تناسب های معکوس ونسبت های حقیقی

جناب  محمد ابراهیم فنا! ازینکه یکبار دیگر با شما طرف ام نه از روی عُجز بلکه همچنان بر موقف ام مردانه وار ایستاده ام . شما نه جواب مرا داده اید و نه در مورد حقایق عریان که من گفته ام تماس گرفته اید و کمافی السابق مرغ شما یک لنگ دارد و برای وارونه نشان دادن حقایق خارج از موضوع بحثی براه میندازید. من یکبار دیگر میخواهم موکدا به شما و به آنانیکه از زاوایای منحرف دید شما تاریخ را مینگرند بیان کنم اینکه:

اگر شما و یاران شما هزار سال دیگر با دهل و سُرنا مشغله به پا کنید و اگر از میان هر دو انگشت خود کعبه را نشان دهید؛ کسی شما و امثال شما را قبول نخواهد داشت. مثل شما صد ها به این دهل مینوازند ولی کسی را شوری نمیبخشد. زیرا مشکل جدی جای دیگر است.

از سال 1357 تا حالا 1387 افغانستان نه روی آرامی دیده است، نه برادر به برادر و نه پشتون به تاجیک ونه تاجیک به هزاره پشتون و ازبک رحم میکند. هر کس به فکر جان خود و کمایی خود است. یکبار دیگر میخواهم بگویم. حالا اینکه عبدالرحمن خان قهرمان بود یا نبود، امان الله خان بود یا نه بود... داود خان و یا ببرک خان بود یا نبود گذشت. شما که یک روشنفکر و مدیر یک جریده و یاروزنامه بودبد برای برقراری صلح و امنیت، برای انکشاف، دیموکراسی و آزادی مردم ما از چنگال جهانخواران امریکا چه طرحی دارید؟ بفرماید! مردم ما را به نام داود خان ظاهر خان و کرزی بازی ندهید. و یا به اصطلاح آب را گل آلود نکنید.

خیلی ساده است و باز هم میگویم اگر قرار باشد که شما و دوستان شما راجع به جنایات هاشم خان و داود خان و عبدالرحمن خان دروغپراکنی نموده و بنویسید و در مصاحبه های خود رکیکترین دشنام را به آنان حواله کنید غیر از آنکه خود را مسخره بسازید و خلقخندان بسازید چیزی حاصل نمیکنید. مگر شما و دوستان شما میخواهید برای این مردمی که نود ونه در صد آن بیسواد است ازین گونه جعلبافی ها چه دست آوردی را ارایۀ کنید؟!

من به جواب شما، از دوران داود خان که آنروز ها خودم دانش آموز دانشگاه بودم و متأسفانه در مرده باد و زنده باد های بیمورد سهم میگرفتم، قضاوت میکنم . شما دارید از یکهزار سال فبل  تاریخ بیهقی، گردیزی، روضته الصفا، سیفی هروی، واصفی هروی، میرزا فیض محمد خان هزاره و تاریخ غبار و... یاد میکنید. حتی در تاریخ غبار که دو جلد است دوره ای زمامداری محمد داود از 1352 الی 1357 را در بر ندارد و تاریخ آقای فرهنگ همچنین و یگانه تاریخی که بصورت خلاصه و با بیان کوتاهی از دوران داود خان یاد کرده است... با برژنف برخورد خصوصی کرد... غرور ملی اش را حفظ کرد... و روس ها خلق و پرچم برای یورش بر وی متحد ساختند... افغانستان در قرن بیست نوشته ظاهر طنین است.  درست است و لازم است که تاریخ های نامبرده را باید مطالعه کنیم ولی برای کشتن میوندوال، ظهور مسلۀ پشتونستان و کشیدگی های سیاسی میان تکنوکرات های دوران شاهی و مشروطه خواهان خنده آور است که به تاریخ بیهقی  ویا روضته الصفا مراجعه کنیم.

