تبصرۀ کوتاه بر برداشت های محترم احمد نکته سنج

فکر میکنم  محترم نکته سنج که روی بعضی از نظرات ام موافق نیستند از اینجهت است که من  خیلی مختصر نوشته بودم وبعضی از گفته هایم را باید مفصلتر مینوشتم. آنچه ایشان در سایت آریایی به جوابم پرداخته اند نا کافی دانسته و باز هم از اصل موضوع دوری اختیار میکنند.

البته در مورد قیام 24 حوت هرات در سال 1978 قلمفرسایی زیادی صورت گرفته و هر نویسنده از دریچۀ خاصی به آن نظر انداخته است که بعضی از آنها را نمیتوان به علت ارتباط فکری  به جناح های در گیر به مسلۀ جدی گرفت. اما چیزی که قابل پذیرش عام است؛ یک نظر بیطرفانه است در نهاد خود پدیده ای قیام مردم هرات؛ اصل مسله نه قضاوت های من و یا آقای نکته دان و نه احمد شاه  فرزان را در بر میگیرد و کتاب آقای احمد شاه فرزان  را منتقدین در همان سال های اول نشر آن قسما مورد انتقاد قرار دادند.

اول: در قیام هرات هیچ ایرانی سهم نگرفته است. تنها پس از یک ماه از قیام شاید آقای نکته دان هم به خاطر داشته باشند که دستگاه حفیظالله امین صرف سه نفر که آنان هم از جملۀ سیاحین ایران بودند و به هرات آمده بودند را توانست به حیث ثبوت اینکه ایرانی های مسلح باعث شورش هرات شدند، در اخبار اش نام بگیرد.

من در خاطرات ام از 24 حوت به شکل زنده و از چشم دید ام و از اعضای حزب که با ایشان هم صحبت بودم نام گرفته یاد کرده ام. میدانم که آنان زنده اند و اگر من اشتباه گفته باشم منتظر ام که آنان بر من خرده گرفته حرف هایم را رد کنند. من گاهی  و از روی تعصب نخواهم گفت که اعضای حزب دیموکراتیک خلق همه خاین و وطنفروش بودند و میدانم چنین قضاوتی غیر عادلانه و جهت گیری نامعقول  خواهد بود. آقاگل باعث انسان خردمند و استاد لایقی بود ومن بار ها با او و درزمانیکه منشی کمیته ولایتی هرات بود صحبت کردم. از هرات بود با مردم و با فرهنگ هرات آشنایی داشت و خیلی هم بخاطر پیروزی حزب اش مغرور بود. ولی مردم که از آنجمله نزدیکترین بزرگان خانواده ای ما بودند میگفتند که بعد از خطبه نمازجمعه او به نمازگذارن گفته بود که « شما لنگی به سر ها دنبال نماز را رها نمیکنید مردم به اقمار رفته اند... البته در زمان او با وصف همین گپ ها باز هم آرامی بود.

در بارۀ نظیف الله نهضت که شعار پیروزی اش را به نام قهرمان انقلاب ثور خفیظ الله امین میداد و اینکه از او و دوستانش اعمال خلاف عرف و عادت مردم انجام میشد حتی رفیق هایشان کتمان نمیکردند. ایشان جواب مردم هرات را با نوشتن کتابی در باره قیام آنان داده اند. و یقین دارم که حرف های خود را درینباره تمام کرده اند.

