابه ساماني وضع اقتصادي کشور به خيابان ها ريختند و دست به راهپيمايي ها گسترده اعتراضي يازيدند. در اين ميان ارتش هم دخالت کرد و پس از يک اولتيماتوم 24 ساعته مرسي را برانداخت. اما همه قراين دال بر آن اند که برنامه براندازي مرسي از همان روزهاي نخستين روي کار آمدن وي در دستور کار دولت هايي چون امريکا، اسراييل، انگليس و عربستان بوده است. نه اين که اقدام ارتش خلق الساعه بوده باشد. ارتش از مدت ها پيش در کمين بود تا مرسي را بر اندازد و قدرت را در دست بگيرد. راهپيمايي ها اعتراضي در برابر مرسي صرفا بهانه يي به دست ارتش داد تا به سرعت بتواند از اين دستاويز براي براندازي مرسي بهره برداري نهايي را بکند.
    در اين جا يک نکته بسيار مهم شايان توجه است:
    با اين کار، بار ديگر ثابت شد که دمکراسي در جهان سياست ابزاري بيش نيست و در کشورهاي مسلمان هوادار امريکا هر باري که واشنگتن اراده کند، با به ميدان آوردن خونتاي نظامي به آساني رژيم هايي را که در نتيجه انتخابات به ميان آمده اند، دور مي اندازند. حال کاري به خوب بودن يا بد بودن اين رژيم ها يا موفق بودن و ناموفق بودن آن ها نداريم. نمونه هاي چنين کودتاهايي را بارها در ترکيه و پاکستان و... شاهد بوده ايم. بعني برافتادن مرسي چيز تازه يي نيست.
    ... و اما در پشت پرده کودتا:
    براي پي بردن به سرشت آن چه که در مصر اتفاق افتاد، تا تاريخ نوين اين کشور را ندانيم و ساختار سياسي و اجتماعي آن را نشناسيم، به دشوار بتوان پي برد.
    ساختار سياسي کشور مصر به گونه يي است که قدرت در آن دو نيم است. در يک نيمه نيروهاي اسلامگرا و در نيمه ديگر آن نيروهاي ناسيوناليست و ليبرال هاي لاييک و سکولار قرار دارند. در اين حال وزن اسلامگرايان بيشتر است. شايد به نسبت 70 در برابر 30 درصد. اما اسلامگرايان از پشتيباني خارجي نيرومند برخوردار نيستند. در حالي که نيروهاي ليبرال و سکولار هوادار غرب، از پشتيباني نيرومند امريکا و انگليس و اسراييل برخوردار مي باشند. ناسيوناليست ها در گذشته از پشتيباني نيرومند شوروي برخوردار بودند. اما پي از روي کار آمدن سادات و پس از فروپاشي شوري، بيخي از پشتيباني خارجي محروم شدند. کنون تنها تا جايي مورد حمايت اسد اند.
    در جبهه اسلامگرايان دو شاخه ميانه رو و تندرو راديکال ديده مي شود. شاخه ميانه رو آن عبارت است از حزب اخوان المسلمين که پيشينه هشتاد- نود ساله دارد و يکي از کهنترين جريانات سياسي مصر است که پايگاه اصلي آن جامع ازهر است.
    در گذشته، هنگامي که ناصر به ياري شوروي پيشين در مصر فرمان مي راند، انگليسي ها کوشيدند در صفوف اين جريان رخنه کنند و آن را در برابر ناصر بشورانند. اين بود که اين جريان به شدت از سوي ناسيوناليست هاي عرب مصري به رهبري جمال عبدالناصر سرکوب شد. به ويژه پس از سوء قصد نافرجام به جان ناصر. در اين دوره، حرکت اخوان زيرزميني شد و دست به يک رشته عمليات انتقامجويانه خشونتبار يازيد.
    سپس در دوره انور السادات مورد تحبيب قرار گرفت و سادات کوشيد از نيروي آن براي کمرنگ ساختن جريان هواداران ناصر کار بگيرد. اما با توجه به نزديک شدن سادات با غرب، سپاهيان مصري او را در مراسم رژه نظامي ترور کردند. اين اقدام بي درنگ به اخوان المسلمين نسبت داده شد و موجب گرديد تا با روي کار آمدن مبارک، بار ديگر در آغاز زير ساتور سرکوب هر چند کمرنگ تر قرار گرفت. ولي در اين اواخر دوباره دست و پاي بازتري پيدا کرد.
    پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، روحانيون ايران از برخي از شاخه هاي اين حرکت حمايت همه جانبه کردند- به ويژه در دهه اخير، به گونه يي که مي توان گفت، روحانيت ايران در روي کار آوردن اين جريان اگر نه نقش اصلي، دست کم نقش بسيار مهم داشته است.
    در پهلوي آن، با روي کار آمدن اخواني ها در ترکيه، در آغاز حزب رفاه اربکان و سپس هم حزب عدالت و توسعه اردوهان، ترکيه در پشتيباني از اخواني هاي مصر و روي کار آمدن آن ها نقش اصلي را بازي کرد. همين گونه در رقابت بر سر رهبري جهان عرب ميان عربستان و قطر، قطري ها به پشتيباني از جريان اخوان السملين پرداختند.
    به هر رو، دشواري يي که در جريان اسلامگرا در مصر در يک دهه اخير رو نما گرديده است، رخنه وهابيون هوادار سعودي و قطر در رقابت با ايران و هم با يک ديگر در ميان اين جنبش است که بخشي از آن را به يک جنبش تندرو افراطي مبدل گردانيده است.
