بار دیگر در موضع روشنفکر و رد دفاعیۀ دولتشاهی

اینبار نوشته ای مختصری خواهم داشت و طی آن چرند و پرند های آقای رحیل دولتشاهی را  دقیقتر به رخش میکشم؛ میگویند کسی حس شنوایی اش را از دست داده بود وقتی از مخاطب اش چیزی نمی فهمیدم با خشم میگفت مگر کر هستی؟! حالا عین موضوع بر میگردد به آقای عیدالصبور رحیل دولتشاهی!! کسانی که درروند اندیشه های ایشان قرار نگرفته اند با خود فکر میکنند در پس این نام کشال شاید فکر بزرگی قرار داشته باشد. اما بیخبر از آنکه او خود اقرار میکند که من صلاحیت آنرا ندارم که در مورد روشنفکر و روشنفکران چیزی زیادتر از خواسته های باداران ام را نیشخوار کنم.

آقای رحیل دولتشاهی در شروع مقالۀ خود به صراحت میگوید:«... برخی ها با نابخردی وجهالتی دیرینه و ازروی دشمنی ها و عقده های سیاسی حکم محکمه را به "بنیادگرایان" نسبت داده و ازین طریق میخواهند باچکش طالب و القاعده به فرق قوانین و احکام محکمه وقانون بکوبند...»   به همین ترتیب آقای دولتشاهی چون دایه مهربانتر از مادر میگویند:«... بنده درمیان اینهمه نوشته ونامه وپیشنهاد و عربده هیچ نوشته یی که روشنفکرانه، به معنی درست این واژه، باشد نیافتم. همه یک جانبه، احساساتی، ذهنی، بازاری، فرصت طلبانه و ازهمه بدتر در برابر عواطف و اعتقادات اکثریت مردم جامعه بیتفاوت بوده اند. هی فریاد میزنند که آزادی بیان را کشتند، هی انتقاد میکنند که بنیادگرایی بیداد میکند، هی از آزادی بیان و حقوق بشر میگویند...» بعدا قلم خود را برای اعدام پرویز کامبخش محیلانه از جیب در آورده و در پهلوی قاضی مهمند تصدیق مینویسند: «... حالا هم محکمه  تبلیغ علیه دین اسلام را و تخریب دین را که دین مردم است محکوم کرده است. این که جزای پرویز کامبخش باید اعدام باشد یا چیز دیگری حرف جداگانه است.  تصور میشود که حکم محکمه بیشتر سیاسی باشد تا حقوقی. به ویژه که برای پرویزکامبخش حق دفاع و یا گرفتن وکیل مدافع داده نشده است…« و باینوسیله تیر را به تاریکی انداخته و به اصطلاح به یک تیر دو فاخته را شکار میکنند. سوالات زیادی در ذهن خواننده پیدا میشود.

