سیدموسی عثمان هستی

بخوان اگرمراخوب نشناختی می شناسی

 

ستاره سرخ ام ودرکهکشا ن ها  دارم  ایوان

قلم دردست وکاغذ برسرمیز، صاحب دیوان

شهینشاه  قلم  و صاحب ،قرب وعزت  دنیا

عقاب سرکش قلۀ کهساران،اوپیان و پروان

کسانیکه علاقمند خواندن نوشته های من می باشند ویا دشمنان قلمی من که همیشه درهراس هستند ناگزیر نوشته های مرا ازترس میخوانند که چه طور شاخک قلمی بجان خاینین چسپانده ام.

هم دوستان وهم دشمنان به سبک خاص من آشنایی دارند اگرمن یکسطربنویسم وآن سطردرلابلای صدها نوع سبک دیگرنویسندگان دستکاری وکجانیده شود بازهم ملت با شهامت افغانستان می دانند که این سطراگرشعراست یا نثریا طنز است ازسید موسی عثمان هستی است یا نیست. ضرورت نیست که من بگویم ازمن است یا نیست بخاطریکه سبک شعر و طنز من مانند سبک طنز شعرای کلاسیک (کهن ) وشعر طنزنویسان نونیست. این حرف من به معنی این نیست که من ازسبکهای کلاسیک ونواستفاده نمی کنم ونوشته های من متاثرازنویسندگان کهنه ونونیست حتماً تاثیرات قوانین کهن ونو و طرزسبک های نویسندگان کهن ونودرطنر، شعر، نثروداستان هایکه من می نویسم دیده می شود و متاثراست.

جای شک نیست چشم  تیزبین منتقدین ورزیده آن  نقطه های مخفی را شناسایی می کنند این حرفها را بخاطری نوشتم که دربرابربعضی قوانین شعر، نثر و طنزکهن ونوبخاطرزیبا شدن، روشن شدن وزود فهمیدن خوانندگان، این قلم دربرابرقوانین گذشته عصیان می کنم. این عصیان گری وطغیان قلمی من گرچه قابل قبول سخت گیرانه وارثین ادبیات نو و کهنه نیست ولی من می خواهم  که به دل خود هم چیزی بنویسم  و این حق را هم دارم؛ نوشتن حق من است وپذیرفتن حق خوانندگان که می پذیرند و یا مرا عصانگرجنون زده می دانند ویا مورد سوال ونقد قرارمی دهند.

آری بعضی ازشعراء ، طنزنویسان ونثرنوییسان این روشی که من پیش گرفته ام را کفرادبیات میخوانند. خصوصاً درقسمت کم وزنی شعرویا دو وزنی وسه وزنی شعرناراحت هستند ومی گویند یا دوبیتی ویا رباعی  ویا غزل وقصیده را بدون آنکه شعر شکسته وزن وقافیه باشد. حتی دوبیتی را دردو یا سه یا چهار وزن   چرا می نویسم.

بلی این کاررا بارها کرده ام بخاطریکه  بیت روان شود، زود فهم شود ومقصد خود را درشعر روان بسازم ازچند وزنی دردوبیتی ، رباعی ، عزل ، قصیده حتی درمثنوی کارمی گیرم. گاهی ازلغات  عامیانه  فارسی تاجکی ، ایرانی و سرزمین خود ما استفاده می کنم وهرسه را زبان اصلی سر زمین خود می دانم و زمانی این سرزمین ها یک زبان مشترک با فرهنگ مشترک وکلچر مشترک در پهلوی هم زندگی می کردند و امروز هم دروقت حرف زدن ونوشتن مشکل ندارند. مثلیکه پشتوی قندهار، پکتیا وپشاور به من فرق نمی کند زبان عامیانه هرسه منطقه را درنوشته می پذیرم خصوصاً درطنزمن به واژه سازی پشاور وایران کارندارم من هم پوهنتون می نویسم هم دانشگاه هم پوهنحی می نویسم هم دانشکده وهم ازنورستانی ،ازبکی وهزارگی بخاطرشیروشکر ساختن به زیبایی شعرونثرخود استفاده می کنم. چون این زبان ها با هم نزدیگ بوده مثلاً مام مادر ، مور ادی، آنه آیه وآچه  همه خطاب به کسی است که از او زاده شدیم واز پستان آن شیرخوردیم مامان در ایران می گویند مورجان درورک می گویند آیه در بامیان می گویند آچه در سالنگ می گویند دورترین شان به مرکزکابل صد و هفتاد وچند کیلومتر بامیان است.