    اين گونه عربستان و قطر هر چند هم در رقابت با يک ديگر، به ياري درياي از دالرهاي بادآورده جريان اسلامگرا را به دو شاخه تقسيم نموده است. قطري ها به ويژه نخست وزير برکنار شده آن کشور بيشتر هوادار اخواني ها بودند. اما عربستان که به شدت از نفوذ ايران در مصر هراسناک است، توانسته است با علم کردن سلفي ها در برابر پيروان ديگر مذاهب اهل سنت، تحريک بسيار نيرومند وهابي را در اين کشور به وجود بياورد. آن ها توانسته اند شماري از علما از جمله قرضاوي را بخرند و به سوي خود بکشند.
    از سوي ديگر، همان گونه که گفيتم، در سال هاي اخير ترکيه هم توانسته است جاي پايي براي خود در ميان اخواني هاي مصري پيدا نمايد. در نتيجه، مي توان گفت که يک نوع کشمکش چهارجانبه ميان ايران، ترکيه و عربستان و قطر بر سر کنترل جريان اسلامگرا در اين کشور روان بوده است که هر يک منافع جيوپوليتک خود و داعيه خود بر سر رهبري جهان اسلام را در سر مي پرورانند.
    آن چه به جبهه ناسيوناليست هاي عرب و هواداران لايسم و سکولاريسم و ليبراليسم مي گردد، اين جبهه متشکل از طيف هاي گوناگون است. از جمله طيف ناسيوناليست هاي سوسيال دمکرات - هواداران جمال ناصر که بيشتر سوسياليست هاي ناسيوناليست اند و تا جايي هنوز هم به روسيه و اردوگاه شرق دلبستگي ها و اميدواري هايي دارند. بخش ديگر اين طيف و نحله مسيحيان و يهودان و پيروان ساير مذاهب از جمله فاطميان اند که به گونه سنتي از حاکميت اسلامگرايان سني ناخشنود اند و هوادار غرب. لايه هاي روشنفکر شهري، سرمايه داران، صاحبان شبکه هاي جهانگردي و از همه مهم تر نظاميان هم در همين رده مي آيند، که روي هم رفته هوادار غرب و ليبراليسم و پاره يي از ارزش ها و انديشه هاي دمکرات اند.
    اين گونه، مي بينيم که در مصر در واقع چهار جريان سياسي اصلي فعاليت دارند:
    1- اخوان السملمين
    2- وهابيون
    3- ناصري ها يا ناسيوناليست هاي سوسياليست و سوسيال دمکرات
    4- دمکرات ها و ليبرال هاي هوادار غرب و ارتش وابسته به امريکا
    همان گونه که مي دانيم، پس از برافتادن مبارک، مرسي روي کار آمد. اما از همان آغاز روشن بود که بسيار دشوار است بتواند ميان اين چهار جريان هماهنگي به ميان بياورد و وفاق را تامين نمايد. دليل آن هم دور بودن مواضع باوري و ديدگاه ها و منافع اين گروه ها است.
    با اين همه، نزديکي اخواني ها و وهابيون، با توجه به رفتارهاي تند وهابيون و انديشه هاي جزمي ايشان، باعث بدنامي اخواني ها و رنجيدن مردم از آن ها و ترسيدن و دورگزيني ايشان از مرسي و جريان اخواني در کل گرديد.
    به هر رو، ساختار پيچيده سياسي مصر، به گونه يي است که اين کشور را در کل حکومت کردن را براي هر گروهي که باشد، از پيش دشوار مي سازد. کنارآيي چهار جرياني که جهان بيني ها، منافع و مواضع متضاد و متناقض دارند، و سمت گيري هاي سياست خارجي آن ها متفاوت است، بسيار دشوار است.
    يکي از دشواري هاي مصر، وابستگي شديد اقتصاد بيمار آن به درآمدهاي جهانگردي و در نتيجه درآمدهاي به دست آمده از جهانگردان اروپايي و امريکايي است. حال، هر رژيمي که در اين کشور روي کار آيد، ناگزير است به گونه يي به ساز غرب برقصد. در غير آن، با کاهش شديد درآمدهاي مالي از جمله جهانگردي رو به رو خواهد گرديد. درآمد ساليانه مصر از ناحيه جهانگردي سالانه به 13 ميليارد دالر مي رسد.
    در پهلوي اين ها کمک ساليانه 1.3 ميلياردي امريکا به ارتش مصر هم درخور توجه است. بدون اين کمک ارتش مصر بسيار دشوار است بتواند، روي پاهاي خود بيستد.
    از سوي ديگر، وابستگي شديد مالي مصر به عربستان و قطر و ديگر کشورهاي حوزه خليج پارس هم امري است که گردانندگان اين کشور را ناگزير مي گرداند، به ساز شيوخ عرب برقصند. در اين حال عربستان از گروه هاي وهابي و قطر از اخواني ها پشتيباني مي نمايند.
    در دوره حاکميت مرسي، از يک سو مصر با کاهش 3 ميليارد دالري از ناحيه جهانگردي رو به رو شد و از سوي ديگر، امريکا در پرداخت کمک 1.3 ميلياردي خود تعلل و بهانه تراشي را پيش گرفت و از سوي ديگر کمک هاي عربستان و امارات و کويت و بحرين که از برافتادن مبارک ناخشنود بودند، کاهش چشمگير يافت.
    بي تجربگي و بي برنامگي دولت مرسي به ويژه در عرصه اقتصادي هم مزيد بر علت شد. براي نمونه يکي از نکات بسيار ظريف اين است که بالارفتن بهاي نان چاشني يي گرديد براي ناخرسندي و ناخشنودي عمومي سراسري مردم از دولت مرسي. مصر با آن که يک کشور زراعتي است، با اين هم در دوره هاي سادات و مبارک از پيشرفت در عرصه اقتصادي بازمانده و اقتصاد آن کشور يک اقتصاد وابسته مبدل گرديده بود. مصر سالانه تا ده ميليون تن گندم از خارج – بيشتر از اوکرايين وارد مي نمايد که تنها به همين خاطر بايد سالانه تا 5 ميليارد دالر بپردازد. در اين حال، در گذشته با تکيه به کمک هاي عربستان دولت مصر 50 درصد سوبسايدي براي پرداخت قيمت گندم براي نان پزان مي پرداخت. حال، در دوره مرسي هم بهاي نان بسيار بالا رفت و هم با کمبود رو به رو گرديد.
