قسمت دوازدهم

                    با تعجب وحیرت دریافتم که درین روز های واپسین گیچ ترین وبی عُرضه ترین انسان ، آقای همایون بهأ قلم بدست گرفته وخصمانه نوشتار عاری از حقایق را در مورد من انشأ کرده ودرتار نمای " خاوران " به نشر سپرده است. چونکه دروغ های بیشماری درین مقال موصوف وجود دارد لازمی میدانم تا بر آن تمسک نموده وبا منهمک نمودن ذهنم میخواهم ویرا که شریک جرم خواهرش خانم ثریا بهأ در قسمت نوشتن کتابی بی هیچ وپوچ ومبتذل " رها در باد " میباشد به ستیژ مناظره و مباحثه بکشانم تا توانسته باشم واقعاً حقایق را از   "زیر آوارتاریخ "بیرون بکشم وچهرۀ واقعی این تبهکاران پر از تزویر وریأ را باردگر بی نقاب وبی پرده بسازم.

              زرتشت چه خوب گفته است که:

              " ای کژاندیشان !

                همۀ شما و همۀ آنهایي که

                با خیره سری شما را می ستایند،

               دارای سرشت زشت ونادرست و خودستا هستید،

               واین کردار فریبکارانه است

               که شما را در هفت کشور، به بدی

               زبانزد کرده است. "

                                                                           بند(۳) سوم ازسرود(۳۲) سی و دوم گاتها .

            ویا در بخش دگر در مورد همین دروغگویان بی فضیلت باز چنین میگوید :

               " آموزگار بد،

                  گفته های راست را بر میگرداند وپریشان

                 می کند،

                 و با آموزش های خود زندگی خردمندانه را تباه میسازد

                 و بدینسان مردم را از داشتن سرمایۀ گرانبهای

                 راستی واندیشۀ نیک باز میدارد ،

                 آنان با آموزشهای خود

                 مردم را از بهترین کارها باز میدارند،

                 زندگی مردم را با گفتار فریبنده تباه می سازند،                                                                                               

                 کرپن ها (1) را بر پارسایان

                 برتری میدهند،

                و برای پیروان دروغ ،

                سروری میخواهند. "

                                              بند (۹) نهماز سرود (۳۲) سی و دومگاتها.

1-     کرپن  "Karapan"ها نیز گروه دیگری از کیش بانان کیش های دروغین بودند ، روحانی نمایان فرومایۀ که از ژرفای پندار های بیمار خود خدایان دروغین میساختند.

آقای همایون بهأ !

   برتولت برشت نیز مانند زرتشت درست گفته است که : " آنکه حقیقت را نمیداند نادان است ، ولی آنکه حقیقت را میداند وآنرا پنهان میکند جنایتکار است."

          بلی آقای بهأ ! شما خوب حقایق را میدانید ولی بر وفق گفته های زرتشت از جملۀ " همان کژ اندیشان فریبکاری هستید که با آموزش های خود" مانند خواهرتان (خانم ثریا بهأی شلفتۀ، شلختۀ پلشته ) " زندگی خردمندانه را تباه میسازید و بدینسان مردم را از داشتن سرمایۀ گرانبهای راستی واندیشۀ نیک باز میدارید،" و همچنان با آموزه های غیر واقعبینانۀ فاقد رسایي ها و توانایي های علمی  "مردم را ازانجام بهترین کار های انسانی" که همانا خدمت به مردم وقاطبۀ توده های زحمتکشان مظلوم جامعۀ ماست باز میدارید  " وزندگی مردم را با گفتار های فریبندۀ تان تباه میسازید" ، وخورد شده گان بی برگشت انجماد فکری واندیشوی را که مانند  " کیش بانان کیش های دروغین هستند وهمچون روحانی نمایان فرومایۀ که از ژرفای پندار های بیمار خود خدایان دروغین میساختند" را بر فرزندان وطنپرست ، مردم دوست پارسا صفت برتر دانسته و "برای پیروان دروغ "مانند خواهر تان خانم بهأ  "سروری میخواهید."  و این جنایت بزرگ وغیر قابل بخشایش است که نمی توان از آن به ساده گی گذشت ویاآنرا به دست فراموشی سپرد، روی همین ملحوظ است که من میخواهم بر نکات ونظرداشت های معین نوشتار تان تماس گرفته و آنرا بصورت واضح وروشن حلاجی وتحلیل نموده و ادعا های تانرا به چالش بکشانم.

       لازم به یاد آوریست که درین گفتار وارزیابی ام نه تنها چشمداشت های آقای همایون بهأ را مورد بررسی قرار میدهم بلکه اضافتاً درکنار آن کتاب "رها در باد" اثر خانم بهأ که آهنگ پوچ سرایي و هرزه نویسی در آن به اوج خود رسیده است وضمناً مورد تأیید عام وتام آقای همایون بهأ قرار دارد را نیز به چالش خواهم کشاند تا این خواهر و برادر بدانند که دگربرای این انگل های موذی ، این خرد باختگان بی عرضه ونالایق ، این ذلیل شده گان بی ندامت پر تزویروریأ جای پا در میان مجامع وطنپرستان روشن ضمیر وجود ندارد، و نوشتارهای شان بحیث پاد زهرتلقی شده که هیچ انسان با معرفت وسلیم العقل نمی خواهد آنرا به حیث یک اثرعلمی بپذیرد، فقط میتوان آنرا در زباله دانی انداخت وبه جایگاهی شایسته اش سپرد.

      کوتاه سخن اینکه میروم به سراغ مقال آقای همایون بهأ این آشفته نویس سبک اندیشه که در نوشتار تحت عنوان " (رها در باد) در چنبرۀ واکنش ها و اتهامات انتقام جویانۀ تبهکاران " در تارنمای نشراتی "خاوران" به نشر سپرده و در آن چنین مینگارد :

          " وی از کودکی برای دختر برهنه و گرسنۀ همسایه کفش و نان می برد، در برابر زورمندان می ایستاد و تعهد و مسوولیت برایش معنا داشت. 
ثریا بهاء درفرجام کتابی نوشت به نام (رها در باد) که استاد واصف باختری در باب این کتاب گفتند: "سوگند می خورم زندگینامۀ با این ژرفا و ادبیات در کشورم نخوانده ام " و آقای لطیف ناظمی گفتند: " فکر کردم این کتاب را یک نویسندۀ فرانسوی نگاشته است" و آقای داکتر حسن شرق گفتند: " این کتاب را ویکتور هوگو چون بینوایان خودش نوشته است". و من این کتاب را چون (برباد رفته) مارگریت میچل می دانم، با آنکه شماری (رها در باد) را یک شهکار خواندند، اما ژانرهای متهم به وحشت و جنایت دراین کتاب، از وحشت خانۀ اختر محمد، از شکنجه گاه های خاد و از مسلخ زندان پلچرخی با ساطور اتهامات انتقام جویانه سر بیرون کرده و جای سلاخی گردن نویسنده به سلاخی شخصیت نویسنده متوسل شده اند. اما برای این تبهکاران دیگر بسیار دیر شده است، آوازه و شهرت کتاب از مرزها بیرون رفته و شیفته گان کتاب از آسترالیا تا کانادا و از امریکا تا اروپا و افغانستان هر روز فرونی می گیرد، بنیاد مسعود کتاب (رها در باد) را به تیراژ ده هزارجلد در ایران زیر چاپ دارد، واقعاً برای آقای راهی وخادیستهادیرشده است و کتاب بخشی از تاریخ کشور شد وماندگار.
   ثریا درمتن کتاب جاودانه خواهد زیست و با ریاکاران، با جعل سازان، با آنانی که کشور را به خاک و خون کشاندند، با خادیست های جنایتکار، با پلشتی های برادر فرصت طلب نجیب درنبرد خواهد بود.

         نویسندۀ کتاب حقایق را از زیر آوار تاریخ بیرون کشید و به حافظۀ تاریخ و نسل های آینده سپرد. اما آنانی که تاب و توان شنیدن حقیقت را ندارند، به سبوتاژ، توطیه و ترور شخصیت دست می زنند. اینها هنگام حاکمیت حزب خود برای هزاران انسان بیگناه اسناد جعلی و پرونده های دروغین ساختند، نخبه های جامعه را در شکنجه گاه های خاد و پولیگونهای پلچرخی زندانی، شکنجه و زنده زنده زیر خاک کردند. همین سند سازان و پرونده سازان حرفوی با اخلاق جنایتکارانه نه تنها به جان نویسنده کتاب، بلکه به جان نویسندگانی که نقد های زیبایی در باب کتاب (رها در باد) نوشته اند، افتاده اند، به جان رزاق مامون، بهار چوپان، سید کاغذ، داکتر عنایت الله شهرانی، نسرین گروس، گلاب الدین سخنور، قیام الدین نوری، عزیزالله ایما و شاعر و نویسنده توانا آقای یعقوب یسنا که در دانشگاه کابل استاد فلسفه و روانشناسی و منتقد بسیار تواناست، افتاده اند. صدیق راهی اگر در حاکمیت بود، حتماً  آقای سارنوال محشور برایش اسناد جعلی  می ساخت و به محاکمۀ انقلابی  سوقش می داد"

       خواننده گان ارجمند !

          به این جملات که آقای همایون بهأ نوشته است خوب بنگرید وی مینویسد که :

            "ثریا بهاء درفرجام کتابی نوشت به نام (رها در باد) که استاد واصف باختری در باب این کتاب گفتند: "سوگند می خورم زندگینامۀ با این ژرفا و ادبیات در کشورم نخوانده ام " و آقای لطیف ناظمی گفتند: " فکر کردم این کتاب را یک نویسندۀ فرانسوی نگاشته است" و آقای داکتر حسن شرق گفتند: " این کتاب را ویکتور هوگو چون بینوایان خودش نوشته است". و من این کتاب را چون (برباد رفته) مارگریت میچل می دانم، با آنکه شماری (رها در باد) را یک شهکار خواندند، اما ژانرهای متهم به وحشت و جنایت دراین کتاب، از وحشت خانۀ اختر محمد، از شکنجه گاه های خاد و از مسلخ زندان پلچرخی با ساطور اتهامات انتقام جویانه سر بیرون کرده و جای سلاخی گردن نویسنده به سلاخی شخصیت نویسنده متوسل شده اند."

         آیا این آشفته نویسی نیست؟ آیا این خرد باختگی نیست؟ آیا ما یعنی کسانیکه کتاب بی مایۀ (رها در باد ) را نقد میکنیم و تمام هنجار های دروغین اش را رسوا وبرملا میسازیم ، از "شکنجه گاه های خاد؟ واز مسلخ زندان پلچرخی؟ سر بیرون کرده ایم؟ " آیا محترم غفار"عریف "، آقای نجیب " روشن" ، آقای عثمان "هستی" ، آقای نجرابی و بالاخره صد ها و هزاران فرزند روشن اندیش دیگریکه این ارآجیف نامه ودشنام نامه را قبول ندارند، همه از شکنجه گاه های خاد؟ و مسلخ زندان پلچرخی؟ سربیرون آورده اند؟ مرحبا به این سفسطه سرایي ها وهرزه نویسی های آقای همایون بهأی آشفته مغز آشفته فکر !

       گذشته از این آیا واقعاً هنوز هم شکنجه گاه های خاد؟ ومسلخ زندان پلچرخی؟ وجود دارد که ما از آن سر بیرون کرده باشیم؟ چقدر جای تأسف است که ابلهان پوچ اندیش نظیر آقای سمونوال همایون بهأ ما را به خاطر رونما ساختن و بیرون کردن حقایق " از زیر آوار " اتهامات ، جعلیات وافتراأت مطرح در متن کتاب بازاری( رها در باد)متهم به کرده های میکند که ما هرگز در طول زندگی خویش انجام نداده ایم. در مورد اینکه حریم پرکرامت وبا عزت خانوادۀ اخترمحمد را "وحشت خانه" خطاب میکند مربوط میشود به سطح پائین اخلاقی وفرهنگی آقای همایون بهأی سفله صفت بدسگال، زیرا که وی دگر هیچ منطق سالم و استوار در چنته اش باقی نمانده است فقط به تعرض کردن شخصی و دشنام دادن به اشخاص رو آورده است و این امر نمایانگرواثبات کنندۀ ضعف کامل شخصیت وی میباشد.

     همچنان بصراحت لهجه اذعان میدارم که ما هیچگاهی به سلاخی شخصیت خانم ثریا بهأ نپرداخته ایم زیرا که خانم بهأ هرگز شخصیت نبوده واز شخصیت بزرگ برخوردار نیست که ما به سلاخی کردن آن بپردازیم، من فکر میکنم که آقای همایون بهأ تب دارد وهذیان میگوید، چونکه وی از مطالعۀ کافی برخوردار نیست و ارزش ها ، معیار ها وسنگ پایه های شخصیت شدن را نمیداند ، پس به زعم وی نوشتن چند دروغ نامه و دشنام نامه شخصیت شدن به نظر می آید،حالانکه شخصیت شدن وآنهم شخصیت مورد اعتبار واعتماد، مورد تحسین و احترام همه، ضرورت به پیمودن و به جا آوردن تعهدات وپیمان های دارد که خانم بهأ از کوچۀ آن طریقت نگذشته است.