برای اینکه وضیعت سازمان های اولیه حزب و سازمان جوانان را به شما  بهتر معرفی کنم باز هم از نام چند نفر از اعضای سازمان حزب چون آقای ابراهیم روستا سابق والی ولایت بامیان و معلم در لیسۀ زراعت هرات در سال 1357 را به حیث شاهد میا ورم. البته در ابتدا او عضو سازمان اولیه حزب خلق بود، بعدا به علت جناحی شاید به زندان رفت. معلم لایق و خوش برخورد بود. همچنان لعل آقا کانکر، و عبدالرحیم وثوق  که بعدا شنیدم در زمان قدرت ببرک کارمل در محبس پلچرخی کابل زندانی بود. از جمله شاکردان پسری بود بنام عبدالرحیم متعلم صنف یازدهم عضو جدید سازمان اولیه که خدایرحم متعلم صنف دهم را به نام اخوانی در سازمان اولیۀ حزبی در مدیریت معارف سه شب بندی و دسبند را آنقدر در دستهایش تنگ بسته بود که روی مچ دستهایش حلقۀ سیاه بوجود آمده بود. و این خدایرحم نام که از اهالی شهر هرات بود بعد از قیام24 حوت با هجوم به خانه ای عبدالرحیم با دوستان اش او را به قتل رساند و خودش در صف مجاهدین ایستاده و مکتب را ترک کرد. و اگر تا حال زنده باشد و صنفی هایش داکتر، انجینیر و یا نویسنده باشند و این نوشته مرا میخوانند  در باره اینموضوع نظر داده میتوانند. بسیار زیاد بودند و من آنانرا که از آنان و از اعمال شان مشمئز بودم صرف چهره های بیادم میاید و نام های شانرا فراموش کردام.

میآیم به سازمان جوانان: سازمان جوانان عبارت از گروپ های بود که هر صبح قبل از شروع درس قطار میاستادند و ترانۀ( سربلند باد دوستان خلق) را با آواز بلند میخواندند. اگر از جمله این شاگردان کسانی داکتر، انجینیر و یا حالا به مقام پروفیسری رسیده باشد شکی نیست. ولی ایشان باید فراموش نکنند که من نعمت الله ترکانی گاهی به آنان غیر از درس وطندوستی و خدمت به مردم را نداده ام. با وصف اینکه مدیر لیسۀ زراعت لعل آقا کانکر در پشت دروازه ی بسته ای صنف گوش میداد که من چه میگویم.

موضوع دیگری را که میخواهم بگویم و اینرا خالصانه و بدون تحریف حقایق و یا توهین به کسی میگویم اینست که در افغانستان و در سال های آشوب های خیابانی آنقدر مرده باد و زنده باد گفته شده بود که به ورد زبان مردم مبدل گشته بود. اگر احیانا در جریان تظاهرات کلاه کسی از سرش میافتاد و کسی آنرا برداشته فریاد میزد این کلاه مال کیست عده ای به جواب آن میگفتند زنده باد و یا مرده باد... حالا اینکه سقوط داود خان را مردم استقبال کردند  دلیل آن صرف یک  حالت زود گذر و استثنایی بوده است. چنانکه در سقوط ظاهر شاه به دست پسر عمویش داود خان از خود شور وشعف نشان دادند.

دریجا میخواهم یکبار دیگر و بدون جهت گیری بگویم که اگر آنچه در برنامۀ حزب خلق بود بدون  یکه تازی، ماجراجویی، تندروی، و روحیه ضد مذهبی دولت و حزب به عمل پیاده میشد. نه اعتراضی بود ونه ایرانی و نه پاکستانی میتوانست بر قیام ها و حملات مسلحانه دست بزند. من در سال 1357 از زبان مدیر مطبوعات هرات و در یک محفل شنیدم که میگفت سال آینده  سالگرد هفت ثور را در پشاور میگیریم. کاش نامش را به خاطر میداشتم ولی او از اهالی هرات و عضو اصلی کمیتۀ ولایتی هرات بود. چند روزی او مسوولیت روزنامه انیس را هم درکابل به عهده داشت. و اینکه شما موضوع استعداد را برای پزیرفتن فردی به حیث عضو حزب میگوید باید متوجه باشید که این همه مردم با استعداد و اینهمه نخبه را چه کسی قبول میکند که  یکسال حکومت کرده نتوانند و مورد هجوم همسایه، مردم خود و جامعۀ بین الملل قرار گیرند. و مجبورا یک قدرت جهانی به کمک شان با صد ها هزار سربازسرازیر میشود. من از اعضای همان سازمان های حزبی که طبق آمار سال های 1986 به یک و نیم ملیون عضو میرسید غیر از اعضای بلند پایه کسی را به نام پروفیسر وداکتر تا حال نشنیده ام. خاصتا در هرات که شما از آن یاد کرده اید من با وصف ارتباط کاری که در ولایات هرات، غور، بادغیس وفراه قریه به قریه داشتم و انجا را سروی استاتیکی کرده ام با این نخبه گان سر نخورده وندیده ام.

