افغان موج   

یک قدم به پیش و یا یک گام به عقب؟

درسهای از دموکراسی

در سالهای قبل از ۱۹۹۸ م. متوجه شدم که زنان افغان وسایر خارجی ها در شهرماربورگ آلمان به تکالیف صحی متعددی بخصوص درد عضلات، مفاصل و استخوان مبتلا میباشند. در حالیکه دکتوران برای شان آب بازی را سفارش میکردند، ولی چون اکثریت خانم های ممالکی چون افغانستان در حوض های مشترک مردانه و زنانه نمیخواهند شنا نمایند، لهذا مشکلات صحی شان روز به روز بیشتر میگردید. علاوتاً آب بازی نه تنها یک سپورت جسمی میباشد، بلکه بحیث تقلیل دهندۀ سترس و ناراحتی های روانی نیز رول مثبتی را بازی مینماید. بنابرآن تصمیم گرفتم که در این رابطه باید کاری را انجام بدهم. با همین تصمیم دراواخر سال ۱۹۹۷ به ادارۀ امور زنان شهر ماربورگ رفتم و با رئیسۀ آن اداره موضوع را طرح نمودم. این دقیقاًهمان وقتی بود که درافغانستان زن ستیزی طالبان به اوجش رسیده بود وزنان افغان از کار های مسلکی شان اخراج شده و خانه نشین گردیده بودند.  میتوان حدس زد که چه جوابی را از ادارۀ زنان باید انتظار داشت. زمانی که اظهاراتم تمام شد، رئیسۀ اداره در حالیکه از فعالیت های اجتماعی ام آگاهی داشت با نگاه های تعجب آمیز به طرفم نگاه کرده و میخواست چیزی بگوید ولی جلو سخنش را گرفته وبرایم وعده داد تا در آیندۀ نزدیک برایم جواب خواهد داد. 

چند روز بعد از طریق تیلفون برایم جواب منفی بدون ذکر دلیل معینی داده شد. ولی بصورت غیر رسمی درحلقات زنان شنیدم که به نظریات طالبانی در ماربورگ اجازه داده نمیشود.

برای من این مهم بود که دلیل رد آنرا بدانم. وقتی از این طرز دیدش در مورد تقاضایم اطلاع یافتم باز هم راساً نزد رئیسۀ امور زنان رفته و دلایل متعددی را در مورد اینکه این یک عمل عقب گرایانه نه، بلکه برای بسیاری از زنان یک قدم به جلو میباشد، پیشکش نمودم. واین موضوع را برایش تفهیم نمودم که آب بازی زنان مانعی در راۀ رفتن سایر زنان به حوض های مشترک نخواهد بود و تذکر دادم که در صورت موجودیت آب بازی زنان آنعده از خانم ها و دخترانی که در شنای مشترک نمیخواهند و یا نمیتوانند سهم بگیرند، نیز چانس آب بازی را حاصل مینمایند. وی با استماع دقیق استلالم موضوع را پذیرفت واما برایم واضح کرد که تعمیل این هدف  کار ساده نخواهد بود و در این ارتباط باید شاروال عمومی تصمیم بگیرد. بعد از آن هر دوسعی مشترک را دراین راستا به خرچ دادیم ولی وظیفۀ قناعت دادن شارول به دوش من گذاشته شد. 

چندی بعد شاروال عمومی ماربورگ مطابق پلان سالانه در مورد حوضهای شهرماربورگ با مردم صحبتی داشت و خواستار نظریات آنها در مورد وضع موجود، انتقادات و پیشنهادات شان در بارۀ تاسیسات و پروگرام های شنا و انکشاف این بخش گردیده بود. به مشوره رئیسۀ امور زنان تصمیم گرفتم تا من هم در این جلسه درمورد اجازۀ  آب بازی جداگانۀ زنان، با زبان آلمانی چهارو نیم ساله ام،به شاروال عمومی پیشنهادی را ارائه نمایم. ولی قبل از آن ده تن از خانم های را که با نظرم موافق و آمادۀ اقدام عملی در زمینه بودند، شناسایی نموده و با آنها یکجا ده دقیقه بعد از شروع مجلس داخل تالارگردیدیم. هدف ما از دیر آمدن در جلسه این بود، تا شاروال عمومی را متوجه بسازیم که خارجی های که هم چادر پوش بودند و هم بدون چادرو خانمهای از قاره های مختلف به موضوع حوضها علاقمندی دارند و در این مجلس سهم گرفته اند. سالون کاملاً پُر بود. بالاخره برای من هم وقت داده شد تا سوال خود را مطرح نمایم. موجودیت زنان ممالک و کلتور های مختلف به دلایل من در مورد آب بازی زنان به خصوص اینکه ضرورت شنای جداگانه زنان تنها بر مبنای اساسات دینی نه،  بلکه به علت سایر وابستگی های کلتوری نیزضروری  میباشد، رنگ واقعیت را بخشید. شاروال عمومی به گفتۀ خودش از این شیوۀ برخورد ما با مسئله خیلی خرسند گردید و فوراً به رئیس ادارۀ حوضها دستور داد تا در آیندۀ نزدیک با هیأتی از زنان ما نشسته و موضوع را جنبۀ عملی ببخشد. بالاخره در خزان سال ۱۹۹۸برای اولین بارآب بازی زنان برگزار گردید. در روز اول بیشتر از ۱۳۰ زن و دختر برای آب بازی حاضر بودند. به تعقیب آن کورس های آموختن شنا برای خانمها نیز دایر گردید که دامنۀ آن تا حال برای نو وارد ها ادامه دارد.