-        آیا خانم بهأ کدام وقف و قربانی را برای مردم مظلوم افغانستان انجام داده است؟

-        آیا خانم بهأ کدام وقتی بخاطر دفاع از منافع مردم افغانستان به زندان رفته است ؟

-        آیا خانم بهأ کدام زمانی بخاطر آرمان های سیاسی انساندوستانه در حصر خانگی قرار گرفته است ؟

-        آیا خانم بهأ گاهی بخاطر آرمان های بشردوستانه مورد شکنجه ، آزار و یا اذیت ها وعذاب های جسمانی قرارگرفته است؟

-        آیا خانم بهأ به خاطر دفاع از حقوق حقۀ زنان مظلوم کشور ما کدام مبارزۀ دوامدار ومؤثر سیاسی را از طرق مختلف ، ازطریق کانال های مؤثروبیشمار انجام داده است؟

-        آیا خانم بهأ دست به ایجادوتأسیس ارگانیزیشن های مدافع حقوق حقۀ زنان کشور ما زده است؟

-        آیا خانم بهأ برای تحصیل حقوق مدنی زنان افغانستان کدام راهپیمایي، کدام گردهمآیي، کدام عمل اعتراضی ، کدام اجتماع تظاهراتی و یا کدام اعتصاب وعکس العمل مؤثرعدم پذیرش قوانین اسارت آور را انجام داده است ؟

-        آیاخانم بهأ کدام نشریه ، کدام اثر تحقیقی، کدام تألیف وترجمه و یا کدام پروژۀ روشنگرانۀ رابه خاطر تثبیت مقام و منزلت زنان کشور ما به دست اشاعت وتبلیغ گرفته است؟

               اگر خانم بهأ از چنین سجایا و خصایل برخوردار نبوده است ویا نبوده باشدآیا چگونه میتوان ویرا شخصیت فکرکرد؟ و منبعد به سلاخی شخصیت اش پرداخت که شخصیت نبوده وشخصیت نداشته است . آقای همایون بی بها ! لطفاً از خواب های گران تان بیدار شوید و جهان را با دید وسیع بنگرید، از پندارهای خرافی وتاریک اندیشی های خصمانه و انتقام جویانه پرهیز نمایید زیرا رهی را که شما اختیار کرده اید به باتلاق و پسآب گندیدۀ فقر وتباهی محتوم شخصیت انسانی می انجامد و این امر شما رابه خاطر "سرشت زشت ونادرست وخود ستای تان و به خاطرفریبکاری های تان در هفت کشوربه بدی" شهرۀ آفاق خواهدگردانیدو اگر شما آرزوی چنین موقف ومقام ومنزلت رادارید من مخالفتی ندارم ، مبارک تان باد!

        خواننده گان عزیز وگرانمایه

             آقای همایون بهأ این مزخرف نویس یاوه گوی بعداً به نوشتار خویش چنین ادامۀ میدهد :

          "ثریا بهاء درفرجام کتابی نوشت به نام (رها در باد) که استاد واصف باختری در باب این کتاب گفتند: "سوگند می خورم زندگینامۀ با این ژرفا و ادبیات در کشورم نخوانده ام " و آقای لطیف ناظمی گفتند: " فکر کردم این کتاب را یک نویسندۀ فرانسوی نگاشته است" و آقای داکتر حسن شرق گفتند: " این کتاب را ویکتور هوگو چون بینوایان خودش نوشته است". و من این کتاب را چون (برباد رفته) مارگریت میچل می دانم، با آنکه شماری (رها در باد) را یک شهکار خواندند،"

           اگرافراد فوق الذکر مورد نظر آقای همایون بهأ تصمیم گرفته اند تا در تأیید یک دروغ نامه و یک دشنام نامۀ بی فضیلت وبی حیثیت که مشبوع از یاوه سرایي ها و هرزه نویسی های سبکسرانه و لچکانه میباشد و خود محوری ها ، خود ستایي ها و خوشیفتگی های نارسستیک در آن پیهم تکرار گردیده وهمچنان به شیوۀ اغراق آمیز آن لاف ها و گزافه گویي ها درمتن فصول مختلف آن جا داده شده است ، نظر بدهند به سطحی بودن بینش ونگرش آقایون فوق الذکر تعلق میگیرد ، از جانب دیگراثبات کنندۀ عدم توجه کافی ایشان نسبت به عمق افسار گسیختگی های شرم آورخانم بهأ میباشد. اما این همه تأیید کردن ها وترتیب دادن نام ها و زمینه چینی ها برای معرفی کردن کتاب پر ازجعل و دروغ و کذب وریأ و تزویرو مکر وتدلیس به حیث یک شهکارفقط خواب است و خیال است ومحال.                     

          کتاب (رها در باد ) از هیچ گونه وجاهت و اعتبارعلمی و فرهنگی برخوردار نیست جز یک ننگین نامۀ پر از دشنام های مستهجن و سخیف است واین عنوان روشنیست که بر پیشانی آن از دور نمایان است ،کتاب (رها در باد ) نه یک "زندگینامۀ پر از ژرفاو ادبیات است" و نه هیچ "نویسندۀ فرانسوی" حاضر میشود که به این سطح پر از فقارت ومذلت بنویسد و نه هیچگاهی ویکتور هوگو( اگر زنده میبود)قبول میکرد که چنین تحقیر و توهین بزرگ را به خود روا دارد که بدین قباحت وبدین وقاحت بنویسد ودروغ وجعل وتهمت سرایي ها پاش بدهد.

         آقای همایون بهأ به هر اندازۀ که در مورد کتاب (رها در باد) خوش بینانه اظهار نظر کنند به همان اندازه خویشتن را بی درک وبی فراست وبی کیاست وپوچ اندیش معرفی میدارد واین امردال بر ثبوت ادعای من است.

          خواننده گان نهایت گرانقدر !

 آقای همایون بهأی پوچ سرای بی غروردر ادامۀ نوشتۀ کاملاً بی ربط و مشوش گونه خویش با تمام هذیان سرایي چنین مینویسد :

            "اما برای این تبهکاران دیگر بسیار دیر شده است، آوازه و شهرت کتاب از مرزها بیرون رفته و شیفته گان کتاب از آسترالیا تا کانادا و از امریکا تا اروپا و افغانستان هر روز فرونی می گیرد، بنیاد مسعود کتاب (رها در باد) را به تیراژ ده هزارجلد در ایران زیر چاپ دارد، واقعاً برای آقای راهی وخادیستهادیرشده است و کتاب بخشی از تاریخ کشور شد وماندگار.
        ثریا درمتن کتاب جاودانه خواهد زیست و با ریاکاران، با جعل سازان، با آنانی که کشور را به خاک و خون کشاندند، با خادیست های جنایتکار، با پلشتی های برادر فرصت طلب نجیب درنبرد خواهد بود."

         آیاواقعاً راست میگوئید آقای بهأ ؟ که شهرت کتاب از مرز ها بیرون رفته است ؟ ولی در کدام مورد ؟ با کدام شهرت ؟ با کدام عنوان ؟ بگذار جوابش را من برایتان بدهم ، بلی! همه کتاب (رها در باد) را یک دشنام نامه می پندارند نه یک اثر علمی و تحقیقی ، بلی! همه کتاب (رها در باد) را یک دروغ نامۀ مبتذل پر از لافها و  گزافه گویي ها میدانند نه یک نوشتار یا یک اثری پژوهشی تاریخی، بلی! همه کتاب(رها در باد) را یک مضحکۀ پرتمسخر وپر از جعلکاریها وپر ازخدعه های فریبکارانه میدانند نه یک اثر ماندگار پر اهمیت دارای مطالب وموضوعات دقیق وعمیق  مورد حساب . پس چنین است شهرت کتاب فاسد و پر از گناه و جرم خانم بهأ که اکنون شما امید بسته اید که گویا " ده هزار جلد آن ازجانب بنیاد مسعود در ایران تحت چاپ قرار دارد. "این امر خود دلیل واضح و روشن است برمنصوب بودن این پروژه بیک جریان کاملاً معلوم الحال سیاسی که دارای کدام نوع اندیشه وطرز تفکر میباشد وخواننده گان محترم میتوانند خود قضاوت کنند.

             واضح است که ثریای بهأ در متن کتاب پر از فتنه وفساد، پر از گندوتعفن و پر از رسوایي و افتضاح (رها درباد) خواهد زیست و این طوق لعنت را برای همیشه بر دوش خواهد کشید زیرا که مضمون اساسی وعمده وگندۀ کتاب را دروغگویي وتقلب کاری، جعل سازی وتحریف واقعیت ها وتخدیر ووارونه ساختن حقایق ومبالغه گریها و هذیان گویي های دیوانه وار میسازد پس شما چه توقع دارید که آیا وی به حیث قهرمان راست گویي وصداقت خواهد زیست ؟ نخیر ! آقای بهأ شما کسی را که پرانچه وبزرگ کرده باشید هیچگاهی به حیث روایتگر پرغرور وپرنخوت تاریخ نخواهد زیست ، ویرا چنین شخصیتی نیست که بحیث پیشتاز بزرگ راه آزاده گی بایستد وبا ابهت تمام از امر آزادی و رهایي انسان مظلوم دفاع به عمل آرد ، وی مانند شما درگنداب گندیدۀ نژاد پرستی، تفوق طلبی های تباری و عظمت طلبی های لسانی خواهد زیست که این امر در ذات وفطرت خود پلشتی تمام عیار است و اینست برنامه های انسانیت براندازیکه خلق یک کشور را به خاک و خون میکشاند نه کسانی دیگر که با شهامت و جسارت در جهت دفاع از مرز های این کشور جنگیدند وقربانی های فراوان دادند.

             خواننده گان عزیز و گرانمایه !

            ما افتخار داریم که از موضع سرودن کلام راستی سخن میگوئیم و برای برپایي کلام حقیقت با متانت کامل، با احراز موقعیت پرمنطق به سوی منزلت های پر اعتبار ره میگشایم، ما هیچگاهی بخود اجازه نخواهیم داد که بلند پروازانه لاف وگزاف بزنیم ودروغ وجعل بسازیم ولی با تأسف وتأثر باید بگویم که آقای همایون بهأ این آقای آشفته خیال آشفته دماغ همۀ مسایل را تخطئه نموده وسوار بر یابوی جعل کاریها ودروغ گویيها چهارنعل به سوی دیار بی برگشت شرمساری وسرافگندگی میدواند وبا پررویي کم نظیر به مقال خود چنین ادامه میدهد:

          "نویسندۀ کتاب حقایق را از زیر آوار تاریخ بیرون کشید و به حافظۀ تاریخ و نسل های آینده سپرد. اما آنانی که تاب و توان شنیدن حقیقت را ندارند، به سبوتاژ، توطیه و ترور شخصیت دست می زنند. اینها هنگام حاکمیت حزب خود برای هزاران انسان بیگناه اسناد جعلی و پرونده های دروغین ساختند، نخبه های جامعه را در شکنجه گاه های خاد و پولیگونهای پلچرخی زندانی، شکنجه و زنده زنده زیر خاک کردند. همین سند سازان و پرونده سازان حرفوی با اخلاق جنایتکارانه نه تنها به جان نویسنده کتاب، بلکه به جان نویسندگانی که نقد های زیبایی در باب کتاب (رها در باد) نوشته اند، افتاده اند، به جان رزاق مامون، بهار چوپان، سید کاغذ، داکتر عنایت الله شهرانی، نسرین گروس، گلاب الدین سخنور، قیام الدین نوری، عزیزالله ایما و شاعر و نویسنده توانا آقای یعقوب یسنا که در دانشگاه کابل استاد فلسفه و روانشناسی و منتقد بسیار تواناست، افتاده اند. صدیق راهی اگر در حاکمیت بود، حتماً  آقای سارنوال محشور برایش اسناد جعلی  می ساخت و به محاکمۀ انقلابی  سوقش می داد"

 

      خوانندۀ عزیز وپر درایت !

          شما خوب وواضح بنگرید که آقای همایون بی بها چه میگوید آیا میتواند که کسی پائینتر از این سطح سقوط کند ، وی میگوید که : " نویسندۀ کتاب (رها درباد) حقایق را از زیر آوار تاریخ بیرون کشید وبه حافظۀ تاریخ و نسل های آینده سپرد. " خوب درست است من داستان نوشته شده در کتاب (رها در باد) را که خواهر گرامی آقای همایون بهأ خانم ثریا  بهأ نوشته است نقل نموده واز آقای پوچ مغز بی اندیشه میپرسم تا تعریف نمایدکه کجایش حقیقت بیرون برآمده از زیر آوار تاریخ است که باز به حافظۀ تاریخ و نسل های آینده سپرده شود" خانم ثریا بهأ در صفحات ۲۲۶و ۲۲۷کتاب (رها در باد) چنین نگاشته است :

          " در آن سرای به طرز شگفتی آوری با دخترعمۀ یکی از همصنفانم برخوردم که هشت سال پیش وی را دیده بودم و اسمش را بخاطر نداشتم. زندگی که چه بازی های شگفتی انگیز وگاهی هم غم انگیزی نمی کند. این دختر مرا شناخت وگفت : " مرا شناختی ؟ من عزیزه، دختر مامای زرمینه استم. " گفتم : " شناختم . " پس از چند دقیقه شیرین زبانی پرسید: " نامزد شدی؟ " گفتم : " تقریباً ، اما تو؟ " گفت : " من در کانکور دانشگاه رد شدم . ده سال است که معلم در یک مکتب ابتدایي استم. شوهر نکرده ام. مرد خوب کجا گیر می آید . راستی همایون برادرت عروسی کرده است یا نه؟ " پرسیدم : " تو همایون برادرم را چه می شناسی؟ " گفت : " من در عروسی های خانوادۀ عمه ات ودر شبهای جشن آزادی وی را با تو دیده ام . همیشه عمویم میگوید که همایون یک فرشته است. اگر زن نگرفته باشد ترا به خدا سوگند اگرمرا برایش نگیری. "

  گفتم : " هنوز زن نگرفته است . چند شب پیش تازه در بارۀ زن گرفتنش گپ زدیم . در این مورد نخست باید با مادرم گپ بزنم . شمارۀ تلفونت را برایم بده. "شمارۀ تلفون و آدرس خود را برایم نوشت.

