افغان موج   

حرف آقای خرم طنز نبود حرفهای قاضی سیدموسی عثمان مدیرمسوول  ماهنا مه طنزی وانتقادی بینام طنز  است

عدو وخاین قدم آهسته بردار

که این ملت نمرده هست بیدار

مکش پا از گلیم خویش بیرون

که تاریخ درس خود را کرده تکرار

دموکراسی عبدالکریم خرم وزیر فرهنگ

من قبل از اینکه آقای خرم را بشناسم با آقای کریاب مسوول فر هنگی حزب اسلامی گلب الدین حکمتیاردر کانادا آشنا شدم . کریاب مرد با منطق خوش صحبت و رفیق دوست بود . با سید امیرآمرمالی گلب الدین مشهور به انجنیر سلام وداکترعبدالبصیر قیومی وزیر صحت عامه گلب الدین  قاتلیارمشهور به داکتر انور سالها  هر دوی شان با من دوست نزدیک بودند . وقتیکه کریاب طور قاچاق به کاناد می آمد آنها گفته بودند اگر به کاناد رسیدی یک آدم در کانادا از وطندار های ما است آنر پیدا کنید که تنها نما نید . کریاب به کانادا رسید در میدان به جرم شمولیتش در حزب اسلامی دستگیر شد . یکروز آقای اشرف ایمانی به من تلفن زدکه آقای کریاب را می شناسید ؟ گفتم نام مبارک شان را شنیدم ولی خودشان را نمیشناسم گفت او ترا می شناسد. نماینده حزب اسلامی؛ آقای فرهمند اورا قبل از اینکه از میدان برآید به پولیس معرفی کرده که آدم خطر ناک است  وکیل آقای کریاب می گوید که اگر کسی خانه ضمانت بدهد اورا ما از زندان می کشیم من گفتم چرا نی . گفت شما هم اورا حتمی می شناسید .گفتم شاید. مجاهد واخوان مکتبی اگر یک روز هم در پاکسان بوده باشد باید مرا بشناسد چون در وقتیکه من کشککی ،حبیب الله ،غالب عبد السلام عظیمی رییس استره محکمه کرزی در پا کستان بودیم رهبرا ن مجاهدین به دستور مولوی خالص بخاطر خوشی ملا های خبیث پاکستان فرمان صادر کردند که دندا ن پر کردن ازنگاه اسلام حرام است . من که از جمله اعضای شورای علما بودم یکمقدار معاش هم از مولوی صا حب خالص می گرفتم که مولوی صاحب اگر جای حرف می زد باید من کتاب هارا می دیدم که حرفهای که می زند مطابق شرع ،دین و قرآن باشد.  ومن کوشش می کردم که سخن  هایکه مولوی صاحب در جایی می گوید مطابق حکم قران واشعاری که در صحبت های خود می خواند باید از اشعار مولانا از بیت هایکه آیت ذکرشده استفاده کند. من در خانه مولوی صاحب غلام نبی خان چرخی که شخص عالم ودانشمند بود به دیدن آن رفته بودم موتردریور مولوی صاحب چرخ که پسر مولوی صاحب جما ل ا لدین خان بود فعلاً در تورنتوی کانادا زندگی می کند آمد و گفت مولوی صاحب خالص آمده شما را پرسان می کند. من وارخطا از جای خود بر خواستم مولوی صاحب چرخ گفت آسمان در زمین نه خورده خودش از جای خود بر خواسته دست مولوی صاحب را گرفت باخود آورد ومولوی  روی خود را به طرف من کرد واز من پرسید: آقای قاضی شما راجع به دندان پرکردن از نگاه شرع وفقه مذاهب چه معلومات دارید ؟ من گفتم به نظر من چیزی نخورده . گفت فکر کنید. گفت مولوی صاحب تره خیل می گوید حدیث در این مورد وجود دارد. من گفتم مولوی صاحب حدیث اولین مرتبه که امام بخاری جمع کرده که مورد قبول مذاهب است امام بخاری در قرن پنج هجری زندگی می کرد . روی به طرف من کرد وگفت به استناد حدیث درست نیست. من خاموش شدم باز تکرار کرد چون من گفتم: امام پنجصدسال بعد حضرت محمد ( ص) زندگی می کرد. مولوی صاحب چرخ آدم تیز هوش بود به سخن من پی برد گفت نی . مولوی صاحب خالص که در مسایل دینی سخت گیر بود منطق وحدیث ضعیف را هم قبول می کرد حتی در آرد هم می گفت: گندم روس حلال نیست در آن کشتزار ها خوک کشت وگذار میکند وروس های بی دین از مواد فاضله خوک به خاطر قوت کردن گندم استفاده می کنند حلال نیست. اگر کابل رفتید پرسان کنید اگر آرد کوپون بود در آن خانه نان نخورید . در حالیکه یکی از سیاست های جنرال  ضیا واختر این بود که مواد خوراک را از کابل قاجق کنید ومیلون ها کلدار به کسانی که با آی اس آی در قاجاق مواد مخدرو اسحله کار می کردند می دادند که مواد خوراکه را از کابل قاچاق کنند که قیمت مواد خوراکه در افغانستان بلند برود. به مولوی صاحب هرروزازبازارنان می خریدم ونوش جان می کرد هر قدرکه گفت من ومولوی صاحب گفتیم حرام نیست عصبی شد ازخانه بر آمدرفت وبعدعقب من ومولوی صاحب چرخ یک نفررا روانه کردند. وقتیکه درخانه مولوی صاحب رفتیم مفتی محمود وقاضی حسین با چند مولوی وچند عرب که یکی از آن جمله عضام بود. مولوی روی خود را به طرف من ومولوی صاحب چرخ گشتاند وگفت: مولوی صاحب وقاضی صاحب بگوید من سکوت کردم . مولوی صاحب چرخ که برآشفته شده بود گفت: خالص عقل داری گفتیم... که ازنگاه شرعی اشکال درتداوی دندان نیست. مولوی خالص دید که مولوی عصبی شده گفت: مولوی صاحب بس بس ، روی خود را به طرف من کرد گفت آن چیزی که به من گفتی بگو . من گفتم مولوی صاحب بسیاری از دواها پنج فیصد الکول خالص دارد اسلام در قسمت تداوی حرام را نمی شناسد وقتیکه حلال به تداوی پیدا نشود داکتر ولو که کافر باشد درجاییکه ضرورت به صحت انسان پیدا شود اگر داکتر زن نباشدمرد زن را تداوی کرده می تواند . گفت چرا؟ گفتم صحت در اسلام ضروری است کسی که صحت دارد خوبتر عبادت کرده می تواند به کارهای دینی رسیده می تواند اگر کسی معیوب یعنی کور باشد اسلام به او اجازه امامت را ولو که قاری عربی و عالم زبر دست باشد نمی دهد. مفتی محمود وقاضی حسین که هرقدر( ک ...) خوردند وگفتمد من با منطق رد کردم  .همان بود که از خانه برآمدیم این سر وصدا زیاد شد . یک روز مولوی صاحب مرا خواست گفت که مولوی تره خیل فتوی کشتن ترا داده بهتر است یک مقاله نوشته کنی بگویی که من اشتباه کرده بودم . دلایل مولوی تره خیل ومفتی محمود راتایید کنید که مشکل حل شود. من گفتم مولوی صاحب این ها می توانند از داکتر های دندان خط بگیرند که دندان پر نکند. گفت آی اس آی مشورت داده که این موضوع افشاء شده در دهن عوام افتاده شمارا به دستور گلب الدین به فتوی مولوی صاحب تر ه خیل آی اس آی ویا نفر های گلب الدین می کشند سر به نیست می کنند و یا بعد از کشتن از پل اتک پایین می اندازند. غیر از این راه دیگر نیست ونصیر بابر هم