افغان موج   

اشرف مخلوق شد با عقل خویش

آدمی ز اندیشه یابد اصل خویش

گــــر به پای دیگری افتد به راه

خود نباشد ، ره برد از خود جدا

می شود در بند و فرمان دیگر

هـــر چه اوبر وی دمد دارد اثر

خـــود نبیند راه معقول در جهان

غــرقه میگردد در وهم و گمان

گــــر نبود اندیشه اش از آن او

از رهء تقلید دارد گفت و گـــو

نی خــــطا بیند نی راه صواب

ازحقیقت دور گـــردد درسراب

دین وایمان گربودی ازراه جهل

زهر تبعیض است، مبنای جدل

خود، به خود ظالم بودآن بیخبر

با فـــریب و مکر افتد در سقر

گــر بودی اگاه زعقل و اختیار

کی به پای خود برفتی درشرار

گر ورا عقل وخرد همراه بودی

جنت و دوزخ همین دنیا بودی

راه عـــــرفانش بود خلد برین

در جهالت است اسفل سافلین

ما ازآن گشتیم بری خواروزبون

چون بخود باورنداشتیم ازدرون

ف.بری

 ارسالی:  سلیمان کبیر نوری