    در اين حال، کمک هاي قطر و ترکيه به مرسي در حدي نبود که بتواند کسري بودجه چشمگير حکومت را جبران بتواند. اين بود که کشور با بحران فزاينده اقتصادي رو به رو گرديد و اين کار زمينه ناخشنودي و ناخرسندي همگاني را فراهم آورد.
    در يک سخن، مرسي ناگزير بود که در عرصه سياست خارجي، با توجه به ضعف هاي اقتصادي کشورش، خلاف شعارهاي آرماني جريان اخواني، در جبهه امريکا، انگليس و عربستان بيستد. در اين حال، اميدوار بود، با خوش خدمتي به غرب شايد بتواند حمايت آن را جلب نمايد. اما در عمل چنين نشد. غرب نيازسي به مرسي نداشت و در پي آن بود تا در نخستين فرصت از «شر» اين پارتنر نادلبخواه رهايي يابد و چنين هم شد.
    حال، شگفتي برانگيز نيست ببينيم که مصر و رهبر آن مرسي به رغم شايد تمايل دروني به جبهه مقاومت در برابر اسراييل و مخالفت با غرب، شايد از روي ناگزيري در مسايل سوريه با اسراييل، امريکا، انگليس، ترکيه، عربستان، قطر و.... در يک رديف و صف ايستاد.
    در اين جا، دو نکته شايان يادآوري است: يکي اين که در گذشته، حزب اخوان المسلمين در دوره حافظ الاسد به شدت در سوريه سرکوب و 50 هزار و به روايتي 20 هزار نفر از هواداران آن کشته و نابود شده بودند. حال که در شورش هاي اخير سوريه، اخواني ها در ظاهر با شعار برپايي خلافت اسلامي پيشاهنگ شده اند، مرسي ناگزير بود از آن ها پشتيباني نمايد. اما در اين حال مانند رجب طيب اردوهان دچار لغزش سياسي بزرگي گرديد و آن اين که نيروهاي ناسيوناليست مصر را دشمن خود ساخت. اين نيروها، سوريه و اسد را تنها رهبر جهان عرب مي شمارند که هنوز داعيه ناسيوناليسم عرب را زنده نگهه داشته است. اين در حالي است که پس از کشته شدن قذافي و صدام حسين و کنار رفتن امير قطر و مرگ قريب الوقوع پادشاه عربستان و احتمال راه افتادن شورش بزرگ در اين کشور، ديگر سري در جهان عرب نمانده است که ادعاي رهبري نمايد.
    از سوي ديگر، کاسه صبر روسيه هم در بحران سوريه از دست مداخله کشورهاي ديگر عرب لبريز شده بود و ناگزير بود هرکسي را که منافع آن کشور را در تنها متحدش در جهان عرب تهديد نمايد، به شدت تنبيه نمايد. بايد متوجه بود که کشورهاي عربي سخت آسيب پذير اند و روسيه شبکه هاي جاسوسي گسترده و پهني در اين کشورها دارد و مي توان به آساني هر کدام از اين کشورها را که خواسته باشد، در گير بحران دامنه دار بسازد. بسنده بود که روسيه، چين و ايران دست از حمايت مرسي بردارند و او مانند بره يي در برابر کفتارهاي خونخوار انداخته شود.
    من چندي پيش، نوشتم در آستانه کودتا نوشتم که «در پهلوي همه اين ها، امريکا و انگليس و اسراييل هم بيکار ننشسته اند و در پي گرفتن ماهي از آب خيت اند. روشن است با دامنه يابي بحران در چنين موارد ارتش که به گونه سنتي هوادار امريکا است، به ميدان خواهد آمد و بساط اسلامگرايان را جمع خواهد کرد. اين گونه مرسي بر سر دوراهي شگفتي برانگيزي قرار گرفته است. يا اين که راه خود را از وهابيان جدا نمايد و به مداخله در بحران سوريه پايان دهد و يا اين که از سوي ناسيوناليست ها و ليبرال ها سرنگون خواهد شد. حال، اگر چنين نمايد، باز هم با خشم وهابيون در داخل، عربستان و قطر در بيرون و واکنش تند امريکا و انگليس رو به رو خواهد گرديد. در يک سخن، هر چه است، مرسي آينده خود را مانند اردوهان در ترکيه با مراخله در امور سوريه نابود ساخته است.
    حال ديده شود که البرادهي به صحنه مي آيد يا عمر موسي و يا اين که ارتش پا به ميدان خواهد گذاشت. شايد هم معجزه يي رخ دهد و بتواند مانند اردوهان تا پايان دوره کاري خود بر کرسي بماند. اما در آينده ديگر جايي نخواهد داشت».
    به هر رو، در برابر چشمان ما عربستان (با هزينه نمودن ميلياردها دالر) و غرب مرسي را برانداختند.
    دردمندانه، اوضاع همين گونه که نوشتيم در مصر بسيار وخيم و خطرناک است. در برافتادن مرسي، هم وهابيون مصري به هدايت عربستان دست داشتند، هم هواداران غرب و هم لغزش هاي خودش.
    مرسي نتوانست در ميان چهار گروه يادشده وفاق به ميان بياورد. او بيش از حد به قطر اتکا کرد و در نتيجه خشم عربستان را برانگيخت. او حتا باري عربستان و کشورهاي همپيمان آن را در حوزه خليج پارس فاسد خواند.
    قانون اساسي پيشنهادي او، بسياري از مردم مصر را به خشم آورد. در عين حال رفتارهاي خود مرسي و برخي از اعضاي اخوان المسلمين بسيار زننده بود که خشم مردم را برانگيخت.