پشت شما می گردد همان بود که من از دارالااسلام فرار کردم هیچ مجاهد نیست اگر در آن وقت بود مرا نشناسد. من شناختی که با آقای کریاب داشتم نمره تلفن شخصی آنراز آقای خرم گرفتم از آقای کریاب که فعلاً درکابل زندگی می کند خواهش کردم که پیش از تلفن من با شخص وزیر صاحب تماس بگیرد و مرا معرفی کند که اگر بتوانم سر کسانی که به جرم زبانشان بر طرف وجریمه شده مصاحبه کنیم . من به وزیر صاحب تلفن زدم گرچه قیافه آن مانند جلادان گلبدین ولوی سارنوال افغانستان است ولی در صحبت خیلی مرد نرم وملایم معلوم می شوند . بعد از سلام علیک گفت قاضی صاحب کریاب صاحب از شما خیلی خوشی کرد وسلام شما را به من رساند که آقا صاحب سید موسی عثمان مدیر ماهنامه طنزی وانتقادی بی نام در کانادا باشما می خواهد تلفنی حرف بزند بفر ماید قاضی صاحب  .من گفتم که وزیر صاحب یک خبر را بی بی سی نشرکرده سر خبر آنها من چندان ا عتبار ندارم چرا که همه پرچمی هااز دست محکمه هاگ به بی بی سی پناه بردندو کار کنان بی بی سی شدند . او گفت راست می گوید . وگفتم وزیر صاحب من با ورم نیامد که شما این قدر بی عقل باشید که قانون اساسی مملکت را زیر پا کنیدگفتم حتماً کدام  پر چمی شناخته شده در بی بی سی کار می کند که از آن جمله یکنفر  بنام هارون یوسفی است که رییس رادیو تلویزیون زمان داکتر نجیب  بود . حرا مزده طنز های خوب جاندار می نویسد شاید به فر مان انگلیس ها که در این وقت هاهمراه دولت کابل به گفته  رسانه ها کشیدگی پیداشد ههمین خبر طنزی جالب  از طرف بی بی سی ساخته  وبه دوستداران خنده به جهان خنده پیش کش شده باشد .وزیر صاحب گفت جای شک نیست که این انگلیس ها که خواسته باشند هر کی را جذب می کنند .  همین حزب خلق وپرچم صد ها نفر را به جرم شنیدن خبر بی بی سی مجازات کردند حالا  آنها دوست انگلیس ها شده حتی به ملل متحد پای شان را باز گردندو در وقت جهاد که تمام ار تباط ما با انگلیس های نمک حرام  بودحالا به ما کمتر توجه دارند از سفیر لندن درکابل من این گله را کردم که ماا ز جان وناموس ووطن گذشتیم مردم کابل را به دستور شما کشتیم خانه هایشان را خراب کردیم سر ناموس شان تعرض کردیم دارایی شان را چور وچپاول   واردوی صد ساله را از بین بردیم خلق وپرچم گلیم جمع  و ملیشه را با طالب باخود یکجا ساختیم  وطن را فرختیم و بامر ودستورشما وگذشتگان تان  کردیم پدر های ما خدمت شما را کرده تاریخ های افغانستان را مطالعه کنید که قبایل چقدر خدمت به نیاکان شماکرده است. قاضی صاحب این حرف هارا کس جرأت نمی کندبه سفیر انگلیس در کابل بگوید که من گفته ام. امر کنید قاضی صاحب . گفتم امر نیست عرض است وزیر صاحب : من شنیدم ودر خبر بی بی سی خواندم که شما چند ژور نالیست شناخته شده را به جرم زبا ن مادری شان که در افغانستان  زبان رسمی دولت است پنجاه در صد گوینده دارد ویکی از زبان های رسمی است اخراج از وظیفه و جریمه نقدی کردید وفتوی اسلامی در قسمت شان دادید من بر طرف ساختن یکنفر را قبول کردم که جرم یا کناه کرده باشد از صلاحیت شما است که آنرا بر طرف کنید ویاکسر معاش اگر قناعت نه داشته باشد دلایل کافی داشته باشد مطابق قانون می توا ند از خود در محکمه دفاع کند در قسمت جریمه که از صلاحت پولیس وسارنوال ومحکمه است وبدون فیصله محکمه وقناعت شخص کسی را کس مجبور به پرداخت جریمه کرده نمی تو اند شاید شما آنهارا کسر معاش کرده باشید این یک حقیقت است یا طنز خبری بی بی سی ؟ قاضی صاحب من خیلی بی طالع هستم این که می گویند که من مرد طالع مند هستم من وزیر شدیم من قبول نمی کنم من از دوستان خود هم طالع ندارم . چند روز پیش آقای علی احمد جلالی ازیک کنفرانس لندن به افغانستان آمده بود من تمام بچه های هده را گفتم بیاید که جلالی صاحب  از خارج واز بطن شیطانت آمده یکساعت بشینیم واز سیاست جهان خارج خبر شویم آقای ذبیح الله عصمتی ، فاروقک وردک ، عبدرارحیم وردک وزیر دفاع ، وزیر مالیه  ، اشرف غنی ، اتمر وزیر معارف مشهور به خادیست ، حبیت الله رفع مغز متفکر نفاق در خانه ما آمدند ذبیح الله عصمتی کلمات دا نشور، دانش گاه ، دانشکده ، دانش جورا کلمات یبگانه و وارداتی خواندوسر من دیگران انتقاد کردند. من فکر می کردم که این آقای عصمتی که رییس اتحادیه محصلین شده بود یک آدم فهمیده است نمی دانستم که نام بکش در کاه دان بنشین .بعد خبر شدم که اخوانیها وپر جمی ها وخلقی ها رای مساوی می بردند  به خاطر یکه شعله یی ها از پیش شان نبرد این که یک نفر از حزب عوام که حزب آقای فرزان شوهرشریفه جان خواهرش بودپرچم ،اخوان وخلق می دیدند که از حزب عوام عصمتی دم بریده است دار ودسته ندارد به اورای می دادند. حبیب الله رفیع را من نمی دانستم که یک ملای مسجد است تحصلات ادبی نداردمثل من چون دوستان این را در هر جای به نام استاد ، نویسنده ، وملا  پیش می کردند . رفیع گفت  که این کلمات در فارسی  نه تنها وارداتی است خلاف اسلامی هم است . من دیدم که این مغز متفکر ما است وهمه این را به اصطلاح مثل شادی به درخت بلند کرده اند من حرفهای ذبیح ورفع را  قبول کردم . فردا که وزارت رفتم مشاورین را خواستم از مشاورین خود پرسیدم نام همین اشخاص رادادند به یک مشت زدن به لگد گیرآمدم و خود این ژورنالیست ها به نام دیمو کراسی هر حرفی که در فکرشان بگردد می زنند . من حق نداشتم که از دموکراسی استفاده می کردم و به حیث وزیر مطبوعات ابراز نظر می کردم این ژورنالیست ها وخصوصاً سایت های انترنتی که سر خود کسی ندارند« یک (گ...) که من خوردم » به اصطلاح  از (گ ..) خوردن مرا پشیمان ساختند .

کدام سوال دیگر قاضی صاحب دارید ؟

نه خیر وزیر صاحب : تشکر به همن یک کلمه« (گ ..) خوردن» سوالات من حل شد من فکر می کردم که این دسیسه یا طنز هارون یوسفی است

تشکر

اگر به کانادا وزیر صاحب کدام امر خدمت داشته باشید

تشکر زنده باشید و خدا حافظ

به طنزوقلم

 ریشخندم به

 هرجامیدارند

ز«گ ...»خوردن

 پشیمانم نمگذارند

خدایا

 این ملت هوشیار نسازی

که زیردم من

 خارمغیلان میکاردند