نگاهی بر ٌ گاهنامه ای خراسانٌ تالیف داکتر نورالحق نسیمی خراسانی

دیروز این گاهنامه ای خراسان از طریق ایمل در فایل  پی دی اف بدسترس ام قرار گرفت. در اخیر این گاهنامه جناب داکتر خراسانی نوشته اند که:

ازنظریات هر خواننده محترم استقبال میکنیم.

اگر چنین باشد من چند نکته را خدمت داکتر صاحب نورالحق نسیمی به عرض میرسانم. امیدوارم اینجانب را اشتباه درک نکرده و دوستان شان هم  مرا ببخشند. زیرا نظریات داکتر نورالحق نسیمی از چند سال به اینطرف توسط عده ای  بدون مضایقه  پیشکش میشود.

نخست  من نمیخواهم در طول این جزوه که شامل سوانح شاعران، فیلسوفان و مشاهیر خراسان است تبصره کنم. زیرا چنانکه خود ایشان از طریق ویکپیدیای انترنت کاپی کرده اند کاملن درست و بر مبنی واقعیت ها استوار است. یعنی اینکه شخصیت های مورد نظر شان چون فردوسی، حافظ شیرازی، مولانای بلخ، سنایی، جامی، رودکی، البیرونی، ناصر خسرو، رابعه بلخی، سعدی، عمر خیام و ابن سینای بلخی و صد ها نخبه ای دیگرنه تنها متعلق به خراسان بلکه متعلق به جهان بشریت خود را حساب مینودند. سعدی  میگوید. بنی آدم آعضای یکدیگر اند که در افرینش ز یک جوهر اند... مثل او از مولانای بلخ گرفته تا حافظ، خیام،  رودکی، جامی هروی و حتی شعرای معاصر افغانستان چون ملک الشعرای بهار، استاد خلیل الله خلیلی خود را به جهان انسانیت مربوط میدانند. این شخصیت ها انسان را گاهی به نام قوم، قبیله، ملیت، نژاد، زبان و مذهب از همدیگر تفکیک ننموده و روح فلسفه ای ایشان انسان و انسانیت بوده است. لازم به تذکر است که بر اساس عقاید دینی اهل خراسان هم تفکیک انسانها بر اساس دین و مذهب شان بوده و وقتی امت اسلام گفته میشود از شاخ افریقا تا آخرین سرحدات آسیای شرقی یعنی فلیپین و مالیزیا را بدون در نظر داشت رنگ ، قوم ، نژاد و زبان شان در بر میگیرد. و همه از موقف مساوی اجتماعی انسانی و مدنی برخوردار اند.

دو اینکه  تبصره این اینجانب روی مقدمه ای به قلم داکتر صاحب نورالحق نسیمی خراسانی است. که ازین شخصیت های بین المللی استفاده ابزاری نموده و آنان را برای تشریح سیاست های سکتاریستی به نام خراسان، متاع اندیشه های ناچیز خود ساخته و تجارت سیاسی خود را با نام آنان شروع کرده است.

آقای  انور الحق نسیمی در مقدمه این اثر اش مینویسد:

متأسفانه نزدیک به یکنیم قرن است که حکومت های غیر مردمی قبیله گرا و تحت تأثیرفرهنگ های بیگانه به دلیل ضعف و حقارت خود در مقابل عظمت فرهنگ گذشتۀ ما فضای گمراهی را در وطن ما بوجود آورده اند با نشر خرافات آئین اهریمنی و کتاب سوزی زادگاه دانشمندان، نویسندگان، شعرا و متفکرین جهان شناس رابه مرکز وحشت تبدیل نمودند. کتاب های مهم و با ارزش فارسی را به آتش کشیدند. هوویت و فرهنگ پر افتخار و زیبای  مارا حذف کردند.... و مثل این جملات بیمعنی دیگر.