  مادرم را راضی کردم تا با خواهرم یکجا به دیدن وی برویم . به خانۀ آنها رفتیم . مادرم از آنها خواست که نخست باید همایون ، دختر را ببیند وباز گپ خواستگاری را خواهیم زد. مادرش با مهربانی گفت : " روز جمعه کنار سینمای مکرویان ساعت ده همدیگر را ملاقات کنند. " ( درمکرویان در آنوقت کجا سینما وجود داشت؟ )

   همایون را با اصرار واداشتم تا به معیاد برود، اما دختری را آنجا ندید و برگشت. شب مادر عزیزه زنگ زد ( خانم بهأ ! چرا دروغ میگوئید، شما کی در اپارتمان تان تلفون داشتید ؟ ) وگفت : " دخترم آنجا آمده بود . از دور همایون را دید و بسیار خوش کرد. " ( خانم بهأ ! مگر شما در شروع داستان تان نگفتید که وی یعنی عزیزه جان وی را یعنی همایون را درعروسی های خانوادۀ عمه ات و تجلیل شب های جشن آزادی دیده بود ، باز چه ضرورت داشت که بیاید و ویرا از دور نظار کند ؟ ببینید این هم دروغ است. ) مادرم گفت : " همایون دختر شما را ندیده ونمیدانم که اورا خوش می کند یانه. " مادرش با شیرین زبانی گفت : " شب جمعۀ آینده همه خانوادۀ شما با همایون مهمان ما استید. باز دختر را از نزدیک ببیند. "

   همایون که نمی خواست برود ، رفقایش ویرا وادار به رفتن با ما کردند. ( کدام رفقایش ؟چرا دروغ میگوئید؟ همایون به پای خود بدون کدام چانه وچونه به راه افتید و روانۀ خانۀ ایشان گردید.) کنار دروازۀ خانۀ آنها که رسیدیم ، از درون خانه صدای ساز وسرود می آمد . (کاملاً دروغ میگوئید ، هیچگونه ساز و آوازی وجود نداشت. ) خواهرم گفت : " خوب وقت آمدیم که کدام محفل خوشی دارند. " وارد خانه که شدیم ، زنان و مردان زیادی از ما پذیرایي کردند. نخستین باری بود که ژنرال پدرعزیزه را میدیدیم. وی با مهربانی روی همایون را بوسیدو گفت : " افتخار میکنم که دامادی چون تو دارم . " ( کاملاً دروغ میگوئید، وی هیچگاهی چنین مطلبی را به زبان نیاورده است ، من آنجا حضور داشتم ، واقعاً ایشان فامیل شما را دعوت داده بودند وحتی فامیل شما شب را درخانۀ ایشان سپری کردید. )

   همایون نزدیک بود که سکته کند که این آقا چه میگوید . کنارم آمد و از من پرسید : " چه گپ است ؟ این آدم چه میگوید ؟ " گفتم : " من هم نمیدانم ! " دیدیم که زنان دایره بدست الهی مبارک بادا می خوانند. ( خانم بهأ ! حتی بر خانم برادر تان وفامیل محترم شان نیز تهمت میبندید، شرم تان باد. هیچ کسی دایره بدست نبوده که الهی مبارک بادا را خوانده باشد. دروغ مطلق و واضح . ) عزیزه با چادر و پیراهن شیرینی خوری وارد مجلس شد. دو زن که از بازوهایش گرفته بودند وی را در پهلوی همایون نشاندند. ( چرا دروغ میگوئید، چرا دو روز متفاوت را با هم خلط نموده و از آن یک رویداد میتراشید ، مهمانی کجا و شیرینی خوری کجا . اگر باز خواستید من تمام جرین شیرینی خوری را با جزئیات اش توضیح خواهم کرد. مگر خانم بهأ ! برای شما شرم آور وننگین است که بر مردم شریف تهمت وبهتان میبندید. )

   خانوادۀ عروس مبارک باد میگفتند و برسرشان نقل ونبات میریختند و خانوادۀ داماد از شگفتی شاخ کشیده بودند. " ( نخیر ! هیچگونه شگفتی وجود نداشت ، شما همه خوش بودید که دستمال نقل و لفظ را گرفته بودید، چرا دروغ میگوئید. )

       همچنان خانم بهأ داستانهای بیهودۀ دیگری نیز در کتاب ( رها در باد ) نوشته است که سوال بر انگیز است ، آیا واقعاً  این دروغ پردازیهای خانم بهأ حقایقی است که از زیر آوار تاریخ بیرون برآمده باشد مثلاً بدین دروغ بافیها بدقت نظر بیافگنید ، خانم بهأ در صفحۀ ۲۸ کتاب ( رها در باد ) چنین مینویسد:

           " پائیز گذشت و زمستان باز فرا رسید. شب های زمستان، همه دور صندلی می نشستیم . مادرم جلغوزه ، کشمش ونخود و گاهی هم توت وچهارمغز روی صندلی میگذاشت و پیاله های چای سبز هل دار، که عطرش فضای خانه را می آگند. اندکی پس از آن ، باصدای بلند ، شهنامۀ فردوسی میخواند: زال پدر رستم از زابل بود. همسر زال، رودابه دختر مهراب شاه کابلی از " کابلستان " بودو تهمینه ، همسر رستم و مادر سهراب دختر شاه سمنگان بود . پدرم که آزادی زنان را با دل وجان پذیرفته بود ، با شوخی به مادرم میگفت :

 

          هر آن کس که شهنامه خوان کند

           اگر زن بود پهلوانی کند "

 

           ویا باز در صفحۀ ۳۹کتاب ( رها درباد ) چنین مینگارد :

 

              " مادرم که زن زیبا و با سوادی بوددر کنار پدرم به مسایل ملی وجنبش های آزادی خواهیعلاقه مند شد. "

 

           و همین طور در صفحۀ ۴۵کتاب مذکور علاوه میکند که : " مادرم برغم رنج های جان گدازش ، زن آرامی بود. شبها برای کودکانش بوستان و گلستان، یوسف و زلیخا و وامق و عذرا میخواند. خواجه حافظ شیرازیرا به شاخ نباتش سوگند میدادتا ازرهایي پدرم چیزی بگوید."

             خواننده گان ارجمند وحقیقت یاب !

      من پراگراف هایرا که از کتاب منحط ومنحوس اگنده از دروغ سرایي های واضح وروشن انتخاب نمودم بخاطریست که از آقای همایون بهأی بی کله وبی سله بپرسم که :

 

    1 – آقای همایون بهأی پوچ مغز بی دماغ  ! کدامین داستان نقل شده در فوق راست وصادقانه نوشته شده است ؟

    2- آیا واقعاً مراسم شیرینی گرفتن شما صادقانه نوشته شده است ؟

    3- آیا واقعاً مادر شما با سواد بود ؟ اگر با سواد بود پس چرا بحیث خیاط در شفاخانه های مستورات و جمهوریت ایفای وظیفه میکرد ، یک خانم باسواد میتوانست که در ادارات دولتی کار بگیرد و اجرای وظیفه نماید .

    4- آیا واقعاً مادر بی سواد وبی تحصیل شما میتوانست که بوستان وگلستان ، یوسف وزلیخا و وامق وعذرا را بخواند ، منکه مدت بالاتر از بیست سال داماد خانوادۀ شما بودم هیچگاهی اثری از خواندن و نوشتن محترمه خانم میمونۀ بنت محمد هاشم خان ( مادر جناب شما ) را ندیده بودم، پس چگونه خانم بهأ ویرا با سواد وخواننده معرفی میدارد و آنهم علاقمند به مسایل ملی و جنبش های آزادی خواهی؟

   5- آیا واقعاً مادر شما میتوانست که شهنامۀ فردوسی را بخواند ؟ وی که سواد نداشت پس چگونه میتوانست این مأمول را بسر برساند ؟ شما و خواهر تان خانم ثریا بهأ که خود را با سوادترین خانوادۀ تان میپنداشتید اصلاً از کوچۀ شهنامه خوانی نگذشته بودید چه مانده به اعضای بیسواد خانوادۀ تان. چقدر ننگین است لاف زدن و دروغ گفتن ؛ وشما هرگز از آن نمی شرمید وهنوز که هنوز است قلم میگیرید و با پررویي پرت وپلا میگوئید وهرزه نویسی را کسب وکار خود میسازید.

   6- آقای بهأ ! من از شما میپرسم آیا داستانهای فوق الذکر که در کتاب ( رها در باد ) نوشته شده است ،حقایق برآمده از زیرآوار تاریخ است ؟ آیا شما میخواهید همۀ این دروغ ها را به حافظۀ تاریخ و نسل های آینده بسپارید؟ این همه دروغ ها وجعلیات چه ارزشی دارد که به حافظۀ تاریخ و نسل های آینده سپرده شود ؟ آقای بهأ ! آیا شما در عالم خیالات وتوهمات زنده گی میکنید ؟ واقعاً که پوچ مغز بی تفکر هستید.

   7- آیا تائید چنین دروغها و داستانهای کذائي میتواند که " ژرفای ادبیات کشور تلقی شود " ؟ آیا ویکتور هوگوهمانند خانم بهأ چنین داستان های مبتذل، دروغین وغیرواقعی نوشته است ؟ آیا یک نویسندۀ با مسؤلیت فرانسوی در سطح محقر و بازاری خانم بهأ مینویسد که هیچگونه راستی و صداقت در آن وجود ندارد فقط تهمت است و بهتان ، افترأ است و جعل کاری ، خدعه است وفریبکاری ، تدلیس است ونیرنگ بازی.

 

       خواننده گان عزیز !

          حالا خود بگوئید که آیا ما حق داریم تا این چنین داستان های دروغین و کاذبانه را افشا نمائیم  یا خیر؟ آیا ما میتوانیم که بر برج و باروی دروغ سرایان هرزه نویس حمله ور شویم وراز حقیقت را از زیر تل خاکستر دروغ بیرون بکشیم و یا خیر؟ آنانی که با تمام گستاخی و دون همتی ، بی فهمی و نادانی و بی معرفتی و بی دانشی میخواهند هنوز هم برپشتواره های دروغ وجعل اتکا کنند و در پای آن با سفسطه نویسی های که درآن اثری از علمیت ، منطق و استدلال مقنع وقابل قبول وپذیرش دیده نمیشود مهر تائید بکوبندخود قابل سوال است وقابل اعتراض.

          اگر ما بر نگرش ها ونظر داشت های افرادی نظیررزاق مامون، بهار چوپان، سید کاغذ، داکتر عنایت الله شهرانی، نسرین گروس، گلاب الدین سخنور، قیام الدین نوری، عزیزالله ایما و آقای یعقوب یسنا حمله ورمیشویم بخاطریست که ایشان از راز های پشت پردۀ خانم بهأی پلید آگاهی ندارند و خانم بهأ وبرادرشان همایون بهأ را که با عوام فریبی های مکارانۀ شان به اغواگریها میپردازند و با تغییر سمت وزش باد ها به تغییر مواضع عقیدتی شان دست یازیده و اکنون سر ازیخن برتری طلبان و عظمت پرستان تباری و لسانی بیرون نموده اند، خوب نمیشناسند. روی این امر است که چنین افراد نا آگاه و متعصب نژاد پرست و تبار پرست به حمایت ایشان تاخته اند وبا قلمفرسایي، نوشتار های مبتدی ، بی اندیشه و پیش پا افتاده را جهت بزرگداشت یک دشنام نامه ودروغ نامۀ ننگین به بازار مکارۀ سیاست بازان بی عرضه و نالایقتاجک میدیاپیشکش میدارند و دل خوش کرده اند که یک نوشتارسخت مستهجن ، سخیف و بازاری بی مایه را که هیچ نوع ارزش علمی وفرهنگی ندارد و مملو از دروغ ها وریاکاریها است تائید کرده اند و آنرا شهکار نامیده اند این خود به ذات خویش تثبیت کنندۀ تنگنا های فکری و نظریاتی ذلیل وخورد شدۀ ایشانرا ثابت میسازد.

          ما هرگز بخود اجازه نمیدهیم که به "جان کس" بیافتیم ما فقط راستی و صداقت را قوام می بخشیم وبا منطق کوبندۀ شفاف صداقت وصفایي برتابوت دروغ و کذب وریأ میخ های خویشرابی ترس و بی هراس میکوبیم ، بی تفاوت است که این تابوت مقال همایون بهأ باشد ویا کتاب جاهلانۀ خانم بهأ و همکاران عظمت طلب تاجیک میدیایش.

           خواننده گان محترم وگرامی !

         سخن حقیقت هنوز پایان نیافته است ، من از شما میطلبم که درین راستا برای درک ودریافت خوبترحقایق به حوصلۀ بیشترخویش بیافزائید تا توانسته باشید که چهره های حقه باز ودیده درا را واضح تر و روشنتر بشناسید. آقای همایون بهأی خرد باخته از جملۀ همین قماش افرادیست که در پشت وپنای اتهامات و جعل سازیها میخواهد خود را پنهان سازد وادا ها واطوار فرشته صفت را بعمل آورده، دیگران را مجرم وگناه کار عنوان کند. ببینید که آقای بهأ چه میگوید وچه مینویسد :

     " اما آنانی که تاب و توان شنیدن حقیقت را ندارند، به سبوتاژ، توطیه و ترور شخصیت دست می زنند. اینها هنگام حاکمیت حزب خود برای هزاران انسان بیگناه اسناد جعلی و پرونده های دروغین ساختند، نخبه های جامعه را در شکنجه گاه های خاد و پولیگونهای پلچرخی زندانی، شکنجه و زنده زنده زیر خاک کردند."

      آیا واقعاً راست میگوئید آقای بهأ ؟ این دیگران بودند که "هنگامحاکمیت حزب خود برای هزاران انسان بیگناه اسناد جعلی و پرونده های دروغین ساختند"؟

1-      آقای بهأ مقصود تان از " حاکمیت حزب خود" چیست ؟ لطفاً توضیح کنید.