    يکي از لغزش هاي جدي مرسي اين بود که هنگامي که فيلدمارشال طنطاوي را برکنار کرد، به او اجازه داد به عربستان برود. طنطاوي که به شدن خود را تحقير شده مي پنداشت به ياري عربستان زمينه براندازي مرسي را فراهم کرد. او در ميان ارتش و نيروهاي امنيتي مصر نفوذ فراوان داشت.
    موضوع ديگري که موجب شد آبروي مرسي برود، اين بود که او براي خوش ساختن امريکا و اسراييل، تونل هايي را که فلسطيني ها در مرز مصر با نوار غزه ساخته بودند، منفجر ساخت. کاري که حتا مبارک جرئت نداشت انجام دهد. مساله بر سر اين است که امريکا کمک 1.3 ميليارد دالري خود به ارتش مصر را منوط به ادامه روابط دوستانه ميان مصر و اسراييل گردانيده بود.
    يک چيز ديگر را هم بايد فراموش نکرد. مرسي در آستانه انتخابات وعده هاي بسياري به مردم داده بود که نتوانست اين وعده ها را برآورده سازد و اين کار خشم مردم مصر را برانگيخت. در پهلوي اين ها، نداشتن تجربه دولت داري مرسي و در کل اخوان المسلمين موجب بر هم ريختن نظام مديرتي در مصر گرديد که تاثيرات ناگواري بر جا گذاشت.
    عملکرد مديريتي مرسي هم بسيار نادرست بود. او کوشيد تقريبا همه استانداران را از اعضاي اخوان المسلمين بگمارد که ناخشنودي مردم را برانگيخت.
    ما در خاورميانه و کل در جهان سوم از جمله کشورهاي اسلامي منطقه با چند چالش اساسي رو به رو هستيم:
    1- استبداد شرقي که بلااستثناء بر همه کشورهاي منطقه حاکم است
    2- امپرياليسم غرب که براي تاراج گنجينه هاي طبيعي اين کشور ها در منطقه حضور سنگين دارد.
    3- رژيم هاي دست نشانده که همه در راستاي اهداف کشورهاي مونوپول و حفظ منافع آن ها اند و بدون استثناء همه ضد مردمي اند.
    4- اقتصادهاي وابسته
    5- بحران مديريت
    6- و...
    مرسي نتوانست مانند بسياري ديگر از رژيم هاي حاکم منطقه نسخه شفابخشي در برابر اين چالش هاي اساسي ارائه دهد.
    در اين ميان شيار بزرگي ميان ادعاها و شعارها و وعده ها و رفتارها و اعمال او آشکارا به چشم مي خورد.
    يک موضوع ديگر هم شايان توجه است. جنبش اخوان المسليمن در کل در عرصه سياست خارجي از پشتيباني ابرقدرت ها برخوردار نيست و مورد اعتماد آن ها نمي باشد. هر چند اخواني ها بارها کوشيده اند با غرب همپيمان شوند، اما غرب هربار با سرخوردگي آب سردي روي آن ها پاشيده است.
    آن چه جنبش اخواني ها در کل نتوانسته است درک نمايند، اين است که نگاه غرب به آن ها ابزاري و کاربردي است. يعني هر باري که منافع اخواني ها و غرب در جايي گره خورده است، مادامي که هنوز به هدف نرسيده اند، از اخواني ها بهره برداري هاي ابزاري نموده اند. مگر، به محض رسيدن به هدف، اخواني ها را با خشونت کنار زده اند و رانده اند.
    اين کار موجب شده است تا در کنگره بين المللي اخواني ها که همين روزها در استانبول ترکيه برگزار شد، به اين برداشت دست يابند که امريکا شريک مورد اعتمادي نيست!!! اما آن چه مايه شگفتي است، اين است که اخواني ها به اين برداشت پس از هشتاد سال رسيده اند.!!!
    به هر رو، مصر آبستن رويدادهاي دراماتيکي است. دولت موقت کنوني هم با همان چالش هايي رو به است که دولت مرسي با آن رو به رو بود. شايد کمک هاي چند ميليارد دالري کشورهاي عربي حوزه خليج پارس بتواند براي چندي جلو بحران هاي مزمن را بگيرد. اما به دشوار بتواند در آينده کارساز باشد.
    جنبش اخوان المسلمين در مصر جريان بسيار نيرومند و ريشه داري است که حذف آن از صحنه سياسي کشور آسان نيست. بيگمان در آينده کشور نقش برجسته خواهد داشت. هفته ها و شايد هم ماه آينده نشان خواهد داد که آرايش قوا در مصر چگونه خواهد بود؟ اين که وهابيون با دمکرات ها و ليبرال هاي هوادار غرب کتار بيايند، بيشتر محتمل تر به نظر مي رسد. مناسبات وهابيون و اخواني ها چگونه رقم خواهد خورد؟ آيا همسويي خواهند يافت يا اين که به دشمني با هم خواهند پرداخت؟
    در اين حال، مناسبات دو گروهي که از دايره قدرت بيشتر در حاشيه قرار گرفته اند يعني اخواني ها و ناسيوناليست ها چگونه خواهد بود؟
    همه اين ها بستگي به مواضع آينده اخواني ها دارد که چه راهکارها و راهبردهايي را پيش خواهند گرفت.
    در اين ميان، دو نکته را نبايد فراموش کرد:
    1- با پيروزي اسد بر نيروهاي معارض، بار ديگر زمينه براي رشد ناسيوناليسم عربي در سراسر جهان عرب فراهم خواهد شدو اعراب به ستوه رسيده از دست سياست هاي غرب و نوميد شده از جنبش هاي اسلامگرا بار ديگر دست به دامان انديشه هاي ناصر و اسد خواهند يازيد.
    2- اتحاد استراتيژيک ايران (مورد حمايت چين و روسيه) و ترکيه يي که بيشتر به روسيه نزديک خواهد شد، نيز تاثير شگرفي بر شکلگيري اوضاع در خاورميانه از جمله مصر خواهد گذاشت.

