صدیق راهی

  1.  

                          زمان میگذرد، همانطوریکه همۀ رویداد ها در بستر زمان رخ میدهد، همراه با آن ؛ همۀ رویداد ها و اتفاقات در حافظۀ زمان برای همیشه قید گردیده و به حیث منابع و مأخذ معتبر مورد استفاده ونظر داشتهای تحلیل گران و پژوهشگران قرار میگیرد ، از نظریات و اندیشه پردازی افراد و اشخاص گرفته تا به ساحۀ پراتیک و اعمال شان در پهنای زنده گی همه زیرذره بین حلاجی وارزیابی سنجش و سبک سنگین میگردد ، بسیاری از جستجو گران وقلم بدستان زبده و ورزیده تلاش میورزند که با تمام بیطرفی وبی غرضی مسایل و حالات را بدست بررسی بگیرند بدون آنکه درجریان بررسیهای شان واقعیت ها وحقایق را تخطئه ، تحریف و وارونه  بسازند و با نهایت فرهنگ عالی انسانی به توضیح همۀ موارد مورد نظر توجه نموده وفرض وظیفوی خویش را با کمال صداقت انجام میدهند؛ اما هستند چهره هائیکه با غبن وخیانت با دخیل ساختن اغراض شیطانی شان به قلب ماهیت کردن وقایع و حقایق پرداخته و آنقدر درین راستا به پیش میروند که نیات شوم شان بالاخره به اراده های پلید و ناپاک مبدل میگردد که میخواهند تا با ارائۀ تصاویر غلط و تقلبی از حالات و اوضاع به اغواگری ها و عوام فریبی ها پرداخته  و در پشت وپناه اراده های شیطانی به تحمیل وتعمیل نقشه های دست میازند که خواست نیرو های ضد تنوروضد ارتقا وبهروزی جنبش های مردم دوستانه میباشد.

                      خواننده گان  نهایت ارجمند !

                    خانم بهأ نیز از جملۀ همان قلم بدستان و گذارشگران است که با مطرح ساختن عنادها و کینه توزی های شخصی به تخطئه و تحریف قصدی حقایق پرداخته تا بوسیلۀ آن توانسته باشد اغراض محیلانه ووقیحانۀ خویشرا بر دیگران بقبولاند تا اگر توانسته باشد تعب سوزوگداز روح وروان مریض خویشرا آرامش بخشیده باشد.

                     کوتاه اینکه خانم بهأ بخاطر اکمال این مأمول خویش کتاب " رها در باد " را نوشته و تمام آرزو ها و امیال شیطانی خویشرا در آن جا داده است که اکنون بخش های دیگر آنرا بدست بررسی میگیرم و سوالات مربوطه را در قبال آن مطرح میسازم.ضمناً باید علاوه کنم که دراین بخش دروغ های خانم  بهأ را بخش وار تجزیه نموده و یکایک آنرا زیر پرسش خواهم برد.

           خانم بهأ در صفحۀ ۱۵۹کتاب"رها در باد" خویش به شرح زیرمینگارد:        

              " روزی حیدر مسعود و عالم دانشور، احسان طبری یکی از رهبران حزب تودۀ ایران را که در ماسکو بود ، برای غذا دعوت کردند و از من نیز خواستند تا با آنها در کافیتریای دانشگاه بروم .

               من که مقالات سیاسی وادبی احسان طبری را در مجلۀ دنیا و مسایل بین المللی پیوسته با دلچسپی می خواندم ، واقعاً برایم جالب بود که ویرا ملاقات کنم. با هم به کافیتریا رفتیم . اندکی بعد احسان طبری آمد و بعد از معرفی همه با هم دور یک میز نشستیم . "                        

                            خوب خواننده گان گرامی !

                               اکنون در ارتباط به نوشته های فوق الذکر خانم  بهأ اولاً مطالبی است که باید تذکار بدهم و بعد اًطرح سوالات خویشرا به عمل میآرم                    