اگر به تاریخ های معتبر افغانستان نظر اندازیم به وضاحت دیده میشود که در افغانستان یک و نیم قرن قبل کشمکش، زیادتر از بوجود آوردن فضای  گمراهی، خرافات ، کتاب سوزی و قبیله سالاری  ؛ بر سر گرفتن قدرت دولتی و خاندانی بوده است. فرزند برای گرفتن پادشاهی پدرش را کشت. برادر برای گرفتن قدرت دولتی برادرش را کور کرد. پدر بخاطر بلند پروازی  های پسرش او محبوس ساخت چه رسد به اینکه به قوم و قبیله ای خود فکر کند و این غایله ها نه تنها در یک و نیم قرن  بلکه از هراز و چهار صد سال قبل ادامه دارد. طی همین یک و نیم قرن دانشمندان بزرگی چون سید جمال الدین، فیض محمد کاتب هزاره، محمود طرزی، میر غلامحمد غبار، سید محمد اسماعیل بلخی، استاد خلیل الله خلیلی، ملک الشعرای بهار، عبدالحی حبیبی، علامه صلاح الدین سلجوقی در میان همین قبایل و ملیت ها سر بلند نمودند و بر علاوه اینکه آنان هوویت و فرهنگ پر افتخار این مردم را حفظ نمودند تا پای جان علیه ظلم و ستم حکمرانان جنگیدند. اما راستی در اخرین دهه های این یک و نیم قرن برادران شیطان از میان همین ملیت های برادر سر بر آوردند و طوریکه همه میدانند درین سه و نیم دهه اخیر آنچنانی  که شما میفرماید را بدون مضایقه بر مردم روا داشته اند. پس روح این مطلب را نه قبیله و فتیله و قوم و تبار وملیت؛ بلکه سرتمداران زر و زور بر مردم روا داشته اند و مردم اعم از اهل قبیله و قوم هیزمی بودند که درین اتش سوختند.

 آقای نسیمی باز مینویسند:

مردم بیدار شدند از غار های کوه ها بیرون برآمدند. زنجیر استبداد را شکستند به دنیای پیشرفته پناهنده شدند. از زندان هی تاریک قبیلوی بیرون برآمدند در کشور های خارج دسترسی به اموزش و مطالعه پیدا کردند...

صرفنظر از چرندیاتی که بعد ازین جملات میآید که گویا خارجی ها به شما و دوستان شما آموختند که فلان قبیله و یا فلان قوم دشمن شماست و شما نه از دانشگاه ها و دارالعلوم ها و موسسات فرهنگی خودی صاحب نام و کنیه داکترا شدید بلکه از مغاره ای سر بر آوردید و به کشور بریتانیا پناهنده شدید. و از این کشور ها آموختید که شما در خراسان به دنیا آمده اید نه افغانستان. زیرا این افغانها هستند که  شما را تا حال در تاریکی مطلق نگهداشته و سنگ اسیاب بر سر شما دورداده اند و راه بیرون رفت شما ازین تنگناه اینست که کشوری به نام خراسان را دوباره زنده کنید و   شیراز ، اصفهان ، مشهد ، نیشاپور، زنجان، خیوه، بخارا، سمرقند و کاشقر را به نام شما قباله خواهند کرد. و شما با این همه نخیگان و دانشمندان هشتصد ساله خود سرورین همه هستید و جهان به نام شما قسم یاد میکند. نه چنین است که میگویم؟ شما خود اقرار کرده اید که بعد از بیرون شدن از مغاره های افغانستان و پناهنده شدن در بریتانیا  اموخته اید یا نه؟!

 میخواهم از جناب نورالحق نسیمی که پیشاوند داکترا با خود یکدک میکشید بپرسم. خیلی خوب اگر شما بعد مهاجر شدن به بریتانیا کبیر هوشیار شدید پس بیست و شش ملیون نفوس افغانستان را در کدام مکتب میخواهید هوشیار بسازید. مکتب انگلیس و یا امریکا؟. ده سال است که آنان بالای آن مردم سیر میکارند و پودینه درو میکنند. از رئیس جمهور گرفته تا معاونین شان، از رئیس پارلمان گرفته تا سنا و شورای ها و استانداران همه ازین دانش شما بی بهره اند که فکری به حال خود و ملت خود نمیکنند؟ پس بهتر نیست آنان را هم مهاجر بسازید تا بدانند که حقیقت چیست. و یا تیوری خراسان بزرگ را به آنان دیکته کنید تا خود را از شر قبیله و فتیله رهایی بخشند.

شاید شما متوجه نیستید که چه میگوید و افکار کودکانه ای شما خر را هم به خنده میاورد.

آقای نورالحق نسیمی در پیشگفتار   اش مینویسد:

آیا مردم نسل کشی حفیظ الله امین خروتی را میتوانند فراموش کنند که در سال 1358  ده ها هزار انسان بیگناه را تنها در شمال کشور به زیر خاک کرد و سی هزار فارسی زبان رادر یک شبانروزتنها در هرات به قتل رساند... و بهمین ترتیب قتل فارسی زبانان را توسط سیاف و گلبدین حکمتیار دلیل میآورد.