به جواب دوست عزیز نکته دان میخواهم بگویم که شما به حیث یک روشنفکر نباید یک کلمه افغانستانی را مثل عده ای ایکه آنرا از مجبوریت و نداشتن موضوع بزرگ ساختند به پیچید؛ وقتی خود ما افغان ها با این کلمه روحیۀ وحدت را ازمیان میبریم چرا به همسایه ها اتهام به بندیم. بروید به سایت های انترنتی سه سال تمام است که این کلمه دستخوش مشاجره است. کلمه افغانستان اسم خاص و مربوط به مکانی است که از واخان شروع تاهرات و از خوست تا بلخ را احتوا میکند. درین سرزمین ازبک تاجیک، هزاره ، پشتون و بلوچ و پشه یی زندگی میکند و مسلمن که این سرزمین نه تاجکستان، نه غرجستان، نه پشتونستان و نه هم ازبکستان است. مردم این سرزمین با آوردن یک یای نسبتی به افغانستان نسبت داده میشوند. حالا شما فکر کنید در ازبکستان و تاجکستان جمهوریت های شوروی سابق ازبکستانی ها و تاجکستانی های روسی الاصل به ملیون ها زندگی میکنند. شما به این روس ها میتوانید ازبک و یا تاجک بگوید. اگر ایرانی افغان را افغانی بگویند مورد سوال است زیرا افغانی واحد پول رایج افغانستان است. اگر افغانستانی بگویند که خیلی تفرقه انداز شمرده میشوند. اگر افغان تنها بگویند شما هم میدانید افغان و افاغنه نام یک ملیت خاص با زبان خاص و منطقۀ خاص اند… پس بهتر است به عقیده ای شما چه بگویند؟ اگر عده ای این موضوع را کش داده و از آن بهره برداری سیاسی میکنند برای شما لازم نیست که برای تمسک به حقانیت خود بسازید. این دلیل میتواند خنده دار باشد. در غیر آن من گاهی نگفته ام که رئیس جمهور ایران کلمۀ افغانستانی را خوب اداء نموده و موجب مباهات من است. و من درست نمیدانم که این موضوع را به جواب من روی کدام ملحوظ نوشته اید. اگر فکر میکنید من به دفاع از متحجرین ایران ایستاده ام باز هم در اشتباه اید. من با کمال افتخار از شهامت مردمی دفاع میکنم که در مقابل یکه تازی ها ظلم و ستم و فرهنگ ستیری ایستادند و شما دو پای در یک موزه دارید که نه اگر ایران نمیبود قیامی در کار نبود و دنیا گل و گلزار میشد.