                     پیش از همه باید به عرض برسانم که خانم بهأ در اثنای این دور مسافرتش به اتحادشوروی نامزد اینجانب بود واین زمان مصادف به سال ۱۳۵۳هجری شمسی میگردیدو اینبار من ویرا به بندر حیرت رساندم و با گذشتن از رود آمو برای باردوم عازم شوروی غرض تداوی میشدومن بحیث نامزد وی متقبل تمام مصارف وی گردیدم و پدربزرگوارممرا کمک نمود که ویرا با قاسم " یار " به مسکو بفرستم. اما خانم بهأ در کتاب " رها در باد " خود دو بار مسافرتش را بدروغ یکبار ساخته است ، بار اول وقتیکه به شهر کیف اتحاد شوروی غرض تداوی رفت سال۱۳۵۱هجری شمسی بود اما خانم بهأ دو مسافرت کاملاً جداگانه را خلط نموده واز آن یک مسافرت میسازد زیرا که میخواهد دروغ بافانه ضدیت خود را ازاثنایهمان مسافرت اولعلیه شوروینشان داده و بزرگ نمائينموده باشد صحبت های التقاطی راه انداخته ودست به دروغ پردازیهای شاخدار میزند بخاطریکه نمیخواهد حقایق بیرون برآید و خانم بهأ خود را زیر انتقادات وسوالات رنگارنگ قرار دهد ، اگر وی در سال ۱۳۵۱ با حزب بریده و از سیستم اقتصادی ، سیاسی واجتماعی شوروی منزجر و متنفر بودپسچرا باردوم درسال ۱۳۵۳ باز به اتحاد شوروی رفته واز نعمات وخدمات همان سیستمی استفاده بعمل میآرد که از آن نفرت نشان میدهد ؟ و " لب دریا ، درهوای خنک سرد تحت درجه صفر مسکو بالاپوش خود را کشیده ، و بر زمین پهن کرده ،( این خود یک دروغ بزرگ است که در درجۀ تحت صفر این خانم ترسوی بی دل وگرده چگونه جرئت نموده که بالاپوش خودرا کشیده وآنهم در زمستان سرد مسکو روی برفها هموار نموده و برآن نشسته ودرابحار تفکرات خویش فرو رفته باشد؟؟؟ )  وسپس تصمیم گرفته بود که دگر با حزب دموکراتیک خلق افغانستان به زنده گی سیاسی ادامه نمیدهد زیرا که رهبران حزبی و سیستم اتحادشوروی به مذاقش برابر نمیآمد. "  ( لطفاً به تاریخ استعفا یش از حزب مراجعه و توجه کنید این تاریخ درکتابش ذکر است . صفحۀ ۱۸۰) تمام این حرف ها دروغ محض است زیرا که اگر در سال ۱۳۵۱با حزب بریده بود پس چه ضرورت داشت که باز در اثنای مسافرت بار دومش لب دریای مسکو در سرمای سرد زمستان بنشیند و در عالم تفکر برود و با حزب و رهبرانش " پدرود " بگوید ؟ ( لطفاً در زمینه به صفحۀ ۱۶۸کتاب " رها در باد " مراجعه شود.) تظاهر ، دروغ وناراستی و عوام فریبی شاخصۀ کرکتریستیک خانم بهأ است، که در هر مورد باید دروغ بگوید و به هر مناسبت باید راه انکار از گفتن حقایق را در پیش گیرد. اینست واقعیت امر.

                          بعد ازاین همه توضیحات فوق الذکر روشن میشود که خانم بهأ در دوردوم مسافرتش به اتحادشوروی عضویت حزب را نداشته است پس چگونه امکان داشت که :

1-            مرحوم محترم حیدر مسعود ویرا دعوت داده باشد که به ملاقات زنده یاد احسان طبری عضوی ارجمند رهبری حزب تودۀ ایران بیاید آنهم بخصوص زمانیکه خانم بهأ دگر عضو حزب نبوده است ؟

2-            مرحوم محترم حیدر مسعود چه ضرورت و مکلفیت داشت که یک خانمی را دعوت به ملاقات با زنده یاد احسان طبری کند که وی عملاً از تمام مواضع سیاسی اش بریده وکنار رفته باشد ؟

3-             چگونه میتوان قبول کرد که زنده یاد احسان طبری در سال ۱۳۵۳در مسکو بوده باشد، زیرا که وی در آنوقت در شهر لایپزیگ آلمان شرقی زنده گی میکرد.

4-            چگونه امکان داشت که مرحوم محترم حیدر مسعود مهمان عالیقدر ، تئوریسن حزب تودۀ ایران را برای دعوت به کافیتریای دانشگاه دعوت کرده باشد؟ مگر در شهر مسکو رستورانت های در سطح خوبتر و عالی تر وجود نداشت ؟

5-            آیا مرحوم محترم حیدر مسعود با تمام فهم ودرایت که داشت نمیدانست که مهمان عالیقدر و بزرگوار خویشرا به کجا دعوت کند؟ مگر زنده یاد احسان طبری ثریای شلخته و شلفته بود که از نظر انداخته میشد؟

                      بعد از پرسش همۀ این سوالات به یک نتیجه میرسیم که ملاقات مذکور اصلاً صورت نگرفته فقط یک دروغ محض چیزی دیگری نمیتواند باشد.