اول: اینکه کدام روشنفکر و در کدام مقاله خود با کفر گویی های غیر از پرویز کامبخش ، حالا اگر او ایرانی باشد، عراقی و یا مصری او را تمجید نموده و گفتار اش را تقدیر کرده است؟! اقای دولت شاهی که با شنیدن کلمه ای هجویات کرم های سر شان یکبار تور میخورد نمیدانند که از نسبت های شنیع و دور از اداب ژرنالستی چون نابخردی، جهالت، بازاری و فرصت طلب را در مورد روشنفکر به روی کدام ملحوظات اخلاقی خویش بیان میکنند؟!. باز فکر کنید آقای عبدالصبور رحیل دولتشاهی چکش طالبی و القاعده را با چه یک حیله ای به احکام  محاکم و قوانین فقی اسلام نسبت میدهد؛ واه واه به این دیده در آیی که قوانین اسلامی طالبی و اسلامی امریکایی در تضاد با هم قرار دارند!! و نباید با چکش طالبی و القاعده به فرق قوانین اسلامی که از کله پوچ قاضی مهمند بیرون میشود کوبید و او را حق به جانب دانست!! تا جاییکه من میدانم کلمۀ روشنفکر  مثل کلمۀ قاضی، وکیل دعوا، کافر و مسلمان یک کلمۀ خاص است و او بیجهت برای آن تقلا میکنید که عده ای را به نام روشنفکر بازاری، فرصت طلب و یبخرد بخواند و تعدادی را به ضم خود خیر خواه دین، ملت و اسلام عزیز قلمداد کند. آنانیکه برای رهای جوان بیست و سه ساله و خبر نگار یک روزنامه به نام سید پرویز کامبخش دفاعیه نوشته اند و حکم اعدام آنرا سوته کراسی خوانده اند کم نیستند. آنان اشخاص مجهول الهویه و بازاری هم نیستند و آنان مسلما به دستگاه دیموکراسی امریکایی هم باور ندارند. از نوشته عصر دولتشاهی چنان معلوم است که او کمافی السابق روی سکه را تنها میخواند ولی نمیداند که روشنفکر بر علاوه پشت سکه حتی درون آنرا هم میتواند کاوش کند. اینکه او با بی باوری میگویید: «.. تصور میشود که حکم محکمه بیشتر سیاسی باشد تا حقوقی. به ویژه که برای پرویزکامبخش حق دفاع و یا گرفتن وکیل مدافع داده نشده است…« چه چیزی را بیان میکند؟! آیا این یک راه گریز از انتقاد روشنفکران و گریز محیلانه از معرکه نیست. برای صدور حکم اعدام آن در ولایت بلخ و زیر  سلطۀ جنایتکاران جنگی مثل عطامحمد نور و جنرال دوستم محکمۀ سیاسی چه چیزی را ابقاء میکند. خلصتر میتواند اظهار کند کدام مسلۀ سیاسی میتواند بر اعدام این جوان سایه شوم خود را بیفکند و کدام مسلۀ سیاسی میتواند فشار مضاعف برای اعدام آن تلقی شود؟!  و این در حالی است که او همه را احمق فکر میکند و نمیداند گفتارش در تناقض مضحکی فرو رفته و چهره ااش را سیاه جلوه میدهد ودر همین حال و هوا باز میگوید:«... دنیابه بلای روشنفکر" هدفم قماش ویژه یی اند که بدبختانه بیشترین شمار روشنفکران ما را احتوا میکنند...» مگر کله ای جناب عالی از کاه پر است که بگوید دنیا به بلای روشنفکر! این یعنی چه؟! بعد از آن به روشنفکر قماش ویژه بسازد و کسی نمیداند که این عنوان به حیثیت خود آقا به نام روشنفکر مذهبی چقدر لطمه میزند و او خود روشنفکر را هم به اکثریت، اقلیت، فبیله، نژاد و ملیت تقسیم میکنید و هم به ضم خودش یکی ازین قماش ها را قبول ندارد؟ از نظر منطقی روشنفکراست و تاریک فکر،  و این دوکلمه  متضاد هم اند.  کسی که مثل او با دهل و سرنا مخالف جریان آب به حرکت  میکند و با آن هم دم از روشنگری و روشنفکری میزند کم نیست اما کسی آنان را روشنفکر نمیگوید. اگر چه چنان غرق تخیلات واهی خود است که به این نکته توجهی هرگز ندارد.

 آری بعد از صدور حکم اعدام به فتوی اخوانی هایکه دین و مذهب را وسیله رسیدن به اغراض شوم خود قرار داده اند، تقریبا در سر تا سر افغانستان و بیرون از آن صدای اعتراض بلند شد. البته تنها از جانب روشنفکران؛ اما شاید  نماینده های تمام احزاب ملی و سیاسی، سازمان های  حقوق بشر و ژورنالیستها و تمام شخصیت های مستقل افغان را آقای دولتشاهی قبول ندارد ! اما فراموش میکند که از قاضی گرفته تا مفتی، ملا و رییس جمهور و همان روشنفکران درون پارلمان و پست های بزرگ دولتی اش را بیگانه گان محافظت میکنند و بنا بر آن هر گونه فشار سیاسی بخاطر اعدام یک نفر نه به خواست آنانیکه سوپر مارکیت سیاست باز کرده اند بلکه از پشتیبانی اشغالگران و بیگانه گان بر خوردار خواهد بود. عبدالرحمن که به عیسویت پیوسته بود را کدام حکم شریعت اعدام کرد! به گفتۀ او محقق نسب، مهدوی و دیگران را کدام محکمه به جرم کفر گویی به دار آویخت.