2-      آیا شما عضو حزب نبودید ؟ آیا حزب شما نبود؟

   3-  آیا شما درسازمانها وحوزه های حزبی حق العضویت نمی پرداختید ؟

4-  آیا شما در کمیتۀ عدل ودفاع ای کمیتۀ مرکزی حزب با آقای عبدالحق " علومی " اجرای وظیفه نمی نمودید ؟ چرا همه حقایق رامیخواهید پنهان کنید ؟ فکر میکنم که جعلکاری ودروغگویي در سرشت زاد وولد شما خواهر و برادر آجین شده است.

5-  آقای بهأ ! چرا در آن هنگامیکه عضوی کمیتۀ عدل و دفاع ای کمیتۀ مرکزی حزب بودید براین روند اسناد سازیهای جعلی؟ وپرونده سازیهای دروغین؟ اعتراض نکردید ؟ و مبارزه ننمودید ؟

   6-  آیا شما اسناد مرتبط به آن دوسیه ها وپرونده های دروغین؟ را دارید که اثبات کنندۀ ادعای تان باشد؟ و یا جز دروغ میگوئید ونوشته های غیر دقیق ، نامؤثق وبی اعتبار را لاف گونه به دست نشر میسپارید ؟ تا در میان یاران نو تان جای پا باز کنید.

   7- آیا ثریا بهأ خواهر تانرا که همیشه به دشنام دادن ها وهرزه سرایي ها مصروف بود ، کسی ویرا به شکنجه گاه های خاد و یا پولیگون های پلچرخی برده و زندانی کرده بود ؟

   8- آیا شما اسناد و مدارکی دارید که ثابت کند " نخبه های جامعه را در شکنجه گاه های خاد و پولیگونهای پلچرخی زندانی، شکنجه و زنده زنده زیر خاک کرده باشند ؟"

             بلی! درست است که تعداد بسیاری از شورشیان ، بلواگران، غایله گران ، اغتشاش گران ومجرمان ضد تمامیت منافع مردم که همۀ شان در محبس پلچرخی زندانی بودند کسانی از آب درآمدند که نظر به موجودیت اسناد فراوان از جانب سازمان جاسوسی استخبارات نظامی پاکستان وغیره سازمان های افغانستان برانداز تعلیم و تربیه میشدند وبا مسلح ساختن ایشان کارزار تخریبی وویران کنندۀ افغانستان به پیش میرفت اما ادارۀ خدمات اطلاعات دولتی جنگ تمام عیار را علیه این گروه های دهشت افگن و تروریست به پیش میبرد و نمیگذاشت که سازمان استخبارات نظامی پاکستان در افغانستان دست بالا داشته باشد و عوامل آن حیات مردم کشور ما را پر از فضای ترور ووحشت بسازد که شخص شما در آنوقت تائید کننده و پشتیبان پر آب وتاب این گونه اجراآت وبرخورد های ادارۀ خدمات اطلاعات دولتی بودید ولی حالا شما بنابراقتضای زمان تغییر مسیر داده اید و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را که خود تان عضوآن بودید به دیگران مربوط میدانید وازجانب دیگر ایشانرا به نخبه کشی ، پرونده سازی و دوسیه سازی متهم میسازید . چقدر شرم آور وننگین است که شما همۀ گذشته هایتانرا فراموش کرده اید.

             بعضی اوقات انسانها به چه اندازه سقوط میکنند ویافرصت طلب وابن الوقت میشوند که ازهمۀ آرمانها ، مصالح ومنافع مردمی بخاطر جا باز کردن در صفوف گروهک های نابکار ضد منافع ملی و ضد منافع مردمی میگذرند وبه مجریان توطئۀ بزرگ تاریخی علیه وطن ومردم وطن مبدل میگردند. اکنون همایون بهأ و خواهر شان ثریا بهأ از زمرۀ  همین افراد اپورتونیست و فرصت طلب به حساب میآیند که در راستای پندارهای مذکورگام برداشته وسخن پردازی میکنند .

 

        خواننده گان روشن ضمیر!

 

        با تحلیل هائیکه تا اینجا آمدم هنوزهم کافی نیست که بر نوشتار آقای همایون بهأ نوشته ام باید جلو تر بروم وبخش های دیگر از مقال ویرا تحت ارزیابی وپرسش ببرم که ضرورت است تا تمام هرزه گویي های وی تردید شده باشد ولازمیست که سخن حقیقت برمسند درخور پذیرش و احترام بنشیند و طلایه دارو آخرین کلام قاطع فرمان روایتگران ارزشمند تاریخ باشد نه حرف سفله صفتان تاریک اندیش هرزه نویس بی غرور.

 

         آقای همایون بهأی کله پوک خرد باخته در بخش بعدی نوشتارش چنین ادامه داده است :

        

         " پرسش برانگیز است که خادیست ها هنگام ریاست خاد و حاکمیت نجیب الله مشهور به قصاب شهر کابل ملیونها انسان را کشتند، معیوب کردند، فرار دادند، زندانی کردند، قلم ها را شکستند، دهن ها را قفل بستند، اما نه ندای از وجدان شان بر خاست و نه خمی به آبرو آوردند، حال چگونه یک زن و یک کتاب آنها را تا این حد سراسیمه ساخته و به ترس و وحشت انداخته است و چنان آتشی در درون آنها افروخته است، که دیوانه وار سر بر دروازۀ حزب می کوبند و پیوسته هذیان می گویند که در فرجام زنی با شجاعت بخشی از حقایق ننگین درون حزب را افشا کرد، از جنایات، بیرحمی و دزدی های داکترنجیب و خشونت و ستم پیشه گی برادرش روایت کرد، با آنکه اشتباهات سیاسی کارمل را برشمرد، اما صادقانه از امانت داری کارمل نیز نوشت که چون داکتر نجیب از دارایی های عامه دزدی نکرد وهرگز ثروتی نیندوخت. 
و آقای صدیق راهی که سالها در دخمۀ تاریک خویش از ترس روبرو شدن با مردم در انزوا زیسته بود، پس از نشر کتاب (رها در باد) با نعش و مغز منجمد از دخمۀ تاریک خود بر خاسته با تضرع دست به دامن اسماعیل محشور و چند خادیست اولترا پشتونیست دیگر شده تا برای برأت جنایات وی کاری کنند و روی وی را سفید و دستان خون آلودش را پاک جلوه دهند، اما هنوز خون مجید کلکانی از دست های وی نخشکیده است، هنوز خاطرۀ جاسوسی وی برای روسها فراموش نشده است، هنوز کتاب (آیا نجیب را می شناسید؟) با دست نویس خودش با اسناد و چک ١
۴هزار دالر موجود است، هنوز مصاحبۀ وی در سال ١٩٨٨ با رادیوی صدای امریکا به صدای خودش علیه برادرش داکتر نجیب در یوتیوب موجود است، هنوز جنایتی را که در حق خالد پسرش از کودکی تا کنون انجام داده، التیام نیافته است. 
من از آقای راهی که هم متهم است و هم داور و هم سند ساز وهم جعل کار می پرسم: آیا گناه و حتا جنایت نیست که برای برأت وجدان گناه آلود خود در پشت دو فرزند بینوای خود سنگر گرفت و آنها را سپرساخت؟ 
آقای راهی کدام اشتباه و گناه خود را در پشت دو فرزندی که بیرحمانه قربانی دسایس و وحشت مهار ناشدنی پدر بیمار شده اند، توجیه و پنهان می کند؟ می خواهد بگوید که دو فرزندم با من است، من بی گناه هستم، من در دستگیری و مرگ مجید کلکانی دست نداشته ام، چون دو فرزندم با من است، من برای روسها جاسوسی نکرده ام، چون دو فرزندم با من است من به جبهه پنجشیر به دست و پای احمدشاه مسعود بوسه نزده ام، چون دو فرزندم با من است، من کتاب (آیا نجیب را می شناسید) علیه برادرم داکتر نجیب و پدر و مادر و خواهرم در بدل چهارده هزار دالر امریکایی به خط و قلم خود ننوشتم و می توانم از دست نویس خود انکار کنم، چون دو فرزندم بامن است، من در اگست ١٩٨٨ در رادیوی صدای امریکا علیه داکتر نجیب مصاحبه نکرده ام، چون دو فرزندم با من است، من چهار بار ازدواج و هر چهار بارطلاق نشده ام، چون دو فرزندم با من است، هر وقتی که خواسته باشم برای مقاصد پلید خود آن دو فرزند را استفاده و مغایر ارزش های انسانی علیه مادر تحریک و از گرمای مهر مادری محروم شان می کنم، چون دو فرزندم با من است. 
آقای راهی باید دریابد که دو فرزند در واقع با وی نبوده اند، دختر تقرببا ده سال است تنها در شهر استنفورد کار و زندگی می کند و پدر در شهرفریمونت، که در این دوسال برای کشتار مردم به قندهار تشریف دارند. هفته گذشته مراسم عروسی دختر بود و با همسرش زندگی نوی را آغاز کرد، اما باز سر وکله پدر بیرحم از قندهار پیدا شد و از دیدن نزدیکی مادر و دختر برآشفت و دختر را زیر فشار گرفته است که نسبت نوشتن کتاب (رها درباد) علیه مادر موضع گیری کند، تا پدر بی گناه جلوه نماید و جای پا میان خادیست ها و حزب وطن پیدا کند. وضع آقای راهی با پسرش نیز از کودکی تا کنون چنان وحشیانه بوده و زخم های ناسوری بر روانش زده است که نگفتنش سزاوارتر است. پسر بینوا برای اینکه مورد خشم و خشونت پدر واقع نشود بی چون و چرا از پدر اطاعت می کند. تابعیت بی چون و چرای این دو قربانی، به پدر ظالم و متجاوز از سرمحبت نه، بلکه از سر اجبار و هراسی است که از کودکی در ناخودآگاه ذهن آن دو جا گرفته است و تا آخر عمر باقی خواهد ماند. چنانچه هانوره دو بالزاک نویسنده بزرگ فرانسه با آنکه از مادرش متنفر بود، اما تا پایان زندگی از مادر شکنجه گر خود می هراسید و اطاعت می کرد. 
آقای راهی به پندار آنکه از نویسندۀ کتاب (رها در باد) انتقام گیرد، در واقع از فرزند خود انتقام می گیرد و این انتقام گیری که بخشی از فرهنگ واپسگرای قبیله است گرمای مهر مادری را از فرزندان می گیرد و به آنها آسیب روانی و عاطفی می زند."

  خواننده گان گرامی و نهایت ارجمند ! 

               افتخار دارم که در جنگ ونبرد راستی وصداقت در برابراهریمن دروغ وعفریت جعلکاری در پهلوی حقیقت سرایي وکلام راستی قرار گرفته ام ، من هیچگاهی بخود حق نمیدهم که در قضاوت ها واستنتاج هایم از حب وبغض شخصی استفاده کنم ، نظرداشتم اینستکه بدون ترس و هراس و به صراحت لهجه از واقعیت ها واضح، روشن واشکارا دفاع کنم و جوهر سخن راستی را قوام ببخشم تا کلام دروغ دگر نتواند که پخش گردیده و اذهان عامه را مغشوش وملتهب بسازد. اینست وظیفه ومسوولیت من که تا کنون با تصمیم راسخ ادامه میدهم وهرگز باد های رها شدۀ گندیده ومتعفن خانم بهأ نه مرا سراسیمه ساخته است و نه می تواند که مرا به ترس و وحشت بیاندازد ، من از چاپ کتاب بازاری وبیقدر ( رها در باد ) متعجب وحیرت زده نشده ام زیرا میدانستم که خانم بهأ دگر چیزی در چنته ندارد تا بتواند یک اثر علمی ، تاریخی ویا فلسفی خلق نماید ، وی به کمک مستقیم برادرش همایون بهأ وتیم کاتبان سیاست باز سبک اندیشۀ بی وقارش بعد از شش سال کار پیگیر یک دشنام نامۀ ننگین نوشتند که در آن ازسخن راستی وصداقت خبری نیست ودر تمام فصول وبخش های آن دروغ گفتن ها ، لاف زدن ها ، حیله گریها، تهمت ها ، برچسپ ها وفریبکاری های هزار ویکرنگ جاسازی شده است که اکنون آقای همایون بهأ نیز برهمان روال وبرهمان طبع مقال و نوشتار تحریر داشته است که پر از جفنگیات وهذیان سرایي های تب آلود میباشد و در آن روی هیچ نوع مدارک و اسناد اتکأ نگردیده ، بی بنیاد و بی اساس اتهامات و برچسپ هایرا درج یادداشت خود ساخته است که پای منطق اش می لنگد و از هیچ نوع استدلال ومنطق قوی برخوردار نیست.