              خواننده گان عزیزو نهایت با درایت!

                   در زمینه باز هم بررسی خود را دنبال نموده و میخواهم توجهی شما را بر بخش های بعدی همین ملاقات معطوف بدارم زیرا که خانم بهأ بیشتر در افشانی نموده ودروغ پردازی های بزرگتر بعمل میآورد که با هم یکجا به مطالعۀ آن میپردازیم ، خانم بهأ به ادامۀ نوشته هایش چنین مینویسد:

         

                 " طبری دو جلد کتابش " برخی بررسی ها در مورد جنبش ادبی ایران " را برای من و عالم دانشور امضأ و اهدأ کرد. این کتاب در بارۀ دیالکتیک مولانا جلال الدین بلخی در چند صد صفحه نگاشته شده بود.

                من از طبری پرسیدم : " چرا مولانا جلال الدین بلخی را ا ز ایران بزرگ دیروزجدا کرده ، به ایران امروزی متعلق میدانید . زادگاه مولانا بلخ  همان ایران بزرگفردوسی است که ایران امروز ، پاره ای کوچک از آن ایران بزرگاست . "

                            خواننده گان بی نهایت عزیز!    

                    اکنون در ارتباط به نوشتۀ فوق الذکر خانم بهأ هم باید توضیحات بدهم وبعد از بررسی های معین تاریخی به پرسش سوالات خویش آغاز خواهم کرد.

               اولاً زنده یاد محترم احسان طبری کتابی تحت عنوان " برخی بررسی ها در مورد جنبش ادبی ایران " ننوشته که چند صد صفحه باشد ، این موضوع کاملاً دروغ است . کتابیکه زنده یاد محترم احسان طبری نوشته است تحت عنوان " برخی بررسی ها دربارۀ جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی  در ایران " نامیده میشود نه چیزی دیگر و یا تحت عنوانیکه ذهن دروغ پرداز خانم بهأ ساخته است و اینرا هم باید علاوه کنم که موضوعات مطروحه در کتاب مورد نظر زنده یادمحترم احسان طبری " دیالکتیک مولانا جلال الدین بلخی " نبوده بلکه فهرست موضوعات مطروحه و مورد تحلیل شان در کتاب مذکورقرار ذیل است:

                              

  1 - زکریای رازی فیلسوف بزرگ ماتریالیست ایران  

2 - دهریان، فلاسفه ماتریالیست در تاریخ کهن ایران  

3- اندیشه های کهن در فلسفه مادی ایران 

4- پنهان شدن قدرت پشت "فقه" اسلامی

5- عقل سرخ قربانیان بزرگ روشنفکری اسلامی

6- جنبش اسمعیلیه پدرخوانده شیعه اثنی عشری در ایران

7- 1400 سال مقاومت ایرانیان در برابر تحجر مذهبی

8 - تشتت و اختلاف از آغاز همزاد اسلام بود

9- مهرپرستي، ریشه های 40 قرن آئين و مذهب در ايران

10- ایران، پوست انداری مذهبی در سرزمین کهنسال ما

11- اندیشه ورزان ایران

12- ملت ایران اجداد مصباح یزدی را به گورستان تاریخ سپرده

13- جادو و خرافات خیال بیمارگونه و سرگشته

14- اسلام ستم ستیزی که خلفای آن، ستمکار شدند

15- جهان و رابطه انسان با آن در شریان ادبیات ایران

16- فقر و غنا ـ زر و مکنت در ادبیات کلاسیک ایران

17- ایران در کانون تحقیق و توجه مارکس و انگلس

18- شیوه آسیایی تولید در ایران

                      خواننده گان نهایت گرامی !     