                                                      (منبع اخذ شده: سایت پندار نو)

***************

پاورقی و رویکرد:

1 ـ ورود موفقانه و ثمر بخش به بحث در همه گستره ها؛ برای هر قلم به دستی نامیسر میباشد. همان بهتر که موضوعات بیرون از ساحه صلاحیت مان را به اهل آن بگذاریم و یا سعی کنیم که تحقیقات و تتبعات لازمه را در مورد به انجام رسانیده و سپس دست به قلم ببریم!

2 ـ http://www.ariaye.com/dari10/siasi/sarwarmangal.html

3 ـ http://www.ariaye.com/dari10/siasi/frotan4.html

چکیده های مهم مقاله پر محتوای جناب محمد امین فروتن

قسمت اول:

انجام و سازماندهی این کودتا ی « زرد نظامی » مغائر با هرنوع قواعد دموکراتیک بازی  محصول یک اراده ء معجون گونه ای است که از همان آغازپیروزیی محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مصر  طرح ریزی و سازماندهی گردیده  بود .

بلا فاصله مافیای استخبارات منطقه بویژه  رژیم سلفی آل سعود که با نگاه و بینیش اخوان المسلمین مصر بویژه اندیشه های  دکتور محمد مرسی یکی از نوگرایان مسلمان مصر که خواهان بازگشت به مصر متمدن بر پایه بینش مترقی و اجتهادی اسلام است به حرکت آمد . در اوج مبارزات انتخاباتی در مصر بود که وزارت خارجه رژیم سلفی عربستان طی یک نامه خاص وطبقه بندی شده به سفیر خود در قاهره دستور داد  تا به هرنحوی که شده از پیروزیی کاندیدای مورد حمایت اخوان المسلمین مصر جلوگیری بعمل آید. نامه سعود الفیصل وزیر خارجه کشور عربستان سعودی عنوانی سفیر عربستان در قاهره:

  «بر مبنای تاکیدات خادم الحرمین الشرفین (اشاره به عبدالله پادشاه سعودی) ازشما می خواهم که تمام تلاشتان را در راستای جلوگیری از پیروزی اسلامگرایان در انتخابات مصر به ویژه "محمد مرسی" انجام دهید.»

مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است

ز کارش جبرئیل اندر خروش است

بیا نقش دگر ملت بریزیم

که این ملت جهان را بار دوش است

ز من بر صوفی و ملا سلامی

که پیغام خدا گفتند ما را

ولی تأویل شان در حیرت انداخت

خدا و جبرئیل و مصطفی را

 

آخر الامر هم شیخ الازهر نهادی که تفکر آن با سرمایه های مادی ومعنوی قرئت سلفی عربستان سعودی تغذیه میشود ،  "يونس مخيون" رهبر حزب سلفی  "النور" که یک دندان پزشک و از پیروان  و نزدیکان محمد الظواهری رهبرالقاعده میباشد و فقط چند روز قبل از اقدام کودتا علیه محمد مرسی در یک انتصاب و اختلاف داخلی  با عماد عبدالغفور رهبر پیشین حزب سلفی النور بریاست حزب انتخاب شده است  همچنان اسقف تواضروس رهبر قبطیان مصر و محمد البرادعی مأموری که تشنه قدرت است در اجلاس مشترک برای اجرای کودتا اشتراک داشتند.

(تصویر های نامه دارای نشان دوشمشیره سعودی و جلسه مورد نظر.)

قسمت دوم:

عده ای از نیروهای بنیاد گرای مذهبی که اصولأ هیچگونه اعتقاد به اصل عدالت وحقوق انسانی ندارند وتاریخ و جغرافیای  جامعه صدر اسلام در جزیرة العرب  را تنها ملاک و معیار برای تمامی زندگی بشر که در اعصار گوناگونی از تاریخ ودر اقصای از جغرافیا ی این جهان به سرمیبرند محسوب میکنندباگرفتن ژست ریأکارانه ومعیوب سقوط دولت منتخب مردم مصربرهبریی دکتور محمد مرسی رابه علت اعتقاد و الزام به دموکراسی و مردم سالاری که منتخب انسان و نه خدا است تعبیرمیکنند !! ، جالب و سخت شگفت انگیز است که بااینگونه اظهارات خویش حتی نه میتوانند عقده های آمیخته با رسوبات اعتقاد ی ، غیر اجتهادی و شرک آلود خویش را بپوشانند.