من عادتا هیچگاهی شرایط خارجی برای انقلاب، شورش، قیام، اتحاد، برادری و بالاخره زندگی باهمی را؛ مقدم بر شرایط داخلی نمیدانم. نقش فتنه آفرینی ایرانیان در قیام هرات را از ریشه رد میکنم. البته این بدان معنی هم نیست که شوونیست های مذهبی ایران در افغانستان مداخله نمیکنند. نه آنان خوب هم مداخله میکنند اما این دلیل که همه فتنه را در قیام 24 حوت هرات به ایرانی ها نسبت دهم واقعیت ندارد. ایران حتی بعد از جنگ های هشت ساله با صدام حسین توانست که سیاست های صدور انقلاب و پروژه های اتمی و سرتمداری زور و تهدید را در آسیای میانه و شرق میانه روی دست بگیرد. ایران بدون تردید در جنگ های تنظیمی کابل و دفاع از شمال افغانستان در مقابل هجوم طالبان ذیدخل بود. ایران بدون تردید خطر بزرگی در جهت بی ثباتی وطن ما بحساب میاید اما من در آنسال به هرات بودم. تمام جریان ها را زیر نظر گرفته بودم. از هر حرکت جزئی و هر حرکت عمومی  انتباه میگرفتم. طور مثال آقای بود بنام ظاهر پیدا قد درازی داشت در چوک گلها به میز خطابه بلند میشد و فیودال را چنین دشنام میداد: فیودال مرگه بخوره، فیودال درده بخوره و حتی روزی شنیدم که ناموس فیودال را دشنام داد. خوب این کار او را من تحمل میکردم و در حالیکه حزبی ها با تفنگ های کلشینکف در چهار طرف مارش ها امنیت میگرفتند. اما کسیکه هم زمین اش را ازدست داده بود وهم به ناموس اش در ملع عام دشنام داده میشد باید چطور تحمل را پیشه میکرد؟! یکروز یکی از زنان را به میز خطابه بگوییم یا ستژ بلند کردند. این زن بعد از چند جملۀ کلیشه ای که مود آنروز بود، بدون موجب فریاد زد مرگ به خمینی اگر فراموش نکرده باشم این زن یکی از معلمین لیسۀ مهری هروی و عفیفه بیریا نام داشت که بعدا در راه مکتب ترور شد. من گروهی که او را ترور کردند را میشناختم. آنان عده ای بودند که دو طرفه میزدند هم به سازمان مخفی اکسا بودند و هم به سازمان های چپ ماوویستی ارتباط داشتند. روز دیگر در جنوب شهر هرات کسی را میخواستند ترور کنند تفنگچه فیر نکرد و تروریست دستگیر شد و این باند افشا و توسط دولت اعضای آن دستگیر شد. تا قبل از آن اعضای حزب فریاد میزدند که ایران تروریست های خود را جهت کشتار اعضای  حزب به هرات فرستاده است!!

هیچکسی نمیگوید که نقلاب اسلامی ایران الگوی برای قیام 24 حوت هرات نبوده باشد. میگویند آلو از آلو زنگ میگیرد و همسایه از همسایه پند. وقتی مردم هرات قیام مردم ایران را پیروزمندانه دیدند بدون شک آنرا الگو قرار دادند. اما اینکه بگویم اخند های ایران دسته های تبهکاران افغانی را مسلح کرده و به هرات فرستاده و یا شبنامه ها را در ایران چاپ و به هرات ارسال کرده است و یا تیلویزیون ایران برای قیام هرات دستور و رهنمودی صادر کرده است. غیر از عوامفریبی و جعل تاریخ چیز دیگری نیست.

در مورد نظم سیاسی؛ قبل از انکه نظم سیاسی بگویم سیاست را تعریف میکنیم: سیاست عبارت از یک روش بنیادی است که یک دولت و یا یک قدرت دولتی برای رسیدن به اهداف مطروحه اش آنرا خط مشی حاکمیت خود میسازد. مثال های زیادی از سیاست های کوناگون در نظام های سیاسی کشور ما تجربه شده است که تاریخ گواه آنست. اما سیاست حزب خلق یگانه سیاستی بود که بنا بر مناسبات تولیدی در داخل جامعه و مسابقات تسلیحاتی و جنگ سرد در جهان، محکوم به شکست بود. سیاست حزب برقراری دیکتاتوری کارگران، حزب واحد، حذف دگراندیشان بود  و به یک قطب صلح و سوسیالیزم چسپیدن بود. از طرف دیگر همین حاکمیت خودش در هر ماه دستخوش بند و بست های دراماتیک میگردید. حزب خلق پیوسته در حالت اظمحلال و تحلیل ارزیابی میشد. عده ای سیاست های حزب را قبول داشتند و عده ای دیگر به خاطر مخالفت به سلول های زندان انداخته میشدند و درست در طول هشت ماه ده مرتبه تجزیه و تحلبل حزب در سطوح رهبری به وقوع پیوست، هرنوع صدای و هرنوع دگراندیشی چه در داخل وچه در خارج حزب با عکس العمل شدید و شوونیستی قرار میگرفت. فرمان های دور از فرهنگ و دور از واقعیت های درون جامعه تصویب میگردید. و هر روز بنام کشور بزرگ شورا ها بانگ صلوات بر میخاست. گر چه ظاهرا بعضی از کشور های امپریالستی جمهوری دیموکراتیک را به رسمیت شناخته بودند اما چه در رادیو و چه در تیلویزیون روزانه به نام این کشور ها شعار های مرده باد ونابود باد بلند بود و چنانکه سفیر امریکا را با توطئه به قتل رساندند و این کشور ها هر روز از جمهوری دیموکراتیک فاصله میگرفتند. عقاید کمونیستی و دهریگری در سازمان های حزبی تبلیغ میگردید، بیرق ملی به رنگ سرخ و معادل بیرق شوروی تبدیل شد.و.. حالا اگر اینها را نظم سیاسی میگویید ، باز هم میگویم که بنا بر این دلایل نظم سیاسی وجود نداشت زیرا هر نظم سیاسی بیانی از ثبات سیاسی شمرده میشود و بی نظمی در هر پدیده علت آن فرو پاشی میگردد.