                   خوب ببینید که خانم بهأ چقدربیسواد و جاهل است ، اصلاً مطالعه ندارد از هیچ نوع درک و دانش علمی وفلسفی برخوردار نیست ، اصول و مباحث اساسی مورد بحث دیالکتیک را نمیداند، از کوچۀ معرفت و آشنایي با اندیشه های مولانا نه گذشته است چه مانده به تحلیل وارزیابی آن . پس خود قضاوت کنید که چگونه چنین افراد بی خبر و بی اندیشه خود را حق میدهند و به دروغ به پای هرکس تهمت میتراشند و همه مطالب را خلط نموده و قلب ماهیت مینمایند، این فقط بخاطریست که خود نمایي نموده و دروغ بافانه بزرگ نمایي کرده باشند. وباز عناصری بی خبر و بی اندیشه وکم عمق دیگر مانند پرفیسوررسول رهین وآقای یعقوب یسنا قلم می بردارند ودر تائید و تعریف و تجلیل دروغ های خانم بهأ قلمفرسایي ها میکنند، عجب دنیای بی دانش وبیسوادی شده است  که آقای تا سطح پروفیسوری رسیده است  ولی از عمق و پهنای درک مسایل علمی و فلسفی بی خبرو نا آگاه است اما خود را حق میدهد که باز در مورد کتاب باد آوردۀ خانم بهأ نظر اندازی نموده واز " عشوه گری های گل دختران  دانشگاهی " ویا   "زیبا رویان دانشگاهی " یاد نموده و با در نظر داشت " وسوسه هایش " به تحلیل و کنگاش گویا غاورانه و بیطرفانۀ  عالمانه ؟؟؟ پرداخته است. مرحبا بر این درک و درایت و معرفت که مهرتصدیق در پای اراجیف واضح و روشن خانم بهأ میگذارند این چه نوع کله است ؟ و این چه نوع سله ؟

                بهر حال پیش میرویم و به ادامۀ صحبت های خویش میپردازیم ، خانم بهأ در مورد " ایران بزرگ دیروزی "یاد میکنند ولی قابل سوال است که کشوری به نام " ایران بزرگ دیروزی "از لحاظ جیوپولیتیک ویا موقف جغرافیایي در کجا موقعیت داشته و نام کدام ملک و سرزمین بوده است ؟ اگر ایران امروزیپارۀ کوچک آنست اینکه روشن است بخاطریکه ایران امروزیاز پس منظر تاریخی کشور فارس ( پارسه ) که زمانی ماد ها و پارت ها در آنجا حکومت میکردند ، میآید نه ازپس منظر ایران بزرگ دیروزی.اصلاً کشوری بنام ایران بزرگوجود خارجی نداشته فقط اختراع نا مأ نوس ذهن کودن و مختل شدۀ مریض خانم بهأ است و بس. چه آفت پیگیری دامنگیر این سیه کاران  قلاش و دغلکار شده است که نمی خواهند هویت ملی داشته باشند بیشتر میخواهند اداهای ایرانی وایران پرستی درآورند که کشورخویشرا به غلط ایران بزرگ دیروزیمینامند ، اما برای یک لحظه حاضر نیستند که خود را افغان بنامند و یا افغان بگویند ، اینست خود فروشی و وطن فروشی ، اینست معامله کردن و از منافع ملی به سودایرانگذشتن.         

                      هموطنان نهایت شرافتمند !

           

                         به همگان روشنست که سرزمین تاریخی آریایي ها از سالیان دور ودراز، از هزاران سال به اینطرف تاریخ پر تلاطم وپر حوادثی داشته است درروند ادامۀ هستی شان از فراز ونشیب های فراوان گذشته اند و برای بقا و ادامۀ خویش در وجود یک ملت متحد و یک پارچه در برابر قدرتهای دوران های مختلف ایستاده گی ها و مقاومت های شایان ذکر انجام داده وباغرور و سربلندی به موجودیت خویش ادامه داده اند. اگر بنام آریانای کبیر یاد گردیده اند و یا خراسان زمین ، اگر بنام افغانستان مسما شده اند همه وهمه یک ملت ومردم وخلق بزرگوار بوده اند که در فراخنای زمان با سربلندی با هم زیسته اند وبه ایستایي وپویایي ملک وکشور شان بحیث یک کشور مستقل غیر قابل تجزیه اندیشیده اند، هیچگاهی خود را نه بنام ایرانبزرگیاد کرده اند و نه ا یران بزرگبوده اند؛ و باید به صراحت اعلام بدارم  که ایران کوچکامروزه فرآیند ایران بزرگدیروزینیست بلکه پیآمد کشورفارساست که در زمان حکمروایي سلالۀ پهلوی ها به نام ایراناسم گذاری شد، قبلاً نه ایران بزرگوجود داشت ونه ایران کوچک. این ابداعات ذهن مریض و مزدور خانم بهأ است که دل خوش کرده که گویا کشور نامنهادی را در حیطۀ طرز دید کوچک بینانۀ خویش بوجود آورده و میخواهد همۀ تاریخ باشکوه و افتخارات یک ملت باورمند وآزاده را به پای پارسی هایایرانبریزد تا آگاهانه خوش خدمتی های خود و گروه بیگانه پرست افغانستان دشمن تاجیک میدیارا به اثبات رسانده باشد.         