اول اینکه  چنانکه گفتم در افغانستان هیچ اولی الامری برای پایدار ساختن نظام اش از کشتن مخالفین اش اباء نورزید. همه برای گرفتن قدرت دولتی از کشته پشته ساختند و بنا برآن مردم را به نام قبیله، قوم، ملیت درین جنایات ربط دادن از خرد بدور است. و اما در مورد اینکه حفیظ الله امین سی هزار فارسی زبان را در هرات و آن هم در یک شبانروز به قتل رسانده باشد هیچ تاریخی نمیتواند بدان اتکا کند. اول اینکه قیام مردم هرات از بخشداری های پشتون زرغون، غوریان و انجیل شروع شد و نه یک شبانه روز بلکه دو هفته ادامه داشت. دو اینکه آمار 30000 هزار کشته به چند دلیل اغراق است. زیرا اگر نفوس شهر هرات را با همین بخشداری های آن دوصد هزار خانوار حساب کنیم. البته هرات دارای ده بخشداری است باید حد اقل از هر سه خانواده یک نفر کشته شده باشند. در حالیکه در جریان یک هفته شورش هرات در سال 1358 از سه قریه که من به آنجا رفته و معلومات گرفتم حتی یک نفر هم کشته نشده بود. بر علاوه طی مصاحبه های متعدد از زبان یونس قانونی رئیس پارلمان، جناب عبدالله عبدالله در تیلویزیون و یک سال قبل شنیدم که تعداد کشته شده گان قیام 24 حوت 1358 هرات بیست هزار و 24 هزار بوده و رقم سی هزار کشته را اولین بار است که از زبان نورالحق نسیمی میشنوم. از کشته شدگان قیام خونین 24 حوت هرات تا حال احصایۀ دقیقی دردست نیست و هر کس بنا بر مقاصد سیاسی خود آمار آنرا روز تا روز بلند میبرد.

گذشته ازین قیام خونین هرات یگانه قیام علیه دولت کمونیستی نبود و تاریخ میگوید که نخستین این قیام ها در کنر، نورستان و همچنان در کابل، پروان،  و همه ولایات جنوبی افغانستان هم صورت گرفت و با همان شدت از جانب کمونیست ها سرکوب گردید. چرا آقای نسیمی تنها این قیام ها را به فارسی زبان و هراتی ها ارتباط میدهند. و بعد اینکه در کابل بعد پیروزی مجاهدین شهر خراب شد. هزاره، ازبک، پشتون، تاجیک چنان به جان هم افتادند که تاریخ چنین غایله ای بیاد ندارد. آقای نورالحق نسیمی در پیشگفتار این رسالۀ  خود چرا نامی از آن نمیاورند. وقتی دوستم ازبک سه هزار طالب را در دشت لیلی زیر خاک دفن کرد و وقتی احمدشاه مسعود و یاران اش افشار، چنداول و دشت برچی را قتل عام کرد حسابش را به کدام قوم و قبیله وانمود میکنند ووقتی راکت های ارگان اطراف و نواحی چهار آسیاب را از اطراف خیر خانه ای کابل تخریب میکرد و مردم آنرا نابود و یا مهاجر میساخت گناه کی بود؟

در خاتمه چرند سرایی هایشان داکتر نورالحق نسیمی میفرمایند:

باید راه بیرون رفت را جستجو کردتا بر این همه عقب مانی ها و ظلم ها برای همیش وداع گفت...مسلمن راه بیرون رفت ازین نابسامانی ها را چنانکه تلویحن اظهار مینمایند تجزیه وطن است به پارچه های متعدد که نه خراسان، نه افغانستان و نه هم تاجیکستان خواهد بود بلکه قسمتی از بدنه این سرزمین به آخند های ایران قسمتی به پنجابی های پاکستان و قسمتی هم به ازبکستان تعلق خواهد گرفت و به یقین آنروز جیره ای داکتر صاحب و یاران خراسانی شان در لندن و ماسکو و همچنان جیره ای کرزی و یاران اش در قصر ریاست جمهوری از طرف آخند های ایران، سازمان های عربستان سعودی و امریکا و انگلیس قطع میگردد و انان به مرام خود میرسند.

 روشنفکرانی از قماش نورالحق نسیمی که در پهلوی بادران بریتانیایی خود قرار دارند و هم از آخند های ایران و هم سازمانهای جهنمی انگلیس مدد میگیرند فراموش کرده اند که این ملت آنانرا شناخته است و در فرصت مناسب  حق شانرا کف دست شان خواهد گذاشت.

نعمت الله ترکانی

نهم دسمبر 2010