      

                    آقای بهأ میگوید که :                            

 

               " پرسش برانگیز است که خادیست ها هنگام ریاست خاد و حاکمیت نجیب الله مشهور به قصاب شهر کابل ملیونها انسان را کشتند، معیوب کردند، فرار دادند، زندانی کردند، قلم ها را شکستند، دهن ها را قفل بستند، اما نه ندای از وجدان شان بر خاست و نه خمی به آبرو آوردند، حال چگونه یک زن و یک کتاب آنها را تا این حد سراسیمه ساخته و به ترس و وحشت انداخته است و چنان آتشی در درون آنها افروخته است، که دیوانه وار سر بر دروازۀ حزب می کوبند و پیوسته هذیان می گویند که در فرجام زنی با شجاعت بخشی از حقایق ننگین درون حزب را افشا کرد، از جنایات، بیرحمی و دزدی های داکترنجیب و خشونت و ستم پیشه گی برادرش روایت کرد، با آنکه اشتباهات سیاسی کارمل را برشمرد، اما صادقانه از امانت داری کارمل نیز نوشت که چون داکتر نجیب از دارایی های عامه دزدی نکرد وهرگز ثروتی نیندوخت. "

     واقعاً پرسش برانگیز است که آقای تر سو وجبون دیروزه چگونه امروز چنین نوشته ها بعمل میآرد ؟ آیا چرا دیروز که عضو کمیتۀ عدل ودفاع ای کمیتۀ مرکزی حزب بود چنین اعتراض ها را بعمل نیآورد؟ من علاقه دارم تا بفهمم که آیا آقای بهأ در دفتر کمیتۀ عدل ودفاع ای کمیتۀ مرکزی اجرای وظیفه مینمود و یا در کدام دفتراحصائیه و ثبت احوال کشته شدگان ، معیوب شده گان ،  فرار داده شده گان، زندانی شده گان ، قلم شکسته گان وبالاخره دهن قفل شده گان ؟ زیرا وی میگوید که :
          " خادیست ها هنگام ریاست خاد و حاکمیت نجیب الله مشهور به قصاب شهر کابل
ملیونها انسانرا کشتند، معیوب کردند، فرار دادند، زندانی کردند، قلم ها را شکستند، دهن ها را قفل بستند"برایمن سوال بر انگیزاست که آیا آقای بهأ این آمار را از کجا بدست آورده است؟ و گذشته از آن باید دقیق بودن وثقه بودن معلومات را نیز ارائه بدارند در غیر آن این حرف ها به پول سیاهی هم نمی ارزد وفقط آمار دروغین ، غیرواقعی وپروپاگندی است. من درین زمینه از کارمندان دیروزی ادارۀ خدمات اطلاعات دولتی نظیرآقای جنرال اسحق توخی رئیس دفتر ریاست عمومی خدمات اطلاعات دولتی،آقای جنرال سید کاظم رئیس ریاست تعقیب، آقای جنرال عبدالغنی رئیس ریاست تحقیق وآقایون جنرال داکتر ضمیر رئیس ریاست اول ، جنرال توفیق و جنرال اتمر خواهانم تا قلم بدست گیرند ودر جواب آقای همایون بهأی پوچ مغز وسفسطه نویس حقایق را  تشریح نموده تا واقعاً روشن گردد که خادیست ها ملیونها انسان را کشته اند ویاخیر؟ تا فاکت ها واضح گردیده وندای وجدان همۀ خادیست ها انعکاس یافته که گوش های کروناشنوای آقای بهأ آنرا شنیده بتواند و دگر چنین مزخرفات ابلهانه ننویسد.

 

                  خواننده گان عزیز!

                            مطلب بعدی که باید روی آن تماس بگیرم و موضوع نهایت مهم و حساس است و من نمی خواهم بر مبنای قضاوت ذهنی ویا علایق وعوالم خویش برآن تحلیل و تفسیری بنویسم همانا شخصیت دوکتور نجیب الله است که چهرۀ ماندگار تاریخ مبارزات سیاسی کشور ما شده است ، من اصلاً نمی خواهم رهبران کشور خویشرا از ورای نظریات خود غرضانۀ چند ژورنالیست ، مورخ ویا تحلیلگرکشور های بیگانه بشناسم ، زیرا ایشان نظر داشت های مغرضانۀ که در آن هیچگاهی ذهنیت مثبت وجود ندارد ارائه میدارند واین امر نمودار ذهنیت جانبدارانۀ ایشان میباشدکه هرگز حاوی حقایق نبوده وعمداً میخواهند تادر مورد رهبران مورد نظر فضای مغشوش ، غبار آلود و مسموم شده بوجود آرند. آقای همایون بهأ و خواهرش ثریای بهأ نیز از همین تاکتیک ها استفاده بعمل آورده در نوشتار های شان دست به تحریف وسبوتاژ حقایق زده، میخواهند با برچسپ زدن ها، تهمت ها ، دروغ گفتن ها و بهتان ها چهره های نیکنام وبزرگ آوازۀ نهضت وطنپرستانۀ مردم افغانستان را تخریب و بی اعتبار بسازند. روی این ملاحظات است که من به آرا وافکار عامۀ مردم مراجعه نموده وشخصیت دوکتور نجیب الله شهید را در آئینۀ نظریات ، برداشت ها وروایات مردم جست وجومیکنیم نه از ورای روا دید های چند عنصر معلوم الحال اجنبی ویا چندتا آدمک های پلید وخود شیفته ومریض، که نه از سلامت عقل ودانش برخوردارند ونه ازبزرگمنشی شخصیت وکرکتر انسانی.

        درین بخش من بر روا دید ها و نظرداشتها ، محبت ها و صمیمیت ها ، ارج گذاشتن ها و ادای احترام کردن های مردم صحبت خواهم کرد که سلی آبدار وکشداریست بر روی تمام بدخواهانیکه غیرواقعبینانه می اندیشند وهیچگاهی سرتسلیم به واقعیت های روزگار نمی گذارند فقط عاشق خویشتن هستند وباتمام طینت شیطانی می خواهند باحقایق مقابله کنند واز لابلای سلول ها وصفحات چرک گرفتۀ دماغ های بیمار شان به تصویر کشی ها و قالب ریزیها میپردازند.ننگ ونفرین فراوان باد بر چنین کله های بیماریکه قضاوتها وارزیابی های خویش را محترم تر و بالاتر از قضاوت وارزیابی مردم میدانند، من فکر میکنم که حکم و قضاوت مردم حکم وقضاوت تاریخ است نه حکم وقضاوت چند تا آدمک پوچ اندیش کله پوک بی مغز نظیر همایون بهأ وخواهر پلشته اش ثریای بهأ.

          مردم افغانستان در مورد دوکتور نجیب الله چنین می انگارند و چنین میپندارند :

1-     وی فرزند قهرمان کشور ماست که همرای برادرش یکجا به جنگ با سازمان آی، اس ،آی پاکستان رفتند.

2-     وی شهید بزرگوارکشور ماست. ویرا پاکستانی ها کشته است.

3-     وی آنچه را گفت درستی آن در عمل زندگی ثابت شد.     

4-     وی مانند یک رهبرشریف پاک زیست و قهرمانانه برای وطن اش قربانی داد.

5-     وی برای همیشه افتخار وطن ماست.

6-     اگر وی زنده میبود اکنون رئیس جمهور و رهبر ما میبود.

7-     وی مرد بی نهایت مدبر و هوشیار بود.                                    

8-     ایکاش وی زنده میماند ، ما میدانیم که کیها ویرا شهید ساخته است.

9-     ما در وقت نجیب الله پادشاه بودیم ، ما خانزاده بودیم ، نان داشتیم، خانه داشتیم ، آل وعیال ما آرام بود ، حالی خو هیچ چیز نداریم، همه چیز های مارا چورو چپاول کردند.

10-  ما سه خواهر بودیم ، آمدند در خانۀ ما درآمدند یک خواهر ما را پیش روی ماکشتند، بر یک خواهر دیگر ما تجاوز کرده وبه همرای خود بردند ، در وقت نجیب هیچگاهی بر ما چنین واقع نشد.

11-  نجیب به ما هیچ بدی نکرده است ، در وقت وی ما به همرای چوچ وپوچ خود آرام زندگی میکردیم کسی بما غرض نداشت. (این همه نظریات مردم روی نوار های فلم های مستند وجوددارد.)

12-  اکنون هزار ها قطعه عکس ها ، پستکارد ها و فوتو های رنگارنگ وی در خانه های مردم ، در دکان ها ومغازه ها ، روی شیشه های موترها و لاری ها، در ادارات دولتی وجود دارد و از جانب مردم طبع و فروخته میشود.

13-  همین اکنون تیپ های ویدیویي دوکتور نجیب الله شهید در تمام افغانستان شنیده میشود ودست بدست میگردد.

14-  همین حالا صد ها نفر در صفحات انترنتی بخصوص در فیسبوک عکس واسم دوکتور نجیب الله رابرای معرفی صفحۀ خویش انتخاب نموده و بر آن افتخار میکنند.

   

   خوانندگان ارجمند!

اگر تمام نظرداشت های مردم وطن خود را مدنظر قراردهیم به یک نتیجه میرسیم و آن اینستکه آقای همایون بهأ وخواهر شان ثریای بهأ کاملاً به کژراهۀ دروغ وافتراأت وبهتان های ناوارد ،ناروا، خصمانه وجاهلانه رفته ومیخواهند مانند خرگوش ها سر خود را زیر ریگ های ابلهانۀ هرزه سرایي پنهان نموده و چنان وانمود کنند که اگرایشان این واقعیت ها را نمی بینند پس همۀ دنیا نیز نمیتواند که به نظارۀ آن دستیابی داشته باشد حالانکه این همه توهمات است وخیالات خود بزرگ بینی. آقای بهأ دل خوش کرده که بانقالی از کتاب ( رها در باد ) خانم بهأ به نوبۀ خود چند تهمت دیگر به طومار اتهامات جعلکارانۀ وی اضافه کند واگرتوانسته باشد اذهان حقیقت یاب را تخدیروخدشه دار سازد ولی دگر این امر امکان پذیر نیست مردم شریف وطن ما دارندهمۀ مطالب را درک کرده ومیکنند. گرچه آقای همایون بهأ با پررویي بی سابقه میخواهد دوکتور نجیب الله را به سؤ استفاده واختلاس از دارایي های عامه متهم ساخته وخانم بهأ را همراهی نموده پندک های دروغ ویرا بی بار نمی ماند.  مثلیکه درین مورد خانم بهأ نیزدرتمام نوشتارها وبخصوص در کتاب بی منزلت وپیش پا افتادۀ ( رها در باد ) نوشته های تحریر داشته که مملو ازافتراأت ودروغ های فراوان میباشد، مثلاً خانم بهأ در صفحۀ ۳۸۹ ( کتاب رها درباد ) چنین نوشته میکند :

         " بدین گونه نجیب از بودجۀ غیر قابل شمار خاد ونشر بانک نوت های بدون پشتوانه ، مبلغ هشتاد میلیون دالر را به حساب شخصی خود انتقال داد. "

         درین رابطه سوالاتی خلق میشود که از ایندو ، خواهر وبرادرباید پرسیده شود وآن اینکه :

1-     آیا نجیب الله گردانندۀ امور مالی دولت بود ؟ یعنیکه آیا وزیر مالیه بود؟

2-     آیا نجیب الله وضع کننده وگردانندۀ سیاست های پولی و مسوول نشر بانکنوت هابودتا بانک نوت های بدون پشتوانه را به چاپ رسانیده و در بازار چلند پول داخل نماید؟

3-     گذشته از آن دوکتور نجیب الله از حساب بودجوی کدام اداره مبلغ هشتاد میلیون دالر را اختلاس نموده و به حساب شخصی خویش انتقال داده است ؟

4-     آیا حساب شخصی دوکتور نجیب الله در کدام بانک افتتاح شده بود که ما بدآنجا سربزنیم وواقعیت را روشن بسازیم ؟

5-     نام بانک را که حساب شخصی دوکتور شهید در آن مفتوح شده بود ، باید روشن ساخته شود؟

6-     بنابر کدام نمبر حواله مبلغ هشتاد میلیون دالر به حساب شخصی وی انتقال یافته است؟ باید نمبر حواله واضح ساخته شود.

7-     همچنان روی حوالۀ که مبلغ هشتاد میلیون دالرانتقال صورت گرفته باید واضح گردد که این مبلغ پول از کدام بانک به کدام بانک ، از کدام شمارۀ حساب بانکی به کدام شماره حساب بانکی انتقال پول صورت گرفته است ؟

8-     آیا به کدام تاریخ در کدام سال، ماه و روز این مقدار پول انتقال یافته است؟

 

    خانم بهأ وبرادر گیچ بی کفایت اش فکر کرده اند که با وارد آوردن چند اتهام میتوانند سم پاشی نموده و به تخریب شخصیت استوار وپرتعظیم شهید دوکتور نجیب الله خواهند پرداخت ولی هیچگاهی درک نکرده اند که وی حالا به اسطورۀ زمان مبدل شده که همۀ مردم افغانستان به حیث رهبر شهید حرمت اش میگذارند و خاطره اش را گرامی میدارند.

 

       خواننده گان گرامی وعزیز!