شما میفرماید داود خان فاقد تحصیلات نظامی بودند و به رتبه های وزارت دفاع رسیدند. من سوال شما  را با معذرت با یک سوال جواب میدهم. مگر مارشال فهیم و مارشال عبدالرشید دوستم و ده ها جنرال  ماشینی دیگرازکدام یونیورستی امریکا و یا شوروی ارکان حربی بدست آورده اند؟ دولت خداداد رتبه های خداداد... من مرد سالنامه نیستم اضافه از نیم قرن در تاریخ زندگی کرده ام و چیزیکه عیان است چه حاجت به بیان است.  آنچه از تاریخ آموخته ام اینست : از زمان امیر عبدالرحمن  یک دولت مرکزی مقتدر اساس گذاشته شد که در آن دیگر از زور گویی و تفنگ بدستی نشانی نبود بعدا در زمان امان الله خان اساس ترقی و انکشاف جستجو گردید و این سلسله در دوران هاشم خان و داود خان پیگیری گردید و افغانستان در شاهراه ترقی قدم گذاشت. اگر داود سواد نظامی نداشت و اگر نعیم سواد نداشت همینقدر که مردم را اداره میکرد و امنیت کامل را بر قرار کرده بود گذشته از اینکه از کدام قبیله بود مسلمان بود و یا نبود رئیس جمهور بود یا نبود میگویم نوش جانش و شیر مادرش... اگر شما از جملۀ کمونیست ها هستید یا اخوانی ها بهتر است با شما کوچه عوض کنم و اگر یک روشنفکر وافعیت گرا و عاری از تعصب هستید میشود به نظریات شما گوش کرد. 

در باره آزادی بیان میگویم: ما به آزادی بیانی ضرورت داریم که بتواند درد های ما را باز گو و راه بیرون رفت از آنرا بیان کند. کجای این مسله که امان الله خان و یا نادر و یا محمد گل مهمند ناقلین را به شمال فرستاد و یا فلان و بهمان از فلان و بهمان قبیله ارتباط داشتند و دارند، درد ما را دوا میکند. افغانستان را یک ملیت آباد نساخته که بگوییم هر چه هست از برکت اوست. این وطن را از هزاران سال به اینطرف همین پای برهنه ها آباد کردند و افتخار آزادی آنرا نصیب خود ساخته اند. حالا بدبختانه مشکل ما شده بدست آوردن قدرت دولتی... چند نفر شوونیست برای گرفتن قدرت دولتی از خدا بیخبر به خون مردم بیچاره و مستضعف ما تشنه اند. دزدی کار این مردم است. کشت و قاچاق مواد مخدره کار این مردم است. افکندن نفاق میان مردم به نام های پشتون، تاجیک، هزاره ازبک و غیره کار این مردم است. چور و چپاول زمین های دولتی و شخصی کار این مردم است و خلاصه آنچه از بیگانه تمنا نمیرود خودی انجامش میدهد و شعار همان یکی است؛ زنده باد اسلام...

مگر شما از دوران داود خان چه چیزی میخواستید بیان کنید؟! آرامی نبود؟ در کابینه داود خان از تمام ملت افغانستان سهم نداشتند؟ جنگ بود؟ انتحاری بود؟ مکاتب بدون تبعیض بروی همه باز نبود؟ افغانستان بسوی شگوفایی نمیرقت؟ داود خان را شورای سرتاسری ملیت ها قبول نکرده بود؟ او از جنرال های پاکستان و یا ایران برای امنیت اش استمداد جسته بود؟ ارزش پول افغانی به هیچ تقرب کرده بود؟ روزانه هزاران انسان بیگناه کشته میشد؟ شهر ها خراب شد؟ به ناموس و مال مردم تجاوز صورت میگرفت... شرم است آقای ابراهیم فنا و به خدا من تأسف به حال شما میخورم که یک روی سکه رامیخوانید و نمیخواهید سر به گریبان خود کنید.

من گاهی نمیخواهم خودم را چون شما در مسلۀ پشتونستان در گیر بسازم. زیرا میدانم این مسله یک بهانه ای شیطنت آمیز چیزی بیش نیست و طوریکه نوشته ام هنوز هم در سایت وزین گفتمان و افغان موج درج است من در مورد مسلۀ پشتونستان خودم را در گیر نساخته و نهضت آزادی آنان را به الجزایر، تونس و فلسطین ارتباطی نداده ام. زیرا در پشتونستان انسانها زندگی میکند که شعور دارند و میتوانند بدون قضاوت من و یا شما سرنوشت خود را تعیین کنند. اما همیقدر میگویم که این مسلۀ یک دسیسۀ انگلیس است که بد بختانه چون مسلۀ کشمیر میان هند و پاکستان، میان افغانستان و پاکستان باعث جدایی خلق شریف پاکستان و افغانستان شده است. اینکه چه کسی برای حل این مسله سیاست میکند از حیطۀ قضاوت من خارج است و شما که فضل خدا مدیر یک نشریه و صاحب نظر هستید بهتر میدانید.