در مورد حرکت های عادلانه نظر بنده اینست که هر حرکت عادلانه  مورد پشتیبانی مردم قرار میگیرد. هر حرکتی که رضایت مردم را حاصل نکند و در اقصی نقاط مملکت علیه آن قیام ها و شورش ها بپا شود عادلانه نیست. حرکت عادلانه از متن مردم برمیخیزد و شعار آن خواست مردم است. اگر قیام مردم هرات را ایران تحریک کرد قیام سوم حوت کابل را کی تحریک کرد؟ در بامیان، کنر، نورستان، قندهار و مزارشریف تحریکات از کدام کشور بیرونی بود؟

چنانکه در نوشتۀ پیشتر هم گفته بودم سازماندهی قیام بدست متنفذین و فیودال های هرات به یاری یک تعداد عیاران، و اربان دهات قرار داشت. در ماه قوس 1357 من به قریه جات اطراف شهر هرات رفته بودم . آنجا میگفتند که شب ها مردم مسلح میایند و میروند. بعدا داستان های را گفتند که فلان ها شب ها به فلان دورها میروند و جلسه دارند و این وضیعت قبل از پیروزی آخند های ایرانی در اطراف و ولسوالی های هرات جریان داشت. شما خود فکر کنید بدون سازماندهی قیام دریک منطقه میشود با یک شب نامه و یا ده نفر جانی وقاتل که آخند های ایران فرستاده باشند قیام سرتاسری بوقوع پیوسته و بگفته نکته دان22 هزار نفر و به گفتۀ احمدشاه فرزان سه هزارنفر کشته شده و بزرگترین پایگاه های ارتش سقوط کند. اگر چنین باشد من فردا ادعا میکنم که انقلاب اسلامی ایران را هم چهار نفر دزد و جانی که مثلن از عراق و افغانستان رفته بود و چند شبنامه ای را که روس ها به ایران فرستاده بودند بوقوع پیوست و این  خنده آور خواهد بود. شما که خود را از وقایع آگاه میدانید و سنگ مترقی بودن را به سینه میزنید. نباید گاهی به داستان سازی که فلان پسر مکتب را لت و کوب کردند و فلان و چنان کردند دست بزنید در یک شورش و قیام ارتکاب هر عملی امکانپیر است، دزدی، قتل عمد، چور وچپاول تجاوز...را من هم تایید میکنم.

دوست عزیز آقای نکته سنج خواهش من اینست که برای نزدیک ساختن مردم جنگزده گرسنه و بیچاره ای خود مثل بعضی از شکست خورده  های جنایتکار قضاوت نکنید. مردم هرات هم برضد استعمار قیام کرده اند و هم برای بازسازی وطن و خانۀ خود. هرات سر لوحۀ فرهنگ و هنر است. مردم هرات از جنگ بیزار و با بیگانگان سر سازش ندارد. تاریخ هرات از هزاران سال به بیگانه ستیزی شهرت دارد. تا حال غیر از آقای نظیف الله نهضت که مسلمن دست اش به خون هزاران هراتی آلوده است قیام های آنان را به تحریک بیگانگان ارزیابی نکرده و نخواهد کرد.

نعمت الله ترکانی

9.4.2008