 از سبکی که من استفاده می کنم  سبک بخصوصی است که من انرا سبک هستی می گویم وچنین روشی که دارم به آن می بالم وباک از این وآن ندارم که سبک نوشته من مورد قبول شان است یانیست... مقصد من قد بلندک کردن در برابرنویسندگان وشعرای بزرگ نیست. بلکه افهام وتفهیم سخن ومطلب است.

من بخاطر هوشیارباش بعضی سایت ها که با دلایل قراین شواهد واسناد ثابت کرده اند که یکتعداد گرداندگان فیس بوک ها آگاهانه یاغیر آگاهانه درخدمت دستگاه های جاسوسی قراردارند که نه مورد تایید من است نه  آن رارد می کنم ونه مردود می دانم .

روح مطلب درایجاست: من ازجاسوس ونام جاسوس بدم می آید درحالیکه می دانم دستگاه های جاسوسی  دریک مملکت ضروری بوده وستون فقرات همان دولت دستگاه جاسوسی آن دولت را تشکیل می دهد. وجاسوسان آن دستگاه درخدمت همان دولت قراردارد وبه عقیده خود آن جاسوس درخدمت ملت خود قراردارد وشرف باختن اش هم بخاطر ملت  اش می باشد.

این جاسوسان گاه جاسوس یکطرفه گاه جاسوس دوطرفه  می باشند به قدسیت وغیر قدسیت وظیفه جاسوسان کاری ندارم که درخدمت ملت خودهستند یا در خدمت دشمنان ملت خود قراردارند یا درخدمت انسان وانسانیت ازطریق  که جاسوسی می کنند به هرنوع وبه هرشکلی که باشند من مخالف جاسوس وجاسوسی  ودستگاه های جاسوسی هستم واین حرفها را بخوشی دل خود می زنم ودربازارسیاست بازی کاری ندارد.

تا امروزنخواستم که فیس بوک داشته باشم مافیای جاسوسی  بخاطریکه علیه من توطئه کنند در فیس بوک  بنام من ساختند هرنوع رذالت که درفکرشیطانی شان گنجایش داشته انرژی مصرف کردند تا باعرق ریزی قلم فتنه وفتنگری بتوانند سنگرهای سیاسی واجتماعی مرا ضربه بزنند. ولی کورخوانده اند قبل ازاینکه من بگویم فیس بوک ازمن نیست . مافیای انترنتی درقالب فیس بوک وفیس بوک بازی دست به تخریب من زده اند همه دوستان ودشمنان قلمی من این حرکت خنده آور را درک  کردند شب نامه نویسان جاسوس را با فیس بوک سازان وطن فروش شناسایی کردند ازخرام قلم شان با وجودیکه خواستند ازسبک من درفیس بوک که بنام من ساخته شده برضد من استفاده کنند وتا حال بخاطر نداشتن فیس بوک کلیدآن فیس بوک ساختگی را ندارم وضرورت هم به داشتن کلید  حس نمی کنم بگذار که پایگاه رذالت مافیای فیس بوک مانند پایگاه های امپریالیست ها وسوسیال امپریالست باشد.