            ما بر مبنای رعایت ودرنظر داشت منافع ملی کشور وارج گذاشتن به تمامیت ارضی و استقلال ملی میهن خویش هرگز حاضر نیستیم که مانند خانم بهأ حاتم بخشی کنیم و در قالب دروغ بافی ها تاریخ وطن خویشرا جعل کاری نموده وبدون رعایت ودرنظرداشت منافع ملی کشور مان افغانستان به فروگذاشت از ارزش های ملی ومردمی دست بیازیم ، بزرگترین مورخین شهیر وطن ما که خود بهترین مبارزین وطنپرست وآزادیخواه بودند، از جمله مرحوم علامه میرغلام محمد " غبار" در صفحۀ نهم " افغانستان در مسیر تاریخ" حدود وقلمرو وطن مارا همراه با نام های تاریخی اش چنین توضیح میدارد :

        "  1- آریانا : قدیمی ترین نام افغانستان که ازعهد اویستا ( هزار سال قبل از میلاد ) تا قرن پنجم میلادی در طول یک ونیم هزار سال برین مملکت اطلاق میشد ، نام آریانا بود که مفهوم (مسکن آریا) داشت. دراویستا این نام بشکل ایریانا ذکر گردیده که درمقابل آن نام توریانا قرارداشت ، یعنی آریائي های توریائي ماورای جیحون که در حالت بدوی زنده گی داشتند. درهر حال همین نام ایریانا و آریانا افغانستان بود که بعد ها در مملکت فارس ( پارسه ) با تغییری اندکی (ایران) قبول شد.

            2- خراسان : بعد از قرن سوم میلادی کلمۀ خراسان که در معنی مشرق ومطلع آفتاب است پیدا شد ، واز قرن پنجم میلادی تا قرن نزدهم مسیحی در طی یک و نیم هزار سال نام مملکت افغانستان بشمار رفت.

           3- افغانستان : در قرن نزدهم خراسان جای خودش را به اسم تازه ( افغانستان ) گذاشت . در قرن دهم کلمۀ افغان که معرب ( اوغان ) بود در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور درآثار نویسنده گان اسلامی پدیدار شد و به تدریج مفهوم آن وسیعتر شده میرفت تا در قرن هژدهم حاوی کلیه پشتونهای کشور گردید. و اما نام ( افغانستان ) برای بار اول درقرن سیزدهم در مورد قسمتی از ولایات شرقی کشور اطلاق گردید . در قرن چهاردهم این اسم مخصوص علاقۀ تخت سلیمان وماحول آن در مشرق کشور بود. در قرن شانزدهم علاقه های جنوب کابل عنوان ملک ( افغان ) گرفت در قرن هژدهم از دریای سند تا کابلستان واز نزدیک کشمیر و نورستان تا قندهار و ملتان ، مسکن افغانها خوانده شد. بالاخره در قرن نزدهم نام ( افغانستان ) به صفت نام رسمی این کشور قرار گرفت . "

                           خواننده گان ارجمند !

                          حال بیائید و در روشنی داده و فاکتهای تاریخی قضاوت کنید که در کدامین عصر ، در کدامین دوره و یا در کدامین فصل تاریخ سرزمین ما ویا واضحتر بگویم افغانستان امروزه، خراسان دیروزهو یا آریانای باستانرا بنام  ایران بزرگنامیده باشند  که خانم بهأ نشسته است و از لابلای صفحات بیمار ذهن کودن و پوچ خویش چنین نام های دروغین و کاذبانه را اختراع  وطرح ریزی نموده تا اگر توانسته باشد سوابق روشن و پر افتخار تاریخی وطن مانرا ضم ایران گرداند و این امر بزرگترین جنایت تاریخیست در قبال هستی و موجودیت یک ملت بزرگوار و شریف وپرتوان که در پهنای تاریخ بحیث یک ملت سر بلند و پر افتخارو مستقل زیسته ا

                                                                                                      ادامه دارد.