؟  مسلما در مملکتی که در اشغال بیگانه قرار داشته باشد و اولی الامر آن زیر بیرق بیگانه قدرت گرفته باشند، محکمۀ آن نه اسلامی است و نه احکام آن به فقه اسلام مطابقت دارد.

خفه نشوید اگر من شما را میشناسم. برایم تهمت نزنید که گویا کسان دیگر شما را به من معرفی کرده اند. از گرد راه تان صدای پای شما را میشناسم و از نام های مستعار تان بنام دریادلی و گشایش صفحات انترنتی مختلف تان و بسته کردن دوبارۀ آنان.  حتی من سال های 1348 زمانیکه شما در دارالمعلمین کابل معلم تشریف داشتید و بعد از آن در زمان آقای ربانی در کابل به حیث رییس مرکز نشرات دینی بودید  شما را میشناسم. از تشریف بردن تان به امریکا و از طریق کمیته ای سویدن را هم یکی از دوستان شما در کمیته ای سویدن برایم اطلاع داده بود. البته باید بدانید که من با کمیته سویدن در هرات ارتباط کاری داشتم و اینکه در کدام سال به امریکا رفتید هزاران نفر رفتند و من اطلاع نداشتم... مختصر اینکه بر خلاف ادعای شما؛ من مستقل از همه جریانات، شخصیت ها و احزابی هستم که شما به آنان بد گمان و بدخواه اید. یکبار به سایت افغان موج  که من مسوول و گرداننده ان ام تشریف بیاورید مرا روی سپید خواهید دید. زیرا من به نام زبان، ملیت، قوم، قبیله، نژاد و مذهب  تفرق وهزار دسته گی را خلق نکرده ام. قهرمان های کاذب نساخته ام. به کوهستان و کوهپایه های هندوکش  تنها افتخارنمیکنم، افتخار من سرزمینی است که افغانستان نام دارد و اگر قهرمانی هم باشد که برای مردم جان اش از دست داشته باشد را مربوط به همین ساحۀ جغرافیایی میشناسم و عقیده دارم که بیشتر از من مردم باید او را قبول کنند. عقیده ام بر آن است که اگر مسلمانیم باید به ریسمان خداوند دست بیاندازیم و از اسلام هزار حزب و هزار قوم، قبیله، نژاد و  دستکه نسازیم.

وقتی کرم های سر آقای دولتشاهی  میشورند بدون مقدمه درنوشتۀ خود موضوع هندو های افغانستان را یاد میکند که چرا دولت های اسلامی هندو ها را بخاطر هندو بودن شان اعدام نکرده است... و بعد به سبک  شعبده بازان موضوع مقالۀ صبورالله سیاه سنگ، ایشر داس و کابل ناتهه را در مورد چور وچپاول دارایی های هنود را  درجنگ های تنظیمی کابل، خارج از موضوع یاد میکند و به سبک و منطق صدیق چکری اذعان میکند:.. چرا امام حسین با یزیدیان جنگید؟ تیمور لنگ چرا کشت، استالین چرا کشت، در جنگهای داخلی امریکا چرا کشتار ها بوجود آمد در تجزیه هند به دو کشور پاکستان و هندوستان چرا صد ها هزار نفر کشته شد؟...و با چنین یاوه سرایی ها، رد کشتار مردم بیگناه را گم میکند. من از جناب فیلسوف فیل میپرسم: آیا در هندوستان جنگ داخلی به خاطر گرفتن قدرت دولتی و اشغال ارگ شاهی بود؟ آیا هتلر برای پیروزی اسلام میجنگید؟ آیا در جنگ های داخلی امریکا جنگ به خاطر تقسیم کرسی های صدارت و وزارت بود؟ آیا تیمور لنگ برای آن میجنگید که بنیاد ظلم را ریشه کن کند و استالین هم برای آوردن اسلام ناب در سرزمین روسیه دست به کشتار میزد، آیا امام حسین برای گرفتن قدرت دولتی و دربار خلافت جنگید؟  از حفیظالله امین و تره کی و اسلاف شان چیزی نمیگوییم چون در انوقت هر دوی مان معاشخور آنان بودیم.