مضحک است که ازیکسو برتابوت جنازه آزادی و دموکراسی در مصراشک میریزانند و ازسوی دیگربه عنوان فراشان خلافت و میرغضب های استبداد همدست کودتا گران میشوند !

فرض کنیم وضعیت عمومی و ناگواردر جامعه مصر چنان آشفته و نزدیک به متلاشی شدن بوده !  " که هیچگاه نبوده ونیست " وحتی کسانی که یکسال قبل غرض انجام اصلاحات عمیق  اقتصادی و اجتماعی محمد مرسی را برای چهار سال به قدرت آورده بودند به خیابانها برآمدند و رأی خود را واپس مطالبه نمودند که محمد مرسی بجایی دلجوی از آنها دستور بازداشت و تارومار ساختن آنها را داد و در نتیجه ارتش مصر غرض اصلاح امور در نشست اضطراری و پس از اعطای چهل و هشت ساعت مهلت به محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مردم که به قول کودتا گران هیچگاه  به آن گوش فرا داده نه شد... به هرصورت آنچه که میخواستم این است که با قرئت بیانیه ای از ارتش مصرو براندازیی نظام مشروع در مصر  نه تنها آرامش مطلوب نظامیان و شوالیه های مذهبی برقرار نگردید بلکه به دلیل اینکه این بیانیه مغائر با واقیعت های جاری در جامعه مصرو با دروغ و ریأ کاری با عقل استخبارات بیرونی و هزینه ساختن  میلیارد ها دالرنفتی عربستان و امارات  تدوین یافته بود سبب گردید تا میلیون ها تن از مصری ها برای اعاده بازگشت نظام مردم سالارمحمد مرسی به خیابانها سرازیر شوند .

قسمت سوم:

تنها جنرال عبدالفتاح السیسی نیست که کودتا چی هست بلکه در وضعیت پیچیده کنونی مصر و مؤقیعت حساس این کشور در خاور میانه فرد ، فردی از غارتگران ور شکسته تاریخ  مصر یک کودتا چی است ، سود جویان چپاؤلگر ، بقایای رژیم های دیکتاتور گذشته که ابزار اقتصادی و فرهنگی حتی مذهبی را در اختیار دارند و با سر انگشتی و اشاره قواعد بازی را تغییر میدهند ، قیمت ها را کمرشکن میکنند ، پمپ های بنزین را می بندند ، بدون تردید که ضلع مهمی از کودتا به حساب می آیند لهذا به برکت وجود این حضرات  است که کودتای خزنده در کشور باستانی مصر عملی میشود و بعد با یک طرح ضربتی سقوط دولت منتخب مردم مصر برهبریی محمد مرسی اعلام میگردد .

البته در جمع این کودتا گران نباید از نیروهای متحجرمذهبی در کسوت حزب سلفی بنام نورکه فرمان سقوط دموکراسی درمصر و دولت برخاسته از آن برهبریی محمد مرسی  را ازهمان آغاز کار دولت منتخب جدید با راه اندازیی عملیات ماجرا جویانه درصحرای  سینا با بزرگترین چالش ها روبروساخت غافل شد و باید گفت که باتوجه به ارتباط تشکیلاتی برخی از سران این گروه با اخوان المسلمین مصرکه ریشه در تاریخ نهضت بزرگ اخوان المسلمین مصر دارد بیشترین بار فکریی مشروعیت کودتا گران نیزبدوش ایندسته ای از کودتا گران مذهبی افتیده است . زیرا این جماعت نه تنها پول های بی حساب  نفتی کشور عربستان را که درحساب های شخصی خویش ذخیره میکنند در اختیار دارند و آنرا در اقصای عالم از افغانستان تا مراکش  در راه آدم کُشی به مصرف میرسانند.

 اکنون که به دیگر عوامل کودتای مصراشاره میکنیم بد نیست به سیاست های دو گانه واستراتیژیی نظام ولایت فقیه مطلقه ایران در برابرحوادث مصرنیزاشاره ای داشته باشیم . بنأ نباید ازتماس تلفنی آخیرعلی اکبرصالحی وزیر امورخارجه ایران که زمانی مسؤلیت  نیروهای آتومی در ایران را برعهده داشت و با بر گزیدن محمد البرادعی بحیث معاون امور بین المللی دولت کودتائی در مصراکثر  مقامات دیپلوماتیک ایران مغائر با عرف دیپلوماتیک نتوانیستند رضایت شانرا از این کودتا پنهان کنند و علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه رژیم ولایت فقیه طی یک تماس تلفنی با مرد شماره دوی کودتای نظامی در مصر انجام این کودتای نظامی را احترام به اراده ملت مسلمان مصر دانیستند.

ریشه این تماس را باید در دو گفتمان جداگانه جستجونمود ، گفتمان سکولارمذهبی  مبتنی بر دکتورین موهوم  امام زمان (عج) که رژیم ولایت فقیه از جنس مطلقه آنرا نمائنده گی میکند و قرئت انسان مدار اجتهادی و عقلانی دینی که حزب آزادی و عدالت مصربرهبریی دکتور محمد مرسی  که ریشه در نهضت آزادی بخش و ضد استبدادیی اخوان المسلمین مصر دارد و در نتیجه برگزاریی  یک انتخابات آزاد و دموکراتیک از سوی ملت مصر به قدرت رسیده بود.