سخنان بس جالب وقابل تذکر وجود دارد که میتوان آنرا درینجا نقل کرد وآن اینستکه :

 

         " به دیگران اجازه ندهید تا زندگیتان را رنگ آمیزی کنند ، شاید جز رنگ سیاه ، رنگ دیگری نداشته باشند!!! "

روی این ملحوظ است که من به خانم بهأ وبرادر فرسوده مغزش اجازه نمیدهم که با خیالات وتوهمات پوچ وبی واقعیت شان تصویر زنده گی مرا تصویرکشی نموده وقالب بندی نمایند ، مثلیکه آقای همایون بهأی مشوش الفکر بی اندیشه وخواهر پلشتۀ اش زیاد ترین تلاش را نموده اند که با براه انداختن طومار اتهامات دروغین مرا سلب اعتبار نماید، ولی حقیقت اینستکه تمامی این تلاش های مذبوحانه به ثمر نمی نشیند زیرا که درآن دروغ ها وجعلکاری های فراوان جا داده شده است مثلاً به طور مثال من چند پراگراف از نوشتۀ آقای همایون بهأ و ضمناً پراگراف از کتاب ( رها درباد) خانم بهأ اینجا می آورم وبعداً روی آن با تحلیل واقع بینانه به توضیح وتشریح حقایق میپردازم. آقای بهأ در نوشتۀ خویش چنین مینویسد :

 

      "آقای صدیق راهی که سالها در دخمۀ تاریک خویش از ترس روبرو شدن با مردم در انزوا زیسته بود، پس از نشر کتاب (رها در باد) با نعش و مغز منجمد از دخمۀ تاریک خود بر خاسته با تضرع دست به دامن اسماعیل محشور و چند خادیست اولترا پشتونیست دیگر شده تا برای برأت جنایات وی کاری کنند و روی وی را سفید و دستان خون آلودش را پاک جلوه دهند، اما هنوز خون مجید کلکانی از دست های وی نخشکیده است، هنوز خاطرۀ جاسوسی وی برای روسها فراموش نشده است، هنوز کتاب (آیا نجیب را می شناسید؟) با دست نویس خودش با اسناد و چک ١۴هزار دالر موجود است، هنوز مصاحبۀ وی در سال ١٩٨٨ با رادیوی صدای امریکا به صدای خودش علیه برادرش داکتر نجیب در یوتیوب موجود است، هنوز جنایتی را که در حق خالد پسرش از کودکی تا کنون انجام داده، التیام نیافته است. 
   من از آقای راهی که هم متهم است و هم داور و هم سند ساز وهم جعل کار می پرسم: آیا گناه و حتا جنایت نیست که برای برأت وجدان گناه آلود خود در پشت دو فرزند بینوای خود سنگر گرفت و آنها را سپرساخت؟"           
                                                                                                                                    

    من از آقای همایون بهأی فرسوده دماغ سوال مینمایم که :

1-     من در کدام دخمه پنهان شده بودم ؟ من که اهل دخمه نشینی نیستم چگونه این اتهام را بر من میبندد ؟

2-     از ترس چه؟ با مردم نمی توانستم که روبرو شوم ؟ من در میان مردمم همیشه زیسته ام وآن هم با تمام احترام وسرافرازی .

3-     اگر من مغز منجمد میداشتم واز دخمۀ تاریک برخاسته میبودم اصلاً نمیتوانستم که نوشته های شماوکتاب مزخرف ( رها در باد ) را نقد نموده ودروغ های رنگارنگ اش را به دست حلاجی بگیرم ، برای نمایاندن وواضح ساختن دروغ های شما ضرورت به تیزهوشی وسلامت فکری مطرح است، تا جرایمی را که شما انجام داده اید افشأ وبرملا کند، که اصلاً شما نمی خواهید تا این کار صورت گیرد و بهتان ها وجعلکاری های شما با بکاربستن درایتو تیزهوشی ما افشأ گردد ، روی همین ملاحظه است که به خشم آمده اید وناشیانه وعجولانه به نوشتار سر و دم  بریده پرداخته اید که آنهم پر از دروغ گفتن های بی دلیل و بی برهان میباشد .

4-     من احترام بی پایان به اسماعیل محشور دارم ، اگر در نوشتارم نام محترم ایشان برده ام دلیل اش اینست که وی درواقعیت ذکریای مبدل شده به " فروغ "را خوب از نزدیک میشناسد و میتواند دروغ های خواهر تانرا روشن توضیح کند. گذشته از آن آقای محترم اسماعیل محشور څارنوال نبوده بلکه در مقام ولسوال اجرای وظیفه میکرد ، اینکه ذهن کودن شما فرق و تفاوت های وظیفوی را نمیتواند به جا آرد تکلیف ما نیست بلکه مشکل دماغ فرسوده وچرک زدۀ شماست که قادر به تشخیص این تفاوت ها نمیباشد. من تاکنون توانسته ام که با منطق قوی ومستدل مستقلانه بدون حمایت محترم محشوراز خود دفاع بعمل آرم ، تا ایندم ضرورت اتفاق نیافتیده که از پشتیبانی وحمایت محترم آقای محشور استفاده کنم، اگر ضرورت واقع شود من به یقین میتوانم که روی دانش محترم محشور حساب نموده وویرا بکمک طلب نمایم، وی کسی است که هرگز از دفاع حقایق فرار ننموده ومیتواند جانانه از حکم راستی وصداقت دفاع نماید. وی از جملۀ فرزندان سربلند وطن ماست که یکسره در خط دفاع راستین منافع ملی کشور ومردم میهن ما مانند دژ ستبر و استوار ایستاده است، وهیچگاهی از راستگویي وصداقت قدم به عقب نمیگذارد.

5-     با وضاحت وجرأت اعلام میدارم که هیچ خادیست اولترا پشتونیست را من به دفاع وحمایت فرا نخوانده ام ، مگر آقای محترم غفار " عریف " اولترا پشتونیست هستند؟ مگر آقایون محترم عثمان "هستی" ، نجیب روشن ، نجرابی وده ها وصد های دیگر اولترا پشتونیست هستند؟ اگر کسانی درین راستا ازواقعیت ها ومنزلت های راستین دفاع بعمل آورده ویا دفاع میکننداولترا پشتونیست هستند ؟  نخیرآقای بهأی کله پوک ! این شما وخواهر پلید هرزه نویس تان هستید که به دامان شووینیست های عظمت طلب تاجیک پرست لغزیده اید وبا سر دادن شعار های واهی وبی بنیاد تشکل خراسان وخراسانیان برعلیه منافع ملی وطن قیام نموده اید ومیخواهید افغانستان را به شمال وجنوب تجزیه نموده ، آب به آسیاب دشمنان افغانستان میریزید. شرم تان باد ، ننگ تان باد !!!

6-     من با آواز بلند اعلام داشته ام وباز مجدداً بازگومیکنم که دستان من به خون یک پرنده رنگین نیست چه مانده به خون انسانها وآنهم به خون مجید کلکانی. هواخواهان سامایي مجید کلکانی خوب میدانند که کی اطلاع مجید کلکانی را داده بودودر اثر راپور کی مجید کلکانی دستگیر شد، حاجی سخی بابه قشقاری کسی بود که بالاخره درمسیر راه دارالامان سوار بر موتر والگایش کشته شد وحتی برادرانش را نیز ازبین بردند چگونه آقای همایون بهأ باوقاحت وبیشرمی ادعا میکند که من مسؤل مرگ مجید کلکانی هستم ، برروی کدام اسناد ومدارک؟ چگونه من مجید کلکانی را به دام انداخته ام ؟ آیا من کارمند کدام یک از ارگان های امنیتی بودم که ویرا دستگیر کرده باشم ؟ ویا به دام انداخته باشم ؟ من حتی در زادگاه وی درقریۀ کلکان آشنایي نداشتم ودیگر اینکه من کی بودم که ویرا دستگیر کنم ؟ کسیکه هیچگونه صلاحیت نداشته وهیچگاهی مجید کلکانی را ندیده است حتی تا به همین دمیکه من این سطور را مینوسم وی را نمیتوانم که چهره شناسی نمایم باز چگونه میتوانستم که ویرا دستگیر کنم ؟ گذشته از این من از کدام لاولشکر برخوردار بودم که ویرا دستگیر نمایم ؟ چه موقف ومقامی داشتم که حکم دستگیری وبازداشت ویرا صادر کرده باشم ؟ حتی روزیکه دستگیر شد من در آن محل قطعاً حاضرنبوده ام ومن کسی نبوده ام که این عملیات را پایه ریزی کرده باشم و یا روی این پروژه کار کرده باشم برای اینکه من عضو سازمان های امنیتی ، حزبی ودولتی نبوده ام که قوماندانیت این عملیات را داشته بوده باشم پس چطور آقای همایون بهأی بی تفکر مغز تباه شده با تمام اطمینان موضوع را مطرح میسازد که گویا هنوز خون مجید کلکانی از دستان من پاک نگشته است چه وقاحتی وچه قباحتی ، چه جعلکاری وبهتان وتهمتی وچه بد سگالی وفروافتاده گی وانسان بی  شأن وبی کسرتی.

7-     آقای همایون بهأی گیچ وکوچک مغز همراه با خواهر هرزه نویس اش مشترکاً تلاش ورزیده اند تا برچسپ و اتهام " جاسوسی "را بر من بچسپانند ، ولی با این اتهامات نمیتوان حقایق را پنهان ساخت وکتاب ناچیز وبر باد رفتۀ ( رها در باد ) را دفاع نمود ، کتاب یک انسانیکه بدجنسی ها ولئامت وی به همه مانند آفتاب نمایان است اما آقای بهأ تلاش مذبوحانه به خرچ میدهد تا با ارائۀ بهتان های ابلیس مآبانۀ خویش که بر من میبندد بارمحکومیت ابدی وی راکم نماید ومیخواهد نشان دهد که گویا من جاسوس بوده ام وحرف هایم در مورد خانم بهأ ارزش ندارد. خوب من هم روی همین مطلب مشخص داخل مناظره گردیده وپرسش های خویش را از وی بعمل آورده وجواب طلب میگردم .

 

                               خواننده گان گرانمایه وارجمند!

                      قبل از اینکه من پرسش هایم را از آقای بهأی کم سواد بی معرفت بپرسم ، علاقه دارم تا اصطلاح یا واژۀ جاسوسوجاسوسی را تعریف بدارم که در روشنی تعریف آن بتوانم به ارزیابی های بعدی خویش ادامه بدهم.

 

                       جاسوس و جاسوسی :اصطلاحیست که در زبان انگلیسی برای آن Espionage)) ذکر یافته است ودرلسان فرانسوی Espionner)) ، در لسان ایتالوی Espion)) ودر لسان اصلی گرمانیک Germanic)) برایش Spia)) تذکر رفته است به فعالیت های گفته میشود که :

 

                "غرض بدست آوردن اسرار نهایت محرم دولتی ( نظامی ، پولیس ، سازمانهای امنیتی و استخباراتی واسرار دیپلوماتیک ) به اضافۀ اسرار محرم وپوشیدۀ اقتصادی ، مالی و احصائیه های محرم و خاص به پیش برده میشود که اکنون بدست آوردن اسرار خیلی محرم پیشرفت های علمی وتخنیکی در ساحۀ وسایل وآلات کمپیوتری نیز بدآن اضافه گردیده است. دولت های بانفوذ از طریق سازمان های استخباراتی شان به خرید اشخاص میپردازند وتلاش میورزندکه ایشانرا بحیث مهره های حساس در خدمت منافع ومقاصد شان درپست های عالی رتبۀ  مورد نظر بکار  بگمارند تا بتوانند ازطریق چنین اشخاص به اسرار مهم دولتی وغیره دسترسی داشته باشند. "

 

              خوب خواننده گان ارجمند !

                    

                  اکنون در روشنی تعاریف فوق الذکر، حساب وکتاب را با آقای بی بها وخواهر تهمت ساز اش خانم بهأ می آغازم و به پرسش هایم میپردازم :

الف:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! جواب بگوئید که من در کدام مقام عالیرتبۀ دولتی اجرای وظیفه مینمودم تا دسترسی به اسرارنهایت محرم دولتی داشته بوده باشم ؟

ب:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! جواب بدهید که من در کدام مقام عالیرتبۀ وزارت دفاع، وزارت داخله و ارگانهای پولیس، سازمانهای امنیتی واستخباراتی اجرای وظیفه مینمودم تا دسترسی به اسرارنهایت محرم نظامی ، پولیسی واستخباراتی داشته بوده باشم ؟

پ:  آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! جواب بدهید که من در کدام مقام عالیرتبۀ وزارت خارجه اجرای وظیفه مینمودم تا دسترسی به اسرار محرم دیپلوماتیک داشته بوده باشم ؟

ج:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! من درکدام ارگان اقتصادی ومالی به حیث مامورعالیرتبه اجرای وظیفه میکردم تا دسترسی به اسرار محرم پولی ومالی داشته بوده باشم ؟

چ:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! آیا این راست است یا خیر که من در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه متعلم مکتب بودم ، در زمان دولت جمهوری محمدداؤد خان محصل پوهنتون بودم و بعد ازکودتای ثور خانه نشین شدم وسپس بعد از ششم جدی بحیث مامور پائین رتبۀ بانک اجرای وظیفه مینمودم، سوال میشود که درچنین موقعیت ها چگونه من میتوانستم که به اسرار دولتی دست یابی داشته بوده باشم تا آنرا به روس ها داده باشم ؟

ح:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ !  آیا روسها بدون نداشتن هیچ نوع موقف ومقام دولتی برای چه ملحوظی مرا استخدام مینمودند ، چه استفادۀ میتوانستند که از من بکنند؟ در حالیکه خود شان صد ها مشاور نظامی واقتصادی در ارگان های دولتی داشتند وبهرگونه اسرار به ساده گی میتوانستند که دسترسی پیدا کنند.

خ:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ !  مگر چشم های شما کور بود، ندیدید که من به حیث معترض سیاسی درسال 1981 درمقابل مداخلۀ نظامی روس های شوروی به پا خاستم وموقف نظامی وسیاسی ایشانرا به سطح بین المللی زیر سوال وچالش کشاندم مگر جاسوس روس ها چنین کاری را میتوانست بکند؟

د:آقای همایون بهأ وخانم ثریا بهأ ! اگر من جاسوس روسها بودم چطور احساس وطنپرستانۀ تان به شما اجازه میداد تا یک جاسوس روسها برای مدت بیست سال عضو خانوادۀ شما باشد وشما توانستید ویرا تحمل نمائید ؟ چگونه خواهر "وطنپرست ؟؟؟" لاف زن تان توانست با وی سر به بالین بگذارد وسه طفل از یک جاسوس بدنیا آورد؟ کجا بود غرور ملی و وطنپرستانۀ تان ؟ چگونه خواهر تان با یک جاسوس در یک بستر غنودن میگرفت و آرامش اختیار میکرد؟ کدام وجدان اجازۀ این عمل را برایش میداد ؟

ذ :آقای همایون بهأ! برای چه تا سال 1995تا زمانیکه من از خواهرتان خانم بهأ منفصل نگردیده بودم چرا این موضوع را علم نکردید که اکنون با دست پاچگی به بهتان بستن وجعل کاری متوصل شده اید ، زمانیکه خانم بهأ نوشتارهای خودرا مینوشت وتحت عناوین مختلف نشر میکرد؛ کجا بود این احساس به اصطلاح "وطنپرستانه اش" که اکنون به یکباره گی گل کرده است و سمارق گونه از لابلای خاکستر های دروغ وتقلب بیرون تراویده است ؟

         چقدر شرم آور وننگین است که آدمی ازلحاظ شخصیت تا این سطح حقیر وفقیر، ذلیل ودنائت پیشه شود که بخاطر اهداف شوم سیاسی خویش وهمکاران نا بکارش که کاتبان همدست جرمی خانم بهأ در قسمت نوشتن کتاب بی مایۀ (رها در باد ) به حساب میروند ودراین کارزار پر از توطئه ودسیسه های رنگارنگ اشتراک عمل دارند همۀ سجایای انسانی را از دست بدهد و به یک ابلیس زمانه مبدل گردد و رسواتر از آنکه باز برادر پوچ اندیش بی اعتباروبی منزلتش شارلتان مآبانه به میدان سفسطه سرایي میتازد وقلم بدست گرفته یکسره لاطیلات وجفنگ مینویسد.