برای آقای ابراهیم فنا به وضاحت اظهار میکنم که نه تنها ببرک کارمل بلکه خود من هم دست پرورده ای داود خان ام. ننگ خود نمیدانم. من همان بودم که  نمکدان اش را نشکستم و آنکه نمک اش را خورد و نمکدانش را شکست بگذار تا تاریخ در باره اش چه قضاوت میکند. من فکر میکنم داشته های ذهنی شما هم مال همان دوره است زیرا شما به وضاحت نه دوره ای ظاهر خان، نه داود خان نه تره کی، حفیظالله امین و نه هم کارمل را تایید میکنید. در حالیکه اگر دانشگاه خوانده اید در همان دوره بوده و اگر اندیشۀ سیاسی گرفته اید  هم مال هماندوره است.

آقای ابراهیم فنا: در سال 1344  و سال 1924 که در نوشتۀ شما ثبت شده  با هم ارتباط منطقی ندارند شما میگویید در سال 1924 اساس قرارداد تفحص نفت و گاز عقد شد  بعدا میگوید در سال 1360 ذخایر عظیم گاز و نفت کشف شد که در آنزمان داود خان سه سال از دوره ای مرگ خود را سپری میکرد و شکایت شما اینست که چرا متن قرارداد را به مردم ابلاغ نکرد.

1 ــ درکشوری که نود و نُه در صد آن بیسواد باشند متن یک قرار داد را ابلاغ کردن از کدام طریق امکانپذیر است و به آنان چه تاثیری دارد. وقتی شما به حیث یک ژرنالست از گفتمان دیموکراتیک و انتقاد خسته میشوید. مردم بیسواد از متن قرارداد چه چیزی را درک میکنند. فکر میکنم سال 1303 هجری شمسی یا به گفته ای شما 1924 میلادی هنوز در مورد تفحصات نفت و گاز پلانی هم روی دست گرفته نشده بود. این تاریخ 1924 در وقت سلطنت امیر امان الله خان بود و دشمن شما داود خان هنوز به نام سیاست چیزی نیاموخته بود. اما شما که مرد تاریخ... هستید اگر اشتباه کرده بودم مرا ببخشید.

2 ــ فرض کنید که در سال های 1360 منابع بزرگ گاز طبیعی در حالت بهره برداری بود. حالا اگر این گاز در مقابل قیمت ناچیزیکه شما به آن اشاره میکنید فروخته نمیشد. چه درد مردم ما را دوا میکرد. تقریبا یکصد مرتبه از استخراج نفت و گاز، تمویل شبکه های انتقال آن برای مصرف کنندگان داخلی هزینه برمیدارد و با اینوصف گاز طبیعی را داود خان یا کارمل خان چه میکردند اگر نمیفرختند؟

3 ــ یکی از خصوصیات سرمایه گذاری های خارجی اینست که به اصطلاح از گاو دمش را به مالک میبخشد. خوب اینست امپریالیزم و بهره برداری... به این نحوه است که دنیای فقیر و سرمایه دار را بوجود آمده. مگر شما تیوری تازه ای دارید و اگر دارید تیوری خود را به ما و دیگران ارایۀ کنید.

4 ــ برای من جالب است که آقای ابراهیم فنا نه میوندوال نه کارمل نه ربانی و نه ملا عمر را تایید میکنند ولی کسی را که باید قاید و رهبر این سرزمین باشد را نشان نمیدهند. میوندوال قلم توانا داشت. ربانی پروفیسر الهیات و سیاف شیخ الحدیث و آن دیگر دستپردورده ای داود است. اما همه مرتجع ضد منافع ملی و جاسوس های سر سپرده اند. خوب گپ شما را قبول دارم. بفرمایید این هیچمدان به دنبال کی روانه شوم! کی را مرد ملی بگویم. حق دارم که برای همه نفرین به فرستم اما حق ندارم که بگویم فلانی خوب است. اینروز ها سر هر کسی از آستین این و آن بیرون میشود و هیچکسی هم نمیگوید دوغ من تُرش است.

5 ــ طوریکه در گفته های پیشتر ام بیان کردم. در تاریخ ما هیچ دولتی نبوده که برای بر فراری سلطه اش دیگر اندیشان را فلع و قم نکرده باشد. ولی دولتی هم نبوده که چنگیز وار قتل عام کند و بیگناه و باگناه را یکجا بکشد، به زندان بیندازد ، شهر اش را خراب کند و بلاخره وطن وناموس وطن را به بیگانگان بسپارد و خودش دنباله رو سیاستهای آنان باشد. در حال حاضر و از سه دهه به اینطرف افغانستان شده زندان برای همه؛ چند نوکر پاکستان و ایران و تا میتوانند گریبان مردم غریب را پاره میکنند.