قسمت چهارم:

با کمال احترام به پیروان و هواداران مذهب اثنا عشره شیعه  باید گفت که علی الرغم امتیازمنحصر به فرد آزادیی اجتهاد در مذهب تشیع ساحه و قلمرو این اجتهاد نیز در مقطع خاص تاریخی و جغرافیاوی به محاصره در آمده و از وجود روح پویا و دینامیک اجتهادی که بر فرآیند مکانیزم عقلانی فرا زمانی و فرا مکانی استوار باشد بی بهره میباشد . این گفتمان وقرئتی  است که بنام آزادی اجتهاد و عقلانیت در مذهب شیعه اثنی عشره  ، نیاز مندی ها ی انسان باشنده همه عصر ها و تمامی نسل ها را با قوانین حاکم بر محیط جغرافیاوی و تاریخی جوامع ساده اوائیل ظهور دین مقدس اسلام در جزیرة العرب بالخصوص اماکن مقدسه مکه و مدینه واقع در سرزمین حجاز معامله و محاسبه میکنند ، چنانچه تجربه تاریخی نهضت های آزادی خواهانه در کشور های شرقی نشان میدهد اکثر نهضت های آزادی بخش و استقلال طلبی در جوامع اسلامی نتوانیسته اند پس از استقلال و آزادی کشور ها از یوغ استعمار بویژه استعمار کنونی که بر قواعد بازی اقتصاد مافیائی بنام " اقتصاد بازار آزاد " درزمین کشور های اسلامی به بازی پرداخته اند نظام مبتنی بر ارزشهای مذهبی  را در حوزه اقتصاد و سیاست برپا داشته و بوجود آورند . که این معضله مهم بشر امروزی را مراجع و فقهای اعظم و اعلم مذهب تشیع به بسیار آسانی و بصورت یک دستور مذهبی و فقهی با این فتوی که در عصر غیبت اما م مهدی (ع ) مبارزه با ظلم جائز نیستو مسلمین تا ظهور امام عصر ( عج ) باید صبر پیشه کنند و به انتظار نشینند حل نموده اند .

آنگاه که آزاد مردانی همچون سید جمال الدین افغان ، محمد عبده ... ، شیخ محمود شلتوت ، و صد ها تن از متفکران و دانشمندان بزرگی در جهان اسلام  که درحوزه  حیات سیاسی و اجتماعی خویش از منابع فقهی مذاهب اهل سنت پیروی میکردند با توجه به مسأله  نقش برتر خِرد و آگاهی  درپارادائیم اجتهاد به فکر فلتر و نقد متون تاریخی دینی افتیدند و عقلانیت و آگاهی متعهد  را که منبع الهام برای قوانین زندگی فطری بشر تلقی میکردند حرفی برای گفتن داشتند و نظام ها و سیستم های گوناگون بشری همچون کمونیزم و اشتراکیت را از یکسو و نظام اقتصاد بازار آزاد و لبرال را از سوی دیگر به چلنج کشیدند و آنها را به یک گفتمان نقادانه و مصلحانه که به دور از ماجراجوی های زننده ی سیاسی  بوده باشد فرا خواندند . وبدین ترتیب یک حرکت بزرگ فکری و سیاسی  را در حوزه اعتقادات و باورهای دینی مردمان مشرق زمین و خاورمیانه براه انداختند . باید گفت که در آن زمان  مشاهیر و شخصیت های بزرگی از ساکنان جوامع شیعه نشین  اسلامی بویژه ایران که در زیراستبداد رژیم های خونخوار و دست نشانده گان استعمار جهانی به سر میبردند آثار و متون اعتقادی چنین مشاهیر را که اسلام را نه بروی تاریخ سراسر مسخ شده  آن بلکه به مثابه یک اندیشه خلاق و فلسفه زندگی بشر تعبیر و تفسیر میکردند مورد مطالعه قرار میدادند.

اما نباید فراموش کرد که شوالیه های مذهبی و کسانی که تازه به انطباق متون اسلامی با زندگی بشر رو آورده اند  بصورت افراطی و خلاف معمول با اتکا به اصل معروف  " تقیه " * اصول مسلم دینی و مذهبی را می پوشانند . وحتی حفظ نظام را از واجباتی میداند که شارع و ولی فقیه مسلمین  میتواند فرائض و احکام  دینی را  تعطیل کنند .

قسمت پنجم و اخیر:

من اکیدأ براین باورم که روشنفکران خلاق بویژه در ارتباط به حوادث خونین مصر به سه دسته تقسیم میشوند، برج عاج نشینان سردربرف کرده !، فاشیست های ظالم و دیکتاتوران مذهبی که انگازه های نسیم بهاری حرکت تاریخی عدالت خواهانهء ضداستبداد ی درخاورمیانه بویژه درمصروتونس بزرگترین دشمن برای اقتدارنامشروع شان می پندارند وروشنفکران آگاه ومتعهد ی که حوادث و تحولات درجوامع بشر باشنده دهکده جهانی وگلوبال را با عشق وحرمت با انسان این نائب برحق خدا (ج) درزمینمی بینند وتحلیل می کنند. که صاحب این قلم نیزخودرا از وارثین سومین دسته ای میدانم .

قدرت مدیریت و رهبریی جامعه  مصر با نشانه گرفتن استبداد درجامعه با عزم انجام اصلاحات بنیادی  در سرتاسر جامعه مصر بصورت مسالمت آمیز در فرآیند دموکراتیک  زمانی چهارساله ریاست جمهوری به حزب آزادی و عدالت ودررأس آن به دکتور محمد مرسی واگذار شد و طبیعی است که در یک جامعه استبداد زده در حوزه مدیریتی باید از همه اول اولویت ها و نیاز مندی های یک جامعه دسته بندی گردد که متأسفانه به هر دلیلی که بوده دولت منتخب و برخاسته از آرأی مردم مصر  نتوانیست به این هدف نائل آید و این تساهل در تعیین اولویت ها سبب گردید تا مخالفان  نظام که بیشترین شانرا بقایای رژیم های فاسد گذشته تشکیل میداد از آن به نفع خود بهره جویند .