من در یک جملۀ مختصر جواب شما را میدهم: آنانیکه جنگیدند، ویران کردند، کشتند و مردم را مهاجر ساختند آلت دست بیگانه گان بودند و هستند. حالا شما اختیاردارید هر چه فکر میکنید. من به خاطر همین عمل غیر ملی و غیر انسانی شان خواهان محاکمه و مجازات شان میباشم و تنها دفاع آنان به دست خود شان است. من از کسانی نیستم که  بتوانید با پوقانه مشابه بسازید.  من نمیترقم  بلکه دل جنیاتکاران را میترقانم . من از سر بدر نمیروم با من میتوانید به روی شواهد تاریخی بحث کنید. درسال 1992 رحیم کانفو اهل پنجشیر در کارتۀ پروان با دوستان اش خانه های اهل هنود  را چور و چپاول نکرد؟ شما ازین قضیه که مثل راکت های حکمتیاردر هر کو چه و خانه ترکید بیخبر هستید یا آنوقت در ولایت بغلان منتظر کانالی برای مهاجرت به تاجکستان بودید؟ علت جنگ های تنظیمی، کشار مردم شوربازارو افشار روی کدام دلایل و اخوت اسلامی بود. درینباره یاید اظهار کنید؛ یا حکمتیار کافر بود، یا ربانی، یا سیاف، عبدالعلی مزاری و یا عیدالرشید دوستم کافر بود و جنگ میان هندو و مسلمان و یا چنگیزخان بود؟

اما در مورد اینکه گفته اید:«...  چرا استبداد را تعریف نمیکنید و زمنیه های رشد آنرا بازنمی شناسانید که هی پشت یک دین را گرفته اید؟ استبداد تنها درمحیط بستهء قشریت مذهبی شکل وریشه نمیگیرد بلکه درهرگونه شرایط قشری میتواند سربکشد. چرا زمینه هایی را که ادیان و به خصوص دین اسلام دردرازای تاریخ برای عدالتخواهی و عدالتگستری فراهم آورده است، مطالعه نمیکنید و به آن ارج نمیگذارید؟...» من بر خلاف عقاید شما و ایدولوگ های قشری شما مسلمان ام و دین من اسلام است و به عدالتخواهی و عدالتگستری آن عقیده داشته و پایبندی ام را تا حال حفظ کرده ام و به آن ارج میگذارم. ولی نه از نوع اسلامی که شما از آن تعبیر خاص خود را میکنید. من تیکه دار دین نیستم و برای آنچه دین بر من فرض گذاشته خودم را مسوول میدانم و نمیخواهم  در مورد زبان، تبار، قبیله و ملیت منبری بپا نموده و بوسیله آن منافع قشری چند نفر را برآورده کنم  زیرا  در دوران اشغال شوروی وقت و دستنشاندگان اش برای آمدن منادیان اسلام دعا میکردم و حتی وقتی نجیب الله رییس جمهور وقت میگفت؛ اگر این مردم به افغانستان بیایند جنگ در هرگوچه و خانه به خانه شروع میشود   من میگفتم او یعنی نجیب الله یک حراف است... چون از عدل و انصاف دوستان شما خبر نداشتم . آری من خجل شدم زیرا به چشم دیدم که او نه یک حراف بلکه حقایق را  به مردم گوشزد میکرد. بگذرید از حرف او؛ آیا عدالت  و داد این مردم این دوستان قهرمان و مسلمان شما همان بود که با پشتیبانی و تایید مردم  به کابل بیایند و بعد هر کدام عدالت  و دادگستری را به ضم خود بر مردم تطبیق نمایند؟ اگر شما در کابل نبودید و به پاکستان بودید من میگویم در یکروز هزار و پنجصد راکت را بالای مردم بیدفاع پرتاب کردند. اگر بد شما نمیاید حکم قتل عام مردم افشار و چنداول را با همین عدل وهمین انصاف صادر کردند. با همین عدل و انصاف فرمان جهاد بین الاتنظیمی دادند، با همین دادگستری ایتلاف های مصلحتی ساختند.