6 ــ برای من از جنبش های آزادیبخش سودان، تونس، الجزایر و فلسطین یاد نکنید. افغانستان در سال 1919 آزادی خود را بدست آورد. در حالیکه این ممالک مستعمره بودند. اگر شما میخواهید داود خان سوکارنو، ناصر و یا عرفات میشد خنده دار است. اگر میگوید او باید از آنان پا فراتر مینهاد و یکپارچه برای آزادی فلسطین و یا آزادی قدس دست بکار میشد، بهتر است درینباره هم اشاره ای میداشتید. در غیر آن نه مرا به الجزایر و نه فلسطین دلچسپی است و بگفتۀ مردم سر کل خود را طبابت کنیم بس است.

 اینکه داود خان اجازه نداد متن توافقانامه ای دیورند را مردم بدانند خیلی هم خنده آور است. مردم ما در مقابل عملی که کمتر از  یک قرن قبل انجام گرفته بود و از قرادادی که در زمان عبدالرحمن خان نوشته شده چه چیزی را برداشت میکردند و یا حلا میکنند و اگر باز برداشتی هم میکردند کجای این مسلۀ افتخار آفرین  برای نمایندگان و نخبگان  مردم بود...

بلی داود خان محمد هاشم میوندوال را کشت. او مثل هاشم میوندوال چند تای دیگر را هم تیر باران کرد و مثل عبدالرحمن خان کله منار ساخت. ولی وطن اش را به بیگانگان نفروخت. شهر هایش را ویران نکرد. مردم اش را مهاجر و دستنگر بیگانگان نساخت. شما هم در آنزمان آسوده و آرام در موطن خود زندگی داشتید و من هم. قانون بود رشوت، چور وچپاول، زور گویی، انارشی و تجاوز به ناموس مردم نبود و این بود خوبی های اندوره  و اگر شما میخواهید یکبار دیگر تفنگ بدستان   دوستم، ربانی، سیاف، حکمتیار  و ملاعمر را بر سرنوشت مردم مقرر کنید و یا یکبار دیگر ارتش سرخ را در گوشه و کنار کشور مستقر سازید بفرمایید تیر را به تاریکی رها نکنید و رُک و راست بنویسید.

در مورد اینکه داود خان تخریب کننده ای وحدت ملی بود گپ شما مثل خاک خشک است و چسپی ندارد زیرا در زمان او بود که تفاوت های لسانی، قومی و قبیلوی را کسی نیشخوار نمیکرد. حتی بر اساس فرمان داود خان تخلص های قومی، قبیلوی و منطقوی از نام شخصیت های مستقل حذف گردید.  اما حالایکی از خراسان و دیگری از آریانا دم میزنند و کلماتی من در آمد را به نام افتخارات هزار ساله به زبان میآورند.

 من قویا طرفدار کورس های زبان پشتو بودم و هستم. در مملکتی که کمتر از نیم و یا نیم نفوس آن پشتو صحبت کنند. برای آمیزش ملت و تفاهمات ملی چرا آن زبان، زبان چندم باشد؟  چرا پشتون ها فارسی را بیاموزند ولی فارسی زبانان پشتو را نیاموزند؟. مگر این بی انصافی نیست که فارسی زبانی نتواند به ولایاتی چون ننگرهار، قندهار، هلمند زابل و پکتیکا با مردم بیامیزد؟ اگر شما آدم ملی هستید این تعصب را از خود دور کنید و اگر مثل یکعده سکتاریستها و شوونیستها به بال دیگران میپرید تا  قاف قیامت بگویید. پشتو و فارسی در افغانستان دو زبان تکلم مردم ما است و هر دو زبان الفبای  و مورد استعمال یکسان دارد.

اینرا من که مسلمن در آن سال ها زنده بودم. دیدم و احساس کردم افغانستان در سال های 1340 تا 1357  صاحب شاهراه ها، فابریکه ها، بند و نهر، شهرک سازی، دانشگاه ها، رادیو، تیلویزیون، مخابرات، قوانین اساسی، مدنی  حقوقی، صادرات، واردات، شرکت های مختلط انتفاعی و خصوصی، شبکه های برق، فرودگاه های متعدد، سیستم های مالیاتی، ارتش و درآمد خالص بود. بد بختانه از سال 1357 هفت همه چیز فنا شد و چیزی به آن افزوده نشد و حتی مغز روشنفکران را خوره های خودخواهی، شهرت، قدرت و ثروت اندوزی تراشید و معنویت شانرا بر باد داد.