کودتا گران در حوزه بیرون از مصر وابسته به قدرت های مجهز به تفکر سکولار مذهبی بوده اند که اسلام را با قرئت معروف « عیسی به دین خود و موسی به دین خود !!!» از صحنه حیات عمومی  بشربه قلمرو زندگی خصوصی انسان ها منتقل میسازند .

ازهمین جا است که ریشه تناقض گفتمان بنیادگرای شریعتمداربا اتکابه زور و سرنیزه احکام برده داری و غلامی را در قرن بیست ویکم و آنهم بنام تولیت دینی به عنوان احکام ثابت و لایتغیر همه مکانی و همه زمانی تلقی میکنند لذا وظیفه و تکلیف  شرعی خود ودیگر شرکای کارتل فتوای فروشی در سرتاسر زمین  میدانند تا مناسبات برده داری را توجیه و تئوریزه و تحکیم کنند لهذا کاملأ طبیعی است تمامی گفتمان های مذهبی و دینی که انسان ها را اعم از زنان و مردان ازلحاظ حقوقی مساوی دانند وعقلانیت وخِرد جمعی متعهد  را با اِعمال مکانیزم       « اجتهاد جمعی » ملاک جانشینی خدا در زمین پندارند مردود اعلام کنند .

برای ورود به بحث دموکراسی و مردم سالاری و حقوق بشر در عصر حاضر نباید به شعار ها ی چون  «الاسلام هو الحل » تا زمانی که ماهیت و بار اعتقادیی این شعار ها در وجود شعار دهنده گان آن به وجدان غوطه ور در آب عقلانیت و خِرد مبدل نشده باشند باور کرد زیرا تا زمانی که اعتقاد عده ای از چهره و شخصیت های مذهبی که صاحبان نان و نام اند بر این است که " نابرابری و ستم " یک امر الهی و طبیعی است " و به قول آنها باید آنرا پذیرفت نه میتوان به داعیه واهی « انطباق دین اسلام با دموکراسی و حقوق بشر» مشکلی را حل کرد زیرا کاملأ بی معنی خواهد بود که عده ای از برجسته ترین علمای ازجهان اسلام قبل از اینکه بر ماهیت «انسان و کرامت خدا دادش » پی برده باشد برایش نقشه راه و « احکام ثابت برمبنای فقه تاریخی » را ترسیم کرد  زیرا هیچگاه نه میتوان مسائل و نیازمندی های انسان امروزی  را با تلسکوب ثابت فقه تاریخی صدر اسلام و قرون بعدی مشاهده و اندازه گیری نمود هرچند عناصر و مؤلفه های منفرد این گفتمان در دو وجه مذهبی آن یعنی در قرون گذشته و دوران ما قبل مدرن ، کمتر بحرانزا میشد ، اما در عصر کنونی که انسان در این جهان دهکده مانند از آثار و عوارض زندگی مدرنیته متأثر است و به تکامل محکوم گشته است گسستی بزرگ و حفره های عمیق وبزرگی ایجاد شده که روابط گفتمان ثابت و استوار بر خشونت را با دیگر گفتمان های اسلامی به شدت بحران زا کرده است.

، چنانچه در هردو حوزه یعنی حوزه تشیع که «فرآیند  اجتهاد » را از امتیازات منحصر به فرد مذهب تشیع می دانند و همچنان در قلمرو مذهب اهل سنت و الجماعت که به دلیل فقدان و کمبود شرائط لازم برای          « اجتهاد دینی »  در وجود رجال مذهبی باب اجتهاد در زمان طولانی تاریخ جوامع اسلامی مسدود نگهداشته شده است البته باید خاطر نشان ساخت که نسبت مسأله انسان با اجتهاد در زمان کنونی  در هردو حوزه مذهبی اعم از تشیع و تسنن چندان تفاؤتی ندارد زیرا قلمرو مطالعات و پژوهشهای اکثر یتی ازمجتهدان و دانشمندان این هر دو حوزه " تشیع و تسنن " به گذشته تاریخ بویژه به مناسبات دوران پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)محدو دمانده است وبا گفتمان پویا ی « اجتهادی و عقلانی » معاصر هیچگونه هم آهنگی ندارد .نمونه های بارزی از همین هم آهنگی فکری و اجتهادی جامد و سنگواره ای را در کودتای آخیر در مصر به خوبی میتوان مشاهده کرد که چگونه هواداران هردو قرئت سنتی " تشیع و تسنن " در مجموع هوادار سراپا قرص کودتا و کودتا گران در مصر شده اند ؟

سخت شگفت انگیزو در عین حال مسخره آمیز  است که شالوده های اساسی شناخت خدا و هستی که دردوران پرالتهاب نخستین دوران اسلام شناخته و ریخته  شده بود وبا گذشت چندین صد سال از سوی راهیان و مراجع گوناگون مذهب تشیع  درگفتمان متحجرانه سکولارمذهبی **جای گرفت نتوانیستند  ناتوانی های  مذهب  تشیع را درساحه مدیریت اقتصادی – فرهنگی و سیاسی  این جهان پیشرفته بپوشانند روی همین ملحوظ مذهب تشیع بویژه از جنس صفوی  آن به کارخانه تولید دیکتاتور ها مبدل شده است ونسل به نسل دیکتاتوران  نوی بنام « ولیان  فقیه مطلقه » حلقه زندگی انسان های آزادی خواهی را در دست خود میگیرند  .