موضوع دیگری که آقای دولشاهی در لفافه میپیچند و سرکلاوه را گم میکنند اینست که آیا اگر ایشان از جملۀ تیکه داران دین خود را نمیپندارند چرا در مقابل عکس العمل روشنفکران مردم کابل، جلال آباد و مزار بک دنده ایستاده میشوند و میفرمایند من در مورد روشنفکر قضاوت کلیشه ای نکرده ام!! بیایید شما خود را به موقف یک روشنفکر قرار دهید که یقینا چنین کاری را نمیکنید. آنگاه  با همه حقایق پشت پرده و همه نابسامانی هایکه مردم بیچارۀ مارا کمر شکن کرده است خود را آرام میگیرید و میچسپید به فتوای اعدام یک جوانی که از انترنت یک نوشته ای را گرفته و برای با خبری دوستان اش آنرا به آنها داده و بعدا عجولانه به آدرس او به خاطر نمایش قدرت جبهه ای و سازمانی خود بدون وکیل مدافع حکم اعدام صادر میکنید و صد تهمت دیگر را به او نسبت میدهید؟! باز به نام روشنفکران تهمت میزنید: «...روشنفکر غیرمذهبی میخواهد درکابل شب درمیان همه زنان بی حجاب شوند، برنامه های تلویزیونی غربی درکشور نمایش داده شود، همین امروز همانگونه که هیچ چیز مقدسی در غرب پیدا نمیشود درکشور ما هم همهء مقدسات ازمیان برداشته شود...» باز هم یک دشنام شنیع به روشنفکر است. اول اینکه غیر مذهبی!! گفتن روشنفکر و دوم آن که روشنفکر را زنباره، عیاش و شهوت پرست معرفی کردن و خود را تکیه دار دین و مذهب جا زدن نیست؛ پس چیست؟ اگر میگویید نه!! در افغانستان کدام روشنفکر ضد مذهب و دین نوشته ای داشته و چرا نمیخواهید مردم را در روشنی قرار بدهید؟

بهر صورت  حاجت به یاد آوری شما نبود که بگوءید نقد ام را بر کدام اساس از سایت فراتر از مرز ها برداشتند. من ایمل گرداننده ای آن سایت را دارم که نوشته بود من مسلۀ حرمت کلام را بخاطر مقالۀ شما ننوشته ام... و اگر مشتاق باشید میتوانم برای شما بفرستم، علت حذف مقاله ام را هم میدانم که فشار مضاعف دوستان هم جبهۀ شما بود. در مورد سایت آریایی هم باید بگویم که آریایی نوشته ام را بعد از کم و کاستی که من  به آن علاوه کردم دوباره در افغان موج  گذاشتم و به آریایی فرستادم  جنسا به نشر سپرده اند. و باینوسیله آزادگی این سایت وزین را به گرداننده ای آن تبریک میگویم.و با اینترتیب برای شما خاطر جمعی میدهم به اینکه: روشنفکران شمارا نمیبخشند صرف به خاطر اهانتی که به آنان کرده و خلاف جریان آب شنا میکنید.

 

نعمت الله ترکانی

15.02.2008