آقای ابراهیم فنا در مورد قحطی و خشکسالی که مصیبتی طبیعی است، نه از دست کرزی، نه امریکا، نه داود و نه هم ظاهر خان کاری   پوره است:

 

چنان خشک سالی شد اندر دمشق              که یاران فراموش کردند عشق

 

مسلمن قحطی و خشکسالی از هزاران سال به اینسو گاهی مردم را تا حد فروختن اولاد شان مجبور میکرد. در زمان داود، ظاهر خان، طالبان و اینک در زمان کرزی یکبار دیگر خشکسالی است و زمین حاصل نمیدهد و مردم گرسنگی میکشند. این پدیده را در ممالکی که برای شما ابر قدرت ها اند، نمیتوانند مهار کنند.

سال 1357 افغانستان از نظر تولیدات گندم خود کفا بود. شما میتوانید به راپور موسسه خوراکه و زراعت ملل متحد درین سال مراجعه کنید. این البته به این معنی است که درین سال افغانستان از پاکستان و  هم از منبع خارجی دیگر کندم خریداری نکرد. سال 1355 را بیاد دارم که در نواحی غرب و شمالغرب قسما قحطی حس میشد اما در سال 1356 خشکسالی رفع گردید. در سال های بعد از آن و زمان کمونیست ها حتی اگر گندم از شوروی نمیآمد به خاطر نبودن امنیت، تخریب شبکه های آبیاری به دست مجاهد نما ها  و مین گذاری اراضی به دست نیرو های شوروی وقت قحطی ادامه میافت.

حتی اگر خود کفا هم نبوده باشد داود خان دستش را برای دشمن دیرینه اش نظامیان پاکستان و یا اتحاد شوروی بزرگ بخاطرخریدن یک بوری گندم دراز نکرد.

جریده وحدت ملی که شما مسوول آن بوده اید را من برای اولین بار است که در پی دی اف شما از طریق انترنت دیده ام. اینکه شما همکار روزنامه امید بودید افتخار چندانی ندارد زیرا یگانه روزنامه ایکه در فروپاشی وحدت ملی و تجزیه افغانستان در ایالات متحده ای امریکا و به نفع پلان های ( شرف میانه بزرگ) قلم میزند همین روزنامه امید به گردانندگی قوی کوشان است. بلی هستند نشریاتی که با نام های بزرگ کار های کوچک و در خور اغماض انجام میدهند. ما به گفتمان دیموکراتیک فارغ از هر گونه تعصب لسانی، قومی، قببیلوی و مذهبی از هر چیز زیادتر نیاز داریم. بهتر است عوض جنجال روی شخصیت داود، ظاهر و دیگران طرح خود را برای بیرون رفت از جنگی که سی سال است روی شانه ای مردم فقیر ما سنگینی میکند بیان کنید. خیر است داود خان ضد قهرمانانی چون ببرک، تره کی، ربانی، سیاف، ملا عمر، دوستم و حگمتیار بود. حالا همین قهرمان های شما نگذارند که آرامگاه اش کشف شود... بگوید و شریفانه بیان کنید که کدام تفاوت ها میان حکومت های گذشته و سه دهه اخیر را نمیتوانید بر شمارید. برای من خیلی هم خوب شد سر محرر یک نشریه را هم شناختم و یاداشت خواهم کرد که این نشریه روی کدام اهداف ملی  پایگذاری شده بود و آفای ابراهیم فنا کدام نوع وحدت ملی را در این نشریه ای خود تعقیب میکردند..

در آخر میخواهم به شما اظهار کنم. اسناد ودلایلی را  که شما  از من خواسته اید اگر بر وفق مراد شما نباشد من نمیتوانم به قناعت شما به پردازم. سند و آمار زمانی دقیق است که ما ثبوتی از آن ارایۀ کنیم. هر گاه شما نخواسته باشید  قبول نماید هیچکسی به قناعت شما پرداخته نمیتواند. اگر سه دهۀ تاریخ را بیاد دارید. ضرورت نیست که من موکدا بگویم قضاوت خود را بر مبانی  واقعیت ها استوار بسازید. شما آزاد هستید که  به نفع جنایتکاران سه دهۀ اخیرجبهه بگیرید یا به صف حقیقت و واقعیت میپوندید. در حالت اول نه من شما را حتک حرمت خواهم کرد بلکه اکثریت به اتفاق شما را طرد خواهند کرد و در در صورتیکه واقعیت را قبول دارید نور چشم مردم خواهید بود.

با عرض حرمت

نعمت الله ترکانی

28.06.2008