 

          خواننده گان گرانمایه !

عجب دنیای شده است که همه کس برای اینکه از خود بت های پاگلین ساخته باشند مانند خانم ثریا بهأ قلم بدست گرفته واراجیف نامۀ نوشته است که علاقه دارد بر مبنای آن خود را یک چهره و یک شخصیت قلمداد نماید حالانکه واقعیت ها چیزی دیگری رابازگو وحکایه میکند، وآن اینستکه خانم بهأ کاملاً به کژراهه رفته است و مسلماً در گذرکه ای باد ها به فقرشخصیت مبتلا گردیده است وهیچ گونه اتهامات وافترأات وی اثر بخشی نداشته وجایيرا پر نمی کند ولو اینکه برادر قلاش وفریبکارش نیزویرا با چنین اتهامات یاری رساند. به نوشتار های بعدی آقای همایون بهأ توجه کنید که مینگارد :

 

      " آقای راهی کدام اشتباه و گناه خود را در پشت دو فرزندی که بیرحمانه قربانی دسایس و وحشت مهار ناشدنی پدر بیمار شده اند، توجیه و پنهان می کند؟ می خواهد بگوید که دو فرزندم با من است، من بی گناه هستم، من در دستگیری و مرگ مجید کلکانی دست نداشته ام، چون دو فرزندم با من است، من برای روسها جاسوسی نکرده ام، چون دو فرزندم با من است من به جبهه پنجشیر به دست و پای احمدشاه مسعود بوسه نزده ام، چون دو فرزندم با من است، من کتاب (آیا نجیب را می شناسید) علیه برادرم داکتر نجیب و پدر و مادر و خواهرم در بدل چهارده هزار دالر امریکایی به خط و قلم خود ننوشتم و می توانم از دست نویس خود انکار کنم، چون دو فرزندم بامن است، من در اگست ١٩٨٨ در رادیوی صدای امریکا علیه داکتر نجیب مصاحبه نکرده ام، چون دو فرزندم با من است، من چهار بار ازدواج و هر چهار بارطلاق نشده ام، چون دو فرزندم با من است، هر وقتی که خواسته باشم برای مقاصد پلید خود آن دو فرزند را استفاده و مغایر ارزش های انسانی علیه مادر تحریک و از گرمای مهر مادری محروم شان می کنم، چون دو فرزندم با من است. 
آقای راهی باید دریابد که دو فرزند در واقع با وی نبوده اند، دختر تقرببا ده سال است تنها در شهر استنفورد کار و زندگی می کند و پدر در شهرفریمونت، که در این دوسال برای کشتار مردم به قندهار تشریف دارند. هفته گذشته مراسم عروسی دختر بود و با همسرش زندگی نوی را آغاز کرد، اما باز سر وکله پدر بیرحم از قندهار پیدا شد و از دیدن نزدیکی مادر و دختر برآشفت و دختر را زیر فشار گرفته است که نسبت نوشتن کتاب (رها درباد) علیه مادر موضع گیری کند، تا پدر بی گناه جلوه نماید و جای پا میان خادیست ها و حزب وطن پیدا کند. وضع آقای راهی با پسرش نیز از کودکی تا کنون چنان وحشیانه بوده و زخم های ناسوری بر روانش زده است که نگفتنش سزاوارتر است. پسر بینوا برای اینکه مورد خشم و خشونت پدر واقع نشود بی چون و چرا از پدر اطاعت می کند. تابعیت بی چون و چرای این دو قربانی، به پدر ظالم و متجاوز از سرمحبت نه، بلکه از سر اجبار و هراسی است که از کودکی در ناخودآگاه ذهن آن دو جا گرفته است و تا آخر عمر باقی خواهد ماند. چنانچه هانوره دو بالزاک نویسنده بزرگ فرانسه با آنکه از مادرش متنفر بود، اما تا پایان زندگی از مادر شکنجه گر خود می هراسید و اطاعت می کرد. 
آقای راهی به پندار آنکه از نویسندۀ کتاب (رها در باد) انتقام گیرد، در واقع از فرزند خود انتقام می گیرد و این انتقام گیری که بخشی از فرهنگ واپسگرای قبیله است گرمای مهر مادری را از فرزندان می گیرد و به آنها آسیب روانی و عاطفی می زند."

 

     خواننده گان عزیز ومحترم !

 

                در پراگراف های فوق الذکر چند مطلب قابل پاسخ دهی وتوضیح دانسته میشود که موضوعات مذکورقرار ذیل میباشند:

   

1-     موضوع کتاب " آیا نجیب را میشناسید؟ " که  آقای همایون بهأی دف و ناشنوا نمی داند که واقعیت از چه قرار است ولی باز هم برموضع دروغین خواهرش با لجاجت وسماجت پافشاری مینماید.

2-      موضوع تعیین سرنوشت دو فرزندم است که آقای بهأ تمساح گونه اشک میریزد وایشانرا قربانی ظلم وجنایات پدر میداند ول بازهم از حقایق زنده گی ایشان آگاهی ندارد مگر خود را هم مدعی العموم وهم داوروقاضی ساخته مرا مجرم وجنایتکار تلقی نموده واز جانب دیگر به داوریوقضاوت نشسته است بدون اینکه رأی ونظر فرزندان مرا شنیده ویا مدنظر گرفته باشد. دلچسپ خواهد بود که درین موارد صحبت های داشته باشم.

 

                    ضمناً باید علاوه کنم که آقای همایون بهأ مدعی است که " دخترم از مدت ده سال است که در شهر استنفورد کارو زنده گی میکند " حالانکه دخترم قطعاً در شهر استنفورد کارو زنده گی نمی کند ، زیرا که شهری بنام استنفورد درروی نقشۀ منطقۀ ما وجود ندارد واین کاملاً یک دروغ محض است ؛ اگر آقای همایون بهأی بی همه چیز ثابت کرد که شهر استنفورد وجود دارد من قلم خویشرا میبندم وبخاطر تمام نوشته هایم عفو تقصیرات میخواهم درغیرآن آقای همایون بهأی بی کله ازنوشتن ودروغ گفتن توبه کند وتعهد نماید که دگر به چنین گستاخی های لعنت آمیزدست نزند. باید بصراحت بگویم که استنفورد یک دانشگاه بوده ودخترم هیچگاهی در دانشگاهی استنفوردکارو زنده گی نکرده است . اینهم دروغ دیگر این دو خواهروبرادر. لعنتُ اللهإ علی الکاذبین!
به همین منوال باید بوضاحت خاطر نشان کنم که آقای همایون بهأی دروغ ساز ادعا نموده است که من " چهار بار ازدواج نموده ام وچهار بار طلاق شده ام" بازهم لعنت باد بردروغگویان !

اولا - این موضوع خصوصی زنده گی من است واصلاً به شما ارتباط ندارد.

ثانیاً – من " چهار بار ازدواج نکرده ام وچهار بار طلاق نشده ام ". اگر شما وخواهر پلید ودروغ ساز تان ثابت کردید که من" چهار بار ازدواج کرده باشم وچهار بار طلاق شده باشم " من برای همیشه قلم ام را می شکنم وخجالت وسر افگنده گی همیشگی را قبولدار میگردم در غیر آن شما چهره های کریح باید برای ابد گورتانرا گم کنید واز مزاحمت های تان جامعۀ روشنفکران افغانی را راحت بسازید ،لعن ونفرین ابدی بر شما گناهکاران بد سیمای سیاهکار!

  باز هم دروغ دیگر:

        همایون بهأی خرفت وکورذهن ادعا دارد که گویا من " بدست وپای مسعود بوسه زده ام " چه دروغ بزرگی وچه جعل کاری بی مدرکی.
آقای بهأ اگر شما این مطلب را ازخواهرتان شنیده اید، روشنست که وی بدون تردید یک دروغگوی بزرگ ویک شارلتان بی مانند وبی نظیر است بخاطریکه وی هیچگاهی راست نگفته است ، وی کتاب پروقاحت ( رها در باد ) را با سرنامه ومقدمۀ دروغ آغازید وتا پایان آن دروغ گفت وجعل کاری نمود ، حد اوسط در هرصفحۀ آن چهار تا پنج بار دروغ گفته وبهتان بسته است ، چگونه وبرکدامین سخن وفرمایش وی میتوان بحیث کلام راستی وصداقت حساب کرد؟ وشما بوزینۀ چوبک بدست تقلید ویرا نموده و اتهام میبندید که گویا من " بدست وپای مسعود بوسه زده ام " ، قابل سوال است که :

 

-        آیا شما آنجا حضور داشتید تا دیده باشید که من به چنین عملی مبادرت ورزیده باشم ؟

-        آیا شما کدام تصویر مرا دارید که اثبات گر ادعای شما باشد؟

-        اگر چنین تصویری ویا سندی وجود میداشت آیا خواهر تان آنرا فراموش میکرد وبه نشر نمی سپرد؟حتماً چنین کاری را برای خورد ساختن من انجام میدادو شما نیز آنرا مورد تمسک قرار داده سند بدون تردید به رخ من بر میکشیدید.

-        من هیچگاهی آرزومند دروغ گفتن وتهمت کردن بر دیگران نیستم ، اما اگر شما مرا وادار ومجبور ساختید ، باز من دوسیۀ را بیرون خواهم کشید که پر از اسناد رسوایي ها وبی تقوایي های خواهر تان هست که در آن صورت شما باید تف به رخ عفریتۀپروردۀ دامان خود یعنی برروی سیاه خواهر تان خانم بهأ خواهید انداخت. اگر وجدان وشرفی داشته باشید چنین کاری را حتماً انجام خواهید داد در غیر آن شما هم توتۀ وصلهشده به بدنۀ همان کثافات خواهید بود.

 

خواننده گان ارجمند !

طوریکه آقای بهأ در نوشتارخود ادعا نموده است که کتاب " آیانجیب را میشناسید؟" را من بخاطربدست آوردن چهارده هزار دالر برعلیه برادرم ، پدرم ، مادرم و خواهرم نوشته ام کاملاً دروغ میگوید ، زیرا شما میتوانید بالای آدرسیکه من درذیل نوشته ام ، کلیک نموده وروی صفحۀ یوتوب به آواز خود خانم بهأ حقایق را بشنوید تا واضح شود که کی دروغ میگوید وکی راست.     http://youtu.be/prpjjAC2RZQ  

 

                                                        

                                                           هرکه پاکج میگذارد خون دل ما میخوریم

                                                            شیشۀ ناموس عالم در بغل داریم ما

 

  برای اینکه خوبتر روشن شده باشد من متن خوانده شدۀ کلیپ مذکوررا اینجا نقل میکنم تا موضوع خوبتر مسجل گردد من نوشته ام که :

 

" شنونده گان ارجمند!

همانطوریکه من در نوشتارهایم وعده داده بودم که عندالموقع سندی را ارائه خواهم کرد که کلیپ صوتی خانم بهأ بوده ودر متن آن خانم بهأ معترف است که گویا صدیق راهی نوشته کرده نمیتواند وکتاب " آیا نجیب را میشناسید ؟ " را ننوشته است وضمناً به صراحت ادعا میکند که : " چپتر اول کتاب را خانم بهأ نوشته است " ولی در کتاب بی مقدار وبی ارزش ( رها در باد ) مدعی است که نویسندۀ کتاب " آیا نجیب را میشناسید ؟ " صدیق راهی است ؛ اگر چپتر اول کتاب راوی (خانم بهأ) نوشته است پس چگونه صدیق راهی نویسندۀ کتاب شده میتواند؟ ضمناً باید گفت که خانم بهأ در طی یادداشت ها و نوشتار های که بعمل آورده است وآنهم درمجلۀ " قلم در خدمت جهاد " به نشررسیده به اثبات میرسدکه وی چپتر های بعدی کتاب مذکور را نیز تحریرداشته ولی حالا ازآن انکار میکند . اگر متون تمام نوشتارهای خانم بهأ را مقایسه کنیم به روشنی دیده میشودکه تمام داستان های تحریر یافتۀ تهی ازحقایق ، بازاری ولچکانۀ وی با هم ربط داشته ، سطر به سطر ، خط به خط همسان وهمانند وهمگون میباشد، اما وی وبرادرش همایون بهأ با پررویي ادعا میکنند ونوشتن آنرا بمن نسبت میدهند. دروغ وتقلب وریا کاری وعوام فریبی خاصۀ مشخصۀ این موجودات خرد باختۀ پرتزویر است .