اگرمن را چپ بگویند من چپ بودم وهستم یک چپ باید انسان دوست باشد،اگربگویند راست است راست بودم وراست هستم یک مولوی از مسجد برآمده بایدراست باشد، اگربگویند یهود هستم من می گویم راست می گویند کسیکه افغان باشد ومادراش پشتون باشد به گفته خراسانیان یهود است. یهود گفتن سر رویه من تاثیر ندارد یهود هم پیش من حقوق انسانی خود را دارد من فرق بین انسان ها غیر از دانش قایل نیستم  واگربگویند مسلمان است بلی جدمن پیغمبر اسلام بود تننها چیزی را من رد می کنم که جاسوس وجاسوس گری است.

انسان حق دارد که هرآیدیا ،دین ،مذهب ، آئین ،زبان ومنطقه بود وباش خود را خودتعین کند وبه هررنگی که است افتخارکند وخود را از رنگ های دیگر کم فکرنکند. زرد است سیاه است سفید است سرخ است بکس چی بکس چی انسان است.

این نوع تبلیغ های فوق سرمن تاثیر ندارد من به چپ و راست گفتن کس نه چپ می شوم ونه راست من به سیاه گفتن وسفید گفتن کس نه سیاه می شوم نه سفید ومن به یهود گفتن ومسلمان گفتن کس نه مسلمان می شوم نه یهودی. من اگر بلخی یا پروانی هستم به گفته کس هراتی یا پکتیاوال نمیشوم واگرجنون ودیوانگی مرا به یک سبک کشانده ودیگران غوغای مغزی من می دانند من نه کسی را گفته ام بپذیر ونه کسی را گفته ام نه پذیر... صاحب قلم وفکر باید آزاد باشد ورنه شتری است که دردم خر بسته شده.

پس فسی بوک سازی بنام من خود فیس بوک سازانرا رسوا میکند چنانچه رسوا شده اند ومن بارها گفته ام که من مانند کوه هندوکش هستم زیادی باریدن برف  و وزن برف سرمن تاثیر نمی کند هرقدربرف که سربرف ببارد سرانجام برف کرم می زند سرکوه وکهسارتاثیرندارد وکرم زدن برف را درکوهای پامیربسیارازمردم آن دیارپرُبرف دیده اند برفها سرهم شده سرکوه تاثیر نکرده خود برف کرم زده. ستاره درخشان را با پت کردن چشم محو وخیره نمی توان کرد، این خودرا محروم از بینایی  است. به آن می ماند که چاه کن ازداخل چاه جهان را مساوی به دهن چاه می بیند. این چاه کنها جهان افتخارمرا مانند سرچاه می بینند... بگذارتا روزی ازچاه تهمت ودسیسه بیرون شوند، می ببینند که جهان من جهان انسانی است وایمان دارم که روزی به بزرگی جهان انسانی من اعتراف می کنند ومن مانند دایره (دف)  ،یاکف دریا  دردست وارثین سخت گیرادب وادبیات کهنه ونونیستم که نه قلم شان کاه می خورد ونه آخورکاغذ رها می کنند. دید قلم من مانند دیدعقابان تیزبین کهساران قله های پامیرهندوکش است. در فیس بوکی که بنام من ساخته اند بخاطری همه نشرات شان راتایید کردم  که بدانند من ترس ازهیچ تهمت واتهام ندارم تنها گلایه من ازاین است که کوشش شده به سبک من نوشته کنند نوشته کرده نتوانستند وهم دلایلی که من دارم درقسمت عصیان گری آنها نتوانستند به قناعت خوانندگان بپردازند من مجبور شدم چیزکی بنویسم  که نه سیخ بسوزد نه کباب؛ خواهش من این است پیش از اینکه فیس بوک بسازید با سبک من آشنایی پیدا کنید خانمی کوشش کرده که از سبک شعر ونوشته من استفاده کند ویک نوشته رابنام من به سبک زنان نوشته  اند  دم شان گرم ...

عقاب کهساران بُلند پامیرپُرازبرف ام

نه برموج تلاطم های دریا من کف ام

چنان من استوارم درسنگرقلم ،سالها

نه پنداری که دردست این وآن دف ام