با اجرای برنامۀ شنا برای خانمها باید به مصاحبه ای در روزنامه شهر ماربورگ به حیث مبتکر این موضوع حاضر میشدم. این  کارنسبت به هر اقدام دیگربرایم مشکل تربود، زیرا بعضی از افغانها بدون دلیل موجه مخالف هرنوع نوآوری در زندگی روزمزه خویش بودند. وتشویش داشتم که با نشر این مطلب همه خواهند دانست که "گناه" این کار را من بر دوش دارم. از جانب دیگر تعدادی از افغانها، ایرانی ها و شاید هم از ممالک دیگراین کارم را عقب گرایی ارزیابی نموده و به تمسخر میپرداختند. که این هم در آن زمان جهت دیگرپرابلم بود.  

به هرصورت حالا شنای زنان در محیط زنانه و مطمئن یکی از جهات مثبت زندگی زنان مارا تشکیل میدهد. حتی آنهایی که این ابتکار را مخالف سنن افغانی میدانستند و کاملاً با این کار مخالف بودند، حالا با علاقه مندی به آب بازی میروند و آب بازی برای زنان جزء مهم پروگرام زندگی شان میباشد. به مرور زمان این ابتکار در شهر های نزدیک ماربورگ نیز مورد تطبیق قرار گرفته است. 

درسهای را که در این پروسه آموختم، که من آنرا درسهای دموکراسی مینامم وبرایم مایۀ و عبرت خوبی در راه اندازی ابتکارات بعدی گردید، میتوان چنین خلاصه نمود:

- در دموکراسی نه تنها خواسته های بزرگ، بلکه تقاضا های کوچک افراد نیز درخور اهمیت و غَور میباشد. ولو یک نیاز در نظر اول بی اهمیت هم جلوه نماید، ولی اگرضرورت باشد، به خاطرتعمیل آن باید کار صورت بگیرد واگر مستدل و معقول باشد، بالاخره  عملی خواهد گردید.

- یکی از جهات عملی دموکراسی، سهیم شدن در پروسۀ حیات اجتماعی مطابق امکانات هرفرد و هرگروپ میباشد. در جامعۀ دموکراتیک خواستهای گروپ های بزرگ وکوچک، قابل احترام میباشد، به شرطیکه نظم عمومی جامعه را برهم نزندوحقوق سایر افراد جامعه با تطبیق آن مورد تهدید قرار نگیرد.

- خارجی ها نباید در پروسۀ انتگراسیون در جامعۀ جدید از آورده ها و داشته های شان خجالت بکشند. آنچه را که در جامعۀ جدید برای شان مفید و قابل هضم میدانند، باید کسب نموده و خودرا با آن مطابقت بدهند. ولی از ارزش های که در پشتارۀ شان حایز اهمیت خاص  است و نمیتوانند آنرا به دور بیفگنند، باید آگاهانه و آشکارا محافظت نمایند و محیط زیستن را برای خویش گوارا بسازند. زیرا مطابقت در جامعۀ جدید به معنی منحل شدن کلتور خودی نمی باشد.

- یک فرد ولو در اول از جانب وطنداران خودش تحت سوال واقع شده وتبصره های نا خوش آیندی را از آنها بشنود. ولی اگر خود به درستی عملش متیقن باشد، باید با جرئت برای رسیدن به هدفش به پیش برود ولواین کارش مخالف جریانات معمول باشد. در نتیجه، زمانی که در کارش موفق شد، همان وطندارانش هم به وی خواهند پیوست. زیرا اکثراً تبصره های ناخوش از روی نیت بد نه، بلکه از درک غلط منشأ میگیرد. لهذا دراین نوع موارد حوصله، پشتکار، بحث و گفتمان ضروری میباشد.  

- در دموکراسی رول فرد در زیر سایۀ جمع تضعیف نمیگردد. هرفرد میتواند به نظریاتش جنبۀ عملی بدهد. البته در جامعه افزار های دموکراتیک موجود اند که با استفاده از آنها میتوان به هدف رسید.

و بالاخره اینکه دموکراسی صرفاً یک کلمه نیست، که آنرا نوشت و یا هجا نمود. بلکه یک مفهوم است متشکل از اجزای متعدد، یک شیوۀ برخورد با زیستن  است برخاسته از ضرورت های زندگی، یک طرز تفکر است مبنی بر احترام به دیگران و به شخص خود. که همه اینها خارج از زندگی معنای ندارند، بلکه بایدجزء زندگی گردد. در این جریان باید متوجه بود که با افراط و تفریط درجوامع دموکراتیک، جریان متعادل زندگی میتواند برهم بخورد. واین دیگر مربوط خواست و مهارت هر فرد است که آیا زندگی با شیوۀ متعادل و یا نا متوازن را انتخاب مینماید.

 

پوهندوی شیما غفوری