      هکذا باید گفت که خانم بهأ درین کلیپ صوتی مدعی است که چپتر اولی را که نوشته است " بر نجیب الله وخانواده اش نبوده وروی ایشان تماس نگرفته است ، تنها روی محمد داؤد خان واوضاع سیاسی تماس گرفته است " حالانکه این یک دروغ محض است، خانم بهأ از همان نخستین سطر کتاب و نوشتار خویش بر دوکتور شهید نجیب الله وفامیل اش آغازیده ومانند سایر نوشتارهای دیگرش بر وی اتهامات بسته ودروغ های فراوان گفته است ، خانم بهأ درجعلکاری ها وافترأکردن ها ید طولا دارد، بدون استناد وبدون داشتن مدارک اثباتیه به طرح اتهامات کاملاً دروغین پرداخته وبا پیشبرد کارنامه های کاذبانه به نوشتن سناریو های کاملاً جعلکارانه پرداخته تاشخصیت دوکتور نجیب الله واعضای خانوادۀ ویرا ترور نموده باشد.

 

              بیننده گان محترم !

 

درینجا باید تذکار بدهم که کلیپ بعدی را که شما خواهید شنید ازورای آن سطح وسویۀ پر ازابتذال ودروغ های ویرا اشکارا بشنوید ، وی ادعا میکند که گویا هیأتی آمده است خواسته است که کتابی بردوکتورنجیب الله باید نوشته شودوخانم بهأ میگوید که ایشان راپور خودرا نشرنموده وبه چاپ رسانده اند. لطف فرموده آن راپور نشر شده را ارائه کند؛ من بخاطری این موضوع را مطرح کردم که اصلاً نه راپوری وجود دارد ونه حرف های خانم بهأ حقیقت دارد، وی عمداً میخواهد حقایق را پنهان نموده وبارمسؤلیت نوشتن کتاب را بدوش من یعنی بدوش صدیق راهی بگذارد. اگر چنین است پس چطور مدعی است که چپتر اول کتاب را نوشته است؟

 

                          ضمناً خانم بهأ مدعی است که صدیق راهی پول کتاب را که مبلغ چهارده هزار دالر میشود گرفته است، اما بی خبرازاینکه خودش با آواز بلندمیگویدکه:                                    

                   " بلی! من پولش را گرفته ام ، پنج هزار دالر را برای تکس کتاب پرداخته ام ودوهزار دیگرش را برای خرید موترم مصرف نموده ام. " اگر کتاب را             ننوشته است چگونه ادعا میکند که تکس کتاب را پرداخته است ؟ اگر پولش را صدیق گرفته است چگونه خانم بهأ پنج هزار دالر را بدست آورده وتکس ومالیۀ کتاب را پرداخته است ؟ وهم چنان اگر صدیق راهی پول کتاب را گرفته است پس خانم بهأ چگونه دوهزاردالر را بدست آورده وبرایش موتر خریده است؟

 

          شنونده گان عزیز!

خوب توجه کنید که خانم بهأ وبرادرش همایون بهأ تا چه سطح دروغ میگویند وجعلکاری روا میدارند. تاچه وقت این عناصر بدجنس شرف باخته به ادامۀ چنین کثافت کاریها خواهند پرداخت واز همۀ حقایق انکار خواهند کرد؟ آیا نوشتار " ازدژخیمان استبداد تا به فرارازجهنم کمونیزم " نوشتۀ خانم بهأ نیست؟ آیا آن نوشتار را نیز صدیق راهی نوشته است؟ آیا دشنام نامۀ مبتذل وپرازرسوایي ( رها درباد ) نیز نوشتار صدیق راهی است؟ آیا تمام داستان های ننگین ، دروغین وجعلکارانه که درمتن این ننگین نامه ها نوشته شده است ، صدیق راهی خلق کرده است؟

      من فکر میکنم که خانم بهأ وبرادرش کورخوانده اند ایشان دگر نمیتوانند که این همه حقایق را تردید کرده وخواننده گان ارجمند را قناعت داده بتوانند که جعل نامه های ایشانرا بحیث حقایق محض قبول نمایند. شاید هنوزهم مغزهای بی تفکر ومتحجر بعضی ازنابکاران " تاجیک میدیای اش" بر ایشان باور کنند ولی جوینده گان حقایق خوب دریافته ند که خانم بهأ ویاران نابکارش گر نمیتوانند ایشانرا با نوشتن دشنام نامه های ننگین ویا جعل نامه های پراز دروغ وافترأ متقاعد به پذیرش آن بسازند. کاراین سبکسران سبک اندیشۀ دروغگو پایان یافته است ؛ فاتحۀ شان خوانده شده واین نعش ها وکالبد های گندیده ومتعفن سیاسی برای همیشه به جایگاهی ابدی شان که مناسب به حال شان است وهمانا سیاه چاه سقوط وزوال نامیده میشود سپرده خواهند شد.

             سرافرازباد راستی وصداقت!

 

           شنونده گان ارجمند وعزیز!

اکنون شما همۀ مطالب را به آواز خانم بهأ شنیدید میتوانید که خود قضاوت کنید تا به دریافت حقایق وواقعیت ها دست یابید. هیچ کسی نمیتواند با دروغ پردازی وجعلکاری وافترأ کردن ها اذهان عامه را برای همیشه وجاویدانه تسخیر کند ؛ این تنها راستی وصداقت است که بر محراق زمان مهر خویشرا میکوبد وسربلند وفاتح برقلوب مردم حاوی میگردد وبرمبنای همین مأمول بود که من این کلیپ ها را تهیه کردم وبه خدمت شما گذاشتم تا واضح شود که دروغ پردازان سیاهکار کیانند وچگونه به خلق لاطیلات واراجیف میپردازند ونامش را آثار برآمده از زیر آوار تاریخ میگذارند وشهکارش مینامند که این هم دروغ محض است بخاطریکه دروغ نامه نمی تواند شهکار باشد وآنهم برآمده از زیرآوار تاریخ . به امید اینکه شما تمام غرض ومقصود مرا درک کرده باشید.

 

خواننده گان نهایت گرامی!

آنچه که من در فوق تذکر دادم وضرورت میرود تا برآن توجه با فگنم وموردجروبحث قرارش دهم همانا بهتان دیگر آقای بهأ است که با نهایت گستاخی وبی شرمی در حق من روا داشته و مرا به پنهان شدن وپناه گرفتن درسایۀ دوطفلم قرارداده وطرح میکند که گویا ایشان در نتیجۀ ظلم وستم من مجبور به اطاعت گشته اند، ومن " درحق فرزندانم از دوران کودکی شان جنایت بزرگ روا داشته ایشانرا ازعطوفت وآغوش گرم وپرمهر مادری جدا ساخته ام " این عبارات کلیشه یي در جملات خیلی زیبا وخوشآیند به نظر میرسد واگر در روند واقعی زنده گی برآن نظر افگنیم وجنبه های عملی عشق وعطوفت مادری را مطرح بسازیم سوالات عدیدۀ دیگری پیش میآید که مسوولیت های بیشتر را متوجه والدین می سازد ووالدین را به وقف وقربانی های بیشتر برای پرورش وبالیدن کودکان طلب میکند. اما با بدبختی که خانم بهأ ازجملۀ چنین والدین نبود ؛ بیچاره از همان ابتدای ماموریت مادری اش به مسؤلیت هایش پشت پا زده وبه یک ماشین شکنجه برای هردوفرزندم مبدل گشت که این حالت فضای روابط میان خانم بهأ را با فرزندانش مختل کرد وایشان با تمام عقل وشعور شان تصمیم گرفتند از خانم بهأ ببرند وزنده گی کردن با پدر را ترجیح داده وبا ارادۀ خود جانب پدر را برگزیدندکه درین زمینه اسناد محاکمۀ انفصال ایالت کالیفرنیا وجود دارد که پروفیسور روان شناس محاکمه بنابر حکم وظیفه به قاضی محاکمه صلاحیت داده تا بر مبنای خواست اطفال حکم صادر نموده وصلاحیت سرپرستی را باید از مادر اطفال گرفته وبه پدرشان تفویض گردد . حالا سوال ایجاد میشود که من چه ضرورت دارم تا درپناه اطفالم خودرا پنهان کنم وایشانرا سپر خویشتن بسازم ؛ وقتی من نوشته های آقای همایون بهأ وخانم بهأ را که در کتاب ( رها درباد ) نوشته است را برای فرزندانم خواندم، بی محابا با خنده های بلند وسروصدا دارخندیدند واز من پرسیدند که : " این خواهر وبرادر چه وقت دانشکدۀ روان شناسی را به پایان رساندند؟ گذشته از آن تا کدام سطح تحصیلات عالی را دررشتۀ روان شناسی وروان پزشکی به پایان رسانده اند؟ اگر این رشته ها را نخوانده اند پس چگونه برما تحلیل ها وارزیابی های روان شناسانه را انجام میدهند؟ آقای همایون بهأ (مامای ما) که مدت بیست و پنج سال میشود مارا ندیده وبا ما نه نشسته است وهکذا ازنظریات وآرزوها ودرد ها ما آگاهی ندارد چگونه میتواند که دور از ما احکام خویشرا در موردما صادرکندوقضاوت های غیر منصفانه انجام دهد ؟ اگر بر مبنای دید ها ونظرداشت های دوراز واقعیت که مادر ما بعمل آورده است قضاوتش را استوارمی سازد کاملاً به کوره راه اشتباهات قدم گذاشته است . ما ( خالد ورویأ ) به صراحت و وضاحت اعلام میداریم که :

-        ما راکسیکه مجبور به اتخاذ چنین موضع ساخته است، مادر ماست .

-        مادر ما تمام مسؤلیت های مادری خویشرا فراموش کرده به یک دلال سیاسی مبدل گردیده است که تمام اوقات دروغ گفتن ها وشعبده بازی های رنگارنگ سیاسی وعوام فریبی ، ریأ ومکر وتذویر وظیفه اش گردیده است.

-        مادر ما دست به اعمال وکار های زده است که ما را شرمسار ساخته است.

-        مادرما دزدی کرده است ، روی کرسی محکمه هنگامیکه مورد سوال وپرسش قرار گرفت بخاطر پول ناچیز دروغ گفت و انکار کرد حالانکه ما دقیقاً می فهمیدیم که موضع اش غلط وناروا بود زیراکه خود ما پول را برایش داده بودیم.

-        مادر ما همیشه دیگران را مریض روانی خطاب میکند واز ایشان طلب میکند که نزد دوکتوران روان شناس بروند ولی خودش که واقعاً مریض وبیمار روانیست هرگز نخواسته که نزد داکتر برود.

-        مادر ما برای مدت طولانی ما راشکنجه های مختلف نموده است، بوجه احسن به زنده گی توجه ننموده بنابر تیپ وکرکتر خودخواهانه اش همیشه درمورد آسایش های خود اندیشیده است نه درمورد دردها وپریشانی های ما.

-        مادر ما خیلی فریبکار ومتقلب است ، نزد ما شخصیت اش بخاطر دروغ گفتن هایش به زمین خورده است .

-        مادرما یک کرکتر شریر وفتنه انداز است ، همیشه با همه کس در جنگ وستیزو شراره کشیدن است جز ایجاد مخاصمت ودشمنی چیز دیگری یاد ندارد.

-        مادر ما برای برآورده ساختن آرزو هایش برهم کس تهمت میبندد ودر موارد بیشماری دروغ های پراز مبالغه سرمیدهد ، یک دروغ پرداز حرفه یي است.

-        مادر ما از عفت کلام و پاکیزگی صحبت کردن برخوردار نیست . همیشه پوچ وفحش ورد زبان اش است.

-        مادرما توطئه ساز است ودر توطئه سازی وریاکاری سر شیطان را نیز خارانده است.

روی تمام معاذیریکه در فوق بر شمرده شد هردو فرزندم تصمیم قاطعانه گرفته اند که دگر روابط تنگاتنگ با مادر شان نداشته باشند وضمناً به من حالی کردند که در نوشتار آینده ات برای این خواهر وبرادر یعنی ماما ومادرمان توضیح بدارید که ما آدمک های ربات مانند نیستیم که کنترول وادارۀ خویشرا بدست کسی بدهیم ما کاملاً می فهمیم که مسؤل ومقصر واقعی کی است، دگر هیچگاهی این حق را بشما نمیدهیم که ما را با تحلیل های ناقص وپیش پا افتادۀ تان اهانت وتحقیر نموده وقابلیت وکفایت وصلاحیت واهلیت مارا زیر سوال ببرید ، لطف نموده دگر ما را مضمون مباحثات ومناقشات مطروحۀ کتاب های بی محتوای تان نسازید. درغیرآن ما بر خود لازم میدانیم که حقایق را با آواز بلند ونوشته های خویش به صفحات انترنتی بسپاریم که در نتیجه دروغهای بیشتر مادر ما افشأ خواهدشد.

        همچنان آقای همایون بهأ !

بخاطر داشته باشید که من هرگز این نوشته ها  را بخاطر بدست آوردن رضایت کسی بعمل نمی آورم ، من هرگز نخواسته ام ونمی خواهم که درمیان کسانی جای پا باز کنم . و یا از کسی متوقع پاداش وتمجید باشم . علاقه ام برای نوشتن این نوشته ها و گفتار ها بخاطریست، وقتیکه خواهر دروغ پردازومکار شما دست به نوشتن دروغ نامۀ ( رها در باد ) زد ، من وظیفۀ خویش احساس کردم که برای برپایي کلام وسخن حقیقت قدعلم نموده و به رد تمام هرزسرایي های خواهر تان جواب های مقنع ومستدل بدهم . برای من بی تفاوت است که شما را خوش تان میآید ویاخیر؟ ولی من به نوشته های خود ادامه میدهم  تا تمام ارکان های دروغ نامۀ ( رها در باد ) را در هم بکوبم وچهره های منسوخ ، منحوس ومنحط شما یاوران دروغ پرور ودروغ ساز را رسوا وافشأ نمایم.

                                                                                           ادامه دارد.